eitaa logo
یک آیه در روز
2هزار دنبال‌کننده
115 عکس
10 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹آتيهِمْ «آتی» اسم فاعل از فعل «أتی» است، و آوردن اسم فاعل به جای فعل، دلالت بر قطعیت وقوع فعل دارد. @Yekaye
🔹عَذابٌ قبلا بیان شد که ▪️اصل ماده «عذب» در معانی بسیار متعددی به کار رفته است و با این تکثر معانی، برخی از اهل لغت، از اینکه یک اصل واحدی برای تمامی این معانی بیابند اظهار عجز کرده‌اند؛ با این حال، برخی سعی کرده‌اند دو معنای اصلی برای این واژه مطرح کنند، یکی معنای طیب و گوارا، و دیگری به معنای عذاب دادن، یا کتک زدن و شکنجه دادن. کلمه «عذاب» هم در مورد عقوبتها و امور ناخوشایندی به کار می‌رود که به نحوی مقتضای حال افراد گردیده است. 🔸در هر صورت، از میان مشتقات مختلف این ماده، کاربرد قرآنی آن تنها در دو حالت است: یکی در حالت ثلاثی مجرد (عذب) که به معنای طیب و گواراست، و در این حالت تنها ۲ بار به کار رفته است: «هذا عَذْبٌ فُراتٌ» (فرقان/۵۳؛ فاطر/۱۲) و دیگری وضعیت آن در باب تفعیل (۳۷۱ بار) ویا مصدر «عذاب» است که همواره به همان معنای عذاب کردن می‌باشد. 🔖جلسه ۴۹۹ http://yekaye.ir/al-qalam-68-33/ @Yekaye
🔹مَرْدُودٍ قبلا بیان شد که ماده «ردد» به معنای رجوع و برگشتن از وضعیتی که در آن بوده، می‌باشد؛ و در تفاوت «رد» با «رجوع» گفته‌اند که «رد» در اصل رجوع و برگشتنی بوده که با نوعی کراهت و ناخوشایندی از وضعیتی که در آن بسر می‌برده همراه بوده است؛ هرچند کم‌کم این دو کلمه در جای همدیگر هم به کار رفته است. 🔖جلسه ۱۵۱ http://yekaye.ir/muhammad-047-25/ @Yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️1) در بحث از آیه 71 حدیثی از امام باقر ع گذشت (حدیث2). در ادامه‌اش فرمودند: پس هنگامی ابراهیم ع را بشارت آمد و ترس از او برفت، و او شروع کرد به مناجات کردن با پروردگارش درباره قوم لوط؛ و از او می‌خواست که بلا را از آنها بردارد. پس خداوند فرمود: «ابراهیم! از این درگذر! همانا امر پروردگارت آمده است و همانا آنان چنان‌اند که عذابم بدانان خواهد رسید» بعد از طلوع خورشیدِ روز بعد و این امری قطعی و غیرقابل برگشت است. 📚علل الشرائع، ج2، ص550؛ تفسير العياشي، ج2، ص153 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ الْمُتَوَكِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَتَعَوَّذُ مِنَ الْبُخْل ... قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَلَمَّا جَاءَتْ إِبْرَاهِيمَ الْبِشَارَةُ بِإِسْحَاقَ وَ ذَهَبَ عَنْهُ الرَّوْعُ أَقْبَلَ يُنَاجِي رَبَّهُ فِي قَوْمِ لُوطٍ وَ يَسْأَلُهُ كَشْفَ الْبَلَاءِ عَنْهُمْ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى «يا إِبْراهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ إِنَّهُمْ آتِيهِمْ» عَذَابِي بَعْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ مِنْ يَوْمٍ مَحْتُومٍ غَيْرُ مَرْدُودٍ. @Yekaye
☀️2) از امام صادق ع روایت شده است: همان گونه که شروع نعمتها از سوی خداوند است و او آنها را به شما ارزانی داشته است؛ به همان ترتیب، شرّ و بدی از جانب خودتان است، هرچند که قضا و قدرِ او بر آن جاری شده باشد. 📚التوحيد (للصدوق)، ص368 حَدَّثَنَا أَبِي وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَحِمَهُمَا اللَّهُ قَالا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ وَ أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ: كَمَا أَنَّ بَادِيَ النِّعَمِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَدْ نَحَلَكُمُوهُ فَكَذَلِكَ الشَّرُّ مِنْ أَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ جَرَى بِهِ قَدَرُهُ. @Yekaye
