eitaa logo
یک جرعه‌ شعر🖊️
332 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
937 ویدیو
9 فایل
📌اندڪۍ شعࢪ بخوان حالت اگࢪ بهتࢪ نشد دࢪ طبابت حڪم ابطال مࢪا صادࢪ بڪن... باشد که در محضر شما صاحبدلانِ سخن سنج، جمال زیبای شعر و ادب را به تماشا بنشینیم و از چشمه سارِ زلالِ آن، جرعه‌ای نیوش کنیم. در محفل ما، شعر سخن میگوید https://eitaa.com/MOUSAVIMOTLAG
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️صبح یکشنبه ۲۵شهریور ۱۴۰۳ بخیر            ☁️☀️☁️ 🌸ســـــــلام😊☕️ 🌸صـبـح زیـبـاتـون گلبارون 🌸روزتون سرشار از انرژی مثبت ❉্᭄͜͡💚𝄞 @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾ ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ڪہ بتابد بہ دلم روے چو آن صبح بہ ڪام و دل باشد و دنیا...!🖇 ❉্᭄͜͡💚𝄞 @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾ ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══
1_13608376990.mp3
9.47M
🎙 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❉্᭄͜͡💚𝄞 @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾ ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══
آنقَدَر زیبا دلم را بر دلش وابسته کرد یارم انگاری تخصص داشت در پیوندِ قلب ❉্᭄͜͡💚𝄞 @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾ ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عمری است در اداره چشمان مست تو در قسمت "سپردن دل" کار میکنم ❉্᭄͜͡💚𝄞 @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾ ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب آن شب ، عشق پَر می‌زد میانِ کوچه بازارم تو را در کوچه می‌دیدم که پا در کوچه بگذارم به یادم هست باران شد ، تو این را هم نفهمیدی و من آرام رفتم تا برایت چتر بردارم تو‌ می‌لرزیدی و دستم چه عاجز می‌شدم وقتی تو را می‌خواست بنویسد به رویِ صفحه ، خودکارم میانِ خویش گم بودی میانِ عشق و دلتنگی گمانم صبح فهمیدی که من آن‌ سویِ دیوارم هوا تاریک‌تر می‌شد ، تو زیرِ ماه می‌خواندی "مرا عهدی‌ست با جانان ، که تا جان در بدن دارم" چه شد در من نمی‌دانم ، فقط دیدم پریشانم فقط یک لحظـه فهمیدم که خیلی دوستت دارم از آن پس هر شب این کوچه ، طنینِ عشق را دارد تو آن‌ سو شعر می‌خوانی ، من این‌ سو از تو سرشارم سحر از راه می‌آید ، تو در خورشید می‌گنجی و من هر روز مجبورم ، زمان را بی‌تو بشمارم شبانگاهان که برگردی ، به‌ سویت بازمی‌گردم اگرچه گفته‌ام هر شب که این هست آخرین بارم ❉্᭄͜͡💚𝄞 @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾ ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
كوله ‌پشتي‌اش‌ را برداشت‌ و راه‌ افتاد ..رفت‌ كه‌ دنبال‌ خدا بگردد و گفت: تا كوله‌ام‌ از خدا پر نشود برنخواهم‌ گشت نهالي‌ رنجور و كوچك‌ كنار راه‌ايستاده‌ بود، مسافر با خنده‌اي‌ رو به‌ درخت‌ گفت: چه‌ تلخ‌ است‌ كنار جاده‌بودن‌ و نرفتن؛ ... درخت‌ زيرلب‌ گفت: ولي‌ تلخ‌ تر آن‌ است‌ كه‌ بروي‌ وبي‌رهاورد برگردي. كاش‌ مي‌دانستي‌ آنچه‌ در جست‌وجوي‌ آني، همين‌جاست ..مسافر رفت‌ و گفت: يك‌ درخت‌ از راه‌ چه‌ مي‌داند، پاهايش‌ در گِل‌ است، او هيچ‌گاه‌ لذت‌ جست‌وجو را نخواهد يافت ,و نشنيد كه‌ درخت‌ گفت: اما من‌ جست‌وجو را از خود آغاز كرده‌ام‌ و سفرم‌ را كسي‌ نخواهدديد؛ جز آن‌ كه‌ بايد ...مسافر رفت‌ و كوله‌اش‌ سنگين‌ بود. هزار سال‌ گذشت، هزار سالِ‌ پر خم‌ و پيچ، هزار سالِ‌ بالا و پست. مسافر بازگشت رنجور و نااميد. خدا را نيافته‌ بود، اما غرورش‌ را گم‌ كرده‌ بود ..به‌ ابتداي‌ جاده‌ رسيد. جاده‌اي‌ كه‌ روزي‌ از آن‌ آغاز كرده‌ بود. درختي‌ هزار ساله، بالا بلند و سبز كنار جاده‌ بود ..زير سايه‌اش‌ نشست‌ تا لختي‌ بياسايد ,مسافر درخت‌ را به‌ ياد نياورد. اما درخت‌ او را مي‌شناخت ,درخت‌ گفت: سلام‌ مسافر، در كوله‌ات‌ چه‌ داري، مرا هم‌ ميهمان‌ كن ..مسافر گفت: بالا بلند تنومندم، شرمنده‌ام، كوله‌ام‌ خالي‌ است‌ و هيچ‌ چيز ندارم .. درخت‌ گفت: چه‌ خوب، وقتي‌ هيچ‌ چيز نداري، همه‌ چيز داري.اما آن‌ روز كه‌ مي‌رفتي، در كوله‌ات‌ همه‌ چيز داشتي، غرور كمترينش‌ بود، جاده‌ آن‌ را از تو گرفت ...حالا در كوله‌ات‌ جا براي‌ خدا هست و قدري‌ از حقيقت‌ را در كوله‌ مسافر ريخت !!دست‌هاي‌ مسافر از اشراق‌ پر شد و چشم‌هايش‌ از حيرت‌ درخشيد و گفت: هزار سال‌ رفتم‌ وپيدا نكردم‌ و تو نرفته‌اي، اين‌ همه‌ يافتي . . . درخت‌ گفت: زيرا تو در جاده‌ رفتي‌ و من‌ در خودم ، و پيمودن‌ خود، دشوارتر از پيمودن‌ جاده‌ ❉্᭄͜͡💚𝄞 @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾ ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══