eitaa logo
تجربه های یک معلم
21 دنبال‌کننده
97 عکس
15 ویدیو
0 فایل
تجربه‌هایم را می‌نویسم تا گم نشوند تا گم نشوم ... تا کم نشوم @alo_salsabil استادی می‌گفت هر بازنشسته‌ای اگر 10 تجربه برای آیندگان، مکتوب می‌کرد الان خیلی جلو بودیم
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز بالاخره تونستم حدود ده دقیقه با آقای خضر¹ هم صحبت بشم... بقالی قدیمی محله مون² کسانی که ایشون رو میشناسن میدونن که باز کردن سر صحبت با ایشون راحت نیست ایشون جمله جالبی هم به من گفتند: «،مشکل زندگی اینه که وقتی تموم بشه دیگه نمیشه برگشت.» مرداد99 1_ خضر khezer 2_ مطهری شمالی21
به چه هدفی باید در 60 سالگی برسم که در 30 سالگی نمیشه به اون رسید؟
دکترعبدالحسین زرین‌کوب (زاده ۲۷ اسفند ۱۳۰۱ – متوفی به ۲۴ شهریور ۱۳۷۸) ادیب، تاریخ‌نگار، منتقد ادبی، نویسنده، و مترجم ایران معاصر است. آثار او به‌عنوان مرجع عمده در مطالعات ادبی بخصوص مولوی‌شناسی شناخته می‌شود. وی از تاریخ‌نگاران ایران است و آثار معروفی در تاریخ ایران و نیز تاریخ اسلام دارد. *** «روز عاشورا بود و در مراسمی به همین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی. نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و تصویرم را روی آن زده بودند انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه‌ای نشستم، دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی خودم می‌گشتم، موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند، برای همین نمی‌خواستم فعلاً کسی متوجه حضورم بشود، هر چه بیشتر فکر می‌کردم کمتر به نتیجه می‌رسیدم، ذهنم واقعاً مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته افکارم را پاره کرد: ببخشید شما استاد زرین کوب هستید؟ گفتم: استاد که چه عرض کنم، ولی زرین کوب هستم. خیلی خوشحال شد مثل کسی که به آرزوی خود رسیده باشد و شروع کرد به شرح اینکه چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند. همین‌طور که صحبت می‌کرد، دقیق نگاهش می‌کردم، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد؟ پیرمردی روستایی با چهره‌ای چین خورده و آفتاب سوخته، متین و سنگین و باوقار. می‌گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده، و در اوقات بیکاری یا قرآن می‌خواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه، و چه زیبا غزل حافظ را می‌خواند. پرسیدم: حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید؟ گفت: سوالی داشتم. گفتم: بفرما. پرسید: شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟ گفتم: خب بله، صددرصد. گفت: ولی من اعتقاد ندارم. پرسیدم: من چه کاری می‌توانم انجام بدهم؟ از من چه خدمتی بر می‌آید؟ (عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می‌بردم) گفت: خیلی دوست دارم معتقد شوم، یک زحمتی برای من می‌کشید؟ گفتم: اگر از دستم بر بیاید، حتماً، چرا که نه؟ گفت: یک فال برایم بگیرید. گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم ندارم. بلافاصله دیوانی جیبی از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت: بفرما. مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم، نیت کنید. فاتحه‌ای زیر لب خواند و گفت: برای خودم نمی‌خواهم، می‌خواهم ببینم حافظ در مورد امروز (روز عاشورا) چه می‌گوید؟ برای لحظه‌ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال. حافظ، عاشورا! اگر جواب نداد چه؟ عشق و علاقه این مرد به حافظ چه می‌شود؟ با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوع پرداخته باشد. متوجه تردیدم شد، گفت: چه شد استاد؟ گفتم: هیچ، الان، در خدمتتان هستم. چشمانم را بستم و فاتحه‌ای قرائت کردم و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه‌ای را باز کردم: زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت بی‌مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی‌عنایت رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ‌ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی‌جرم و بی‌جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی جانا روا نباشد خونریز را حمایت در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشه‌ای برون‌آی ای کوکب هدایت از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت این راه را نهایت صورت کجا توان بست کش صد هزار منزل بیش است در بدایت هر چند بردی آبم روی از درت نتابم جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت خدای من این غزل اگر موضوعش امام حسین علیه‌السلام و وقایع روز و شب یازدهم محرم نباشد، پس چه می‌تواند باشد؟ سالها خود را حافظ پژوه می‌دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل، از این زاویه نگاه نکرده بودم، این غزل، ویژه برای همین مناسبت سروده شده. بیت اولش را خواندم، از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه با من کرد و از حفظ با من همخوانی می‌کرد و گریه می‌کرد. طوری که چهار ستون بدنش می‌لرزید، انگار داشتم روضه می‌خواندم و او هم پای روضه من بود. متوجه شدم عده‌ای دارند ما را تماشا می‌کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فراخواند و عذرخواهی که متوجه حضورم نشده، حالا دیگر می‌دانستم سخنرانی خود را چگونه شروع کنم. بلند شدم، دستم را گرفت. می‌خواست ببوسد که مانع شدم، خم شدم، دستش را به نشانه ادب بوسیدم. گفت معتقد شدم استاد. معتقد بودم استاد، ایمان پیدا کردم استاد. گریه امانش نمی‌داد. آن روز من روضه خوان امام شهید شدم
از عجایب تاریخ ایران یکی از وزرای نادرشاه علیه او خروج می‌کند. این وزیر، در لشکر کشی علیه نادر شاه، شکست میخورد. نادرشاه پس از دستگیری او، یکی از چشمانش را کور میکند، پسر او را میکشد، و سپس به نظرتون چکار میکنه...... و سپس او را به فرماندهی یکی از استانها می‌گمارد. ----------------- آخه چرا؟؟؟؟ -—------------- خسرو معتضد. رادیو جوان ۹۹.۶.۲۰
هدایت شده از موسسه مصاف
🔺 بن‌زائد سال ۲۰۱۴ بن‌زائد سال ۲۰۲۰ در این ۶ سال چه اتفاقی افتاد؟؟ از کشتن کودکان فلسطینی دست کشید؟ یا از دیدن جنایت‌های اسرائیل دست کشید؟ ✍️ امیر صالحی ☑️ @Masaf
هدایت شده از موسسه مصاف
نامه ای به خدا در شب کنکور سلام خدا بنده خوار و کوچکت آمده باور کن خودم نمی‌دونم با چه رویی صحبت کنم از خودم خجالت می‌کشم چون گناه‌کارم خدا.. رفع مشکل از مردم برای من حال میده می‌خوام یه کاری کنی که من کمک کنم به مردم خدا من اگه خدا بودم اصلاً به همچین بنده ای نگاه نمی‌کردم خدا جون دوستت دارم دیوونتم من یه سال درس خواندم تا روا‌نشناس بشم این یه سال در برابر محبت تو هیچه ازت می‌خوام و خواهش می‌کنم منو در دانشگاه رتبه سه رقمی قبول کنی تا بتونم به سمتت بیام فرستنده بنده حقیر گیرنده خدا هشتم تیرماه ۸۶ ساعت ده و نیم صبح
تجربه های یک معلم
نامه ای به خدا در شب کنکور سلام خدا بنده خوار و کوچکت آمده باور کن خودم نمی‌دونم با چه رویی صحبت