☀️3) از امام باقر ع روایت شده است: سزاوارترینِ خلقِ خدا به اینکه تسلیم باشد در برابر آنچه قضا و قدر الهی بدان تعلق گرفته، کسی است که خداوند عز و جل را می‌شناسد؛ و کسی که به قضا و قدر الهی راضی باشد، قضا و قدر بر او واقع می‌گردد و خداوند اجر او را عظیم می‌دارد؛ و کسی که از قضا و قدر الهی ناراحت باشد، قضا و قدر بر او واقع می‌گردد و خداوند اجر او را از بین می‌برد. ☀️این حدیث در مشكاة الأنوار هم آمده؛ و در ابتدایش یک مطلب اضافه‌ای هم دارد: همانا خداوند قضایی را رانده است؛ پس قضای خود را حتمی گردانده، و حکمی رانده پس در حکمش عدالت ورزیده است؛ پس نه قضای خداوند برگرداننده‌ای دارد و نه حکم او را کسی می‌تواند مورد تعقیب (و مواخذه) قرار دهد؛ پس سزاوارترینِ خلقِ خدا ... ☀️الكافي، ج2، ص62؛ مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، ص301 مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: أَحَقُّ خَلْقِ اللَّهِ أَنْ يُسَلِّمَ لِمَا قَضَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ عَرَفَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ رَضِيَ بِالْقَضَاءِ أَتَى عَلَيْهِ الْقَضَاءُ وَ عَظَّمَ اللَّهُ أَجْرَهُ وَ مَنْ سَخِطَ الْقَضَاءَ مَضَى عَلَيْهِ الْقَضَاءُ وَ أَحْبَطَ اللَّهُ أَجْرَهُ. ☀️و فی مشكاة الأنوار في غرر الأخبار: عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ قَضَى فَأَمْضَى قَضَاءَهُ وَ حَكَمَ فَعَدَلَ فِي حُكُومَتِهِ فَلَمْ يَكُ لِقَضَائِهِ رَادٌّ وَ لَا لِحُكْمِهِ مُعَقِّبٌ فَأَحَقُّ خَلْقِ اللَّهِ... @Yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک آیه در روز
863) 📖 يا إِبْراهيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ إِنَّهُمْ آتيهِمْ عَذابٌ
. 1⃣ «يا إِبْراهيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ إِنَّهُمْ آتيهِمْ عَذابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ» گاه انس گرفتن عده‌ای از انسان‌ها با اعمال بیشرمانه به حدی می‌رسد، و با عمل خویش چنان عذاب الهی را به سوی خود فرامی‌خوانند، که اگر پیامبری اولواالعزم که خدا او را خلیل [=دوست صمیمی] خود خوانده نیز برایشان مهلت بخواهد بدانها مهلت داده نمی‌شود. 💠نکته در بحث از آیه 74 (تدبر1) اشاره شد که انسان، «از آن جهت که انسان است»، کرامت دارد؛ نه «از آن جهت که پوست و گوشت و استخوان دارد»❗️ در واقع، حرمت انسان، به حرمت انسانیت اوست، نه به گوشت و پوست ظاهری او؛ و کسی که از روی شهوت و آگاهانه در مسیر خلاف انسانیت قدم برمی‌دارد، از حیوان کم‌ارزش‌تر است، چنانکه قرآن کریم درباره انسان‌هایی که سزاوار جهنم می‌شوند صریحا می‌فرماید که اینان که چنین از حقیقت خویش غافلان چون چارپایان، بلکه گمراه‌ترند (وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ؛ اعراف/179) و در جای دیگر ریشه این وضعیت را هواپرستیِ آنان می خواند (أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكيلاً؛ أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبيلاً؛ فرقان/43-44) ظاهرا علت‌تر بدتر از حیوان بودنشان این است که حیوان اگر شهوترانی می‌کند انسانیتی ندارد که آن را زیر پا گذاشته باشد؛ اما اینان انسانیت خود را پایمال هوسرانی کرده‌اند. ظاهرا این کارشان است که بقدری نابخشودنی است که حتی پیامبر اولواالعزمی شفاعتشان کند عذاب از آنان برداشته نمی‌شود. @Yekaye
