🔹جَنَّاتِ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «جن» در اصل به معنای «پوشش» (ستر) و مخفی شدن (تستّر) میباشد؛ در واقع پوشاندن چیزی با جرمی که روی آن را بگیرد ویا اینکه شیء مورد نظر را در درون خود مخفی گرداند که مشتقات فراوانی از آن ساخته شده و در قرآن کریم به کار رفته است؛
از جمله:
▪️«جِنّ» موجودی است که همانند انسان اختیار و تکلیف دارد؛ اما از ما انسانها پوشیده و مستور است و به همین جهت به او «جن» گفته میشود (و در زبان فارسی گاه به دیو و پری ترجمه میشود). به جماعت جنیان «جِنّة» گفته میشود: «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ» (ناس/۶)؛
▪️البته «جِنّة» (سبأ/۴۶) گاه به معنای «جنون» و دیوانگی هم به کار میرود از این جهت که گویی عقل شخص مخفی شده است؛ هرچند درباره «مجنون» (دیوانه) (دخان/۱۴) این احتمال هم مطرح است که از این جهت چنین نامیده شده که گمان می کردند دیوانها کسی است که جنیان بر او تسلط پیدا کردهاند.
▪️کلمه «جانّ» هم که چهاربار در قرآن کریم به کار رفته است؛ دوبار درباره «مار» حضرت موسی (عصا وقتی به مار تبدیل شد) (نمل/۱۰؛ قصص/۳۱) و نوعی «مار سفید» است و درباره وجه تسمیهاش برخی گفتهاند اساسا به مار سفید رنگ «جانّ» میگویند گویی که یک نفر از جنیان است. دوبار دیگر (حجر/۲۷؛ الرحمن/۱۵) در همین معنای مرتبط با «جِن» به کار رفته است.
▪️«جَنَانُ الليل» و «جُنُون الليل» هر دو به معنای «پوشش شب» است؛ «جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ» (انعام/۷۶) یعنی شب او را پوشاند.
▪️«جُنَّةً» مجادلة/۱۶) به «سپر» میگویند برای اینکه رزمنده را در مقابل سلاح دشمن میپوشاند و حفظ میکند.
▪️«جَنَّة» (جمع آن: «جنّات») به بوستان پردرخت میگویند از این جهت که با درختان پوشیده شده است (سبأ/۱۵-۱۶)؛ و به بهشت هم
«جنت» گفته شده (آلعمران/۱۳۳)، یا به خاطر تشبیه به باغ و بوستان های زمینی؛ ویا از این جهت است که پاداشی است که فعلا از دیدگان ما پوشیده و مستور است.
▪️«جنين» به بچه گویند مادام که در شکم مادر، پوشیده از دیدگان است؛ و جمع آن «أَجِنَّةٌ» (نجم/۳۲) است [توجه: برخلاف آنچه در عوام فارسیزبان رایج شده، أجنّه جمع جن نیست، بلکه جمع جنین است].
🔖جلسه 256 http://yekaye.ir/al-hegr-15-27/
📖اختلاف قرائت
▪️در اغلب قرائات به همین صورت جمع (جَنَّاتِ) قرائت شده است؛
▪️اما در یکی از قرائات غیرمشهور (طلحة بن مصرف به صورت مفرد (جَنَّةِ) قرائت شده است.
📚معجم القراءات ج۹، ص292
@yekaye
🔹النَّعيم
قبلا بیان شد که
▪️معنای محوری ماده «نعم» نرمی و رقت در چیزی و خالی بودن آن از خشونت و غلظت است؛ و ظاهرا با توجه به کلمه «نعمت» بوده که بسیاری توضیح دادهاند که اصل این ماده دلالت دارد بر برخورداری از رفاه (ترفّه) و خوشایند بودن معیشت (طیب العیش) و «بر وفق مراد بودن» امور؛ اما در واقع، نعمت را هم به همین جهت نعمت گفتهاند که وضعیتی است که با نرمی و لطافت، همراه؛ و از سختی و غلظت، به دور است.
از این ماده مشتقات فراوانی ساخته شده است:
▪️«نَعْمَة» (با فتحه ن) مصدر است به معنای متنعم بودن، در ناز و نعمت به سر بردن: «أُولِي النَّعْمَةِ» (مزمل/۱۱) «وَ نَعْمَةٍ كانُوا فِيها فاكِهِينَ» (دخان/۲۷). برخی ویژگی اصلی آن (و تفاوتش با «نِعمة») را در این دانستهاند که «نَعمت» دلالت بر وضعیت مطلوب در حال دارد (آنچه نتیجه حصول نعمتهای مختلف در وضعیت فعلی است؛ و دلالت بر مبالغه و فراوانی دارد) اما «نِعمت» (با کسره ن) بر وزن «فِعلة» دلالت بر «نوع» دارد و منظور نوع خاصی از نعمت است که در مصادیق مختلف نعمت میتواند به کار رود: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» (نحل/۱۸) ؛ «و اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ» آلعمران/۱۰۳) «لَوْ لا أَنْ تَدارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ» (قلم/۴۹)
▪️کلمه «نِعمت» دو گونه جمع بسته میشود: یکی به صورت «نِعَم» که اصطلاحا جمع كثرت است و در مورد افراد کثیر به کار میرود: «وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً» (لقمان/۲۰) و دیگری به صورت «أنْعُم» جمع قلت است و غالبا در مورد کمتر از دهتا به کار میرود «فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ» (نحل/۱۱۲).
▪️«نَعِيم» را برخی صفت مشبهه دانستهاند که دلالت بر ثبات و همیشگی بودن نعمت دارد؛ و برخی آن را صیغه مبالغه دانسته و به معنای «نعمت فراوان» معرفی کردهاند «جَنَّاتُ النَّعِيمِ» (قلم/۳۴).
▪️«نَعْمَاء» اسم مفرد است (نه جمع، یا صفت یا مصدر) در مقابل «ضَرَّاء» که دلالت بر نعمت گسترده میکند «وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ» (هود/۱۰).
▪️«ناعم» به کسی گویند که مورد إنعام قرار گرفتنش واضح و آشکار شده باشد «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ» (غاشیة/۸)
▪️«نَعَم» را برخی به معنای شتر معرفی دانسته، از این جهت که برخورداری از آن برای عرب نعمت بزرگی بوده؛ و گفتهاند که جمع آن را که
«أنعام» است، درباره چهارپایان اهلی (مشخصا شتر و گاو و گوسفند) به کار میبرند «وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً» (أنعام/۱۴۲) و تاکید کردهاند زمانی این برای چارپایان اهلی به کار میرود که حتما در میانشان شتر وجود داشته باشد. اما به نظر میرسد که اگرچه احتمالا اصل این کلمه را ابتدا برای «شتر» استفاده کرده باشند، اما تدریجا حتی مفرد آن (نَعَم) را برای مطلق چارپایان اهلی به کار برده باشند چنانکه اغلب، آیه «مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ» (مائده/۹۵) را مختص شتر ندانستهاند؛ و دیگران هم این کلمه را شامل حال همه بهائم دانستهاند.
