eitaa logo
گفتارهای فلسفه سیاسی (یزدانی مقدم)
182 دنبال‌کننده
276 عکس
9 ویدیو
17 فایل
گفتارهایی درباره فلسفه سیاسی فلسفه سیاسی اسلامی فلسفه سیاسی علامه طباطبایی
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از فلسفه سیاسی اسلامی
به همت پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی و اداره نشریات پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی چهارمین شماره دوفصلنامه علمی ـ تخصصی (انگلیسی) Islamic Political Studies مربوط به تابستان و پاییز 1399 (2020میلادی) منتشر و مقالات این شماره بر روی سامانه این نشریه به آدرس http: jips.isca.ac.ir نمایه گردید. •Revelation in Mullā Ṣadrā’s Political Philosoph Ahmad Reza Yazdānī Muqaddam •The Comparative Study of the Political Interpretation of the Quran in Yūsuf Qarḍāwi and ʿAllāmam Ṭabāṭabā's Thought Ali Reza Dānishyār •Analysis of Civilization and Formation of "Order" in the Islamic World Rasūl Nowrūzī Fīrūz •The People and the Government in the Contemporary Shiite Political Jurisprudence (Constitutional Period) Fardīn Murād-khānī Yāsir Aʿẓamī •The Traditionalist Political Reconstruction and Anti-traditionalist Social Renovation (A Comparative and Critical Study of Two Readings of Modernization in Contemporary Iran: Political Reconstruction and Social Renovation) ʿAbdul-Majīd Muballighī •The State in the Political Thinking of Mullā Ṣadrā and Imam Khomeini Sharīf Lakzaei دوفصلنامه علمی ـ تخصصی Islamic Political Studies (مطالعات سیاسی اسلام) در بانک اطلاعات نشریات کشور (Magiran)؛ پایگاه مجلات تخصصی نور (Noormags)؛ پایگاه استنادی سیولیکا (Civilica)، پرتال جامع علوم انسانی (ensani.ir)؛ کتابخوان همراه پژوهان (pajoohaan.ir)؛ سامانه نشریه (jips.isca.ac.ir) و پرتال نشریات دفتر تبلیغات اسلامی (http://journals.dte.ir) نمایه می‌شود. 🌐 https://eitaa.com/journals_isca/120
علامه طباطبایی فلسفه را حاصل عقل ورزی آزاد معرفی می‌کند حجت الاسلام و المسلمین یزدانی مقدم: علامه طباطبایی فلسفه را حاصل عقل ورزی آزاد معرفی می‌کند علامه در مباحث رئالیزم تعاملی ابعاد جدی و وسیعی در زندگی امروز مطرح می‌کنند و اداره اجتماع را نیازمند همفکری و تفکر اجتماعی می‌دانند. نشست «تاثیر علامه طباطبایی در پیشبرد فلسفه اسلامی» با حضور حجت الاسلام و المسلمین احمد رضا یزدانی مقدم، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، به همت کانون اندیشه جوان در صفحه اینستاگرام کانون برگزار شد. وی در ابتدا، با اشاره به نوآوری‌های علامه طباطبایی در فلسفه، اظهار داشت: دو جلد اول کتاب اصول فلسفه و روش رئالیزم علامه طباطبایی مباحث معرفت شناسی است. از گذشته این بحث وجود داشته که مباحث معرفت شناسی چه جایگاهی در فلسفه علامه طباطبایی دارد. می‌توان گفت علامه طباطبایی با التفات به مباحث معرفت شناسی وارد بحث‌های هستی شناسی شدند. ظاهرا علامه درصدد بودند یک نظام فلسفی بر پایه معرفت شناسی ارائه کنند، ایشان در این مسیر با تاکید بر اهمیت معرفت شناسی ناظر به تحولات فلسفی جهان بودند و معتقد بودند هستی شناسی بدون معرفت شناسی امکان پذیر نیست. علامه در حواشی کتاب اصول فلسفه و روش رئالیزم بارها تاکید دارند تا ذهن شناخته نشود فلسفه نیز شناخته نمی‌شود. از این جهت ایشان گفتمان مهمی از فلسفه را در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیزم پایه می‌گذارد. این کتاب یکی از بهترین منابع در شناخت فلسفه و نظام فلسفی علامه طباطبایی است. یزدانی مقدم گفت: برخی تصور