من با محبت و لطف خدا و سعی و تلاش خودم در سال ۸۶ رشته روانشناسی با رتبه ۲۰۰۰ در دانشگاه فردوسی قبول شدم ــ ــ ـــ ــــ پس برای ما تجربه می‌شود که از خداوند زیاد بخواهیم ۱۲مهر ۹۹
فروشگاه ما هر چند روز، مزین میشه به حضور این آقا.... حاج آقای حسین پور از بزرگان محل، پر از تجربه یکی از تجارب شیرین و تأثیرگذار ایشون: در کودکی در سن ده پانزده سالگی بودم که یک نفر به من گفت: " اگر برای تمیزی مسجد، یک چوب کبریت از مسجد برداری، پیش خدا گم نمیشه" همین حرف به دلم نشست و محبت مسجد به دل من افتاد نتیجه اش این شد که یک مسجد ساختم. 🔺 تاکنون چقدر محبت دستگاه خدا را به دل دیگران انداخته ام و چقدر ناخواسته محبت خدا از دل دیگران زدوده ام؟؟؟🔻 عکس ۹۹.۷
شغل قصابی ، مکروه است. اینو تازه فهمیدم ۸.۹۹
دو تا نوجوون حدودا ۱۲- ۱۳ ساله داشتن صحبت می کردن بهم میگفتن اگه در سایت و برنامه‌ای، حساب خواستی ایجاد کنی سن‌ت رو بالای ۲۰ وارد کن که برات محدودیت قائل نشن. بچه ها زرنگتر از چیزی شدن که ما فکر می کنیم ۸.۹۹
پول، شخصیت افراد را بد یا خوب نمیکند. پول، فقط ویژگی های درونی افراد را پررنگ میکند. 99.9 استاد بصیری
ده بار بگو کانال کولر تالار تونل
خدایا بمن وسعتی بده که اگر گران شدن کالایی، به سودم بود، خوشحال نشوم. 99.10
توفیق تحویل سال در لباس خادمی مولانا علی بن موسی الرضا علیه السلام، در جوار بارگاه ملکوتی حضرت، لحظه تحویل سال 1400 البته به دور از همسر و فرزندام سعادت، توفیق
کروبی، ولایت مدار تر از احمدی نژاد سال 88 ، چه کسی فکر می کرد خاتمی و کروبی در انتخابات شرکت کنند ولی احمدی نژاد انتخابات را تحریم کند..؟؟ چه قدر تغییر؟ چه قدر چرخش؟ 29.3.1400
نماز جماعت متفاوت در مسجد ابوالفضلیها امروز یکشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۰ نماز مغرب و عشا متفاوت از شب های دیگر در مسجد ابوالفضلیها اقامه شد. تفاوت اول را در عکس مشاهده میکنید. برق نبود و همه جا تاریک بود. نماز را در زیر نور شمع و چراغ قوه موبایل ها اقامه کردیم، چقدر زیبا و متفاوت. اما تفاوت دوم، نبودن یک نمازگزار همیشگی مسجد در بین صفوف نماز بود. کربلایی حسن، پیرمردی که همیشه در صف اول حضور داشت. اکثر اوقات زودتر از همه نمازگزاران در نماز حاضر می شد. علیرغم سن بالا بسیار حواس جمع بود. گوش های تیزی داشت. گاهی به نمازگزاران دیگر، تذکراتی میداد. کربلایی حسن آل عباس پیرمردی که دیگر صدای قدقامت الصلوه گفتن و صلوات هایش را دیگر نخواهیم شنید، امروز یکشنبه به خاک سپرده شد. برایش نماز شب اول قبر بخوانید و فاتحه ای بفرستید.
خدایا اشک چشمانم را نگیر یکی از نتایج سنگ شدن دل، دیر جاری شدن اشک است. شاید یکی از دلایل سنگ شدن دل، غرق شدن در دنیا. خدایا پول را در دستانم قرار بده، نه در قلبم 1400.5
سلام ویژگی های خوبی که در عراقیها دیدم مهمان نوازی بخشش بی تعارفی ایمان قوی تر ویژگی های منفی که مشاهده کردم: رها کردن تتمه کار (زباله،مهر نماز، لیوان را کامل آب میکند یک قورت میخورد باقی را میندازه سطل زباله) سیگار کشیدن فراوان نماز جماعت بسیار ضعیف در عراق حتی در حرم مولاعلی عمل به احکام ضعیف بی آدابی اسراف فراوان( برق، آب، غذا ) مهر 1400
سلام تهیه سررسید توسط بچه ها هرروز اول صبح کارهای مفید و غیرمفید دیروزشان را یادداشت کنند ایده جذابیه و پر از فایده
شهادت، مرگ رو جلو نمیندازه
اما اعمال انسان ها نحوه مُردن رو تغییر میده و گاهاً زمان وقوع مرگ هم تغییر نمیکنه فقط نحوه مُردن تغییر میکنه یا با شهادت.... یا با تصادف و سکته و...