▪️«نِعْمَ» كلمهای است که برای «مدح» کردن به کار میرود و در مقابل «بِئْسَ» میباشد و گویی میخواهد بیان کند که نعمتی شامل حال شخص شده است. «نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» (ص/۴۴)، «فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ» زمر/۷۴). برخی توضیح دادهاند که در اصل، فعل (بر وزن «نَعِمَ») بوده است که به خاطر سهولت در تلفظ به این صورت درآمده و با این تغییر معنای انشایی به خود گرفته است (به معنای: چه خوب است…)
«نِعِمَّا» همین تعبیر «نِعْمَ» است به اضافه «ما»؛ که به خاطر این تقارن دو میم، مجددا تخفیف دیگری برای تلفظ در آن صورت گرفته است «إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِيَ» (بقره/۲۷۱)
▪️«نَعَمْ» هم کلمهای است که برای جواب مثبت دادن به یک سوال به کار میرود (نقطه مقابل «لا») که در فارسی از معادل «آری» استفاده میکنیم.
🔖جلسه 458 http://yekaye.ir/al-qalam-68-34/
@yekaye
☀️ 1) از امام صادق ع از پدراشان از جدشان روایت شده که رسول الله ص فرمودند:
هنگامی که در شب معراج مرا به آسمان بردند و به سدرةالمنتهی (نجم/14) رسیدم، ندا آمد:
ای محمد! تو را در مورد علی ع سفارش به خیر میکنم، که همانا او سرور مسلمانان، و امام تقواپیشگان، و پیشوای سفیدرویانِ نشاندار* در روز قیامت است.
✳️ کلمه «غُرّ» به معنای پیشانی سفید، و کلمه «محجّل» به معنای مچ دست و پا سفید است و تعبیر «غر المحجلین» در خصوص اسبهایی به کار میرود که پیشانی و مچ دست و پایشان سفید است، که در روایات نبوی به نحو استعاری برای برگزیدگان بهشتی به کار رفته و ظاهرا کنایه از نورانیتی است که در پیشانی و دست و پای آنها هویدا میشود، و آنان را در سفیدرویی و نورانیت در میان بهشتیان نشاندار کرده است؛ از این رو، به سفیدرویانِ نشاندار ترجمه شد.
📚الأمالي (للمفيد)، ص173؛
📚 الأمالي (للطوسي)، ص193
قَالَ أَخْبَرَنِي أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِيدِ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ قَالَ حَدَّثَنِي الْحُسَيْنُ بْنُ زَيْدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ (عَلَيْهِمْ السَّلَامُ)، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ):
لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ وَ انْتَهَيْتُ إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى نُودِيتُ يَا مُحَمَّدُ اسْتَوْصِ بِعَلِيٍّ خَيْراً فَإِنَّهُ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.
✅این حدیث نبوی با سندهایی متفاوت در منابع اهل سنت نیز آمده است؛ از جمله
📚با دو سند مستقل در: معرفة الصحابة (لأبي نعيم، م430) ج3، ص1587 ؛
📚مناقب امیرالمومنین علي (لابن المغازلي، م483) ص162 ،
📚 الطيوريات (لصدرالدين الأصبهاني م576) ج3، ص995-996 ؛
فقط در متن آنها به جای عبارت «سفارش به خیر میکنم» آمده: «در مورد علی ع این سه مطلب را به من وحی فرمود که او ...»
@yekaye
☀️2) از ابن عباس روایت شده است که
یکبار رسول الله ص فرمود: روز قیامت بر مردم وقتی خواهد آمد که در آن موقع کسی سواره نخواهد بود مگر ما چهار نفر.
عباس، عموی پیامبر ص از او پرسید؟ پدر و مادرم به فدایت؛ آن چهار نفر چه کسانیاند؟
فرمود: من بر بُراق هستم؛
و برادرم صالح، بر شتری که خداوند به معجزه پدید آورد و قومش آن را پی کردند؛
و عمویم حمزه، شیر خدا و شیر رسولش، بر شتر من: عضباء؛
و برادرم علی بن ابیطالب، بر شتری از شتران بهشتی که پشتی فراخ دارد، و بر او دو ردای سبز از خلعتهای خداوند رحمان است، و بر سرش تاجی از نور، که آن تاج هفتاد ستون دارد و بر هرستونی یاقوت قرمزی میدرخشد که مسیری که پیمودنش سه روز طول میکشد را روشن میسازد؛ و در دستش پرچم حمد است، در حالی که ندا می دهد: «لا اله الا الله، محمد ص رسول الله» و خلایق میپرسند، این کیست: آیا یکی از فرشتگان مقرب است؟ یا پیامبری مُرسَل است، یا از حاملان عرش است؟
پس منادیای از دل عرض ندا میدهد: نه فرشتگان مقرب است؛ ونه پیامبری مُرسَل؛ و نه از حاملان عرش. این علی بن ابیطالب است، وصی پیامبرِ رب العالمین، و امیرمومنان، و پیشوای سفیدرویانِ نشاندار* در جنات نعیم.
✳️ عبارت «سفیدرویانِ نشاندار» در ضمن حدیث قبل توضیح داده شد.
📚الأمالي (للطوسي، م460)، ص259؛
📚 التحصين (لابن طاوس، م664)، ص572
أَ
خْبَرَنَا أَبُو عُمَرَ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ، قَالَ: حَدَّثَنَا خُزَيْمَةُ بْنُ مَاهَانَ الْمَرْوَزِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عِيسَى بْنُ يُونُسَ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): يَأْتِي عَلَى النَّاسِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَقْتٌ مَا فِيهِ رَاكِبٌ إِلَّا نَحْنُ أَرْبَعَةٌ.