یک آیه در روز
863) 📖 يا إِبْراهيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ إِنَّهُمْ آتيهِمْ عَذابٌ
. 2⃣ «يا إِبْراهيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ» وقتی امر خدا آمد، حضرت ابراهیم و خلیل الرحمن [دوست صمیمی خدای مهربان] هم که باشی، و نظرت مخالف هم باشد، وظیفه‌ای جز اطاعت نداری❗️ @Yekaye
یک آیه در روز
863) 📖 يا إِبْراهيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ إِنَّهُمْ آتيهِمْ عَذابٌ
. 3⃣ «إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ إِنَّهُمْ آتيهِمْ عَذابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ» 🔻عذابی که برای قوم لوط آمده بود، بی‌بازگشت بود؛ 🔺در حالی که می‌دانیم در تاریخ قوم یونس هم بودند که عذاب تا نزدیکیِ آنان آمد، اما خداوند عذاب را از آنان برداشت و مهلتی دوباره بدانان داده شد. (یونس/98) و البته علت برطرف شدن عذاب از قوم یونس، این بود که آنان توبه کردند. ♦️این مقایسه نشان می‌دهد که هیچ امیدی به توبه قوم لوط نبود که عذابی این‌چنین سراغشان آمد. در نتیجه: 🔹از سویی، مادام که امید به توبه است، از دعوت و هدایتگری انسانها نباید دست برداشت. 🔹و از سوی دیگر، این گونه نیست که دعوت و هدایتگری همواره بتواند مایه هدایت شود؛ انسان‌ها اختیار دارند، و از این رو ممکن است علی‌رغم دانستن حق، از حق پیروی نکنند؛ و عذاب برایشان اجتناب‌ناپذیر و بی‌بازگشت گردد. 💠نکته تخصصی آیا لازمه «حرمت نهادن به انسان» این است که را به عنوان یک به رسمیت بشناسیم؟! و در قبال امور ناحق بی‌خیال باشیم⁉️ برخی ادعا کرده‌اند: ‌"گوهر ‌ به ‌رسميت ‌شناختن ‌«حقِ ‌ناحق‌بودن» ‌است. ‌يعني ‌افراد ‌جامعه ‌اين‌ واقعيت ‌را‌ به‌رسميت ‌مي‌شناسند ‌که ‌ديگران ‌لزوماً ‌و ‌هميشه ‌ارزشها ‌و ‌باورهايي ‌مشابه ‌ما‌ ندارند ‌و ‌مادام ‌که ‌التزام ‌ايشان ‌به ‌آن ‌روشها‌ و ‌باورها ‌مخلّ‌ حقوق‌ اساسي ‌ديگران‌ نباشد، ‌افراد‌ حق ‌دارند‌ زندگي ‌خود‌ را ‌بر ‌وفق ‌آنچه ‌از ‌منظر ‌باورهاي ‌ديگران ‌ناحق ‌مينمايد ‌سامان‌ بخشند. ‌به‌رسميت ‌شناختن ‌اين ‌حق ‌امري ‌اخلاقي ‌است. ‌يعني ‌ما‌ به‌ حکم ‌اخلاق،‌ و ‌نه ‌به‌رغم‌ آن، ‌حق ‌ديگران ‌را ‌در ‌خصوص ‌زيستن ‌بر ‌وفق ‌ارزشها ‌و ‌باورهايشان ‌به‌رسمیت ‌مي‌شناسيم.‌ به‌ رسميت‌ شناختن‌ اين‌ حق‌ اخلاقي‌ را‌ به‌ هيچ‌وجه‌ نمي‌توان‌ امري‌ خلاف ‌اخلاق ‌و‌ نشانة ‌زوال ‌يا‌ نقصان‌ يک‌ جامعه ‌دانست." 📰( ، مقاله «مسئله در انديشة شيعي ايران معاصر» ایران‌نامگ، بهار 97، ص97) این ادعا 🔻هم پارادوکسیکال و نافی خویش است؛ 🔻هم مبتنی بر خلط ناروای «هست» و «باید» است؛ و 🔻هم بر پیشفرضی ناصواب در عرصه شناخت انسان تکیه دارد: 🚫اول اینکه پارادوکسیکال و نافی خویش است؛ زیرا از طرفی «حق بودن یا نبودن» را امری کاملاً «وابسته به منظر این و آن» قلمداد کرده؛ و از طرف دیگر ضابطه‌ای به نام «‌مخلّ‌ حقوق‌ اساسي ‌ديگران‌ نباشد» را یک حق فراتر از هر منظری دانسته است! اگر حقِ فراتر از هر منظری می‌توان داشت، پس آن «حق» بر «ناحق» برتری دارد و به «ناحق» نباید میدان داد و آن به رسمیت شناخت. 