می‌کنند در دعوای جهانی که میان رئالیزم و ایده‌آلیزم وجود دارد، علامه طباطبایی در مقابل ایده آلیزم آلمان قرار دارد. صرف نظر از صحت یا عدم صحت این تصور، باید توجه داشت که رئالیزم مورد نظر علامه توجه به واقع بینی، واقع گرایی و طلب واقعیت است. ایشان این دیدگاه را بارها در مقالات ابتدایی کتاب اصول فلسفه و روش رئالیزم و نیز در بررسی‌های اسلامی در تفسیر شریف المیزان بیان کردند. ایشان ادامه داد: نکته دیگری که در خصوص رئالیزم مورد نظر علامه مطرح می‌شود این است که رئالیزم ایشان خام و ساده بود. رئالیزم خام و ساده به معنای ادراک واقعیت کما هو فی الواقع است. در حالی که علامه طباطبایی بارها در مقالات ابتدایی کتاب اصول فلسفه و روش رئالیزم از عبارت واقعیت فی الجمله استفاده کردند. اصطلاح فی الجمله در مقابل اصطلاح بالجمله قرار دارد. به بیان دیگر ایشان می‌فرماید ما تقریبا ادراک واقع می‌کنیم یعنی تصویری از واقعیت خارجی نزد انسان است که ممکن است تصویر درست یا غلطی از واقعیت باشد. در حقیقت ایده آلیزم مورد نظر علامه رئالیزمی است که توان پذیرش خطای ذهن را ندارد. بنابراین با توجه به استفاده مکرر ایشان از اصطلاح فی الجمله نمی‌توان رئالیزم ایشان را یک رئالیزم خام و ساده نام نهاد. بر این اساس بهتر است رئالیزم ایشان را رئالیزم تعاملی دانست چرا که از نظر علامه آن چیزی که به ذهن انسان می‌آید حاصل تعامل بین دستگاه ادراکی انسان و واقعیت خارجی است. عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، عنوان کرد: ادراک واقع با توجه به ابعاد اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی انسان‌ها ممکن است متفاوت باشد چرا که عقل و عقلانیت انسان متاثر از واقعیت خارجی است و تمدن بشری در فهم، ادراک و دریافت انسان موثر است. ایشان با اشاره به تحلیل علامه طباطبایی از ادراکات اعتباری، یادآور شد: مفصل‌ترین مقاله از ۱۴ مقاله کتاب اصول فلسفه و روش رئالیزم و شش رساله از رسائل شیعه علامه طباطبایی در خصوص ادراکات اعتباری است. این نشانگر اهمیت این مسئله نزد ایشان است. ساده‌ترین بیان درباره ادراکات اعتباری بیانی است که علامه طباطبایی ذیل آیه ۱۱۶ سوره بقره آوردند بر این اساس که انسان دارای قوه ادراکی است که با آن جهان خارج را شناسایی می‌کند و هر چه انسان درک می‌کند حاصل تعامل بین دستگاه ادراکی و جهان خارج است. از نظر علامه انسان چنین علم حقیقی دارد و از جهان خارج منفعل می‌شود سپس بیان می‌کنند که انسان باید به کمالاتی که دارا نیست برسد و برای این منظور باید در جهان خارج تصرف بکند، لازمه تصرف در جهان نیز علم عملی و فعلی است، علمی که انسان را حرکت بدهد، علامه طباطبایی این علم عملی را علم اعتباری معرفی می‌کنند. بنابراین عمل انسان نتیجه ادراکات اعتباری است. از نظر علامه طباطبایی ضربان قلب، تنفس و حتی سلامتی و بیماری نیز حاصل اعتبار است.
این محقق و پژوهشگر با بیان این که علامه طباطبایی علوم اعتباری را حاصل قوه فعاله می‌داند، ابراز داشت: علامه طباطبایی سه بحث را در علوم اعتباری مطرح می‌کند؛ بحث اول اینکه علوم اعتباری چگونه ساخته می‌شوند، بحث دوم اینکه علوم اعتباری چه شاخه‌هایی دارد و سومین بحث اینکه علوم اعتباری چه تاثیری در جهان خارج دارد. ایشان در تفسیر المیزان بیان می‌کند که انسان دستگاه‌های وجودی دارد که نیازها و احساساتی در او ایجاد می‌کند و این نیازها انسان را وادار به عمل می‌کند. از این جهت ایشان علوم اعتباری را حاصل قوه فعاله می‌داند. علامه معتقد است انسان در علوم اعتباری از جهان خارج الهام و تاثیر می‌گیرد. از این جهت اگر کسی تحت تاثیر راهنمایی‌های انبیاء و اولیاء الهی عمل نیکی انجام دهد یا عمل معصیتی را