👣 #قدمی_برای_ظهور
✍ برای اینکه بتوانیم به #شایستگی #زمینه_ساز ظهور باشیم
✅ ابتدا باید خداوند متعال و سپس حضرت مهدی (عج) را به خوبی بشناسیم و بشناسانیم.
🔴 باید بدانیم که خدمتی ارزشمندتر از معرفی صحیح امام به مردم نیست.
📚 آیا ظهور نزدیک است؟ ص 208
🌱به خانواده #یک_درصد_طلایی بپیوندید:
☘️https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
18.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دعوت_به_یک_درصد_طلایی
👧🧒حتی بچهها هم میتونن یاریگر امام زمانشون باشند. فقط کافیه که اراده کنیم.
💚دوست عزیز شما هم دوست دارید برای امام زمانتون کاری کنید؟؟😇
🌱 پس شما هم به جمع خانواده #یک_درصد_طلایی بپیوندید:
https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
✧
🌱همراهان عزیز #یک_درصد_طلایی
👌🏻شماهم میتوانید در پویش "یکدرصدطلایی" شرکت نمایید،
ویدیوهای خودتون را برای ما ارسال نمایید.
👉🏻@admin_yek_darsad_talaiii
🌱شهید مهدی زین الدین :هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می کنند
✨صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ الحُسَین “علیه السلام”
✨ختم ۴٠مرتبه #ختم_زیارت_عاشورا به نیت شهدای دفاع مقدس،مدافع حرم ،امنیت و شهدای حزب الله
‼️درصورت تمایل به مشارکت در خواندن در لینک زیر اعلام نمایید:
https://EitaaBot.ir/counter/wt7pr
🌱به خانواده #یک_درصد_طلایی بپیوندید:
☘️@yek_darsad_talaiii
#معما
این تصویر مربوط به کدامیک از بزرگان تاریخ و کدام اتفاق در زندگی او می باشد؟
الف)ابراهیم ع_ ذبح اسماعیل
ب)ابراهیم ع_ سرد شدن آتش
ج)موسی ع_ عبور از دریای سرخ
د) موسی ع_ عبور از رود نیل
👈لینک پاسخگویی به سوال:
https://EitaaBot.ir/poll/r7iw2d
🌱به خانواده #یک_درصد_طلایی بپیوندید:
☘️https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توسل مجرب به حضرت ام البنین(س)🌿🕊
👤 #کلیپ زیبای «توسل گرهگشا»
با سخنرانی شیخ عباس #صراف
📍 بهترین زمان برای شروع
⬅️ پنجشنبه ۲۶ مهر شب
(شب۱۴ ماه ربیع الثانی🌕)
🌱به خانواده #یک_درصد_طلایی بپیوندید:
☘️https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
🌱 #بهتوازدورسلام
🔅السلام علیک یا غریب الغربا
یا معین الضعفاء و الفقرا
السلطان یا اباالحسن ،
یا علی بن موسی الرضا المرتضی
علیه السلام و رحمة الله و برکاته🔅
🔸با سلام و عرض ادب
👈 در حرم امام مهربانی ها دعاگوی شما در کانال #یک_درصد_طلایی هستم.
🌱 ارادتمند همسر شهید محمد حسین دانشمندی🌱
🌱به خانواده #یک_درصد_طلایی بپیوندید:
☘️https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 #بهتوازدورسلام
8️⃣با تشکر ویژه از همسر شهید محمد حسین دانشمندی
#زیارت_نیابتی #حرم_امام_رضا به نیت اعضای محترم #یک_درصد_طلایـے
🌱به خانواده #یک_درصد_طلایی بپیوندید:
☘️https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
یک درصد طلایی
#رمان #رویای_نیمه_شب ❣️قسمت دهم ✨ببخشید! آدم، پیر که می شود، به زبانش استراحت نمی دهد. آن قدر از
#رمان #رویای_نیمه_شب
❣قسمت یازدهم
✨پدربزرگ به جای اولش برگشت.
_اجازه بفرمایید! من می خواهم نظر ریحانه خانم را بدانم. تو چه می گویی دخترم؟ خیلی ساکتی.
