این درخت و این چمنا و این قسمت از پارک؛ شاهد احوالات مختلفی از من بودن، از قهقه و پر حرفی و ذوق گرفته، تا سکوت و فروخوردن بغض و اعصاب خوردی و ناراحتی و دلتنگی..
اینجا، تبدیل به پاتوق من تو تابستون شد.
و فردا، اخرین روز تابستونمه چون پس فردا کلاسام شروع میشه.
میتونم برا تابستونی که گذشت خون گریه کنم.