فَقَالَ لَهُ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عَمُّهُ: فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي، وَ مَنْ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةُ قَالَ: أَنَا عَلَى الْبُرَاقِ، وَ أَخِي صَالِحٌ عَلَى نَاقَةِ اللَّهِ الَّتِي عَقَرَهَا قَوْمُهُ، وَ عَمِّي حَمْزَةُ أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ عَلَى نَاقَتِيَ الْعَضْبَاءِ، وَ أَخِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَى نَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ، مُدَبَّجَةَ الْجَنْبَيْنِ، عَلَيْهِ حُلَّتَانِ خَضْرَاوَانِ مِنْ كِسْوَةِ الرَّحْمَنِ، عَلَى رَأْسِهِ تَاجٌ مِنْ نُورٍ، لِذَلِكَ التَّاجِ سَبْعُونَ رُكْناً، عَلَى كُلِّ رُكْنٍ يَاقُوتَةٌ حَمْرَاءُ تُضِيءُ لِلرَّاكِبِ مَسِيرَةَ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ، وَ بِيَدِهِ لِوَاءُ الْحَمْدِ يُنَادِي: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، فَيَقُولُ الْخَلَائِقُ: مَنْ هَذَا، مَلَكٌ مُقَرَّبٌ، أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ، أَوْ حَامِلُ عَرْشٍ فَيُنَادِي مُنَادٍ مِنْ بَطْنِ الْعَرْشِ: لَيْسَ بِمَلَكٍ مُقَرَّبٍ، وَ لَا نَبِيٍّ مُرْسَلٍ، وَ لَا حَامِلِ عَرْشٍ، هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَصِيُّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ.
1️⃣این حدیث نیز در منابع اهل سنت نیز آمده است:
📚الف. با طول و تفصیل بیشتری با دو سند مختلف در تاريخ بغداد (خطیب بغدادی، م463) (تحقیق: بشار) ج12، ص412 و ج15، ص153 (تاريخ بغداد وذيوله؛ طبع العلمية، ج11، ص113-114؛ و ج13، ص123-124)
📚ب. با همین دو سند و متن، همراه با سند و متن سومی در تاريخ دمشق (لابن عساكر، م571) ج42، ص326-328
📚ج. سه مورد فوق، همراه با روایتی از انس، که فقط فراز مربوط به حضرت علی ع را دارد ؛ و روایتی از عمر که بر همراهی امیرالمومنین ع با پیامبر در وارد شدن بر بهشت تاکید میکند ؛ در: مختصر تاريخ دمشق، ج17، ص381-383
@yekaye
☀️3) از ابن عباس روایت شده است که پیامبر اکرم ص فرمودند:
کسی که وارد بازار شود و تحفهای بخرد و برای خانوادهاش ببرد، همانند کسی است که صدقهای را برای نیازمندان میبرد؛
و سزاوار است که [هدیه دادن را] ابتدا از دختران آغاز کند، که
همانا کسی که دختربچهای را شاد کند همانند کسی است که برده مومنی از فرزندان حضرت اسماعیل را در راه خدا آزاد کرده باشد؛
و کسی که موجب چشمروشنی پسربچهای شود همانند کسی است که از خشیت خداوند گریه کند؛
و کسی که از خشیت خداوند بگرید خداوند او را در بهشتهای پرنعمت وارد سازد.
📚الأمالي( للصدوق)، ص577
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارُ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ سُلَيْمٍ الْعَطَّارِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ بَشِيرٍ [بِشْرٍ] الْكَاهِلِيِّ عَنْ سَالِمٍ الْأَفْطَسِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: مَنْ دَخَلَ السُّوقَ فَاشْتَرَى تُحْفَةً فَحَمَلَهَا إِلَى عِيَالِهِ كَانَ كَحَامِلِ صَدَقَةٍ إِلَى قَوْمٍ مَحَاوِيجَ وَ لْيَبْدَأْ بِالْإِنَاثِ قَبْلَ الذُّكُورِ فَإِنَّ مَنْ فَرَّحَ ابْنَةً فَكَأَنَّمَا أَعْتَقَ رَقَبَةً مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِيلَ مُؤْمِنَةً فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ مَنْ أَقَرَّ بِعَيْنِ ابْنٍ فَكَأَنَّمَا بَكَى مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ بَكَى مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَدْخَلَهُ اللَّهُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ.
@yekaye
☀️4) یونس بن طبیان و مفضل و ابیسلمه و حسین بن ثویر روایت کردهاند:
ما نزد امام صادق ع بودیم که فرمود: گنجینههای زمین و کلیدهایش نزد ماست و اگر بخواهم با یکی از پاهایم اشاره کنم که آنچه از طلا داری بیرون بریز، چنین خواهد کرد.
سپس با یکی از پاهایش اشاره کرد و خطی روی زمین کشید و زمین شکاف برداشت و سپس با دست اشاره کرد و تکه طلایی به اندازه یک وجب بیرون افتاد. آن را برداشت و فرمود: خوب و هوشیار نگاه کنید که شک نکنید؛ سپس فرمود به زمین بنگرید؛ و بناگاه تکههای فراوانی روی زمین افتاده بود که روی همدیگر ریخته شده و میدرخشیدند.
برخی از ما گفتند: فدایتان شویم. اینها به شما داده شده است در حالی که شیعیان شما نیازمندند؟!
فرمود: همانا خداوند بین ما و شیعیانمان در دنیا و آخرت جمع خواهد کرد و آنها را وارد بهشتهای نعیم [= سراسر نعمت] میکند، و دشمنمان را وارد حجیم [= آتش فرزوان].
📚بصائر الدرجات، ج۱، ص۳۷۴؛
📚الكافي، ج۱، ص۴۷۴؛
📚الإختصاص (للمفید)، ص269؛
📚دلائل الإمامة، ص288-289
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ عَنِ الْحِمْيَرِيِّ [ِالْخَيْبَرِي] عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ وَ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ وَ أَبِي سَلَمَةَ السَّرَّاجِ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ ثُوَيْرِ بْنِ أَبِي فَاخِتَةَ قَالُوا كُنَّا عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ:
لَنَا خَزَائِنُ الْأَرْضِ وَ مَفَاتِيحُهَا وَ لَوْ شِئْتُ أَنْ أَقُولَ بِإِحْدَى رِجْلَيَّ أَخْرِجِي مَا فِيكِ مِنَ الذَّهَبِ لَأَخْرَجَتْ.
قَالَ فَقَالَ بِإِحْدَى رِجْلَيْهِ فَخَطَّهَا فِي الْأَرْضِ خَطّاً فَانْفَجَرَتِ الْأَرْضُ؛ ثُمَّ قَالَ بِيَدِهِ فَأَخْرَجَ سَبِيكَةَ ذَهَبٍ قَدْرَ شِبْرٍ فَتَنَاوَلَهَا؛ فَقَالَ:
انْظُرُوا فِيهَا حِسّاً حَسَناً لَا تَشُكُّوا. ثُمَّ قَالَ انْظُرُوا فِي الْأَرْضِ؛ فَإِذَا سَبَائِكُ فِي الْأَرْضِ كَثِيرَةٌ بَعْضُهَا عَلَى بَعْضٍ يَتَلَأْلَأُ.