🚫دوم اینکه بین «اختیار» (که یک امر «تکوینی» و از مقوله «هست‌ها»ست) با «حق» (که یک امر اعتباری و از مقوله «بایدها»ست) خلط نموده است: اینکه انسان‌ها می‌توانند (= اختیار دارند) به گونه‌های مختلف رفتار کنند منطقا دلیل نمی‌شود که حقِ انجام چنان رفتاری هم داشته باشند؛ چنانکه هرکس می‌تواند (= اختیار دارد) از باب تفریح سیلی‌ای به گوش دیگری بزند، اما قطعا چنین «حق»ی ندارد؛ و 🚫سوم اینکه بر این پیشفرض واضح‌البطلان متکی است که هر عملی که از شخصی سر بزند، حتما آن شخص به «حق بودن» و «سزاوار بودنِ» آن باور دارد؛ در حالی که سیگار کشیدنِ پزشکی که مضرات سیگار کشیدن را قبول دارد؛ ویا مبتلا شدنِ بسیاری از گناهکاران به عذاب وجدان، ویا پشیمانی افراد از اقدامی که در شرایط عصبانیت انجام داده‌اند، بسادگی نشان می‌دهد که فردی ممکن است کاری را در عمق وجود خویش ناحق بداند، اما به خاطر غلبه عناصر غیرمعرفتی‌ای همچون شهوت، غضب، و ...، در موقعیتی، و حتی سالیان متمادی به انجام آن عمل اقدام کند و حتی بدان شهره شود. در واقع، 🤔در کلام فوق، «حق» (که امری فراتر از سلیقه‌هاست و همگان ملزم به رعایتش هستند) در زمره «امور سلیقه‌ای» (که حق و ناحق در آن معنا ندارد) وانمود شده است. البته امور سلیقه‌ای، اموری هستند که اخلاقاً حکمی ندارند (یعنی به‌خودیِ خود نه خوبند و نه بد)؛ و از این روست که ملزم کردن دیگران به یک امر سلیقه‌ای، اخلاقاً توجیهی ندارد؛ یعنی: 🔸چون «مداخله بی‌توجیه در زندگیِ دیگران، اخلاقاً نارواست»، پس: 🔶مجبور کردنِ افراد به امری که صرفاً سلیقه ماست، اخلاقاً ناروا می‌باشد. 💢اما (از جمله همین حکمِ اخلاقی: «مداخله بی توجیه ...») به هیچ‌وجه امور سلیقه‌ای نیستند که الزام کردنِ انسانها بدان اخلاقاً ناروا باشد.💢 🤔 آن لیبرالیسمی که تکیه‌اش بر چنین خلطی است بین «امور سلیقه‌ای» (که به خودی خود حکم اخلاقی ندارد؛ و از این جهت، عرصه آزادیِ عملِ افراد است)‌ با «حقِ» انسان‌ها (که کاملا مشمول حکم اخلاقی است، ودیگران «باید» به مراعات آن پای‌بند باشند)، آیا برای یک انسان حقیقت‌جو ذره‌ای می ارزد⁉️ @Yekaye
یک آیه در روز
863) 📖 يا إِبْراهيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ إِنَّهُمْ آتيهِمْ عَذابٌ
. 4⃣ «يا إِبْراهيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ» فرمود « ای ابراهیم! از این بگذر! همانا چنین است که امر پروردگارت آمده است». چرا در این آیه تعبیر «أمر ربک» آمد، نه «أمر الله» یا «أمر ربهم» یا ...؟ 🍃الف. برای اینکه ابراهیم را به اتمام مجادله وادارد. بحث با ما بر سر این ماموریت را تمام کن چون پروردگار خود تو چنین امر کرده است] 📚(المیزان، ج10، ص327) 🍃ب. شاید می‌خواهد تأکیدی باشد بر «حلم» خداوند؛ که این عذاب منافاتی با حلیم بودن خداوند ندارد. یعنی در آیه قبل، حضرت ابراهیم ع را «حلیم» خواند؛ اکنون می‌گوید اگر تو حلیمی، ببین پروردگار تو که تو را آفریده و این حلم را در تو قرار داده، خودش چه حِلمی دارد و او با چنان حِلمی این امر را صادر کرده است. 🍃ج. ... @Yekaye
یک آیه در روز
863) 📖 يا إِبْراهيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ إِنَّهُمْ آتيهِمْ عَذابٌ
. 5⃣ «يُجادِلُنا في قَوْمِ لُوطٍ... يا إِبْراهيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ» شفاعت ابراهيم براى مردم، قبل از اطلاع او به قطعى شدن عذاب بوده است. 📚(تفسير نور، ج5، ص357) @Yekaye
یک آیه در روز
863) 📖 يا إِبْراهيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ إِنَّهُمْ آتيهِمْ عَذابٌ
. 6⃣ «يا إِبْراهيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ إِنَّهُمْ آتيهِمْ عَذابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ» زمانى كه فرمان حتمى خداوند صادر شد، هيچ مقامى نمى‌تواند مانع آن شود و حتی شفاعت انبيا هم پذيرفته نمى‌شود. 📚(تفسير نور، ج5، ص358) @Yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
