🌱 #بهتوازدورسلام
🔅السلام علیک یا غریب الغربا
یا معین الضعفاء و الفقرا
السلطان یا اباالحسن ،
یا علی بن موسی الرضا المرتضی
علیه السلام و رحمة الله و برکاته🔅
چهار شنبه های امام رضایی
🔸با سلام و عرض ادب
👈 در حرم امام مهربانی ها دعاگوی شما در کانال #یک_درصد_طلایی هستم.
🌱 ارادتمند همسر شهید محمد حسین دانشمندی🌱
🌱به خانواده #یک_درصد_طلایی بپیوندید:
☘️https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
14.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 #بهتوازدورسلام
9️⃣با تشکر ویژه از همسر شهید محمد حسین دانشمندی
#زیارت_نیابتی #حرم_امام_رضا به نیت اعضای محترم #یک_درصد_طلایـے
🌱به خانواده #یک_درصد_طلایی بپیوندید:
☘️https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
#میدونستم_نمیدونستی
⚘️
🤔به نظر شما
چرا خداوند متعال در آیه ۴۱ سوره عنکبوت "خانه عنکبوت را سستترین خانهها" معرفی میکند؟
نظراتتون را برامون ارسال نمایید:
@admin_yek_darsad_talaiii
فردا قراره براتون توضیح بدیم .......
🍃@yek_darsad_talaiii
یک درصد طلایی
#رمان #رویای_نیمه_شب ❣️قسمت شانزدهم ✨به دوراهی رسیدم. یک طرف، بازار با وسعت و هیاهو و شلوغی اش اد
#رمان #رویای_نیمه_شب
❣️قسمت هفدهم
✨ابوراجح بالای سکّو نشسته بود و با چند مشتری که لباس پوشیده بودند حرف می زد.با دیدن من برخاست و به سویم آمد. پس از سلام و احوالپرسی، دستم را گرفت و مرا نزد آنهایی برد که بالای سکو بودند. آنها هم به احترام من برخاستند. وقتی نشستیم، ابوراجح از من و پدربزرگم تعریف و تمجید کرد. در جواب گفتم: همه بزرگواری ها در شما جمع است.
🍁حکایت شیرینی را که با آمدن من، نیمه تمام گذاشته بود، به پایان برد. مشتری ها برخاستند. هرکدام سکه ای روی پیش خوان اتاقک چوبی گذاشتند و رفتند.
با اشاره ابوراجح، خدمتکار جوانش(مسرور) ظرفی انگور آورد. مسرور از کودکی آنجا کار می کرد. ظرف انگور را که جلویم گذاشت، از حالت چهره اش فهمیدم که مثل همیشه از دیدنم بیزار است. از همان کودکی، وقتی دیده بود که ریحانه به من علاقه دارد، کینه ام را به دل گرفته بود. مجبور بود در حمام بماند. نمی توانست در گشت و گذارها و بازی های من و ریحانه، همراهی مان کند.
ابوراجح دستم را گرفت و گفت: گرفته ای! طوری شده؟
دست پاچه شدم. گفتم: در مقابل شما مثل یک تُنگ بلورم. با یک نگاه، هر چه را در ذهن و دلم می گذرد می بینید.
دستم را فشرد و خندید.
_ابونعیم هم هر وقت ناراحت و غمگین بود می آمد پیش من.
به چهره ی مهربانش نگاه کردم. چطور می توانستم بگویم که ناراحتی ام به خود او مربوط می شود. چهره اش مثل همیشه زرد بود و موی تُنُک و پراکنده ای داشت. لبخند که می زد، دندان های زرد و بلندش بیرون می افتاد. عجیب بود که با آن چهره زرد و لاغر، نجابت و مهربانی در چشم هایش موج می زد!
چشم هایش همان حالت چشم های ریحانه را داشت. سال ها پیش پدربزرگ گفته بود: هیچ کس باور نمی کند که ریحانه به آن زیبایی، فرزند چنین پدری باشد؛ مگر این که به چشم های ابوراجح دقت کند.
ادامه دارد...
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
👈 مطالعه کتاب زیبای ""رویای نیمه شب"" را از دست ندهید.....
https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
🌷🌱 #ختم_دعای_عهد صبحگاهی و #زیارت_عاشورا به نیابت از اعضای کانال#یک_درصد_طلایی قرائت شد.
🍀انشالله از همگی به احسن وجه قبول باشه🤲
🌱به خانواده #یک_درصد_طلایی بپیوندید:
☘️https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
اگر دوست دارید اعضای کانال رو در ثواب هاتون #شریک کنید به آیدی زیر پیام بدین.