ترک کند در او آثار مثبتی ظاهر می‌شود که تا ابد با او می‌ماند. وی با بیان این که مباحث ایمانی و اعتقادی برای علامه طباطبایی به شدت جنبه علمی، استدلالی و یقینی داشت، تصریح کرد: امروز لزوم تاسی به سیره و منش علامه بسیار احساس می‌شود. بعضی از ایشان سوال کرده بودند که چرا نام کتاب خود را اصول فلسفه و روش رئالیزم گذاشتید و چرا فلسفه اسلامی نگذاشتید ایشان فرمودند این عقل است و عقل آزاد است، فلسفه حاصل عقل ورزی آزاد است و اسلامی و غیر اسلامی ندارد. علامه در مباحث رئالیزم تعاملی ابعاد جدی، وسیع و عمیقی در زندگی امروز را مطرح می‌کنند از این جهت هر فردی باید به این نتیجه برسد که عقل کل و علم کل نیست و اداره اجتماع و مملکت نیازمند همفکری است همان چیزی که علامه طباطبایی از آن تحت عنوان تفکر اجتماعی نام می‌برد و می‌فرماید آحاد جامعه باید افکار خود را روی هم گذاشته و از تجمیع این افکار و تلاش‌ها در جهت اداره جامعه استفاده کنند. این نویسنده ادامه داد: علامه همچنین از اصطلاح تدبر اجتماعی در قرآن استفاده می‌کند. به این معنا که لازم است افکار روی هم گذاشته شده و همه با هم تدبر در قرآن داشته باشند. ایشان این مسئله را مطرح می‌کنند که اعتقادات مردم و رعایت احکام فردی به برقراری احکام اجتماعی مانند عدالت برمی‌گردد. و اگر احکام اجتماعی در جامعه عملی نشود آرام آرام احکام فردی نیز کنار گذاشته شده و اعتقادات مردم سست می‌شود. ایشان با اشاره به نسبت کتاب اصول فلسفه و روش رئالیزم علامه طباطبایی با سنت فلسفی معاصر، بیان کرد: نظریه پردازی در خلا به وجود نمی‌آید بلکه این مسلئه در بستر یک سنت فلسفی قابل انجام است. علامه طباطبایی اهمیت سنت فلسفه اسلامی را به خوبی درک کرده بودند. حضرت علامه به تمام مرازک علمی جهان نامه نوشته و درخواست کرده بودند هر چه از علم و دانش فلسفه دارند برای ایشان بفرستند. ایشان کتاب‌های بسیاری را از کشورهای مختلف دریافت و به کمک اساتید دیگر ترجمه و مطالعه کرده و با علوم روز جهان آشنا بودند. جالب است که ایشان تفسیر جالبی از دیالکتیک هگلی در اصول فلسفه و روش رئالیزم ارائه می‌کند که آن مشکلاتی که معمولا در تفسیر دیالکتیک هگل وجود دارد با تفسیر ایشان برطرف می‌شود. این نشان می‌دهد که ایشان کاملا به پرسش‌ها، فلسفه‌ها و تحولات امروزی جهان توجه دارد و به آن پاسخ می‌دهد.👇
اندیشه سیاسی در منظومه فکری علامه طباطبایی (بخش اول)👇
اندیشه سیاسی در منظومه فکری علامه طباطبایی (بخش اول) فلسفه سیاسی به موضوع حکومت می‌پردازد. فلسفه اجتماعی اجتماع را مورد بحث قرار می‌دهد. امکان دارد فلسفه اجتماعی متعرض حکومت شود؛ اما بالتبع متعرض حکومت می‌شود؛ اما محور بحث در فلسفه اجتماعی، اجتماع است؛ نه حکومت. علامه طباطبایی از جمله نخبگان و متفکران برجسته و تاثیرگذار سده معاصر می‌باشد. به گونه‌ای که بررسی و تدوین تاریخ معاصر ایران در عرصه‌های مختلف دینی، فلسفی و فرهنگی بدون توجه به آرای ایشان امکانپذیر نیست. ایشان در آثار متعدد تفسیری، فلسفی و اخلاقی خود به ارائه اندیشه‌ها و نظریاتی مختلفی پرداخته است. در این میان سایت فکرت نت برای تبیین اندیشه سیاسی این متفکر اسلامی مصاحبه‌ای را با حجت الاسلام دکتر احمدرضا یزدانی مقدم، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی ترتیب داده است که متن آن در ادامه در اختیار شما قرار می‌گیرد. فلسفه سیاسی چیست و تصویر روشنی از آن ارائه می‌کنید؟ آیا علامه طباطبایی اندیشه سیاسی مبتنی بر فلسفه خودشان داشتند یا خیر؟ یزدانی مقدم: شما دو اصطلاح فلسفه سیاسی و اندیشه سیاسی به‌کار بردید که در آغاز باید درباره این دو اصطلاح توضیح بدهیم و تفاوت‌هایشان را روشن سازیم. فلسفه سیاسی اصطلاحی است که شامل فلسفه‌ورزی سیاسی که از زمان سقراط بوده که در آثار افلاطون مشاهده می‌شود. جمهور از جمله آثار افلاطون است که در آن‌جا گفت‌وگویی که سقراط درباره عدالت دارد را ارائه می‌دهد و به‌تناسب بحث‌های دیگری را مطرح می‌کند. همینطور در آثار ارسطو این موضوع ادامه پیدا می‌کند، تا دورانی که شاهد غلبه پوزیتیویسم هستیم که فلسفه را به‌طورکلی نفی می‌کند. در دوران غلبه پوزیتیویسم، فلسفه سیاسی از نظر پوزیتیویست‌ها منسوخ می‌شود؛ چرا که با فلسفه موافق نیستند. از این زمان به بعد، کسانی که تحت تأثیر این تفکر هستند، تمایل دارند تا اصطلاح اندیشه سیاسی را به‌جای اصطلاح فلسفه سیاسی به‌کار ببرند. اندیشه سیاسی از نظر آن‌ها بدون ارجاع به‌مبانی فلسفی شکل می‌گیرد و از یک انسجام و استقلال برخورداری دارد. بعدها کسانی که تحت تأثیر پوزیتیویسم بودند، برای اینکه در یک مبحثی کلیات، تعاریف، مبانی و مفاهیم را توضیح دهند، فلسفه علم سیاست یا فلسفه سیاست را شکل دادند؛ بنابراین با سه اصطلاح روبرو هستیم. دو اصطلاح اندیشه سیاسی و فلسفه علم سیاست یا فلسفه سیاست، تحت تأثیر پوزیتیویسم شکل گرفت. برخی از دوستان ما در ایران، با اینکه خودشان در مقابل پوزیتیویسم‌ها قرار می‌گیرند؛ اما از اصطلاح فلسفه سیاست استفاده می‌کنند که اصطلاح نادرستی است. اصطلاح اندیشه سیاسی به‌تدریج یک عمومیت پیدا کرد و در کاربردها اعم از فلسفه سیاسی قرار گرفت؛ یعنی هر فلسفه سیاسی، اندیشه سیاسی به‌شمار آمد، گرچه هر اندیشه سیاسی، فلسفه سیاسی نباشد. اگر ما گفتیم علامه طباطبایی اندیشه سیاسی دارد؛ یعنی مطالب نسبتاً منسجم و مستدلی در باب سیاست مطرح کرده، بدون اینکه این مطالب به مبانی فلسفی علامه طباطبایی ارجاع داده شده باشد. به‌نظر می‌رسد ما می‌توانیم یک قدم جلوتر برویم و از اصطلاح فلسفه سیاسی برای علامه طباطبایی استفاده کنم؛ چون ایشان در مباحث و تحلیل‌هایی که در باب سیاست دارند، به مبانی فلسفی ایشان ارجاع پیدا می‌کنند. من نکته‌ای را به‌خاطر ندارم که به‌مباحث فلسفی ایشان ارجاع پیدا نکند. اگر بخواهیم به‌صورت کوتاه درباره فلسفه سیاسی صحبت کنیم؛ یعنی دانشی است که موضوع آن سیاست و روش آن فلسفی است. ما می‌توانیم این تعریف را از همان اوایل کتاب «الجَمْعُ بَینَ رَأْیَیِ الْحَکیمین‌« جناب آقای فارابی استفاده کنیم. به‌احتمال قوی آقای لئو اشتراوس در مقاله مشهور تحت عنوان «فلسفه سیاسی چیست» همین تعریف را به‌کار می‌برد. فلسفه سیاسی همان دانشی است که موضوع آن، سیاست یا موجود سیاسی و روش آن فلسفی یا برهانی است؛ بنابراین ما در فلسفه سیاسی برای تحلیل مسائل سیاسی، به مبانی فلسفی ارجاع می‌دهیم؛ اما در اندیشه سیاسی، ممکن است به مبانی فلسفی ارجاع ندهیم و اصلاً فیلسوف نباشیم و به فلسفه هم، هیچ اعتقادی نداشته باشیم. با این توضیح، علامه طباطبایی فلسفه سیاسی دارد. با این توضیح علامه طباطبایی اندیشه سیاسی ندارد، فلسفه سیاسی دارند؟
یزدانی مقدم: این موضوع به آن معنایی که شما از اندیشه سیاسی اراده می‌کنید بستگی دارد. ممکن است شما اندیشه سیاسی را اعم از فلسفه سیاسی به‌کار ببرید، در این صورت اگر بگویید ایشان اندیشه سیاسی دارد، درست گفته‌اید؛ اما پیشنهاد می‌کنم که برای علامه طباطبایی ما از اصطلاح فلسفه سیاسی استفاده کنیم؛ چرا که وقتی از اصطلاح فلسفه سیاسی استفاده می‌کنیم، اذعان می‌کنیم بر اینکه تحلیل‌های سیاسی ایشان به مبانی فلسفی ایشان ارجاع پیدا می‌کند. در دنیا و در دوران معاصر چهره‌های محدودی در فلسفه سیاسی داریم. یکی از این چهره‌های محدود و معدود علامه طباطبایی است. بنابراین مشخص می‌شود که علامه طباطبایی یک نگاه فلسفه سیاسی بر اساس آن مبنای فلسفه دارند. ما می‌توانیم اذعان کنیم که علامه طباطبایی یک فیلسوف سیاسی است؟ یزدانی مقدم: بله، به این معنا ایشان یک فیلسوف سیاسی است. این مطالب علامه در مبانی فلسفی ایشان پخش شده است؟ وقتی به مقالات اعتباریات مراجعه می‌کنیم، علامه یک نگاهی به مسائل اجتماع و عدالت دارند، درباره این مسأله توضیح می‌فرمایید؟ یزدانی مقدم: درباره فلسفه سیاسی علامه طباطبایی یک بحث‌هایی مطرح شده است که ما بر روی چه حسابی می‌توانیم بگوییم که یک کسی فیلسوف است یا خیر؟ در نهایت ما یک الگوهایی داریم که این الگوها را به‌عنوان الگوهای فلسفی می‌شناسیم؛ ولو اینکه ما با آن الگوها موافق نباشیم. برای مثال شما ممکن است الآن با افلاطون و ارسطو موافق نباشید؛ اما الآن با کتاب‌هایی که ارسطو و افلاطون نوشته‌اند، همه ایشان را با عنوان فیلسوف می‌شناسند. با اینکه برخی از اساتید تشکیک می‌کنند که آیا فلسفه سیاست ارسطو، متن فلسفه سیاسی است یا خیر، خود ارسطو تصریح می‌کند که ما در اینجا کار پژوهش فلسفه سیاسی را انجام می‌دهیم. در دوران جدیدتر در کارهای هابز، لاک، روسو و دیگران می‌بینیم که اگر ما این الگو را برای فلسفه سیاسی بپذیریم و این شباهت بین متون مربوطه یا متونی که ادعا می‌کنیم فلسفه سیاسی هستند، این مبنا را برای فیلسوف سیاسی بودن نیز بپذیریم، بدون تردید علامه طباطبایی یک فیلسوف سیاسی است؛ ولو اینکه به‌عنوان فیلسوف سیاسی شناخته نشده باشد. معیار ما این نیست که کسی به‌عنوان فیلسوف سیاسی شناخت بشود یا خیر. ممکن است کسی مدت‌ها در تردید باشد که این شخص فلسفه سیاسی دارد یا خیر. مطالعاتی درباره فلسفه سیاسی کانت انجام شده، می‌گویند تقریباً در سال ۱۹۷۰ میلادی، کسی قبول نمی‌کرد که کانت دارای فلسفه سیاسی است؛ بلکه نهایتاً می‌گفتند که دارای اندیشه سیاسی است. پس از آن با کارها و مطالعاتی که انجام شد، به این نتیجه رسیدند که کانت دارای فلسفه سیاسی است و از فلسفه سیاسی کانت سخن به میان آمد. هم‌ اکنون در برخی از مجامع بحث‌هایی درباره اینکه افلاطون فیلسوف سیاسی است یا خیر، بحث‌هایی وجود دارد. فیلسوف باشد یا نباشد؛ اما با این معیارها شخصی مانند علامه طباطبایی، یک فیلسوف سیاسی است. اینکه علامه طباطبایی فیلسوف سیاسی است، آیا ایشان متنی دارد که آن متن، متن فلسفه سیاسی باشد؟ بله، ایشان متنی دارند که ما می‌توانیم صددرصد بگوییم که آن متن، متن فلسفه سیاسی است و آن‌هم رساله ولایت و زعامت ایشان است که بدون تردید، یک رساله در فلسفه سیاسی به‌شمار می‌آید. اگرچه خود علامه طباطبایی در یک یا دو جا می‌گویند که من در اینجا روش فلسفه اجتماعی را برگزیده‌ام که منظورشان از روش فلسفه اجتماعی، همان فلسفه سیاسی است. در اینجا باید فرق فلسفه سیاسی و فلسفه اجتماعی را مشخص کنیم. فلسفه سیاسی به موضوع حکومت می‌پردازد. فلسفه اجتماعی اجتماع را مورد بحث قرار می‌دهد. امکان دارد فلسفه اجتماعی متعرض حکومت شود؛ اما بالتبع متعرض حکومت می‌شود؛ اما محور بحث در فلسفه اجتماعی، اجتماع است؛ نه حکومت. از عنوان ولایت و زعامت می‌توانید بفهمید که ناظر به حکومت است و تمام بحث درباره حکومت وجود دارد؛ بنابراین فلسفه سیاسی است که علامه طباطبایی به عللی می‌فرماید این رساله درباره فلسفه اجتماعی بحث می‌کند. دو جهت به ذهن می‌آید که علامه طباطبایی به این دو جهت ترجیح داده‌اند که به‌جای اصطلاح فلسفه سیاسی، از اصطلاح فلسفه اجتماعی استفاده کنند؛ اول اینکه شما در سال ۳۰ و ۴۰ می‌بینید اگر می‌خواستند کسی را نابود کنند، می‌گفتند او سیاسی است و حرف‌ها و اقداماتش ارزشی ندارد. در آن دوران آخوند سیاسی بودن، یک برچسب ناجوری در آن زمان تلقی می‌شد که علامه طباطبایی خیلی مراقبت می‌کرد تا چنین وصله‌ای به ایشان نچسبانند.