فَقَالَ لَهُ بَعْضُنَا جُعِلْتُ فِدَاكَ أُعْطِيتُمْ كُلَّ هَذَا وَ شِيعَتُكُمْ مُحْتَاجُونَ؟
فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ سَيَجْمَعُ لَنَا وَ لِشِيعَتِنَا الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ وَ يُدْخِلُ عَدُوَّنَا الْجَحِيمَ.
@yekaye
یک آیه در روز
979) 📖 فی جَنَّاتِ النَّعیمِ 📖 ترجمه 💢در بهشتهای پرنعمت. سوره واقعه (56) آیه12 1399/1/3 27 رجب
.
1️⃣ «فی جَنَّاتِ النَّعیمِ»
با توجه به اینکه «جنات النعیم» محل مقربین است؛ پس بالاترین مرتبههای بهشتهاست. اما واقعا «جنات نعیم» چیست؟
🍃الف. بهشتهایی که در آن جز تنعم خالص نیست. (تفسير الصافي، ج۵، ص۲۱۳) در واقع، این اضافه شدن «نعیم» به بهشتها نشان میدهد که در این بهشتها فقط نعمت است و خبری از نقمت نیست. (المیزان، ج۱۹، ص۳۸۱ ) برخلاف باغهای دنیوی که بالاخره زحمت و مشقتی در آنها هست (مجمعالبیان، ج۱۰، ص۵۰۹)
🍃ب. مقصود «نعمتهای بهشتها»ست و این معکوس کردنش برای نشان دادن کثرت و مبالغه در این نعمتهاست (تفسير الصافي، ج۴، ص۱۴۰)
🍃ج. هرگاه «نعیم» در قرآن کریم به صورت مطلق بیاید مقصود نعمت ولایت است، چنانکه آیات «فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ...» (نساء/69) و «وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي» (مائده/3) بر آن دلالت دارد، زیرا حقیقت نعمت، همان ولایت است، یعنی اینکه خداوند قائم به امر بندهاش شود (المیزان، ج17، ص136 )؛ که تحت ولایت خدا قرار گرفتن، با پیروی از ولایت پیامبر ص و ائمه ع حاصل میگردد، از آن جهت که مسیری است برای دریافت تمامی نعمتها؛ و نیز راه استفاده صحیح از نعمتها، که این استفاده صحیح است که موجب میشود نعمت واقعا برای انسان نعمت شود، نه نقمت. (المیزان، ج۲۰، ص۳۵۴ )؛
پس بهشتهای نعیم، بهشتهایی است که در اثر پیروی از ولایت پیامبر ص و اهل بیت ع به دست میآید (حدیث۴) و این مضمون این آیات که این جنات نعیم محل مقربانی است که اهل ولایت الله هستند کاملا تناسب دارد (المیزان، ج19، ص121 )
🍃د. ...
@yekaye
یک آیه در روز
979) 📖 فی جَنَّاتِ النَّعیمِ 📖 ترجمه 💢در بهشتهای پرنعمت. سوره واقعه (56) آیه12 1399/1/3 27 رجب
.
2️⃣ «فی جَنَّاتِ النَّعیمِ»
چرا تعبیر «جنات النعیم» آورد، نه «جنة النعیم»؟
🍃الف. چون بحث از مقربان بود، پس برای هریک جنت نعیمی در کار است و مجموعش جنات نعیم میشود، به قرینه اینکه در پایان سوره فرمود «فَأَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعِيمٍ» (واقعه/88-89) (المیزان، ج19، ص121 )
🍃ب . چهبسا میخواهد اشاره کند که بهشتی که برای مقربان مهیا شده، نه یک بهشت، بلکه بهشتهایی است.
🍃ج. ...
@yekaye
یک آیه در روز
979) 📖 فی جَنَّاتِ النَّعیمِ 📖 ترجمه 💢در بهشتهای پرنعمت. سوره واقعه (56) آیه12 1399/1/3 27 رجب
.
3️⃣ «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ؛ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُون؛ فی جَنَّاتِ النَّعیمِ»
سبقتگیرندگان، مقربان الهیاند در بهشتهای پرنعمت.
نفرمود: «سیدخلون جنات النعیم: در بهشتهای پرنعمت وارد خواهند شد»؛ بلکه جمله اسمیه آورد که دلالت بر ثبوت و وقوع آن در حال دارد: در آن هستند.
چرا؟
🍃الف. بقدری این مساله قطعی است که به این صورت تعبیر کرد.
🍃ب. آخرت به دنیا احاطه دارد؛ و اگر کسی چشم باطنبین و آخرتبین داشته باشد، میبیند که آنان هماینک در بهشتهای پرنعمت خداوند غوطهورند.
موید این برداشت، حدیث4 است که در حالی که سوال کننده از اینکه شیعیان واقعی این اندازه در رنج و زحمتاند ابراز تعجب میکند، امام ع در پاسخ نمیفرماید که آنان فقط در بهشت همراه ما و در جنات نعیم خواهند بود، بلکه میفرماید در دنیا و در آخرت چنیناند.
📝تاملی با خویش
آیا اگر کسی به قرب خدا رسیده باشد؛ و به تعبیر دقیقتر خداوند او را در قرب خود پذیرفته باشد، نعمتی بالاتر از این برایش تصور دارد، که سوال شود که آیا اینان در قیامت به این نعمت عظیم میرسند یا در آخرت؟
🍃ج. ...
@yekaye
یک آیه در روز
979) 📖 فی جَنَّاتِ النَّعیمِ 📖 ترجمه 💢در بهشتهای پرنعمت. سوره واقعه (56) آیه12 1399/1/3 27 رجب
.
4️⃣ «فی جَنَّاتِ النَّعیمِ»
درست است که خداوند انسانها را سه دسته کرد و «سابقون» و مقربان را حتی از اصحاب یمین متمایز نمود و حساب ویژهای برای آنان باز کرد؛ اما تذکر داد که جایگاه اینان هم در «بهشتهای پرنعمت» است؛ تا مبادا کسی توهم کند که این تقرب آنان را به سرای دیگری وارد میکند. در واقع، درست است که بهشت خودش مراتب دارد؛ اما فوق بهشت دیگر خبری نیست. (مجمع البيان، ج9، ص325 )
@yekaye
یک آیه در روز
979) 📖 فی جَنَّاتِ النَّعیمِ 📖 ترجمه 💢در بهشتهای پرنعمت. سوره واقعه (56) آیه12 1399/1/3 27 رجب
.
