دارد عبای قهوهای بر روی دوشش
محجوب و ساکت گوشهی سالن نشسته
دارد کتابی را قرائت میکند باز
این دلبرِ روحانیِ آرام و خسته
شرم و حیایش مال اهل آسمان است
او یک فرشته روی خاک این زمین است
روی سرش عمامهی مشکیست، یعنی
مرد است... از نسل امیرالمومنین است
احساس من از جنس عشقی آسمانیست
جای برادر... چهرهای معصوم دارد
هر چند میخندد ولی طبق روایات
در قلب خود او حالتی مغموم دارد
من در خیالم پیش او خوشبخت هستم
یک زندگی ساده و پاک و صمیمی
در یک محله پشت حوزه، خانه داریم
یک خانه با معماری خوب و قدیمی
دنیای پاک زندگی در حجرهها را
من چند وقتی میشود که دوست دارم
لیست خرید خانه را هم در خیالم
لای کتاب المکاسب میگذارم
هر کس برای عشق خود دارد دلیلی
درگیر حوزه، قصهی من گشته اینبار
یعنی خدا را پیش او حس میکنم خوب
امثال او را ای خدا جانم نگه دار
ای کاش میشد زندگی همراه سیّد
از اول این ماه در جریان بیفتد
یا لااقل او بیشتر در طول هفته
دنبال کار دکتر و دندان بیفتد
مادر صدایم میزند: برخیز دختر!
اصلاً حواست نیست انگاری، کجایی؟
آن آقا... همآن گوشه... کجا رفت؟
لعنت به من با این خیالات کذایی
❤️🌸❤️🌸❤️
#یک_فنجان_تامل
@yekfenjantaamol
باشه تو مرا دوست نداری به خودم مربوط است
دیگر این شهر چرا پشت سرم میخندد
✅ السلام علیک یا صاحب الزمان
عجل الله تعالی فرجه الشریف
*با اینکه در حوالی چشمم ندارمت*
*اما هنوز کنج دلم دوست دارمت*
*یک روز شانه های خودت را به من بده*
*تا عاشقانه ثانیه ای سر گذارمت*
*دست مرا بگیر که من خورده ام زمین*
*چون در مسیر زندگیم بی قرارمت*
*کی می رسم به خیمه سبزت ؟ ای آشنا !*
*من یازده قدم شده که ره سپارمت*
*دریای پر تلاطم خضرا، مرا ببخش*
*جز اشک هیچ چیز ندارم بیارمت*
*انگار که نیامده ای، باز مثل قبل*
*این جمعه هم تو را به خدا می سپارمت*
در گردش چشم تو گُمم، باور کن!
انگشت نمای مردُمم، باور کن!
عشق تو شیوع کرده در شهرِ دلم
چشمت کرونا و من قمم، باور کن!
#سیدعلی_نقیب
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
دستان پر از محبتت ما را کشت
آغوش پر از حرارتت ما را کشت
این ها به کنار، چشم بادامی من
تست کرونای مثبتت ما را کشت !
#سعید_بیابانکی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
لازم شده واکسینه کنم این دل را
خالی ز غم و کینه کنم این دل را
تا پخش نگردد کرونای عشقت
باید که قرنطینه کنم این دل را
#شیخ_غیرمفید
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#یک_فنجان_تامل
@yekfenjantaamol
مینویسم: دستاتو بشوریا
بخوون: «دوستت دارم»
#یک_فنجان_تامل
@yekfenjantaamol
میخواستم ببوسمت ، ايمان نمیگذاشت
ترس از فرشتههای نگهبان نمیگذاشت
میخواستم بغل کنمت تنگ و تنگتر
اما لهیب شعلهی سوزان نمیگذاشت
باید خدا که عاقل و خوبست اینقَدَر
اعجاز توی طرز نگاهت نمیگذاشت
یا سیب گونههای تورا کال میکشید
یا در دهانم اینهمه دندان نمیگذاشت
مثل نمازهای قضایی شدم که تو
میخواستی بخوانی و... شیطان نمیگذاشت
میخواستم ببوسم و میخواستی، اگر
تردید توی دامن انسان نمیگذاشت...