864) 📖 وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سيءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هذا يَوْمٌ عَصيبٌ 📖 💢ترجمه و هنگامی که فرستادگان ما نزد لوط آمدند، به [سبب] آنان احساس بدی کرد [آمدن آنان را خوش نداشت] و با آنان در تنگنا قرار گرفت و گفت: امروز روزی سخت است. سوره هود (11) آیه 77 1397/10/8 21 ربیع‌الثانی 1440 @Yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹سيءَ بِهِمْ 🔹ماده «سوء» در اصل به معنای قبیح و زشت می‌باشد، و گناه را به خاطر قبح و زشتی‌اش «سیئة» گفته‌اند 📚(معجم المقاييس اللغة، ج3، ص113) ▫️که این ماده، معادل کلمه فارسی «بد» می‌باشد. همچنینگفته‌اند تعبیر «سوء» بر هر چیزی که مایه غم و ناراحتی انسان شود اطلاق می‌شود، اعم از امور دنیوی و اخروی، نفسانی و بدنی و خارجی، از دست دادن مال باشد یا مقام یا دوست؛ 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۴۱) و یا به تعبیر دیگر، «سُوء» به لحاظ معنایی درست نقطه مقابل «حُسن» است؛ و به هرچیزی که بذاته نیکو نباشد اطلاق می‌گردد، خواه در عمل باشد یا موضوع یا حکم، امر قلبی باشد یا معنوی یا ... 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج5، ص251) 🔶این کلمه به کلماتی مانند «ضرر» ، «قُبح» و «فساد» نزدیک است؛ با این تفاوت که: 🔸«ضرر» در مقابل » نفع»‌است؛ و در مورد آنچه انسان از وضعیتش ناآگاه است نیز اطلاق می‌شود و چه‌بسا چیزی که به خودی خود خوب باشد، ولی به دلایلی ضرر داشته باشد 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج5، ص251)؛ به تعبیر دیگر، کلمه «سوء» را غالبا در مورد بدی‌هایی که ریشه و منشأش را می‌شناسیم به کار می‌برند؛ اما «ضرر» را در مورد هر بدی‌ای که به انسان برسد، ولو ریشه‌اش را نداند. 📚(الفروق فی اللغة، ص۱۹۲) 🔸در کلمه «قبح» صورت و ظاهر امر بیشتر مورد لحاظ است؛ 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج5، ص251) در واقع، کلمه «سوء» از آن جهت اطلاق می‌گردد که بد بودنش آشکار است؛ اما کلمه «قبح» از آن جهت که انجام دادنش سزاوار نیست. 📚(مجمع البيان، ج5، ص277) 🔸و «فساد» هم نقطه مقابل «صلاح» است و هرگونه اختلال در عمل، نظر و ... می‌باشد. 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج5، ص251) 🔸در تفاوت «إساءة» (ِ لِيَجْزِيَ الَّذينَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا؛ نجم/31) و «سوء» هم گفته‌اند که اولی را فقط در جایی که ظلم رخ داده باشد به کار می‌برند (و این طبیعی است زیرا با رفتن به باب افعال متعدی شده و به معنای «بدی کردن» می‌باشد) اما دومی اعم از جایی است که ظلم باشد ویا هرگونه بدی و ضرری به شخص برسد. 📚(الفروق في اللغة، ص193) ▪️در مورد کلمه «سُوأى» (ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى؛ روم/10) ▫️برخی با استناد به اشعار عرب مدعی‌اند که این کلمه به معنای «آتش» است و آتش را به خاطر قبح منظرش «سوآی» گفته‌اند 📚(معجم المقاييس اللغة، ج3، ص113) ▫️اما دیگران افعل تفضیل مونث از همین کلمه «سوء» دانسته و آن را برخی حکایتگر هر امر زشت و قبیحی و در مقابل «حُسنی» (لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى؛ يونس/26) معرفی کرده‌اند؛ همان گونه که هر امر زشت و ناپسندی را «سیّئه» و در مقابل، هر امر خوب و پسندیده‌ای را «حسنه» می‌گویند: «ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ» (نساء/79) و از این رو، این کلمه هم در مورد