eitaa logo
yosefpoor.ir
774 دنبال‌کننده
80 عکس
71 ویدیو
4 فایل
مسعود یوسف پور آموزش ادبیات | مجموعه آثار @Brandravaaj 💠 کارگاه شعر: @madras8 💠 کارگاه گرافیک: @ravaaj
مشاهده در ایتا
دانلود
فرشته آمده تا دورت ازدحام کند بگو مسیح به قنداقه ات سلام کند به شاعرت بده اذن غزل که بعد از این دوات تیره بپوشد، قلم قیام کند بیا و خال لبت را نشان بده به خلیل بگو بر این حجر الاسود استلام کند شده ست زائر تو زائر خدا در عرش به جبرئیل بگو وصف این مقام کند برو به دوش رسول خدا که میخواهد از این طریق تو را باز احترام کند تو نور چشم خدایی، علیست عین الله خدا بناست که نسل تو را امام کند به نص لحمک لحمی پیمبر آمده است به شوق روی تو خورشید با سر آمده است بعید نیست نگاهت به مرده جان بدهد و یا به دست سلیمانِ عصر، نان بدهد بعید نیست ز نامت بلال مست شود به عشقت از سر شب تا سحر اذان بدهد بعید نیست که روزی سه بار قبله نما به جای کعبه ضریح تو را نشان بدهد طلای اصل بریزد به جای گرد و غبار اگر عبای تو را یکنفر تکان بدهد اجل اسیر غم توست، کشته مرده ی توست بگو که ابرویت اینبار را امان بدهد تو کیستی که جهان مست شد از آمدنت رسول اکرم ما خورد از می دهنت بکش در آینه ای روی دلربایت را برای آنکه ببینیم ما خدایت را گذاشته ست از این شانه روی آن شانه نبی به فخر عوض کرده باز جایت را تو را زمین بگذارد دلش نمی آید به دست باد دهد گرد رد پایت را! گرفته ای سر یک دوش کیسه ی اطعام و روی دوش دگر عشق مرتضایت را به کوری همه ی دشمنان دین، تک تک علی گذاشته ای اسم بچه هایت را دل من این دل سرمست باز حیران شد ز نام نامی او شعر من پریشان شد علی امام ابوذر، علی معلم سلمان علیست اسم خدا طبق نقل های فراوان علیست مظهر توحید و قلب سوره ی انسان کتاب مدح علی هم خلاصه اش شده قرآن علیست مالک یوم الجزا و معنی میزان و نام عشق علی را خدا گذاشته ایمان علی امیر علی شیر حق علی یل میدان دوباره معرکه و شاه و ذوالفقار پریشان شده ست با رجزش بین جنگ هجمه ی طوفان نگاه با جبروتش شده ست معرکه گردان نداشته زرهش پشت و لشکری شده حیران شنیده اند که سربند زرد گشته رجزخوان نظر به تیغ دو دم هم نبوده ساده و آسان به سادگی نرسد کار کارزار به پایان شده ست لذت توصیف این نبرد دوچندان که بعد کشتن کفار آمد و همه دیدند علی گرفته ابالفضل را دوباره به دامان! که خورده است گره جان او به جان ابالفضل چقدر بوسه علی زد به بازوان ابالفضل • مسعود یوسف پور https://eitaa.com/yosefpoor_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• فرشته آمده تا دورت ازدحام کند 🎤امیر سلیمانی‌پور 🖋️ مسعود یوسف پور https://eitaa.com/yosefpoor_ir
قیامت است کنون در مدینه، می‌تابد حسین از طرفی، آفتاب از طرفی یوسف پور میلاد آقاجانمون مبارک باشه https://eitaa.com/yosefpoor_ir
قیامت است کنون در مدینه، می‌تابد حسین از طرفی، آفتاب از طرفی یوسف پور طرح از عینک مدیا https://eitaa.com/yosefpoor_ir