دلیل دیگر نیز، دلیل درون دانشی است. در نزد فارابی، علامه طباطبایی، فلسفه سیاسی را فلسفه مدنی معرفی می‌کند. همانطور که خود فارابی در فصول المنتظم تصریح می‌کند، منظور از فلسفه مدنی و مدنیت، اجتماع است. مرحوم خواجه نصیر نیز چنین تصریحی دارند. این بزرگان فلسفه سیاسی را فلسفه مدنی و فلسفه اجتماعی تلقی می‌کرده‌اند. ممکن است علامه طباطبایی به حساب این سنت فلسفه سیاسی، از اصطلاح فلسفه اجتماعی استفاده کرده باشد. نگاه‌های علامه طباطبایی در فلسفه سیاسی دارد؛ از جمله نظریه تقدم اجتماع بر حکومت یا نظریه مردم سالاری دینی و یا نظریه انقلاب اسلامی و روند آن. نظر علامه نسبت به تقدم اجتماع بر حکومت یا نظریه مردم سالاری دینی را توضیح می‌دهید؟ یزدانی مقدم: مسأله مهمی که در اینجا وجود دارد این است که میان کل سنت فلسفه سیاسی اسلامی و لویاتان یک مقایسه به‌عمل بیاوریم. لویاتان شاهکار فلسفه سیاسی مدرن و اولین اثر در این بحث است. شما در اینجا می‌بینید مردم و انسان‌های منفردی وجود دارند که یک قراردادی به‌نفع شخص ثالث منعقد می‌کنند که به‌وسیله آن قرارداد، حکومت به‌وجود می‌آید؛ یعنی آحاد مردم و حکومت هستند که فاصله‌ای میان حکومت و مردم وجود ندارد. این مسأله تبعات سنگینی دارد؛ یعنی شما مردم را در مقابل حکومت، تنها قرار داده‌اید. فارابی و بوعلی چنین چیزی را دنبال نمی‌کند. این دو اجتماع را بر حکومت متقدم می‌دانند؛ در کار علامه طباطبایی و صدرالمتألهین نیز همین‌طور است. در نگاه این‌ها آحاد مردم نیازی دارند و برای رفع این نیازها زندگی اجتماعی را انتخاب می‌کنند و هنگامی که زندگی اجتماعی را انتخاب می‌کنند، زندگی اجتماعی به‌وجود می‌آید. اجتماعی که به‌وجود می‌آید، توانایی‌های تصاعدی دارد؛ برای مثال اگر شما می‌توانستید ۱۰ واحد کار انجام بدهید و این اجتماع ۱۰ نفره شما، می‌تواند ۱۰۰۰ واحد کار انجام دهد؛ بنابراین با اجتماع قدرت و امکانات جدیدی پدید می‌آید. این اجتماع برای اداره خود، به یک حکومت یا مرکز تصمیم‌گیری نیاز دارد. پس به این نتیجه می‌رسند که این مرکز تصمیم‌گیری به چه شکلی باشد. البته حکومت‌ها یک تطور تاریخی داشته‌اند. حکومت‌ها در آغاز پدرسالاری یا حاکم سالاری یا انفرادی و یا استبدادی بودند. حکومت‌های استبدادی آرام آرام با قیام‌های مردم به حکومت‌های مشروطه تبدیل شدند. حکومت‌های مشروطه نیز به حکومت‌های جمهوری و به‌قول علامه طباطبایی ممکن است اشکالی از حکومت به‌وجود بیاید که ما از آن‌ها خبر نداریم؛ یعنی شما یک حقیقت حکومت و یک شکل‌های حکومت دارید که هر جامعه‌ای به این حقیقت حکومت نیاز دارد. شکل‌های حکومت نیز به‌دنبال شرایط زمانی، مکانی و … مشخص می‌شود. نظریه حاضر اصالت را به اجتماع می‌دهد؛ نه حکومت. به دلیل اصالت داشتن اجتماع، حکومت متعلق به اجتماع می‌شود و برای همین علامه طباطبایی از اصطلاح ملک یا حکومت اجتماعی استفاده می‌کند و وقتی می‌خواهد حکومت اسلامی را توضیح بدهد، از حکومت اجتماعی دینی سخن می‌گوید؛ یعنی این حکومت متعلق به مردم است. علامه طباطبایی ذیل آیه ۲۰۰ سوره آل‌عمران در جلد چهارم المیزان، به آیه شریفه «لَا أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْکُمْ» استناد می‌فرمایند. از آیه استناد می‌شود که از هر عملی که انجام می‌دهد، خداوند هم به‌صورت تکوینی و هم تشریعی برای شما قرار می‌دهد. وقتی اجتماعی، قدرت اجتماعی و سیاسی به‌وجود آوردند، این قدرت سیاسی به اجتماع و آحاد اجتماع تعلق دارد؛ بنابراین حکومت و ملک اجتماعی می‌شود. البته علامه طباطبایی تصریح می‌کنند که از جمله وظایف پیامبر، دعوت مردم و تربیت آن‌هاست. پیامبر برای این وظیفه، از ولایت بر مردم برخوردار است و این ولایت، همه شؤون زندگی مردم را دربرمی‌گیرد و از اینجا می‌توانیم بگوییم که پیامبر در جامعه اسلامی، حاکم است. بعد از پیامبر نیز امامان معصوم، حاکم جامعه اسلامی خواهند بود. حکومت متعلق به مردم است؛ اما اینکه حاکم چه کسی باشد، ما می‌گوییم در زمان پیامبر، پیامبر حاکم می‌شود و در زمان امام معصوم، امام معصوم حکومت را برعهده دارد. جناب نائینی مشابه همین تعبیرات را در کتاب تنبیه‌الامه و تنزیه‌المله به‌کار برده‌اند. جناب نائینی می‌فرماید: «به این دلیل که پیامبر و امام معصوم استبداد نمی‌ورزند، برای حکومت متعین هستند؛ اما غیر از معصوم در معرض استبداد هستند.» ایشان ادامه می‌دهد: «ما در این زمان که قوه عصمت وجود ندارد؛ یک قانون اساسی می‌نویسیم و یک مجلسی تشکیل می‌دهیم تا بر عملکرد حاکم بر اساس قانون اساسی نظارت کند که کمابیش نبود قوه عصمت در حاکم عادی را جبران می‌کند.»