آنچه عقل و شرع بد می شمرد به کار می رود «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها، وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى إِلَّا مِثْلَها» (انعام/160) و هم در مورد آنچه بر طبع آدمی ناخوشایند و سنگین می آید «فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسى وَ مَنْ مَعَهُ» (اعراف/131) و «ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ» (أعراف/95) 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص441-442) ▪️و از آنجا که گاه اثر خوشی ویا غم در صورت آدمی نمایان می‌شود، گاه «سوء» به وجه آدمی اطلاق می‌گردد [فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُمْ؛ اسراء/7] چنانکه «سِيءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً» (هود/77) یعنی بواسطه حضور آنان، احساس ناراحتی در چهره‌اش نمایان شد و چهره‌اش غمگین شد. 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص442) ▪️تعبیر «سَوْأة» را برخی بر این باورند که به نحو کنایه‌ای در معنای عورت (هم در مورد مرد و هم در مورد زن) به کار می‌رود 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۴۲)؛ ▫️ اما بسیاری از قدما مانند خلیل معنای اصلی این کلمه را همان «الفرج» معرفی کرده 📚 (كتاب العين، ج۷، ص۳۲۸) ▫️و برخی مانند ابن اثیر تاکید کرده‌اند که اساساً اصل کاربرد این کلمه در خصوص عورت بوده و بعدا به هر چیزی که آشکار شدنش مایه شرمندگی انسان شود، اطلاق گردیده است 📚(النهایه، ج۲، ص۴۱۶) ▫️و در هر صورت درباره وجه تسمیه‌اش گفته‌اند که چون انسان فطرتا از اینکه عورتش در برابر دیگران آشکار شود، بدش می‌آید 📚(مجمع‌البیان، ج۴، ص۶۲۵، المصباح المنیر، ج۲، ص۲۹۸؛ مجمع‌البحرین، ج۱، ص۲۳۷). 📿ماده «سوء» و مشتقات آن جمعا 167 بار در قرآن کریم به کار رفته است. @Yekaye
🔹عبارت «سيء بهم» هم فعل مجهول است و در اصل «سُوِءَ بهم» بوده که چون کسره بر واو ثقیل است حذف و به حرف قبلش منتقل شده؛ و به تبع حرف قبل، واو به یاء تبدیل شده است 📚(مجمع البيان، ج5، ص277) @Yekaye
🔹ضاقَ ▪️ماده «ضیق» به معنای تنگنا و نقطه مقابل «سِعَه» و گشایش است. 📚(معجم المقاييس اللغة، ج3، ص383؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج7، ص57) ▪️این کلمه به همین مناسبت در مورد فقر، بخل، غم و مانند اینها به کار می‌رود، چنانکه «وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً» (هود/77) به معنای این است که به خاطر [حضور] آنان احساس عجز کرد، ویا «وَ لا تَكُ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ» (نحل/127) اشاره به اندوهی است که گریبانگیر او شده بود . 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص513-514) ▪️مصدر این ماده هم به صورت «ضَيق» و هم به صورت «ضِيق» آمده است. در تفاوت این دو گفته‌اند که«ضَيق» در مورد سینه و مکان به کار می‌رود اما «ضِيق» در مورد بخل و تنگدستی. برخی هم تفاوت آنها را تفاوت مصدر و اسم دانسته‌اند. 📚(الفروق في اللغة، ص308) ▪️وقتی این ماده به باب تفعیل می‌رود متعدی می‌شود و به معنای «در مضیقه و تنگنا قرار دادن» است: «وَ لا تُضآرُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ» (طلاق/6) 📿ماده «ضیق» و مشتقات آن جمعا 13 بار در قرآن کریم به کار رفته است. @Yekaye