ماه شب چارده، ابالفضل مهرست حسین و مه ابالفضل فرمود خدا اذا تلاها تا رفت کنار شه ابالفضل آن قِسم قَسَم که عاشقان راست گه نام خداست گه ابالفضل برخاست ندا بنفسی انت تا زد به دل سپه ابالفضل شمشیر به کف نمی نهد شیر آمد غران ز ره ابالفضل صف می شکند به تیغ ابرو باری که کند نگه ابالفضل چون اوست فلک اگر قدم داشت چون اوست قمر اگر علم داشت دریا نبرد به ذات او راه کوه است کنار او پر کاه وقتی که علم به شانه میبرد می شد قدِ آفتاب کوتاه آری به غلط نگفت شاعر در مذهب عارفان آگاه الله علی، علیست عباس جانم به تجلیات آن شاه یادم آمد ز خطبه ی او الله از آن خطابه الله ذی الحجه ی سال شصت هجری میرفت به بام کعبه آن ماه میرفت چنان عقاب بر اوج از بهر شکار فوج تا فوج میرفت به حکم شاه عالم آنسان که علی به دوش خاتم ساقی چو قدح به دست گیرد بازار بتان شکست گیرد فرمود خدای کعبه را شکر میریخت ز خطبه سربه سر سکر بر خانه ی کعبه قبل ایجاد خاک قدم علی شرف داد گر سرّ خدا نبود هرآن مانند پرنده ای شتابان پا میشد و پرزنان از این دشت کعبه دور حسین می گشت دل را ز خطابه زیر و رو کرد وانگاه به قوم فتنه رو کرد چون عزم شکار کرد آن باز یک بیت بگویمت به ایجاز: آنجا که عقاب پر بریزد از پشه ی لاغری چه خیزد؟ خورشید جمال او برآشفت با بانگ بلند این چنین گفت: ای ذره چه ات به خودنمایی؟ بسم الله اگر حریف مایی عباس که در مصاف باشد شمشیر عرب غلاف باشد ای ملک سخن همه به نامت تیغ دو دم علی کلامت آگاه ز جهل و وهمشان کرد شمشیر تو شیر فهمشان کرد یاد آنکه دل از علی ربودی بر چهره نقاب بسته بودی سن تو قریب سیزده بود محو تو نگاه مهر و مه بود صفین صف بست بر تماشات هیهات از آن نگاه، هیهات مالک آمد ولی چنان بید تا دید تو را به خویش لرزید تیغ تو رسید بی محابا مبهوت تو بود ابن شعثا از نسل علیست گرچه شک نیست پرسید کسی که این جوان کیست قربان تو ای نقاب بر رخ بگذار بگویمش به پاسخ عباس علی کارزار است عباس، غریو ذوالفقار است عباس تمام افتخار است عباس امام اقتدار است عباس مه طلایه دار است عباس بلندی وقار است عباس بلاغت شعار است عباس شکوه آشکار است عباس چه گویمت ز عباس حبس است مرا به سینه انفاس حبس است مرا به سینه انفاس لب بستم و گفت شیخ عباس: این شعرِ به سینه نقش بسته هستم سگگی ز حبس جسته از مدح تو با قلاده ی زر زنجیر وفا به حلقم اندر خود را به قبول رایگانت بستم به طویله سگانت افکن نظری بر این سگ خویش سنگم مزن و مرانم از پیش مسعود یوسف پور https://eitaa.com/yosefpoor_ir
شکفته شد گل روی مَلَک به عرش برین رسید ماهِ شب چارده به مُلک زمین شروع می‌کنم آغاز شعر را به رجز خلاف رسم تغزل، نه مثل آن و نه این هنوز هم که هنوز است این خبر داغ است تمام گوش شو و پای این خبر بنشین در انتظار علی بود خصم و در میدان نقاب بر رخ عباس زد شهِ صفّین به گاه رزمِ ابالفضل، خصم لکنت داشت تُ تُ تو کیستی ای ضّ ضّ ضربه ات سنگین به یک اشارۀ تیغش از آن سر میدان گریزد اسب، بدون سواره و بی زین شکست پشت عدو را، جز این توقع نیست که شیر داده به این شرزه شیر، ام ابنین رجز نخوانده به عجز آمدند و در ناله چنین بجنگد ابالفضلِ سیزده ساله! به جنگ، اذن که از بوتراب می‌گیرد نخست مردم چشمش شتاب می‌گیرد به ذمۀ همه بی‌شک نماز آیات است اگر نقاب زند، ماهتاب می‌گیرد فدای همت ماهی که عکس دستش را فرات در همۀ عمر، قاب می‌گیرد فدای غیرت شاهی که قبل و بعد سفر برای زینب کبری رکاب می‌گیرد مدیح ساقی لب تشنه، مست باید گفت ز خطبه خوانی او سال شصت باید گفت به بام کعبه زمانی که او قدم برداشت هرآنکه بود، ابالفضل را علی پنداشت علی به دوش نبی رفت، کاش می‌گفتند که ماه قوم قدم روی شانۀ که گذاشت؟! از آن کمال و شکوه و وقار و سنگینی‌ دوباره کعبه گمان می‌کنم ترک برداشت به ذوالفقار نبودش نیاز آن بالا دو چشم داشت که گاهِ سخن به کار گماشت نه کربلا که علمدار ما نخستین بار به بام کعبه به یک یاعلی علم افراشت نگاه نافذ ساقی به باء بسم الله به قلب سنگی حجاج، بذر واهمه کاشت نه مست جام که عمریست مست عباسم قسم به کعبه، مسلمان دست عباسم مسعود یوسف پور https://eitaa.com/yosefpoor_ir