کنجکاوانه به ریحانه نگاه کردم تا ببینم چه می گوید. شبحی از صورتش را در نور دیدم. همان ریحانه روزگار گذشته بود. از وقتی آمده بود، به جعبه آیینه کنارش نگاه می کرد. انگار جواهرات مغازه برایش جذابیتی نداشتند. دستش را باز کرد و دو دیناری را که در آن بود نشان داد.
_شما مثل همیشه مهربانید، اما فکر می کنم این دو سکه به اندازه کافی گویا باشند.
🍁آهنگ صدایش آشنا، اما آرام و غمگین بود.
پدربزرگ خندید و گفت: چه نکته سنج و حاضر جواب.
مادر ریحانه گوشواره ها را روی مخمل گذاشت. با نگاهش گوشواره های قبلی را جستجو کرد. پدربزرگ گوشواره های گران بها را توی جعبه کوچکی که آستر و جلدش مخمل قرمز بود، گذاشت. جعبه را به طرف مادر ریحانه سُراند.
_از قضا قیمت این گوشواره ها دو دینار است.
در دلم به پدربزرگ آفرین گفتم. از خدا می خواستم که ریحانه صاحب آن گوشواره ها شود. قیمت واقعی اش ده دینار بود. یک هفته روی آن زحمت کشیده بودم. چهار زن وارد مغازه شدند. پدربزرگ، آن ها را به دو فروشنده دیگر حواله داد. مادر ریحانه جعبه را به طرف پدربزرگم برگرداند.
_می دانم که قیمتش خیلی بیشتر از این هاست. نمی توانیم این ها را ببریم.
پدربزرگ ابروها را درهم فرو برد. جعبه را به جای اولش برگرداند.
_به خدا قسم، باید ببریدش! این گوشواره از روز اول برای ریحانه ساخته شده. شما آن دو دینار را بدهید و بروید. من خودم می دانم و ابوراجح. بالاخره من و او، پس از سی سال دوستی، خُرده حساب هایی با هم داریم.
ادامه دارد...
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
👈 مطالعه کتاب زیبای ""رویای نیمه شب"" را از دست ندهید.....
https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
✿
🌱دوباره جمعہ شد و دل شده پریشانت
دوباره حسرت دیدار برقِ چشمانت
🌱بلند مرتبہ شاهِ زمان سلامٌ علیک
سلام بر تو و بر ماه روے تابانت…!!
براے فرج مولا صلواتـــــــ
🌷🌱 #ختم_دعای_عهد صبحگاهی و #زیارت_عاشورا به نیابت از اعضای کانال#یک_درصد_طلایی قرائت شد.
🍀انشالله از همگی به احسن وجه قبول باشه🤲
🌱به خانواده #یک_درصد_طلایی بپیوندید:
☘️https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
اگر دوست دارید اعضای کانال رو در ثواب هاتون #شریک کنید به آیدی زیر پیام بدین.
@admin_yek_darsad_talaiii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 چگونه به امام زمان سلام کنیم؟
✨سلام علے آل یاسین
🌱به خانواده #یک_درصد_طلایی بپیوندید:
@yek_darsad_talaiii
یک درصد طلایی
🌱 چگونه به امام زمان سلام کنیم؟ ✨سلام علے آل یاسین 🌱به خانواده #یک_درصد_طلایی بپیوندید: @y
#ختم #زیارت_آل_یاسین
🍃 به نیت تعجیل درفرج و سلامتی آقا امام زمان (عج)
👉🏻https://EitaaBot.ir/counter/wgo3ri
یک درصد طلایی
#دعوت_به_یک_درصد_طلایی 👧🧒حتی بچهها هم میتونن یاریگر امام زمانشون باشند. فقط کافیه که اراده کنیم.
😉منتظر ویدئو های بعدی باشید...
46.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تجربه_حس_خوب
#برکت_مالی
🎙 #حمایت "آقای دکتر محمد رضا وفایی نسب" متخصص طب فیزیکی و توانبخشی از طرح #یک_درصد_طلایی
#یک_درصد_طلایی هایی که اتفاقات خوبی با آن رقم میخورد.
🌱شما هم به جمع خانواده #یک_درصد_طلایی بپیوندید:
https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
۶۳ سالگی یک اتفاق نیست بلکه فصل رشد
و «عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون» شدن است! ✨
فرمانده شهید یحیی سنوار:
"بزرگترین هدیه ای که دشمن می تواند به من بدهد این است که من را ترور کند و من ترجیح می دهم شهید شوم."