🔹ذَرْعاً ▪️از ماده «ذرع» کلمه «ذراع» به معنای بازو معروف است؛ و با چیزی که با ذراع اندازه‌گیری می‌شود «مذروع» گویند و تعبیر «ضاق بكذا ذَرْعِي» یعنی دستم در مورد آن به مضیقه افتاد [= از دسترس و توانم بیرون شد] 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص327) ▪️درباره ماده «ذرع» ▫️ برخی بر این باورند که در اصل دلالت دارد بر امتداد، و حرکت به سمت جلو؛ و به همین مناسبت «بازو» را «ذراع» (وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصيد؛ کهف/18) گفته‌اند و تعبیر «ضاق بهذا الأمر ذَرْعاً» در جایی به کار می‌رود که شخص بیش از آنچه توان دارد عهده‌دار می‌گردد و از انجام کار درمانده می‌شود. 📚(معجم المقاييس اللغة، ج2، ص350). ▫️و برخی بر این باورند اصل این ماده ناظر به مقایسه و اندازه‌گیری در طول می‌باشد؛ و از این جهت که مقیاس «ذرع» بازو بوده، به «بازو» ذراع گفته‌اند و «ذرع» را با «ذراع» (بازو) حساب می کرده‌اند؛ و به این مناسبت اشتقاقات دیگر آن انجام شده؛ و چون «ذرع» اندازه‌گیری و احاطه پیدا کردن بر چیزی از حیث اندازه‌اش بوده است، این کلمه را به مناسبت هم در مورد فراخی و سعه و هم در مورد ضیق و تنگنا به کار برده‌اند چنانکه در آیه « ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً» (هود/77 و عنکبوت/33) اشاره به تنگنایی است که حضرت لوط با آمدن آنان خود را در آن گرفتار دید. 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج3، ص311) ▪️«ذَرع» هم به معنای مقیاسی برای اندازه‌گیری (به اندازه یک بازو) است و هم به معنای مطلقِ «اندازه»ی چیزی به کار می‌رود (فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُكُوهُ؛ الحاقه/32) 📚 (المیزان، ج10، ص338) 📿ماده «ذرع» جمعا 5 بار در قرآن کریم به کار رفته است. @Yekaye
🔹عَصيبٌ ▪️ماده «عصب» در اصل بر ربط چیزی به چیز دیگر به نحو طولی یا دورانی دلالت دارد؛ و از این ماده کلمه «عَصَب» معروف است که در زبان عربی نه‌تنها به آنچه امروزه اعصاب می‌گویند بلکه به رباطهای بین مفاصل هم گفته می‌شود. ▪️(معجم المقاييس اللغة، ج4، ص336) ▪️به کسی که با رباط‌های حیوانی دست و پایش را ببندند «معصوب» گویند؛ و به همین مناسبت به هر امر شدید و سختی « عَصْب» گفته می‌شود و کلمه «عصیب» (وَ قالَ هذا يَوْمٌ عَصيبٌ؛ هود/77) به معنای «شدید» هم از همین تعبیر اخذ شده؛ که «عصیب» می‌تواند به معنای فاعل (روزی که شدت و سختی می‌آورد) یا مفعول (روزی که اطرافش سخت بسته شده) باشد 📚 (مفردات ألفاظ القرآن، ص568) ▫️و دیگران تاکید کرده‌اند که فقط برای شدت‌ها و سختی‌های شر و ناخوشایند به کار می‌رود؛ «یوم عصیب» یعنی روزی که گویی با شر و بدی بر مردم ‌پیچیده؛ ویا اینکه بدی‌هایش به هم در‌پیچیده است. (مجمع البيان، ج5، ص277) و این مفهوم شدت بقدری در این کلمه پررنگ بوده که برخی معنای اصلی این ماده را همین «شدت و سختی» و نقطه مقابل «راحتی» و «نرمی» قلمداد نموده‌اند. 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج8، ص144) ▪️«عُصْبة» (ویا «عصابة» ) به جماعتی که به هم گره خورده و پشت و پناه هم باشند گفته می‌شود: «وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ» (یوسف/8 و14) «إِنَّ الَّذينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ» (نور/11) «إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّة» (قصص/76) 📚 (مفردات ألفاظ القرآن، ص568) ▫️برخی گفته‌اند که این جماعت حداقل باید ده نفر به بالا باشد از این جهت که گویی به همدیگر مرتبط شده‌اند 📚(معجم المقاييس اللغة، ج4، ص339) و نیز نقل شده که برای جماعت‌های بین 10 تا 40 به کار می‌رود. 