5️⃣ «فی جَنَّاتِ النَّعیمِ»
مقام قرب خداوند بالاتر از هر پاداشی است: ابتدا فرمود: آنان مقرّب درگاه ما هستند، سپس فرمود: در باغهاى بهشتى قرار مىگيرند. (اقتباس از تفسير نور، ج9، ص421 )
@yekaye
یک آیه در روز
979) 📖 فی جَنَّاتِ النَّعیمِ 📖 ترجمه 💢در بهشتهای پرنعمت. سوره واقعه (56) آیه12 1399/1/3 27 رجب
.
6️⃣ «فی جَنَّاتِ النَّعیمِ»
«جنت نعیم» ظاهرا مقام بسیار بالایی است که حضرت ابراهیم از خدا میخواهد که وی را از وارثان جنت نعیم قرار دهد (وَ اجْعَلْني مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعيمِ؛ شعراء/85) و تنها کسانی که بهره بالایی از ایمان و عمل صالح داشته (یونس/9؛ حج/56؛ لقمان/8) و در واقع، اهل ایمان و تقوا باشند (مائده/65) سزاوار است که به ورود در آن طمع داشته باشند؛ نه هرکافر هوسرانی (أَ يَطْمَعُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعيمٍ؛ معارج/38).
اما نکته جالب اینکه اگرچه خداوند به مومنان و متقین وعده ورود در جنت نعیم را داده:
▫️و لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعيمِ، مائده/65؛
▫️ إنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ يَهْديهِمْ رَبُّهُمْ بِإيمانِهِمْ تَجْري مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ في جَنَّاتِ النَّعيمِ، یونس/9؛
▫️ الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فَالَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ في جَنَّاتِ النَّعيمِ، حج/56؛
▫️ إنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعيمِ؛ لقمان/8
اما اگر در تعابیری که برای آنان آورده دقت شود، معلوم میشود که اگرچه مومنان و متقین هماکنون می توانند در بهشتها و نعمتها باشند (إِنَّ الْمُتَّقينَ في جَنَّاتٍ وَ نَعيمٍ؛ طور/17) اما خود «جنات نعیم» در قیامت برایشان آماده شده (یونس/9، حج/56 و لقمان//8) و در قیامت وارد آن میشوند (مائده/65).
🤔برخلاف مقربان (واقعه/12) و مخلَصان (صافات/43)، که تنها گروههایی هستند که همینجا در موردشان گفته شده که «در جنات نعیماند» (فی جَنَّاتِ النَّعیمِ).
@yekaye
یک آیه در روز
979) 📖 فی جَنَّاتِ النَّعیمِ 📖 ترجمه 💢در بهشتهای پرنعمت. سوره واقعه (56) آیه12 1399/1/3 27 رجب
.
7️⃣ «فی جَنَّاتِ النَّعیمِ»
نهتنها در اینجا «جنات» را جمع، و در پایان سوره مفرد آورد و فرمود «فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعِيمٍ» (واقعه/89) (که درتدبر 2 بدان اشاره شد)،
بلکه در اینجا نعیم را معرفه آورد، اما در پایان همین سوره، در خصوص همین «السابقون»، نعیم را نکره آورد.
چرا؟
🍃الف. یک تحلیل لفظیاش این است که در اینجا «سابقون» و «مقربون» به خاطر اینکه «الـ» استغراق دارند، در موضع معرفه قرار گرفتهاند، اما در آنجا با تعبیر « مِنَ الْمُقَرَّبِينَ: شخصی از این مقربان» عملا نکره بودن بارزتر است، و از این رو، آنجا هم نکره آورد.
البته این لزوما یک قاعده نیست؛ چنانکه در موارد متعددی داریم که «المتقین» با «الـ» آمده ولی «جناتٍ» نکره است، مانند «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ» (ذاريات/15) و «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ» (قمر/54) (مفاتيح الغيب، ج29، ص390-391 )
🍃ب. یک تحلیل دیگر این است که مراتب بهشت فراوان است و مومنان و تقواپیشگان متفاوتند؛ پس برای عموم متقین تعبیر نکره میآورد زیرا معلوم نیست که جای هرکس کجاست؛ اما چون مقربان گروه خاصی از مومنان و تقواپیشگاناند که برترین و نهاییترین جایگاه را دارند، پس جایگاه عموم آنها معلوم است (بالاترین مرتبه)، اما باز جای تک تک آنها به خاطر اختلاف مراتبی که با هم دارند معلوم نیست؛ لذا اینجا که درباره همهشان است معرفه، و در آیه 89 در خصوص تکتک آنها نکره آورد. (مفاتيح الغيب، ج29، ص391 )
چیزی که شاید بتواند موید این تحلیل باشد آن است که حضرت ابراهیم ع – که شخص کاملا معین است- در دعایش تعبیر معرفه میآورد و میفرماید «وَ اجْعَلْني مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعيمِ» (شعراء/85)؛
اما از آن سو، قابل مناقشه هم هست زیرا در موراد دیگری داریم که در خصوص تقواپیشگان و عموم مومنان تعبیر «جنات النعیم» را آورده است؛ مانند: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعيمِ» (مائده/65) یا: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ يَهْديهِمْ رَبُّهُمْ بِإيمانِهِمْ تَجْري مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ في جَنَّاتِ النَّعيمِ» (یونس/9) یا «الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فَالَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ في جَنَّاتِ النَّعيمِ» (حج/56) یا «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعيمِ» (لقمان/8).
🍃ج. با توجه به اینکه هم «الـ» و هم تنوین کاربردهای دیگری غیر از نشان دادن معرفه و نکره دارند، شاید اساساً نباید این «الـ» و تنوین را در اینجا علامت معرفه و نکره بگیریم؛ بدین بیان که در اینجا آوردن کلمه «النعیم» برای اشاره به نعمتِ خیلی خاص ، و یا برای اشاره به مطلق نعمت است (بهشتی که مطلق نعمتها در آن است)؛ اما کلمه «نعیمٍ» در پایان سوره، برای دلالت بر عظمت و بزرگیِ غیرقابل تصور این نعمت باشد.
🍃د. ...
@yekaye
یک آیه در روز
979) 📖 فی جَنَّاتِ النَّعیمِ 📖 ترجمه 💢در بهشتهای پرنعمت. سوره واقعه (56) آیه12 1399/1/3 27 رجب
.