مرحوم دکتر احمدی، انسانی دانشمند و وارسته بود. در مصاحبه‌ای نقل می‌کنند که من و آقای طباطبایی در انگلیس حوادثی پیش آمد. نظم و ترتیب انگلیس خوب بود. ما به آقای طباطبایی گفتیم، شما انتقاداتی که به جهان غرب کرده‌اید، الآن هم همان انتقادات را می‌کنید؟ ایشان تأملی کردند و گفتند که ممکن است آن انتقادات و حرف‌ها را بیان نکنیم. من در جایی نوشته‌ام، ما که نمی‌دانیم علامه طباطبایی دقیقاً چه چیزی را فرموده‌اند؛ اما علامه طباطبایی یک سیستم تحلیلی دارد و نمی‌تواند از آن سیستم دست بردارد. انتقاد علامه طباطبایی به غرب این است که می‌فرماید: «این‌ها یک استخدام اجتماعی را به‌کار می‌برند.» منظور علامه طباطبایی این است که غربی‌ها به‌ غیر از اینکه در درون خودشان استخدام مضمون فردی وجود دارد، نسبت به ملل دیگر نیز، یک استخدام بین‌المللی یا به‌تعبیر دیگر یک کشورهای دیگر را استثمار می‌کنند و اموال و منابع آن کشورها را غارت می‌کنند. استخدام مضموم گاهی در روابط یک یا دو نفر است؛ اما گاهی میان ملل و حکومت‌ها جریان پیدا می‌کند. علامه طباطبایی می‌فرماید که این استخدام توسط غرب انجام می‌شود؛ بنابراین یک مسؤولیت اخلاقی پیدا می‌شود؛ یعنی تمام کشور‌های قوی که نسبت به کشورهای دیگر این ظلم و اجحاف را انجام می‌دهد، مسؤولیت دارند. علامه طباطبایی می‌فرماید مردم آن‌ها نیز اگر چنین سیاستی را تأیید کنند، به مانند آیات قرآن کریم که می‌فرماید برخی از اقوام لعنت شده‌اند، قرار می‌گیرند. علامه طباطبایی از اینجا مفهومی تحت عنوان تفکر اجتماعی را استفاده می‌کند؛ بنابراین مفهوم تفکر اجتماعی، یک مسؤولیت اجتماعی متوجه افرادی که طرفدار این کارها هستند می‌شود و چنین اقداماتی را تأیید می‌کنند. علامه طباطبایی می‌فرماید: «انبیاء آمده‌اند که با دعوت به توحید با استخدام مضموم مبارزه کنند تا به‌دنبال آن با شرک مبارزه کنند.» تحولات سیاسی جهان با تحلیل علامه طباطبایی، تحت تأثیر تعالیم انبیاء قرار دارد. پس علامه طباطبایی از مفهوم استخدام و تفکر اجتماعی برای تحلیل جوامع غربی استفاده می‌کند. علامه طباطبایی مطلب مهم و دیگری را بیان می‌کند و می‌فرماید: «تمام مفاسد، رذائل و … به دوقطبی شدن جامعه بازگشت می‌کند؛ یک سمت غنای مطلق و سمت دیگر فقر مطلق باشد.» علامه طباطبایی با این دستگاه تحلیلی نمی‌تواند بگوید که من این جامعه غربی را مبرا می‌دانم. یک زمان شما یک نهادهای حقوقی در آنجا به نفع فقرا و مردم عادی در مقابل دولت حمایت به‌عمل می‌آورید، یا گروه‌های ضد جنگ و صلح طلب تشکیل می‌دهید، در این صورت از تحت آن مسؤولیت مشترک اجتماعی خارج می‌شود. شما می‌توانید در همین سیستم تحلیلی از علامه طباطبایی بپرسید که آیا این‌ها در جهان اسلام منتفی است؟ برخی از ظالمین که در جهان اسلام به‌قدرت رسیدند به حمله و غارت دست زدند و حرکت‌هایی غیراخلاقی و غیرشرعی انجام داده‌اند. یک زمان مسأله، دفاع است، ایرادی ندارد؛ اما یک موقع مسأله جنگ ابتدایی است. برخی می‌گویند جنگ‌های زمان پیامبر دفاعی بوده؛ اما بعد از پیامبر اگر جنگ‌های ابتدایی بوده و آن جنگ‌های ابتدایی با امام عادل نبوده، ما نمی‌توانیم آن‌ها را از نظر دینی و اخلاقی قبول کنیم؛ چرا که یک مسؤولیت اخلاقی متوجه حاکمان، ظالمان و ستمگر می‌کند و هرکسی این اقدامات را تأیید کند، در مسؤولیت آن‌ها شریک خواهد بود؛ بنابراین برخی از این انتقادات به جهان اسلام نیز وارد می‌شود. ممکن است برخی بگویند در غرب انواع دموکراسی وجود دارد. علامه طباطبایی می‌گوید دموکراسی تابع احساسات و عواطف است. مردم بگویند ما باید اموال فلانی را مصادره کنیم؛ اما چون آیا مردم چنین چیزی را می‌خواهند، این کار از نظر اخلاقی درست است؟ برخی از نویسندگان که حتما نیت خیری داشته‌اند، برپایه یک جمله علامه طباطبایی که می‌فرماید اسلام با دموکراسی متفاوت است، گفته‌اند که هیچ چیزی از دموکراسی در علامه طباطبایی وجود ندارد. درحالی که آن دموکراسی حقیقی به آن معنا که مردم صاحب اختیار زندگی سیاسی و اجتماعی خودشان هستند و می‌توانند دخالت و مشارکت سیاسی کنند، دموکراسی و مردم سالاری حقیقی همین نکته است که در فرمایشات علامه طباطبایی تصریح شده است. علامه طباطبایی تعبیراتی دارد که تعبیرات ساده‌ای نیستند. ما در رابطه با شخصی که به معنای واقعی کلمه فیلسوف است و شاید ما مانند ایشان در جهان معاصر نداشته باشیم و ندیده باشیم و اگر هم وجود داشته باشند، نفهمیده‌ایم و تشخیص نداده‌ایم. علامه طباطبایی شخصی است که در سطح افلاطون، ارسطو، کانت، ملاصدرا، فارابی و بوعلی قرار دارد. مطالبی که علامه طباطبایی بیان می‌کند، حساب شده است و مانند مطالب ما چنین نیست که مطلبی را بیان کنیم و فراموش کنیم چه گفته‌ایم.
