↙ داستان تیم فوتبال ما و #اوزون_ایسا (عیسی درازه)
👈 نوجوون که بودم مربی تیم فوتبال محله مون اولش آقایی بود به اسم عیسی، بهش میگفتن #اوزون_ایسا، آخه قد و هیکل #رشیدی داشت؛
توی مسابقات موفق نبودیم، نه توی سطح شهر و نه توی محلّات، دلایل زیادی داشت. اختلاف بین نیمکت و بچه ها و درگیری های بین خود بچه ها و خلاصه همه اش حاشیه و هر کی برا خودش سازی می زد و کسی به فکر تیم نبود.
🌱 یواش یواش تو محلّ چو افتاد که مقام نمیارن و فوتبال محلّ تعطیل شده هیچ، مسائل غیر ورزشی (سیگار و ...) هم رخنه کرده توی بروبچ تیم،
ریش سفیدای محلّ حمع شدن مسجد و جلسه، یکی از هیئت امنا پیشنهاد داد تیم رو دادند دست #روحانی جوان مسجدمون که اتفاقاً بعدا فهمیدیم فوتبالی تیری هست خفن.
♦ #اوزون_ایسا هم یه مدّت گریز از فوتبال داشت و بعدها برا خودش تیم تو سایه تشکیل داد، از تک و توک بچه هایی که جدا شدن از تیم و زیاد فوتبالی نبودن و یا با مسجد و روحانیّت هم میانه ای نداشتن و با مربّی شدن حاج آقا که سخت گیر توی زمین بازی بود و به خصوص توی #بدن_سازی برای آماده کردن بچه ها تبحّر داشت، گذاشتن رفتن.
✅ تیم فوتبال محلّ هم به لطف یزدان و بچّه ها نه تو محلّات و شهر که توی استان یواش یواش رشد کرد و داشت تو سطح کشور هم مطرح میشد و ترانسفر هم داشتیم و چندین بار هم از طرف هیئت فوتبال استان و فدراسیون فوتبال تقدیر شدیم، از طرف دیگه بچه ها با راهنمایی های حاجی تو مسائل دینی و سیاسی و اجتماعی و عام المنفعه هم رشد می کردن.
همه چی عالی بود تا اینکه خبر رسید تیم #اوزون_ایسا نتونستن این همه موفقیّت به خصوص که همراه رشد و بلوغ اجتماعی بچه ها بود رو تاب بیارن و از حسادت چند وقتی هست شروع کردن به زیرآب زنی و جاسوسی از بچه های تیم و سعی در نفوذ و خلاصه به هم زدن انسجام بین ماها.
🖌 با حاجی جلسه کردیم و توصیه و راهنمایی کرد که فقط به فکر تلاش و کار باشید، هم توی تیم و هم توی مسجد و محلّ. اصلاً هم خودتون رو درگیر این مجادلات بی سر و ته با علّاف های محلّ یا تحریک شده های #اوزون_ایسا نکنین.
انصافاً هم بچه ها حرف گوش می دادن و هر روز موفق تر بودیم.
نامردا یه بار بدون اینکه به ما بگن برا اینکه تیم ما رو به گمان خودشون خراب کنن، رفته بودن چند یار کمکی هم از جنس خودشون ولی وارد در بازی فوتبال -البت از نوع ناجوانمردانه اش- جمع کرده بودند تا بیان برا مسابقه با ما، بدون هماهنگی با تیم ما همه جا اطلاعیّه زده بودند که فلان ساعت و فلان ورزشگاه مسابقه بین دو تیم مسجد محلّ و تیم #اوزون_ایسا هست همه بیان تماشا.
کِی بود؟ همان روز ما کارهای مهم تری داشتیم که از طرف هیئت امنای مسجد بهمون سپرده شده بود، تهیّه و توزیع غذا وبسته های فرهنگی توی مناطق محروم شهر و ارتباط گیری با نوجوونها و جوونهای با استعداد شهر برا جذب به مسجد و تیم فوتبال محلّه.
از اون ور هم تیم رسانه ای آق عیسی یه تعداد معدودی اجیر کرده بودند که بیان علیه ما شعار بدن و کُرکُری بخونن و ما رو عصبانی کنن تا مثلاً از کوره در بریم و بتونن هم بازی رو ببرند و ما رو ضایع کنن و هم از کارهای اصلی مون بمونیم اون روز و .... احیاناً بچه هایی رو هم شناسایی و جذب کنن برا خودشون.
♦ یه عدّه از اهالی محلّ هم همون ساعت بی خبر از نقشه اینا جمع شده بودن تو ورزشگاه و منتظر مسابقه،
موندیم تو دو راهی. ما که احساسی بودیم نظر داشتیم برا بازی و پوزشون رو بزنیم.
بزرگترا و به خصوص حاجی دوست داشتنی مون گفت:
حیفه با اینا دهن به دهن شیم و یا باهاشون رقابت کرده و از کارهای اصلی مون بمونیم. وقتمون الکی ضایع میشه.
میریم سراغ وظیفه ای که هیئت امنای مسجد بهمون اعتماد کردن و سپردن. اینا هم بمونن از حسادت بترکن اینجا.
گفتیم اهالی محلّ که رفتن تو ورزشگاه چی؟ فک نکنن اونا قوی بودن تو فوتبال؟ ما جوابشون رو ندادیم؟
حاجی گفت: اونا یه جاشو نخونده بودن. اونم این که ما وارد #بازی اونا نمی شیم که ما رو بازی بدن.
👌 بذار خودشون با خودشون بازی کنن!! و به خودشون گل به خودی بزنن و الکی شاد باشن. الکی شعار بدن و الکی پاسخ بدن. وقتی کسی نیست مقابلشون که وقت بذاره براشون، یعنی ارزش نداشتن که کسی بیاد باهاشون دهن به دهن بشه وعددی نبودن که بچه های مسجد بیان باهاشون پنچه در پنجه کنن.
❇ الان بعد سالها خوب که فکر میکنم میبینم اون روز عجب کاری کردیم و به حرف حاجی و هیئت امنای مسجد گوش دادیم و رفتیم سراغ وظایف اصلی مون و اتفاقا از همون برنامه بچه های مستعد زیادی رو جذب مسجد و تیم خودمون کردیم که الان به جاهای خوبی رسیدن و دارن خدمت می کنن به جامعه.
👌 و تیم #اوزون_ایسا که اون روزها درسته عِدّه زیاد نداشتن ولی عُدّه و هیاهو داشتند امروز معلوم نیست کجای کارن و اصلن هستن یا نه؟؟
🔳کانال یک نفر از هشتاد میلیون
🚩 @yekaz80