8️⃣ «فی جَنَّاتِ النَّعیمِ»
📜حکایت📜
اصبغ بن نباته میگوید:
نزد امیرالمومنین ع نشسته بودم که در حال قضاوت بین مردم بود که گروهی آمدند که همراهشان یک فرد سیاهپوستی بود که دستانش را بسته بودند و گفتند: یا امیرالمومنین! این دزد است.
حضرت فرمود: ای فلانی! آیا دزدی کردهای؟!
گفت: بله، یا امیرالمومنین!
فرمود: مادرت به عزایت بنشیند! اگر دوباره بگویی دستت را قطع میکنم؛ آیا دزدی کردهای؟!
گفت: بله.
فرمود: وای بر تو! چه میگویی؟! آیا دزدی کردهای؟!
گفت: بله!
اینجا بود که حضرت فرمود دستش را قطع کنید، چون [با این اعترافی که کرد] قطع دست وی لازم شد.
پس دست راستش قطع شد و آن را با دست چپ گرفت و خون میچکید؛
شخصی به نام ابن الکواء (که از سران خوارج بود) به سراغش آمد و گفت: ای سیاهپوست! چه کسی دستت را قطع کرد؟
گفت:
دستم را سرورم امیرمومنان قطع کرد، پیشوای سفیدرویان نشاندار، نزدیکترین ترین فرد به انبیاء، سررو اوصیاء، امیرالمومنین علی بن ابیطالب، امام هدایت، همسر فاطمه زهرا س دختر محمد مصطفی ص، پدر حسن و حسین برگزیده و مورد رضایت، سبقتگیرنده به بهشتهای نعیم، درهمکوبنده پهلوانان میدان جنگ، انتقامگیرنده از جهالتپیشگان، آن پاککننده پاککنندگی، نگهبان بلندمرتبه، فرزند هاشم قمقام [بسیار بخشنده]، پسرعموی رسول الله، امام راه رشد و كمال، گوينده گفتار راستين و صواب، شجاع مكى، سرور با وفایی که وفا فقط اوست؛ تنومند پیشانیبلند، امینی از خاندان حامیم و طاها و یاسین و حامیم و خوشیمنیها، جایگیرنده در حرمین، نمازگذارنده به قبلتین [= دوقبله] خاتم اوصیاء و وصی خاتم الانبیاء، شیر ژیان و قهرمان شیران، تایید شدهی جبرئیل، یاریشدهی میکائیل، آشکارکننده دستورات رب العالمین، خاموشکننده آتش آتشافروزان، و بهترین کسی که از جمیع قریش برآمد، همان که جنودی از آسمان او را در برگرفته است، علی بن ابیطالب علیهالسلام، به رغم بدخواهان، مولای همه آفریدگان.
اینجا بود که ابن الکواء با تعجب گفت: وای بر تو ای سیاه! دستت را قطع کرده و او را چنین ثنا میگویی؟!
گفت: چگونه او را ثنا نگویم در حالی که محبت او با گوشت و خونم آمیخته شده است؛ و به خدا سوگند جز بر اساس حقی که خداوند بر من واجب فرموده دستم را قطع نکرد!
ابن کواء بر امیرالمومنین ع وارد شد و گفت: آقاجان! چیز عجیبی دیدم!
فرمود: چه دیدی؟
گفت: با فرد سیاهپوستی مواجه شدم که دست راستش قطع شده بود و آن را به دست چپ گرفته بود و از دستش خون میچکید، به او گفتم: ای سیاه! چه کسی دستت را قطع کرد؛ گفت سرورم امیرالمومنین ... ؛ و مطالبی که او گفته بود را بازگو کرد. به او گفتم: وای بر تو ای سیاه! دستت را قطع کرده و او را چنین ثنا میگویی؟! گفت: چگونه او را ثنا نگویم در حالی که محبت او با گوشت و خونم آمیخته شده است؛ و به خدا سوگند جز بر اساس حقی که خداوند بر من واجب فرموده دستم را قطع نکرد!
پس امیرالمومنین ع رو به فرزندش امام حسن ع کرد و فرمود:برو و آن عموی سیاهپوستت را بیاور.
امام حسن ع به دنبال وی رفت و او را در مکانی که به آن «کِندَة» می گفتند پیدا کرد و نزد امیرالمومنین ع آورد.
حضرت به او فرمود: فلانی! من دستت را بریدم و تو این گونه مرا ثنا میگویی؟
گفت: یا امیرالمومنین! چگونه تو را ثنا نگویم در حالی که محبتت با گوشت و خونم آمیخته شده است؛ و به خدا سوگند جز بر اساس حقی که خداوند بر من واجب فرموده وموجب نجات من از عذاب آخرت میشود، دستم را قطع نکردی!
فرمود: دستت را جلو باور!
پس او دستش را آورد و حضرت آن را از وی گرفت و در جایی که قطع کرده بود قرار داد و با ردایش آن را پوشاند و برخاست و نمازی گذارد و دعاهایی کرد و فقط آخر دعایش را شنیدیم که گفت: آمین.
سپس ردا را بلند کرد و فرمود: ای رگها همان گونه که قبلا بودید منضبط و متصل شوید.
پس آن سیاهپوست برخاست در حالی که میگفت: ایمان آوردم به خدا و به محمد رسول الله ص و به علیای که دست بریده را بعد از اینکه از جایش جدا شده بود برگرداند؛ سپس به پای حضرت افتاد و گفت: پدر و مادرم به فدایت ای وارث علم نبوت.
📚الفضائل (لابن شاذان القمي)، ص172-173؛
📚الروضة في فضائل أمير المؤمنين ع (لابن شاذان القمي)، ص224-227
📚شهید مطهری خلاصه این حکایت را در کتاب جاذبه و دافعه علی ع (ص44-45)؛ و
📚 سید بن طاوس سخنان وی را با طول و تفصیل بسیار زیادتری در «التحصين لأسرار ما زاد من كتاب اليقين» (ص610-613) آورده است.
👇متن اصل حکایت فوق👇
@yekaye
متن اصل حکایت فوق
☀️ بالْإِسْنَادِ- يَرْفَعُهُ- إِلَى الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ، أَنَّهُ قَالَ: كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ هُوَ يَقْضِي بَيْنَ النَّاسِ، إِذْ أَقْبَلَ جَمَاعَةٌ مَعَهُمْ أَسْوَدُ مَشْدُودُ الْأَكْتَافِ. فَقَالُوا: هَذَا سَارِقٌ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ.
فَقَالَ: يَا أَسْوَدُ، سَرَقْتَ؟
قَالَ: نَعَمْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ.