#عذرا_هندالی
#یک_فنجان_تامل
@yekfenjantaamol
این مهم نیست که دل تازه مسلمان شده است
کـه بـــه عشق تو بشر قاری قرآن شده است
مثـل من باغچـه ی خانــه هم از دوری تو
بس که غم خورده و لاغر شده گلدان شده است!
بس که هر تکه ی آن با هوسی رفت ، دلم
نسخه ی دیگری از نقشه ی ایران شده است
بی شک آن شیخ که از چشم تو منعم می کرد
خبـر از آمدنت داشت که پنهان شده است!
عشق مهمان عزیزی ست که با رفتن او
نرده ی پنجره ها میله ی زندان شده است
عشق زاییده ی بلخ است و مقیم شیراز
چون نشد کارگر آواره ی تهران شده است!
عشـق دانشـکده تجربـه ی انسانهاست
گر چه چندی ست پر از طفل دبستان شده است
هر نو آموخته در عالم خود مجنون است
-روزگاری ست که دیوانه فراوان شده است-
ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری
بر حذر باش که این کوچه خیابان شده است!
غلامرضا طریقی
#یک_فنجان_تامل
@yekfenjantaamol
✅ برو پیوی دوستت بگو: میگما
بعد ببین چی جواب میدن، معنیشو زیر نوشتم برات:
• چی: آدمی که باهات راحته؛ دوستت داره ولی به روت نمیاره
• بله: آدمی که اجتماعیه و همه از بودن باهاش لذت میبرن
• جونم: کسی که تو براش خیلی مهمی و زیاد بهت احترام میذاره
• جان: کسی که کمی بی حوصله ست ولی به همه احترام میذاره
• ها: کسی که عاشقته ولی الان حوصله نداره ابراز کنه
• جون دلم: یعنی خیلی دلش واسه دیدنت تنگ شده
• بله عزیزم: کسی که از صمیم قلبش دوستت داره
• چی میگی: کسی که همیشه بی حوصله اس و اخماش تو همه!
• بگو: دوستت داره، ولی نمیخواد بدونی
• بفرما: الکی داره بهت احترام ميذاره
• بنال: این بات خیلی صمیمیه
😂😊❤️😂😊❤️😂😊❤️
#یک_فنجان_تامل
@yekfenjantaamol
طفلی غنوده در بر من بیمار
با گونه های سرخ تب آلوده
با گیسوان در هم آشفته
تا نیمه شب ز درد نیاسوده
هر دم میان پنجه من لرزد
انگشتهای لاغر و تبدارش
من ناله میکنم که خداوندا
جانم بگیر و کم بده آزارش
گاهی میان وحشت تنهایی
پرسم ز خود که چیست سرانجامش
اشکم به روی گونه فرو غلطد
چون بشنوم ز ناله خود نامش
ای اختران که غرق تماشایید
این کودک منست که بیمارست
شب تا سحر نخفتم و می بینید
این دیده منست که بیدارست
یادم آید که بوسه طلب میکرد
با خنده های دلکش مستانه
یا می نشست با نگهی بی تاب
در انتظار خوردن صبحانه
گاهی بگوش من رسد آوایش
ماما دلم ز فرط تعب سوزد
بینم درون بستر مغشوشی
طفلی میان آتش تب سوزد
شب خامش است و در بر من نالد
او خسته جان ز شدت بیماری
بر اضطراب و وحشت من خندد
تک ضربه های ساعت دیواری
#یک_فنجان_تامل
@yekfenjantaamol
باران و چتـــر و شال و شنل بود و ما دو تا...
جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا…
وقتـــی نگاه من بــه تو افتاد، سرنوشت
تصدیق گفتههای «هِگِل» بود و ما دو تا…
روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای
سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا
افتــاد روی میـــز ورقهــــای سرنوشت
فنجان و فال و بیبی و دِل بود و ما دو تا
کمکم زمانه داشت به هــم میرساندمان
در کوچه ساز و تمبک و کِل بود و ما دو تا
تا آفتاب زد همـــه جـــا تــــار شد برام
دنیا چهقدر سرد و کسل بود و ما دو تا،
از خواب میپریم کـه این ماجرا فقط
یک آرزوی مانده به دل بود و ما دو تا
نجمه زارع
#یک_فنجان_تامل
@yekfenjantaamol