📚(كتاب العين، ج1، ص309) هرچند برخی تعیین عدد خاص برای این مفهوم را قابل مناقشه دانسته‌اند 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج8، ص144) 📿ماده «عصب» در قرآن کریم 5 بار و فقط با همین دو اصطلاح «عصیب» و «عُصبة» به کار رفته است. @Yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️1) حدیثی از امام صادق ع در بحث آیه 74 (حدیث2) گذشت. 🔖https://eitaa.com/yekaye/3873 در ادامه‌اش فرمودند: پس آن فرشتگان به نزد لوط آمدند در حالی که او در مزرعه‌اش در نزدیک شهر بود. بر او سلام گفتند در حالی که عمامه‌ای بر سر داشتند؛ پس هنگامی که آنان را در آن شکل و شمایل نیکو با پیراهن سفید و عمامه سفید دید به آنان فرمود: منزل؟! گفتند: بله. پس پیشاپیش آنان حرکت کرد و دنبالش راه افتادند، اما از اینکه منزل را بدانان تعارف کرده بود پشیمان شد و [با خود] گفت: این چه کاری بود که کردم؟ ایشان را نزد قومم می‌برم در حالی که آنان را می‌شناسم! پس بدانان رو کرد و گفت: همانا نزد بد افرادی از آفریدگان خداوند آمدید! جبرئیل گفت: بر [عذاب] آنان عجله نمی‌کنیم تا اینکه سه بار علیه آنان شهادت دهد؛ و این دفعه اولش بود. سپس مدتی رفتند. دوباره بدانان رو کرد و گفت: همانا نزد بد افرادی از آفریدگان خداوند آمدید! جبرئیل گفت: این دومی‌اش. دوباره رفتند تا به دروازه شهر رسیدند. باز بدانان رو کرد و گفت: همانا نزد بد افرادی از آفریدگان خداوند آمدید! جبرئیل گفت: این هم سومین بار. سپس وی داخل شد و آنان نیز داخل شدند تا به منزل وی رسیدند. پس هنگامی که همسرش آنان را دید، آنان را در شکل و شمایی نیکو یافت؛ پس به پشت بام رفت و سوتی زد؛ اما نشنیدند؛ پس آتشی برافروخت... 📚الكافي، ج5، ص546 و ج8، ص329 ؛ تفسير العياشي، ج2، ص153؛ مجمع البيان، ج5، ص279 عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِي يَزِيدَ الْحَمَّارِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ... فَأَتَوْا لُوطاً وَ هُوَ فِي زِرَاعَةٍ [لَهُ] قُرْبَ الْقَرْيَةِ [الْمَدِينَةِ] فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ وَ هُمْ مُعْتَمُّونَ فَلَمَّا رَأَى هَيْئَةً حَسَنَةً عَلَيْهِمْ ثِيَابٌ بِيضٌ وَ عَمَائِمُ بِيضٌ فَقَالَ لَهُمُ الْمَنْزِلَ؟! فَقَالُوا نَعَمْ. فَتَقَدَّمَهُمْ وَ مَشَوْا خَلْفَهُ فَنَدِمَ عَلَى عَرْضِهِ الْمَنْزِلَ عَلَيْهِمْ فَقَالَ أَيَّ شَيْءٍ صَنَعْتُ؟ آتِي بِهِمْ قَوْمِي وَ أَنَا أَعْرِفُهُمْ! فَالْتَفَتَ إِلَيْهِمْ فَقَالَ: إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ شِرَاراً مِنْ خَلْقِ اللَّهِ! قَالَ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ لَا نُعَجِّلُ عَلَيْهِمْ حَتَّى يَشْهَدَ عَلَيْهِمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ [شَهَادَاتٍ] فَقَالَ جَبْرَئِيلُ هَذِهِ وَاحِدَةٌ. ثُمَّ مَشَى سَاعَةً؛ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيْهِمْ فَقَالَ: إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ شِرَاراً مِنْ خَلْقِ اللَّهِ! فَقَالَ جَبْرَئِيلُ هَذِهِ ثِنْتَانِ. ثُمَّ مَشَى فَلَمَّا بَلَغَ بَابَ الْمَدِينَةِ الْتَفَتَ إِلَيْهِمْ فَقَالَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ شِرَاراً مِنْ خَلْقِ اللَّهِ! فَقَالَ جَبْرَئِيلُ ع هَذِهِ الثَّالِثَةُ. ثُمَّ دَخَلَ وَ دَخَلُوا مَعَهُ حَتَّى دَخَلَ مَنْزِلَهُ فَلَمَّا رَأَتْهُمُ امْرَأَتُهُ رَأَتْ هَيْئَةً حَسَنَةً فَصَعِدَتْ فَوْقَ السَّطْحِ وَ صَفَّقَتْ [صَعِقَتْ] فَلَمْ يَسْمَعُوا فَدَخَّنَتْ... ✅ان شاء الله ادامه حدیث ذیل آیه بعد خواهد آمد. @Yekaye