هدایت شده از مَدرَس/ ۸
📌 اینجا مدرسه ادبیات ولایی است👇 🥇 0 تا 100 شاعری با کارگاه های ویژه ادبی 🥇 👇از اینجا وارد شوید 👇 https://eitaa.com/madras8 ‌‌┅═✧مدرس هشت | پایگاه شعر و ادب✧═┅ ‌ ♡ ‌ ‌ ❍ㅤ   ⎙ㅤ  ⌲ ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
در شباهت به نظر نفسِ پیمبر شده است بی جهت نیست که اسمش علی اکبر شده ست چه بگویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست اکبر است و صفت اکبر، مخصوصِ خداست حرکات و سکنات و وجناتش طاها مادرش آمنه بوده ست مگر یا لیلا؟ با همه، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد این پیمبر چه‌قدَر تازه مسلمان دارد ماه عالم شده از دیدن رویش سرمست "پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست" سنگ در دستش از اعجاز، قمر میگردد گر به خورشید بگوید نرو، برمیگردد جان علی، جسم نبی، جلوه ی کوثر بوده سرّ لولاک، از اوّل علی اکبر بوده هر زمان عطر حضورش به هوا برمی‌خاست نفس پنج تن آل عبا بر می‌خاست ذاتش آئینه در آئینه پیمبر گشته بارها از شب معراجِ خودش برگشته قاب قوسینِ خداوند خمِ ابرویش زد قدم زینب کبری به سر زانویش بی نقاب آمدنش پیش عمو دیدنی است به ابالفضل قسم قامت او دیدنی است چه بگویم من از آن سروِ خرامانِ بهشت حرف حق را قلم خواجه ی شیراز نوشت:‌ "شاه شمشاد قدان، خسرو شیرین دهنان که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان" زلفش آنروز که در دست نسیم افتاده سمت و سو داده به تحریر موذن زاده کربلا هم عطشش چندبرابر شده بود تشنۀ صوت اذان علی اکبر شده بود أشهدُ أنّ به این مرد ولی باید گفت اشهدُ أنّ علی بعدِ علی باید گفت جلوی چشم پدر، رد شدنش را عشق است أشهدُ أنّ محمّد شدنش را عشق است باد آورده به همراه، شمیم صلوات میوزد بر سر کوی تو نسیم صلوات ابر رحمت تویی و تشنه ی الطافِ تو دشت مشک از چشمه ی چشمان تو پر برمی‌گشت کیستی ای که پیمبر شدی از کل جهات باز هم بر گل روی علی اکبر صلوات چشم دنیا به تنت جامه ی احسان دیده ست حسنی بودن تو بر چه کسی پوشیده ست؟ رحمت واسعه ای، اسب تو از روی کرم وسط لشکر دشمن زده ناگاه قدم می‌روی پشت سرت باد شده پا به رکاب نام اسب تو عقاب است، عقاب است عقاب می‌شود صید نگاهت دل میدان حتی باز شد روی تو آغوش بیابان حتی رفتی آنگونه که شد دشت پر از عطر تنت کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت ذات تو گرچه خلاصه شده ی پنج تن است بعد تو دشت پر از عطر حسین و حسن است بیشتر ریخت بهم رفتن تو قاسم را کشت داغ تو جوانان بنی هاشم را https://eitaa.com/yosefpoor_ir
33.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 شاه شمشاد قدان (ولادت آقا علی اکبر علیه السلام) 🎤 مداح | حاج حنیف طاهری 🖋️ شاعر | مسعـود یوسف پور https://eitaa.com/yosefpoor_ir