علامه طباطبایی تعبیری تحت عنوان اجتهاد اجتماعی در اسلام را به‌کار می‌برد. گاهی از تدبر اجتماعی در قرآن عنوان می‌کند. راهی که علامه طباطبایی برای ما باز می‌کند، به‌نظر می‌رسد راهی است که باید جهان اسلام آن را بپیماید و اگر جهان اسلام در این راه حرکت کند و همین تفکر اجتماعی، اجتهاد اجتماعی و تدبر اجتماعی در آن زنده باشد، این جهان اسلام حیات می‌گیرد و بالنده می‌شود. علامه طباطبایی می‌فرماید: «اجرای احکام برعهده حکومت و اجتماع است.» حکومت قدرت دارد و می‌تواند احکام را اجرا کند؛ اما اجتماع چه قدرتی دارد؟ اجتماعی که قدرت ندارد، نمی‌تواند احکام را اجرا کند. الآن فرض کنید یک پرونده حقوقی مطرح شود، شما نه از ابتدا، نه از روند و نه از نهایت آن خبر ندارید. فرض کنید اگر خبر داشتید و دادگاهی علنی برگزار شد؛ اما اطلاعات حقوقی ندارید که درباره این دادگاه اظهار نظر کنید. اگر هم همه حقوق دان باشند، صدای شما به جای نمی‌رسد و یک صدا در میان هزاران صدا است. ما یک احکام فردی و یک احکام اجتماعی داریم. فساد در اسلام زمانی پیدا می‌شود که احکام اجتماعی نادیده گرفته شود. وقتی که نادیده گرفته شد، هرج و مرج پیدا می‌شود. امام خمینی می‌فرماید اگر شما به‌عنوان صاحب نفوذ، به قرآن عمل نکنید، آن‌وقت دیگران در آن قرآن شما نیز شک می‌کنند. شهید مطهری مطلبی را می‌گفت که ما در قم بودیم، آقایی بود و هر وقت مراجع شهریه می‌دادند، می‌گفت در دلم افتاده این مرجع اعدل است و اگر یک ماه این مرجع شهریه نمی‌داد، می‌گفت متوجه شده‌ام این مرجع از عدالت ساقط شده است. ما این مطلب را از شهید مطهری شوخی تلقی می‌کردیم؛ اما دیدیم شوخی نیست و مسائل اقتصادی تأثیرگذار است. اگر در جامعه تبعیض و مشکلات اقتصادی باشد، در همه مسائل دینی شک می‌کنید. ممکن است در این فضا عده کمی به کمال و سعادت برسند؛ اما توفیق و سعادت در زمانی رقم می‌خورد که جامعه نیز همراهی کند و این جامعه عادلانه باشد تا همه افراد به کمال برسند. حاصل نظریه علامه طباطبایی، حکومت و جامعه قوی است. جامعه باید مانند حکومت قدرت داشته باشد تا وقتی در حکومت مشکلی دید، تذکر دهد و آن را اصلاح کند. علامه طباطبایی با مسائلی روبرو بود که ایشان بسیار شخص متوجهی بود و می‌دانست چه چیزی را بیان می‌کند. گاهی به دلایلی لوازم گفته‌هایش را ادامه نمی‌داد. وقتی شما ترجمه جلد چهار المیزان را مقایسه کنید، می‌بینید در دو جای حساس در ترجمه تصرف کرده‌اند و متن عربی را تغییر داده‌اند؛ چون دیدند حساسیت‌هایی در اجتماع وجود دارد، تغییرات مختصری در عبارت‌ها داده‌اند. برای شناخت فلسفه سیاسی علامه طباطبایی باید به‌صورت سامان‌دهی شده ملاحظه کنیم.👇
اندیشه سیاسی در منظومه فکری علامه طباطبایی (بخش دوم)👇