شهادتت مبارک دلاور مقاومت🥀❤️🩹
#🌱به خانواده #یک_درصد_طلایی بپیوندید:
☘️https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
#معما
📜این تصویر مربوط به زندگی کدام پیامبر الهی می باشد؟
الف) حضرت موسی (ع)
ب) حضرت نوح (ع)
ج) حضرت عیسی (ع)
د) حضرت زکریا (ع)
👈لینک پاسخگویی به سوال:
https://EitaaBot.ir/poll/v3c1
🌱به خانواده #یک_درصد_طلایی بپیوندید:
☘️https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
یک درصد طلایی
#رمان #رویای_نیمه_شب ❣قسمت یازدهم ✨پدربزرگ به جای اولش برگشت. _اجازه بفرمایید! من می خواهم نظر ر
#رمان #رویای_نیمه_شب
❣قسمت دوازدهم
✨پدربزرگ با زبانی که داشت،هرطور بود آن ها را راضی کرد گوشواره را بردارند و ببرند. وقتی ریحانه دو دینار را روی پارچه گلدوزی شده گذاشت، مادرش گفت: این دست مزد گلیم هایی است که دخترم بافته، حلال و پاک است.
🍁پدربزرگ سکه ها را برداشت و بوسید. آن ها را در دست من گذاشت.
_این سکه های بابرکت را باید به هاشم بدهم تا او هم دست مزدی برای کارش گرفته باشد.
باز هم شبحی از چهره ریحانه را در نور دیدم. همان ریحانه گذشته بود، اما چیزی در او تغییر کرده بود که قلبم را درهم می فشرد. آن چیز مرموز باعث می شد دیگر نتوانم مثل گذشته به او نگاه کنم و بگویم و بخندم. از همه مهم تر همان حالت تب آلود و غمگینی چشم هایش بود، انگار از بستر بیماری برخاسته بود. در عین حال، از زیبایی اش که با حُجب و حیا در آمیخته بود، تعجب کردم.
آن ها خداحافظی کردند و رفتند. نگاه آخر ریحانه چنان شوری به دلم انداخت که حس کردم قلبم را به یکباره کَند و با خود برد. تصمیم گرفتم به یاد آن دیدار، آن دو سکه را برای همیشه نگه دارم. پدربزرگ آهی کشید و گفت: کار خدا را ببین! چه کسی باور می کند این دختر زیبا و برازنده، فرزند ابوراجح حمامی باشد؟!
به بهانه ای از مغازه بیرون آمدم. بعد از رفتن ریحانه و مادرش، دست و دلم به کار نمی رفت. پدربزرگ سری جنباند و گفت: زود برگرد!
پا را که از مغازه بیرون گذاشتم، گفت: سلام مرا به ابوراجح برسان!
نگاهش که کردم، پوزخندی تحویلم داد.
ادامه دارد...
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
👈 مطالعه کتاب زیبای ""رویای نیمه شب"" را از دست ندهید.....
https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
🌷🌱 #ختم_دعای_عهد صبحگاهی و #زیارت_عاشورا به نیابت از اعضای کانال#یک_درصد_طلایی قرائت شد.
🍀انشالله از همگی به احسن وجه قبول باشه🤲
🌱به خانواده #یک_درصد_طلایی بپیوندید:
☘️https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
اگر دوست دارید اعضای کانال رو در ثواب هاتون #شریک کنید به آیدی زیر پیام بدین.
@admin_yek_darsad_talaiii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱هیچ خیری به ما نمیرسه،
و هیچ شری از ما دور نمیشه،
👌🏻الا به برکت #امام_زمان(عج) .....
