eitaa logo
یک جرعه‌ شعر🖊️
335 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1هزار ویدیو
9 فایل
📌اندڪۍ شعࢪ بخوان حالت اگࢪ بهتࢪ نشد دࢪ طبابت حڪم ابطال مࢪا صادࢪ بڪن... باشد که در محضر شما صاحبدلانِ سخن سنج، جمال زیبای شعر و ادب را به تماشا بنشینیم و از چشمه سارِ زلالِ آن، جرعه‌ای نیوش کنیم. در محفل ما، شعر سخن میگوید https://eitaa.com/MOUSAVIMOTLAG
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هوا هوای بهار است و باده بادهٔ ناب به خنده خنده بنوشیم جرعه‌جرعه شراب ‌ در این پیاله ندانم چه ریختی، پیداست كه خوش به جانِ هم افتاده‌اند آتش و آب ‌ فرشته‌روی من، ای آفتاب صبح بهار مرا به جامی از این آب آتشین دریاب 👤فریدون مشیری 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این چالہ میدون ڪہ میگن یعنی چه شاید شما هم شنیدین میگن فلانی مثل چاله میدونی هاست یا حرف زدن فلانی چاله میدونیه و حتما جالبه اگه بدونید قضیه این چاله میدون چیه و کجاست؟ اوائل دوره قاجار میخواستن یک حصار دور تهران قدیم بکشن، اون همه بیابان خدا اطراف تهران رو رها کردند و رفتند محلات چسبيده به شهر دوتا چاله کندند به چه بزرگی، بعد هم خاکش رو خشت و ملات کردند و دادند دست عمله بنا ماله بکشه روی اون دوچاله ی دور شهر که مثلا حدود تهران مشخص باشه و یکوقت با قزوین و قم و رشت اشتباه گرفته نشه آن دو چاله هم شدن "چاله میدون" و چاله حصار اما بعد از مدتی که تهران وسیعتر شد دیدن این چاله های عمیق افتاده وسط شهر موندن باهاش چکار کنن مخشون رو بکار انداختن چاله ها رو کردن محل تخیله زبالهٔ تهران و چون عمق داخلش از هیچ جای بدون برج و بنای تهران اونروز قابل دیدن نبود کنار همان زباله ها شد بهترین پاتوق یک مشت ارازدل بیکار که از خروسخون سحر تا بوق سگ بروند وسط اون گودال و روزگار علافی شون رو بگذرونن ، هر الواطی و قمار و شرط بندی هم که فکرش رو کنید داخل اون چاله انجام میدادند از تاس بازی و شلنگ تخته و خروس جنگی و شاه دزدبگیر تا عرق خوری و شیره کشی ، برای دزدا و خلافکارا هم شده بود یک جای اَمن واسه قرارمدار و تقسیم غنایم دزدی و خلاصه واسه خودشون جماعتی شده بودن با فرهنگ و ادبیات خاص چاله میدونی (که هنوز هم در گویش بعضی ها رواج دارد) هرکی هم از اونجا می اومد بیرون فورا از رخت و لباس و قیافه خاکی و بهم ریخته اش و بوی گند زباله میفهمیدن که از "چاله میدون" اومده بیرون بعدها طوری شد که وقتی میخواستن کسی رو یه لاقبا و بی سروپا معرفی کنن میگفتن فلانی چاله میدونیه (یعنی انگار بیکار و علاف صبح تا شب رو تو چاله میدون سر میکنه) تا اینکه تو دوره رضاشاه وقتی دیدن این جماعت به اسم چاله میدونی، شدن گنده لات و شرخر و قُرق گیر محل و بقیه ملت ازشون حساب میبرن دوباره رفتن از اطراف تهران کلی خشت و خاک آوردن و ریختن اونجا و چاله میدون را پر کردند ولی انگار بعد از اینهمه سال هنوز هم در ذهن مردم شهر پر نشده و هر از گاهی یکی درونش میفته و گیر میکنه و بهش میگن چاله میدونی 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
_عارفی بر سر یک پیچش مو کافر شد منِ رند و سه وجب زلف پر از فر چه شود؟! 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍂🍃༻🌹༺‌🍃🍂🍃 ﷽ 🌱 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ‌الفَرَج ای صبا! گر بُگذری در کوی او نزد او، ما را جز این پیغام نیست؛ کای دلآرامی که جان ما تویی بی تو ما را، یک‌نفَس، آرام نیست... * شیخ فخرالّدین ابراهیم بن بزرگمهر بن عبدالغفار کمیجانی همدانی؛ متخلص به "عراقی" از شاعران و عارفان سدهٔ هفتم هجری. در کودکی قرآن را از بر کرد، او را می‌توان یک قلندر تمام عیار دانست که به‌کلی در بند نام و مقام خود نبوده است. به هندوستان رفت و در آنجا به خدمت "بهاءالدین زکریاى مولتانى" رسید و مرید وى شد و خرقه از او دریافت کرد. پس از چندی دختر شیخ خود را به همسرى برگزید و صاحب فرزندى به نام "کبیرالدین" شد. پس از مرگ شیخ، هندوستان را ترک گفته به حج رفت و از آنجا رهسپار آسیاى صغیر شد. در قونیه به خدمت "صدرالدین قونیوى" رسید. از آثار وى می‌توان به: "دیوان شعر" شامل: قصاید، غزلیات و دیگر قالب‌هاى شعرى، مثنوى‌های "عشاق‌نامه یا ده‌نامه" و "لمعات" اشاره کرد. عراقی، روز هشتم ذی‌القعده سال ۶۸۸ ه.ق وفات یافت و در جبل‌الصالحیه دمشق، در پشت مزار "محی‌الدین ابن‌عربی" به خاک سپرده شد.  𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
دل به دل راه ندارد که اگر داشت، دلت لحظه ای یادِ من و این همه دلتنگی بود 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
یک جرعه‌ شعر🖊️
دل به دل راه ندارد که اگر داشت، دلت لحظه ای یادِ من و این همه دلتنگی بود #معصومه_صابر 𝄞⃟♥︎ @yekjo
غلط است اینکه گویند:به دل ره است دل را دل من ز غصه خون شد، دل تو خبر ندارد... 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
در سريال معلم دهكده؛ نامزد معلم ازش ميپرسه شما كه قاضی بوديد چرا رها كرديد و معلم شديد؟ ايشون جواب ميدن: چون وقتی به مراجعينم و مجرمينی كه پيش من می آمدند دقيق می شدم می ديدم كه اونها كسانی هستند كه یا آموزش نديده اند و يا آموزشی که دیده اند درست نبوده و به خودم گفتم: به جای پرداختن به شاخ و برگ بايد به اصلاح ریشه بپردازیم. و ما چقدر به معلم دانا بیش از قاضی عادل نیازمندیم برای فرزندانمان قصه هایی بگوییم که بیدار شوند نه قصه هایی که به خواب فرو روند بیداری وجدان و خرد دلنشین تر از خواب است... 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
چه دیر می‏گذرد لحظه ‏های آمدنش همیشه عقربه انتظارها لنگ است... 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