قَالَ: ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ، فَإِنْ قُلْتَهَا ثَانِيَةً، قُطِعَتْ يَدُكَ، سَرَقْتَ؟
قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: يَا وَيْلَكَ، مَا ذَا تَقُولُ، سَرَقْتَ؟ قَالَ: نَعَمْ.
قَالَ: فَعِنْدَ ذَلِكَ، قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: اقْطَعُوا يَدَهُ، وَجَبَ عَلَيْهِ الْقَطْعُ.
قَالَ: فَقُطِعَتْ يَمِينُهُ، فَأَخَذَهَا بِشِمَالِهِ وَ هِيَ تَقْطُرُ دَماً، فَاسْتَقْبَلَهُ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ: ابْنُ الْكَوَّاءِ فَقَالَ لَهُ: يَا أَسْوَدُ، مَنْ قَطَعَ يَمِينَكَ.
قَالَ: قَطَعَ يَمِينِي سَيِّدِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ، وَ الْأَوْلَى بِالنَّبِيِّينَ وَ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ، أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِمَامُ الْهُدَى وَ زَوْجُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ بِنْتِ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى، أَبُو الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ الْمُخْتَارُ وَ الْمُرْتَضَى، السَّابِقُ إِلَى جَنَّاتِ النَّعِيمِ، مُصَادِمُ الْأَبْطَالِ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الْجُهَّالِ، زَكِيُّ الزَّكَاةِ، مَنِيعُ الصِّيَانَةِ، ابْنُ هَاشِمٍ الْقَمْقَامُ ابْنُ عَمِّ الرَّسُولِ. الْإِمَامُ الْهَادِي لِلرَّشَادِ، وَ النَّاطِقُ بِالسَّدَادِ، شُجَاعٌ كَمِيٌّ [مکّی]، جَحْجَاحٌّ وَفِيٌّ فَهُوَ الْوَفِيُّ، بَطِينٌ أَنْزَعُ، أَمِينٌ، مِنْ آلِ حم وَ طه وَ يس وَ حم وَ الْمَيَامِينِ، مُحِلُّ الْحَرَمَيْنِ، وَ مُصَلِّي الْقِبْلَتَيْنِ، خَاتَمُ الْأَوْصِيَاءِ، وَ وَصِيُّ خَاتَمِ الْأَنْبِيَاءِ، الْقَسْوَرَةُ الْهُمَامُ وَ الْبَطَلُ الضِّرْغَامُ الْمُؤَيَّدُ بِجَبْرَئِيلَ، الْمَنْصُورُ بِمِيكَائِيلَ، الْمُبَيِّنُ فَرْضَ رَبِّ الْعَالَمِينَ، الْمُطْفِئُ نِيرَانَ الْمُوقِدِينَ، وَ خَيْرُ مَنْ نَشَأَ مِنْ قُرَيْشٍ أَجْمَعِينَ، الْمَحْفُوفُ بِجُنْدٍ مِنَ السَّمَاءِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَلَى رَغْمِ أَنْفِ الرَّاغِمِينَ، مَوْلَى الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ.
قَالَ: فَعِنْدَ ذَلِكَ قَالَ لَهُ ابْنُ الْكَوَّاءِ: وَيْلَكَ يَا أَسْوَدُ، قَطَعَ يَمِينَكَ وَ أَنْتَ تُثْنِي عَلَيْهِ هَذَا الثَّنَاءَ كُلَّهُ؟!
قَالَ: وَ كَيْفَ لَا أُثْنِي عَلَيْهِ، وَ قَدْ خَالَطَ حُبُّهُ لَحْمِي وَ دَمِي وَ اللَّهِ مَا قَطَعَهَا إِلَّا بِحَقٍّ أَوْجَبَهُ اللَّهُ عَلَيَّ.
قَالَ: فَدَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَقُلْتُ لَهُ: يَا سَيِّدِي، رَأَيْتُ عَجَباً! قَالَ: وَ مَا رَأَيْتَ؟ قَالَ: صَادَفْتُ أَسْوَدَ وَ قَدْ قُطِعَتْ يَمِينُهُ، فَأَخَذَهَا بِشِمَالِهِ وَ يَدُهُ تَقْطُرُ دَماً فَقُلْتُ لَهُ: يَا أَسْوَدُ، مَنْ قَطَعَ يَمِينَكَ؟ فَقَالَ: سَيِّدِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، وَ أَعَدْتُ عَلَيْهِ الْقَوْلَ وَ قُلْتُ لَهُ: يَا وَيْلَكَ قَطَعَ يَمِينَكَ، وَ أَنْتَ تُثْنِي عَلَيْهِ هَذَا الثَّنَاءَ كُلَّهُ؟! قَالَ لِي: مَا لِي لَا أُثْنِي عَلَيْهِ، وَ قَدْ خَالَطَ حُبُّهُ لَحْمِي وَ دَمِي، وَ اللَّهِ مَا قَطَعَهَا إِلَّا بِحَقٍّ أَوْجَبَهُ اللَّهُ عَلَيَّ.
قَالَ: فَالْتَفَتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى وَلَدِهِ الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ قَالَ لَهُ: قُمْ هَاتِ عَمَّكَ الْأَسْوَدَ، قَالَ: فَخَرَجَ الْحَسَنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي طَلَبِهِ، فَوَجَدَهُ فِي مَوْضِعٍ يُقَالُ لَهُ: كِنْدَةُ. فَجَاءَ بِهِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، فَقَالَ لَهُ: يَا أَسْوَدُ، قَطَعْتُ يَمِينَكَ وَ أَنْتَ تُثْنِي عَلَيَّ؟
فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، مَا لِي لَا أُثْنِي عَلَيْكَ، وَ قَدْ خَالَطَ حُبُّكَ لَحْمِي وَ دَمِي، وَ اللَّهِ مَا قَطَعْتَهَا إِلَّا بِحَقٍّ عَلَيَّ مِمَّا يُنْجِينِي مِنْ عِقَابِ الْآخِرَةِ.
👇ادامه متن حکایت👇
@yekaye
ادامه متن حکایت
فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: هَاتِ يَدَكَ، فَنَاوَلَهُ إِيَّاهَا فَأَخَذَهَا وَ وَضَعَهَا فِي الْمَوْضِعِ الَّذِي قُطِعَتْ مِنْهُ، ثُمَّ غَطَّاهَا بِرِدَائِهِ، وَ قَامَ يُصَلِّي عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ دَعَا بِدَعَوَاتٍ لَمْ تُرَدَّ، وَ سَمِعْنَاهُ يَقُولُ آخِرَ دُعَائِهِ: آمِينَ.