@admin_yek_darsad_talaiii
22.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
🕊🌱زمانـه لیاقـت نداره
؛#امـام_زمان ظهور کنه...
@yek_darsad_talaiii
یک درصد طلایی
#رمان #رویای_نیمه_شب ❣️قسمت هفدهم ✨ابوراجح بالای سکّو نشسته بود و با چند مشتری که لباس پوشیده بود
#رمان #رویای_نیمه_شب
❣قسمت هجدهم
✨از صحن حمام صدای ریزش آب و گفت و گوی نامفهوم مشتری ها می آمد. مسرور، با حوله ای، به استقبال مردی رفت که داشت از صحن بیرون می آمد. آن مرد، حوله را به دور خود پیچید و پاهایش را در حوض زد.
🍁قوها به آن طرف حوض رفتند. روی سکوی مقابل، سه نفر خود را خشک می کردند و لباس می پوشیدند. مسرور، حوله هرکس را می گرفت، جایی می گذاشت تا وقت خودش روی دوش صاحبش بیندازد. اولین و آخرین نگاه مشتری ها به قوها بود.
می خواستم آنقدر شجاع باشم که آنچه را در دلم بود به ابوراجح بگویم. می دانستم که با آرامش به حرفهایم گوش می دهد، اما نمی دانستم چرا باید چیزی به نام مذهب، بین ما فاصله بیندازد. اگر چنین فاصله ای نبود چقدر احساس خوشبختی می کردم و حرف زدن درباره ریحانه و آینده، راحت بود.
برای اینکه زیاد ساکت نمانده باشم، گفتم: در راه نزدیک بود تخم مرغ های دست فروشی را لگد کنم.
ابوراجح گفت: ذهن و دلت این جا نیست، کجاست؟ نمی دانم. باید کاری کنی که نزد صاحبش برگردد.
_فروشنده ای که شاهد این صحنه بود، خنده اش گرفت. کنیزکی هم به من خندید. تا حالا این جوری گیج نبوده ام.
ابوراجح دستش را جلوی دهانش گرفت و از ته دل خندید.
_خدا به دادت برسد، فرزند! این چیزهایی که تو می گویی، نشانه آدم های شوریده و عاشق است. لابد ماه رویی با تیر نگاهی تو را به دام عشق خود مبتلا کرده و خبر نداری.
ادامه دارد...
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
👈 مطالعه کتاب زیبای ""رویای نیمه شب"" را از دست ندهید.....
https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
هدایت شده از یک درصد طلایی
46.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تجربه_حس_خوب
#برکت_مالی
🎙 #حمایت "آقای دکتر محمد رضا وفایی نسب" متخصص طب فیزیکی و توانبخشی از طرح #یک_درصد_طلایی
#یک_درصد_طلایی هایی که اتفاقات خوبی با آن رقم میخورد.
🌱شما هم به جمع خانواده #یک_درصد_طلایی بپیوندید:
https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
🌷🌱 #ختم_دعای_عهد صبحگاهی و #زیارت_عاشورا به نیابت از اعضای کانال#یک_درصد_طلایی قرائت شد.
🍀انشالله از همگی به احسن وجه قبول باشه🤲
🌱به خانواده #یک_درصد_طلایی بپیوندید:
☘️https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
اگر دوست دارید اعضای کانال رو در ثواب هاتون #شریک کنید به آیدی زیر پیام بدین.
@admin_yek_darsad_talaiii
.
✨هَلْ يَتَّصِلُ يَوْمُنا مِنْكَ بِعِدَةٍ فَنَحْظىٰ؟
آیا روز ما به تو با وعدهای در میپیوندد تا بهرهمند گردیم.
#دعای_ندبه
@yek_darsad_talaiii
یک درصد طلایی
. ✨هَلْ يَتَّصِلُ يَوْمُنا مِنْكَ بِعِدَةٍ فَنَحْظىٰ؟ آیا روز ما به تو با وعدهای در میپیون
#ختم #زیارت_آل_یاسین
🕊🍃 به نیت تعجیل درفرج و سلامتی آقا امام زمان (عج)
👉🏻https://EitaaBot.ir/counter/q2xc
#گزارش_تصویری
#محفل_انس_با_قرآن
به رسم چهارشنبهها🕊 تو مراسم هیات
#ختم #سوره_واقعه
به نیت تعجیلدرفرج و نابودی اسراییل جنایتکار
به #نیابت از شما #یک_درصد_طلایی های عزیز قرائت شد. 💚📖💚
🌱ان شالله که همگی حاجت روا بشین🙏
🌱شما هم مبلغ #یک_درصد_طلایی باشید تا افراد بیشتری تو این ثواب ها شریک باشند:
☘️https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9