@yek_darsad_talaiii
#تست_هوش
✨سورهای که تعداد آیاتش برابر با تعداد « چهارده معصوم ـ علیه السلام » میباشد چه نام دارد؟
الف) سوره صف
ب) سوره تحریم
ج ) سوره ابراهیم
د ) سوره طارق
👈لینک پاسخگویی به سوال:
https://EitaaBot.ir/poll/2rbn
⬅️جهت ثبت نام در طرح یکدرصدطلایی
🌱به خانواده #یک_درصد_طلایی بپیوندید:
☘️https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
یک درصد طلایی
#رمان #رویای_نیمه_شب ❣قسمت دوازدهم ✨پدربزرگ با زبانی که داشت،هرطور بود آن ها را راضی کرد گوشواره
#رمان #رویای_نیمه_شب
❣️قسمت سیزدهم
✨بازار شلوغ شده بود. صداها و بوها احاطه ام کردند. در آن بازار بزرگ و پر رفت و آمد، کسی احساس تنهایی نمی کرد.
سمسارها، کنار کاروان سرا، جنس هایی را که به تازگی رسیده بود جار می زدند.
گدای کوری شعر می خواند و عابران را دعا می کرد. ستون های مایلِ آفتاب، از نورگیرها و کناره های سقف، روی بساط دست فروش ها و اجناسی که مغازه دارها به در و دیوار آویزان کرده بودند، افتاده بود.
🍁گرد و غبار در ستون های نور می چرخید و بالا می رفت. از کنار کاروان سرا که می گذشتم، ردیفی از شتران غبارآلود و خسته را دیدم. حمال ها مشغول زمین گذاشتن بار آن ها بودند.
در قسمتی که مغازه های عطاری و ادویه فروشی بود، بوی قهوه، فلفل، کُندر و مِشک، دماغ را قلقلک می داد. بازرگانان، خدمت کارها، غلامان، کنیزان و زنان و مردان با اسب و الاغ و زنبیل های خرید در رفت و آمد بودند. دوست داشتم مثل همیشه خودم را با دیدنی های بازار، سرگرم کنم، اما نمی توانستم.
پیرمردی با شتر برای قهوه خانه آب می برد. در آن قهوه خانه، آب انبه و شیرینی نارگیلی می فروختند که خیلی دوست داشتم. هر روز سری به آن جا می زدم. آن روز هیچ میلی به شیرینی و شربت نداشتم. سقایی که مَشکی بزرگ بر پشت داشت، آب خوری مسی اش را به طرف رهگذرها می گرفت. تشنه ام بود اما بی اختیار از کنار سقا گذشتم. پسربچه ای پشت سر مادرش گریه می کرد و مادر بی توجه به گریه او، زنبیل سنگینی بر سر داشت و تند تند می رفت. دلم می خواست به همه کمک کنم. می خواستم هر چه را آن بچه برایش گریه می کرد، بخرم و زنبیل را تا در خانه شان برای آن زن ببرم. قبلا به این چیزها توجه نمی کردم. می فهمیدم که حال دیگری دارم.
ادامه دارد...
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
👈 مطالعه کتاب زیبای ""رویای نیمه شب"" را از دست ندهید.....
https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
#یک_درصد_طلایی
#نماز_شب
خواندن نماز شب به نیابت از اعضای کانال#یک_درصد_طلایی خوانده شد.
تشکر از همه همراهان عزیزمون که در قرائت ختم مشارکت کردند. 🙏🙏🙏
🌱🌷🌱🌷🌱
🌱به خانواده #یک_درصد_طلایی بپیوندید:
☘️https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
اگر دوست داری اعضای کانال رو در ثواب هات #شریک کنی به آیدی زیر پیام بده.
@farzane_zare
🌷🌱 #ختم_دعای_عهد صبحگاهی و #زیارت_عاشورا به نیابت از اعضای کانال#یک_درصد_طلایی قرائت شد.
🍀انشالله از همگی به احسن وجه قبول باشه🤲
🌱به خانواده #یک_درصد_طلایی بپیوندید:
☘️https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
اگر دوست دارید اعضای کانال رو در ثواب هاتون #شریک کنید به آیدی زیر پیام بدین.
@admin_yek_darsad_talaiii
🌱عزیزے مےگُفت:
✨ ܣر وقت احساس کردید،
از #امام_زمان(عج) دور شدید
و دلتون واسه آقا تنگ نیست،
این جمله رو که تو «دعا در غیبت امام زمانعج» ܣست بخونید.
🤲 و لـَیِّـنْ قَـلبی لِـوَلِـیِّ أَمـرِڪْ
یعنی
🤲خدایا ! دلم رو برای ولی امرت (امام زمانعج) نرم کن.