ثُمَّ شَالَ الرِّدَاءَ ثُمَّ قَالَ: انْضَبِطِي كَمَا كُنْتِ أَيَّتُهَا الْعُرُوقُ وَ اتَّصِلِي.
قَالَ: فَقَامَ الْأَسْوَدُ، وَ هُوَ يَقُولُ: آمَنْتُ بِاللَّهِ، وَ بِمُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ، وَ بِعَلِيٍّ الَّذِي رَدَّ الْيَدَ الْقَطْعَاءَ بَعْدَ تَخْلِيَتِهَا مِنَ الزَّنْدِ ثُمَّ انْكَبَّ عَلَى قَدَمَيْهِ وَ قَالَ: بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا وَارِثَ عِلْمِ النُّبُوَّةِ
📚الفضائل (لابن شاذان القمي)، ص172-173؛
📚الروضة في فضائل أمير المؤمنين ع (لابن شاذان القمي)، ص224-227
@yekaye
🔹ثُلَّةٌ
🔸با توجه به رایج بودن دو تعبیر «ثُلَّة» (به معنای جماعت) و «ثُلَّ عَرْشُه» (برای اشاره به زایل شدن قوام امر یک مفر) از ماده «ثلل» (كتاب العين، ج8، ص216)،
▪️ برخی بر این باورند که این ماده در اصل بر دو معنای متفاوت دلالت دارد:
▫️یکی جمع شدن، چنانکه «ثَلَّة» به گله گوسفندان؛ و «ثُلَّة» به جماعتی از انسانها گفته میشود؛ [و به مجموعهای از پشم و مو و کرک «ثَلَّة» گویند، وقتی که با هم جمع شوند، وگرنه بتنهایی به هیچ کدام ثله گفته نمیشود (المحكم و المحيط الأعظم، ج10، ص127)]
▫️و معنای دوم سقوط و انهدام و خوار شدن است، چنانکه تعبیر «ثَلْلتُ البيتَ» به معنای خانه را منهدم کردم است؛ و یا «ثُلَّ عَرْشُه» به معنای بد شدن اوضاع و احوال پادشاهی وسرنگونی تاج و تخت است و «ثلَّة» به معنای خاک چاه (تراب البئر) نیز ظاهرا از همین معنا میباشد. (معجم مقاييس اللغه، ج1، ص368-369)
🔸اما اغلب اهل لغت کوشیدهاند این دو را به یک معنا برگردانند؛
▪️برخی اصل معنا را قطع و تکه شدن دانسته، و گفتهاند «ثُلَّ عَرْشُه» در جایی بوده که سلطنت شخص با سرنگونی تاج و تختش، قطع میشده؛ و«ثُلَّة» به معنای جماعت هم به معنای «قطعه» (=پارهای از انسانها) است. (مجمع البیان، ج9، ص323 )
▫️ شبیه این موضع، نظر کسانی است که بر این باورند که اصل «ثَلَّة» یک قطعه جمع شده از پشم است که به اعتبار همین جمع شدنش به جماعت «ثُلَّة» گویند؛ و در «ثُلَّ عرشه» نیز مقصود آن است که قسمتی از کرسی سلطنت واژگون شود (مفردات ألفاظ القرآن، ص175-176)
▫️به تعبیر دیگر، جماعتیاند که در یک امر رانده (مندفع) میشوند؛ چنانکه که در خصوص دیواری که پاییناش را تخریب میکنند تا بتمامه فروبریزد میگویند «ثللت الحائط»، و به این مناسبت درباره هر امر شری به کار رفته و «ثل عرشه» نیز از همینجا اخد شده است تا حدی که برخی «ثلل» را به معنای هلاکت قلمداد کردهاند. (الفروق في اللغة، ص271-272 )
▪️برخی اصل این ماده را زایل شدن تشخص و الغای خصوصیات شخصی دانستهاند، چنانکه در انهدام خانه نیز با زوال آن مواجهیم؛ و تطبیقش بر جماعت از این باب است که در این جماعت تعینات شخصی و دنیویشان زایل میگردد؛ بویژه که قرآن این را فقط در خصوص سابقون و اصحاب یمین به کار برد. (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج2، ص28-29 )
▪️برخی هم توضیح دادهاند که معنای محوری این ماده آن است که اشیای خُرد و متنوعی که متمایز ویا اینکه در اصل منفصل از یکدیگر بودهاند کنار هم جمع شوند؛ چنانکه به پشمی که همراه مو انباشته شود «ثلة» گفته می شود و کاربردش در خصوص انهدام خانه و عرش هم همان جداییای است که آن را به وضعیت درهمریختهای تبدیل میکند (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص248)
🔸اینکه آیا کلمه «ثلة» بر چه مقدار از جماعت دلالت دارد،
▪️ برخی بر این باورند که «ثَلَّة» که برای گله گوسفندان به کار میرود، مقصود تعدادی است که زیاد نباشد؛ اما «ثُلَّة» که برای جماعت انسانها به کار میرود دلالت بر جمعیت زیاد دارد (كتاب العين، ج8، ص216 )
▪️ اما برخی گفتهاند که از جهت تعداد فرقی نمیکند و فقط در اطلاقش بر گوسفند و انسان متفاوت است (أساس البلاغة، ص75 ) «ثَلَّة» برای مطلق گله گوسفندان به کار میرود کم باشد یا زیاد؛ و حتی نقل کردهاند که برخی بر این باورند که بر تعداد زیاد گوسفند هم به کار میرود؛ و البته تاکید دارند که برای گوسفندان به کار میرود نه برای بزها؛ مگر اینکه گلهای باشد که در آن هم بز و هم گوسفند باشد (المحكم و المحيط الأعظم، ج10، ص127 )
🔸 برخی کلمات عربیای که برای اشاره به یک جماعت به کار برده میشود را از کم به زیاد این گونه ردهبندی کردهاند:
اول: نَفَر و رَهْط و لُمَّة و شِرْذِمَة؛
سپس: قَبِيل و عُصْبَة وَ طائِفة؛
سپس: ثُبَة و ثُلَّة؛
سپس: فَوْج و فِرْقَة؛
سپس: حِزْب و زُمْرَة و زُجْلَة؛
سپس: فِئَام و حَزِيق و قِبْص و جِيل.
📚(فقه اللغة، ص246 )
📿از ماده «ثلل» تنها همین کلمه «ثُلّة» 3 بار و تنها در همین سوره آمده است.
@yekaye