• صفحات مسعود یوسف پور در ایتا: 🏷️ رواج | آموزش گرافیک: https://eitaa.com/ravaaj 🏷️ صفحه اشعار: https://eitaa.com/yosefpoor_ir 🏷️ مدرس۸ | آموزش ادبیات: https://eitaa.com/madras8 🏷️ قفسه | ویژه کتاب: https://eitaa.com/ghafasehh

• لیله الرغائب غزّه گفتم از عید، گفت خاطره‌ایست گفتم از آرزو، صدا زد کیست؟ باز شد سفرۀ دلش، دیدم آب و نانی نمانده از پی زیست گفت سرما برادرم را کشت ای زمستان! خدای را که بایست خانه‌هامان به گل فرو رفتند سقف جز آه روی سرها نیست ... بازهم «لیلة الرغائب» شد راستی! سقف آرزوی تو چیست؟ #مسعود_یوسف_پور https://eitaa.com/yosefpoor_ir

♨️ دعوتید به: [ تخصصی‌ترین کانال آموزش گرافیک #فتوشاپ #افترافکت #سینمافوردی #استیبل_دیفیوژن و ادیت موبایلی! ] 💎 از آموزش تا درآمد قطعی میلیونی 💎 پلن‌های فریلنسری و کار در منزل 💎 اختصاصی‌ترین دوره‌های گرافیک [ تحت نظر استاد مسعود یوسف پور ] ------•‌‌┅═✧ عضو شوید‌‌✧═┅•------- https://eitaa.com/ravaaj -------------------------------------- ‌ ♡ ‌ ‌ ❍ㅤ   ⎙ㅤ  ⌲ ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ

🔺مدح حضرت زهرا (س) 🔸ویژه برنامه ولادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) 🗓چهارشنبه ۵ دی ماه 🎙شاعر: جناب آقای مسعود یوسف پور 📌هیئت باب الرجاء 🏳@heyatbaboraja

• اعلان مراسم • حرم مطهر، امشب ان شالله

من و سیدرضای عزیز، هم بحث بودیم در سال ۸۵ و قریب به دوازده سالی ندیده بودمش. امشب در جلسه ای که در مدرسه قدیمی ما بود توفیق حضور داشتم و کلی خاطره زنده شد. یک نشریه داشتیم که هرهفته با زبان شعر، با بچه ها شوخی می‌کردم. انقدر کارش گرفته بود که اساتید شکایت کردند طلاب در کلاس های صبح با بیست دقیقه تاخیر حاضر می‌شوند و باید جلوی این نشریه را گرفت! یک صف طولانی بسته می‌شد صبح ها که آن نشریه را که روی دیوار نصب میشد بخوانند. بعدها رویکرد سیاسی انتقادی هم گرفت که البته دیری نپایید. نسخه هایی از آن برای مرکز مدیریت هم ارسال می‌شد‌. سیدرضا یک روز آمد گفت حیف طبع تو که برای اهل بیت علیهم السلام نمی‌نویسی! از آن روزی که سید به من چنین حرفی زد تا همین امروز، نه سراغ طنز رفتم نه پیرامونش. امشب شعرهایی از حافظه خواند که برمی‌گشت به سال ۸۵. بعضی طلاب هم بیت‌هایی در خاطرشان بود که اصلا در خاطرم نبود. بعضی روایات را شعر کرده بودم و اکنون دیگر جایی نیست. خاطرم افتاد ماه مبارک خوابی دیده بودم که نقلش خالی از فایده نیست...

بسیار دوست می‌داشتم که استادم سیدحسن خوشزاد رحمت الله علیه را در خواب ببینم. شبی از لیالی ماه مبارک، ایشان را دیدم که در کوچه‌ای باریک در نجف، با عصا دارد از پله بالا می‌رود. گفت تو هم بیا بالا به من نگاه نمی‌کرد. آرام و با شکوه قدم برمی‌داشت. دیدم محاسنش سفید شده همینطور که بالا می‌رفت، برگشت و گفت پشت سرم را ببین. پشت سرش یک لوح بزرگی بود که گویا با خطی از طلا، اشعاری برآن حک شده. گفتم این لوح چیست؟ گفت هرچه برای خدا و اهل بیت سرودی اینجاست! نگران نباش اگر شعری از دست رفته..همه‌اش اینجا ثبت می‌شود!

به جز نگاه حسینش پیِ چه بود؟ بهشت؟ بهشت، باغچۀ کوچک حیاطش بود کریمه بود ولی از شما چه پنهان که پس از حسین فقط آه در بساطش بود #مسعود_یوسف_پور •‌‌┅═✧ اشعار | @yosefpoor_ir ✧═┅•

رفقا یه شعری از وحیدآقای قاسمی برام فرستادن که: سعادت همه سر منزل صراطش بود بهشت، باغچه ی کوچک حیاطش بود حقیقتا توارد پیش میاد اما این شعرو من سال ۹۶ نوشتم. سالی که زن داداشم فوت کرد و ثواب این شعرو تقدیمش کردم.

خیلی ها خوندن طی این سالها...بعید هم میدونم ایشون ندیده باشن غزل منو. در هرصورت توارد گاهی پیش میاد و طبیعیه