تمناي وفاداري مرا هرگز نبود از تو
ولي اي بي وفا از بي وفا هم انتظاري هست
#فاضل_نظری
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
- همه در حال سجود ُدل ِمن پیش ِتو یار
عذر ِمن چیست که چشمان ِتو معبود شده ..
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
کاسه ی شعرِ ِمن
از دست تو افتاد و شکست!
عاشقان!
فرصتِ خوبیست ،
غزل، جمع کنید...
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزبه_بمانی - بی حرف
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
🌸🍃🌸🍃
#ضرب_المثل
#پته_اش_روی_آب_افتاد
هرگاه راز و سر کسی فاش شود و به اصطلاح دیگر طشتش از بام افتاده باشد مجازا می گویند : فلانی پته اش روی آب افتاد یعنی اسرار مگویش فاش و برملا گردید .
، آنچه را که امروزه به نام جواز و گذرنامه و بلیط نامیده می شود سابقا پته می گفته اند . پته به منظور خروج از کشور همان است که تا چندی قبل به نام تذکره نامیده می شد و در حال حاضر آن را گذرنامه و یا به اصطلاح بین المللی پاسپورت می گویند که از طرف دولت متبوعه صادر می شود و در کشور مقصد و مورد نظر به منزله اجاز نامه اقامت تلقی می گردد .
پته دیگری در رابطه با موضوع این مقاله وجود داشت که به گفته صاحبان فرهنگها و فرهنگنامه ها: بند گونه ای بود که در جای جای جویهای نشیب دار می بستندکه هم آب نگاه دارد و هم جوی شسته نشود .
در حال حاضر که تمام شهرهاوغالب روستاهای کشورلوله کشی شده از آب تصفیه شده چاهها وچشمه سارها استفاده میکنند واژه پته وپته بستن که از آن معنی و مفهوم بند بستن برجای جای جویهای نشیب دار اسفاده شود مهجور و دور از ذهن می باشد .
ولی سابقا که لوله کشی نبود و آب مورد احتیاج شهرها در داخل جویهای سرباز نه سربسته جریان داشت هر جا که لازم می آمد مقداری از آب جاری به داخل کوچه های مسیر یا خانه های مسکونی جریان پیدا کند سد و بند کوچکی از جنس چوب به نام پته در داخل جوی خیابان یا کوچه قرار داده آب را به قدر کفایت نه کم و نه زیاد به داخل حوض و آب انبارخانه جریان می دادند تا از آب حوض برای شستشوی ظروف و اثاثیه و ملبوس و از آب نیمه صاف آب انبار که قسمت عمده گل و لای و اضافاتش رسوب کرده است برای نوشیدن و به کار بردن درامور خوراک پزی استفاده نمایند .
سابقا افرادی بودندکه در سالهای کم آبی و خشکسالی ، احتیاج مبرم به آب برای پر کردن حوض و آب انبار به منظوررفع نیازمندیهای داخلی آنان را وا می داشت که در غیر نوبت به حقوق دیگران تجاوزکرده از آب سهمی ونوبتی آنان سوء استفاده کنند .
برای حصول این مقصود نیمه های شب که تمام سکنه آن محله وآبادی بر بستر راحت و آسایش غنوده بودند در داخل جوی پته می بستند و آب می بردند .
بدیهی است در آن نیمه های شب کمترکسی متوجه آبدزدی آن شخص می شد، مگر آنکه فشار آب گاهی موجب گردد که پته اش روی آب افتد یعنی فشار آب پته را از جایش کنده به جاهای دیگرببرد که در این صورت ساکنان خانه های پایین تر پته را بر روی آب می دیدند و راز و سرش بدین وسیله فاش شده قشقرق برپا می شد و آبرویش برباد می رفت .
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
5.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دمی آرامش با تنبور
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
نگیر از دستِ من لَمسیدنِ روحِ دو تارم را
که من گم کرده ام در موی تو شبهای تارم را
تو ای معشوقه ی ممنوعه ی نایابِ من،یک شب
بیا تا من،بریزم زیرِ پایت هر چه دارم را
گرفته روزنِ چشمِ مرا بُغضِ تو را دیدن
کجایی تا ببارم لحظه ای ابرِ نبارم را
نباشی بارِ سنگین است دل در سینه ی زارم
که گویی می کشم بر دوشِ خود سنگِ مزارم را
خزان پشتِ خزان پشتِ خزان پشتِ خزان تا کِی؟
بیا اُردیبهشتی تن بیاور نوبهارم را
اگر در شهرِ شاعرها کسی می خوانَدَم گاهی
من از میخانه ی چشمِ تو دارم اعتبارم را
شبیهِ مرغِ دریایی مرا در چشمِ خود جا کن
که دوری از نگاهت می برد صبر و قرارم را
بگیرم تنگ در آغوشِ عاشق سوزِ خود بانو
ببند از شش جهت با بازویَت راهِ فرارم را
من از زندانِ جبرِ برزخِ قم آمدم تا تو
تمامش کن عذابِ خوردنِ نیش از تبارم را
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
🌸🍃🌸🍃
روزی، گوساله ای باید از جنگل بکری میگذشت تا به چراگاه برسد. گوساله ی بیفکری بود و راه پر پیچ و خم و پر فراز و نشیبی برای خود باز کرد.
روز بعد، سگی که از آن جا میگذشت، از همان مسیر که باز شده بود استفاده کرد و از جنگل گذشت مدتی بعد، چوپان گله ای ، آن راه را باز دید و گله اش را وادار کرد از آن جا عبور کنند.
مدتی بعد، انسانها هم از همین راه استفاده کردند می آمدند و میرفتند، به راست و چپ میپیچیدند، بالا میرفتند و پایین می آمدند، شکوه میکردند و آزار میدیدند و حق هم داشتند اما هیچ کس سعی نکرد راه جدید باز کند.
مدتی بعد، آن کوره راه، خیابانی شد حیوانات بیچاره زیر بارهای سنگین، از پا می افتادند و مجبور بودند راهی که میتوانستند در سی دقیقه طی کنند، سه ساعته بروند، مجبور بودند که همان راهی را بپیمایند که گوساله اى گشوده بود.
سالها گذشت و آن خیابان، جاده ى اصلی یک روستا شد، و بعد شد خیابان اصلی یک شهر همه از مسیر این خیابان شکایت داشتند، مسیر بسیار بدی بود.
در همین حال، جنگل پیر و خردمند می خندید و می دید که انسانها دوست دارند مانند کوران، راهی را که توسط یک گوساله باز شده، طی کنند، و هرگز از خود نپرسند که آیا راه بهتری وجود دارد یا نه..
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