@yek_darsad_talaiii
هدایت شده از 🇵🇸فرهنگسرای امام مهدی عج
📿 #هیئت_بانوان_طهورا
✅ #محفل_انس_با_قرآن
✅ #گپ_گفت_دخترانه
✅ آموزش #بافت_مو_دخترانه
🔸 چهارشنبه ۲ آبان ماه
🔻 راس ساعت ۱۶
👈 منتظرتونیم😍
📍مکان: خیابان سلمان، کوچه گازرگاه، فرهنگسرای امام مهدی عج
#فرهنگسرای_تخصصی_امام_مهدی_عج
🍀 eitaa.com/f_emammahdi
🌷 اگر یک نفر را به او وصل کردی، برای سپاهش تو سردار یاری...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊الهم بارک لمولانا یا صاحب الزمان🕊
🍃#برکت در زندگی من و نسل من
🌱به خانواده #یک_درصد_طلایی بپیوندید:
https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
#تست_هوش
📖سورهای که پنج بار کلمه «الله» در آن آمده است چه نام دارد؟
الف) سوره یس
ب) سوره الرحمن
ج) سوره واقعه
د) سوره حج
👈لینک پاسخگویی به سوال:
https://EitaaBot.ir/poll/f37jos
⬅️جهت ثبت نام در طرح یکدرصدطلایی
🌱به خانواده #یک_درصد_طلایی بپیوندید:
☘️https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
یک درصد طلایی
#رمان #رویای_نیمه_شب ❣️قسمت سیزدهم ✨بازار شلوغ شده بود. صداها و بوها احاطه ام کردند. در آن بازار
#رمان #رویای_نیمه_شب
❣️قسمت چهاردهم
✨بازار، پس از هر چهل قدم، پله ای کوتاه می خورد و پایین می رفت.
حمام ابوراجح میان یک دوراهی بود. فاصله اش تا مغازه پدربزرگم صد قدم بیشتر نبود. آهسته قدم بر می داشتم.
گاهی از پشت سر، تنه می خوردم.
🍁پارچه فروش ها پارچه های رنگارنگ را یکی یکی جلوی خود می گرفتند و از آن تعریف می کردند. بیشتر مشتری آنها زن بودند. گوشه ای دیگر، مارگیری معرکه گرفته بود. با چوبی، مار کبرایی را از جعبه بیرون می کشید. مار دیگری را دور گردن انداخته بود. دو شِحنه دستها را بر قبضه شمشیر تکیه داده و کنار نیم دایره تماشاگران ایستاده بودند.
چشمی به معرکه داشتند و چشمی به بازار.
ایستادم. مدت ها بود که ریحانه را ندیده بودم. آمدن ناگهانی اش، آمدن یک طوفان بود. سخت تکانم داده بود. حال خودم را نمی فهمیدم. نمی دانستم در آن چند دقیقه، بر من چه گذشته بود. دلم در هم کشیده شده بود. سکه ها را در دست می فشردم. آن دو سکه شاید روزهایی را با او گذرانده بودند. بارها لمسشان کرده بود. انگار هنوز گرمی دست هایش را در خود داشتند. سکه ها قلبی داشتند که می تپید.
هیچ وقتِ دیگر، دیدن ریحانه چنین تاثیری بر من نگذاشته بود. می خواستم بخندم. می خواستم گریه کنم و اشک بریزم. می خواستم بدوم تا همه، هراسان، خود را کنار بکشند. می خواستم در انباریِ تنگ و تاریکِ مغازه ای پنهان شوم یا به پشت بام بازار بروم و فریاد بکشم.
دو زن از کنارم گذشتند. بر خود لرزیدم که شاید ریحانه و مادرش باشند، اما آنها نبودند. به راه افتادم. هنوز در بازار بودند؟ نه، زود آمده بودند که به شلوغی برنخورند.
کنیزی با دیدنم خندید. شاید از حالت چهره ام به آنچه بر من می گذشت، پی برده بود. ریحانه شاید حالا داشت گلیم می بافت. شاید هم داشت به زن ها درس می داد. تنها امیدم آن بود که آنچه بر من می گذشت بر او هم بگذرد.
ادامه دارد...
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
👈 مطالعه کتاب زیبای ""رویای نیمه شب"" را از دست ندهید.....
https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9