eitaa logo
یک درصد طلایی
974 دنبال‌کننده
190 عکس
161 ویدیو
0 فایل
˹﷽˼ متفاوت ترین ‌جمع‌منتظران‌‌مܣدی‌‹عج›🕊🌿 حضرت مهدی(عج): 💌ما در رعایت حال شما کوتاܣے نمےکنیم و یادشمارا ازخاطرنبرده‌ایم.. گرفتارے یا مشکلے دارے🥺 مطمئن باش توے اینجا قراره خیرمعنوے و حس‌آرامش را تجربه کنے ☺️ ادمین👈🏽| @admin_yek_darsad_talaiii
مشاهده در ایتا
دانلود
13.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱از هر‌کجا درمانده شدید یا گرفتار شدید..... ✨بگو: یاالله، یامحمد، یاعلی، یافاطمه، یاصاحب الزمان اغثنی ولاتهلکنی ⬅️جهت ثبت نام در طرح یک‌درصد‌طلایی 🌱به خانواده بپیوندید: ☘️https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
یک درصد طلایی
#رمان #رویای_نیمه_شب ❣قسمت اول ✨از چند پله سنگی پایین رفتم. فقط همین. و در کمتر از یک ماه، ماجرایی
❣قسمت دوم ✨با تحسین به طرح ها و ساخته هایم نگاه می کرد و می گفت: تو همین حالا هم استادی و خبر نداری. می گفتم: نمی خواهم برای ثروت و موقعیت شما به من احترام بگذارند. آرزویم این است که همه مردم حلّه و عراق، غبطه شما را بخورند و بگویند: این ابونعیم عجب نوه ای تربیت کرده!. 🍁به حرف هایم می خندید و در آغوشم می کشید. گاهی هم آه می کشید، اشک در چشمانش حلقه می زد و می گفت: وقتی پدرِ خدا بیامرزت در جوانی از دنیا رفت، دیگر فکر نمی کردم امیدی به زندگی داشته باشم. خدا مرا ببخشد! چقدر کفر می گفتم و از خدا گله و شکایت می کردم! کسب و کار را به شاگردان سپرده بودم و توی مغازه و کارگاه بند نمی شدم. بیشتر وقتم را در حمام ابوراجح می گذراندم. اگر دل داری های ابوراجح نبود، کسب و کار از دستم رفته بود و دق کرده بودم. او مرا با خود به نماز جماعت و جمعه می برد. در جشن هایی مثل عید قربان و فطر و میلاد پیامبر(صلی الله علیه و آله) شرکتم می داد تا حالم بهتر شود. در همان ایام مادرت با اصرار پدرش، دوباره ازدواج کرد و به کوفه رفت. شوهر بی مروتش حاضر نشد تو را بپذیرد. سرپرستی تو را که چهار ساله بودی به من سپردند. نگه داری از یک بچه کوچک که پدر و مادری نداشت، برایم سخت بود. اُمّ حباب برایت مادری کرد. من هم از فکر و خیال بیرون آمدم و به تو مشغول شدم. خدارا شکر! انگار دوباره پدرت را به من دادند. ادامه دارد... السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ 👈 مطالعه کتاب زیبای ""رویای نیمه شب"" را از دست ندهید..... https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
ختم قرائت دعای عهد صبحگاهی و زیارت عاشورا به نیابت از اعضای کانال خوانده شد. تشکر از همه همراهان عزیزمون که در قرائت ختم مشارکت کردند. 🙏🙏🙏 🌱🌷🌱🌷🌱 🌱به خانواده بپیوندید: ☘️https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9 اگر دوست داری اعضای کانال رو در ثواب هات کنی به آیدی زیر پیام بده. @farzane_zare
21.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌟 یه تابستان شاد و معنوی ویژه دخترای ومتوسطه 👈 ✨ طرح تابستانه "تا انتها حضور" با هدف معرفت افزایی نسبت به امام زمان عج 💌لحاظ شاد و مفرح با دخترای نوجوان ⬅️جهت ثبت نام در طرح یک‌درصد‌طلایی 🌱به خانواده بپیوندید: ☘️https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
📿 💞 به مناسبت ولادت ع ⏰ چهارشنبه ۱۸ مهر ماه 🔸 ساعت ۱۶ ✅ با سرکار خانم موسوی 💫 همراه با قرعه کشی و از بین حاضرین شروع مراسم 🔸جایزه به اسامی حسن با همراه داشتن شناسنامه (پسرهای زیر ۱۰ سال) ✅ جهت ثبت نام نام و نام خانوادگی خود را به ای دی زیر ارسال نمائید. 🔸 @Ravan_fk شماره کارت جهت کمک به هیات:
5859837010479307
موسسه سیمای خورشید یزد مکان: خیابان سلمان، کوچه گازرگاه، فرهنگسرای امام مهدی عج 🌱به خانواده بپیوندید: ☘️https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
یک درصد طلایی
#رمان #رویای_نیمه_شب ❣قسمت دوم ✨با تحسین به طرح ها و ساخته هایم نگاه می کرد و می گفت: تو همین حالا
❣قسمت سوم ✨با آن که این قصه را بارها از او شنیده بودم، باز گوش می دادم. ابوراجح می گفت: هاشم، تنها یادگار فرزند توست. سعی کن او را به ثمر برسانی. می گفت: از پیشانی نوه ات می خوانم که آنچه را از پدرش امید داشتی، در او خواهی دید. ابوراجح را دوست داشتم. صاحب حمام بزرگ و زیبای شهر حلّه بود. از همان خردسالی هر وقت پدربزرگ مرا به مغازه می برد، به حمام می رفتم تا ابوراجح را ببینم و باماهی های قرمزی که در حوض وسط رخت کن بود، بازی کنم. بعدها او دختر کوچولویش ریحانه را گه گاه با خود به حمام می آورد. دست ریحانه را می گرفتم و با هم در بازار و کاروان سراها پرسه می زدیم و گشت و گذار می کردیم. 🍁ریحانه که شش ساله شد، دیگر ابوراجح او را به حمام نیاورد. از آن پس، فقط گاهی او را می دیدم. با ظرفی غذا به مغازه ما می آمد، رویش را تنگ می گرفت و به من می گفت: هاشم! برو این را به پدرم بده. بعد هم زود می رفت. دوست نداشت به حمام مردانه برود. سال ها بود او را ندیده بودم. یک بار که پدربزرگ شاد و سرحال بود، گفت: هاشم! تو دیگر بزرگ شده ای. باید به فکر ازدواج باشی. می خواهم تا زنده ام، دامادی ات را ببینم. اگر خدا عمری داد و بچه هایت را دیدم، چه بهتر! بعد از آن دیگر هیچ آرزویی ندارم. نمیدانم چرا در آن لحظه، یک دفعه به یاد ریحانه افتادم. یک روز که پدربزرگم از حمام ابوراجح برگشته بود، از پله های کارگاه بالا آمد و بدون مقدمه گفت: حیف که این ابوراجح شیعه است، وگرنه دخترش ریحانه را برایت خواستگاری می کردم. با شنیدن نام ریحانه، قلبم به تپش افتاد. تعجب کردم. فکر نمی کردم، هم بازی دوره کودکی، حالا برایم مهم باشد. خودم را بی تفاوت نشان دادم و پرسیدم: چی شد به فکر ریحانه افتادید؟ ادامه دارد... 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ 👈 مطالعه کتاب زیبای ""رویای نیمه شب"" را از دست ندهید https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
خواندن نماز شب به نیابت از اعضای کانال خوانده شد. تشکر از همه همراهان عزیزمون که در قرائت ختم مشارکت کردند. 🙏🙏🙏 🌱🌷🌱🌷🌱 🌱به خانواده بپیوندید: ☘️https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9 اگر دوست داری اعضای کانال رو در ثواب هات کنی به آیدی زیر پیام بده. @farzane_zare
ختم قرائت دعای عهد صبحگاهی و زیارت عاشورا به نیابت از اعضای کانال خوانده شد. تشکر از همه همراهان عزیزمون که در قرائت ختم مشارکت کردند. 🙏🙏🙏 🌱🌷🌱🌷🌱 🌱به خانواده بپیوندید: ☘️https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9 اگر دوست داری اعضای کانال رو در ثواب هات کنی به آیدی زیر پیام بده. @farzane_zare
15.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚 اینجا وقت سختی‌ها میشه پناه آورد🌿 لایو امروز ساعت ۲۰ ⬅️جهت ثبت نام به آیدی زیر پیام دهید: @admin_yek_darsad_talaiii 🌱به خانواده بپیوندید: ☘️https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9