شده ست آینه ی حیّ لایموت، صفاتش کسی که خورده لب خضر هم به آب حیاتش به غیر او که جمالش إذا تَنَفّسِ صبح است کدام نور به خورشید میرسد برکاتش؟ بگو به کعبه عقب تر بایستد که تنِ طور به لرزه آمده روزی مقابل جلواتش میاید او که جهان روزه ی سکوت بگیرد به زیر سایه ی نهج البلاغه ی کلماتش ربیع الاول و آخر...تمام سال بهار است اگر که ریشه دواند به فصل ها نفحاتش کسی که گفت امام ششم به او "لَخَدِمتُه" به راستی که محال است وصف کردن ذاتش در الغدیر شریک است طبق قول امینی کسی که بوی "وَعَجّل" میاید از صلواتش مسعود یوسف پور / ۱۳۹۹ https://eitaa.com/yosefpoor_ir
16.mp3
14.83M
💠 طبعِ منِ مست مداح | سید حجت بحرالعلوم شاعر | مسعود یوسف پور انصافا دست مریزاد به این اجرا.... https://eitaa.com/yosefpoor_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهار اسب خویش را چو مرتضا رها کند... مسعود یوسف پور ۲۵ اسفند ۱۴۰۰ | حرم مطهر، صحن جمهوری https://eitaa.com/yosefpoor_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 مسعود یوسف پور_ شاعر مشهدی برگزیده جشنواره دفاع مقدس 📌 صندوق أخذ رأی مجتمع فرهنگی هنری امام رضا علیه السلام مشهد مقدس ‌‌┅═✧صفحه شاعر | مدرس هشت ✧═┅ ♡ ‌ ‌ ❍ㅤ   ⎙ㅤ  ⌲ ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
امروز ساعت سه عصر در جمکران، ان‌شاءالرحمن در معیت دوستان کنگره مهدویت و امامت خواهم بود.
طبق قولی، جنگ تبوک در اول ماه مبارک اتفاق افتاد...
ورق زدیم و رسیدیم اول رمضان خبر هنوز بزرگ است و تازه است و گران شروع ماه مبارک به گفتۀ تاریخ شروع جنگ تبوک است و یادآور آن سپاه عُسر رسیدند و بیست شب طی شد سپاه کفر ولی بیم داشت از میدان علی کجاست؟ علی در مدینه مانده چرا؟ خبر هرآینه پیچید بین لشکریان علی نیامدنش بی دلیل نیست! بپرس بپرس تا که جوابت دهد زمین و زمان بلی نیامده آن شه که باب علم نبی‌ست گمان مبر که مدینه ست بی در و دربان* بلی نیامده نفس نفیس پیغمبر مفارقت نکند هیچ‌گاه جسم از جان کتاب فضل علی را ورق بزن اینک حدیث منزلتش نیست قابل کتمان که در غیاب نبی رو به جانشین آرند علی وصی‌ رسول است نی فلان و فلان علی وصی‌ست نه آن ها که در مسیر رسول شدند از پی رم دادن شتر، پنهان رسول عشق اگر در مثل چنان موساست علی به مرتبه هارون و دیگران هامان اگر چه نقطه ندارد شکوه نام علی علی‌ست نقطه آغاز و نقطه پایان _________________________________________ * وامی از عاصی خراسانی: گمان مکن که بود شهر بی در و دربان مسعود یوسف پور https://eitaa.com/yosefpoor_ir
هدایت شده از مَدرَس/ ۸
‌‌┅═✧ صفحات مسعود یوسف پور ✧═┅ • اشعار مسعود یوسف پور .......... عضویت • مَدرَس هشت ....................... عضویت • کتابخانه قفسه ...................... عضویت • محفل ادبی مَطلع ................... عضویت ♡ ‌ ‌ ❍ㅤ   ⎙ㅤ  ⌲ ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
شهی که دُرّ و گهر می تراود از خاکش به "کنتُ کَنز" زند نقب، مدفن پاکش سه حرفِ نام علی چون سه لیله القدر است که چشم شبزدگان عاجز است از ادراکش خدا دری که به درک علی رسد بسته ست هنوز مانده بشر در حدیث لولاکش فرشته هر چه کند سعی، باز هم نرسد به خاک پای علی نردبانِ افلاکش اگر به نقش قدومش مزین است مسیر گرانبهاست خسش، قیمتی ست خاشاکش نظر به تخت خلافت نداشت آن شاهی که خفت جای پیمبر وجود بی باکش به کوری دو فراری که ننگِ هر جنگند علی علیست اُحُد تا هنوز پژواکش سپید بخت و سیه مست، آن که نزد ضریح نگاه دوخته باشد به شاخه ی تاکش مسعود یوسف پور https://eitaa.com/yosefpoor_ir
برای برنامه «سرزمین شعر» که شب‌ها ساعت 22:30 از شبکه چهار پخش می‌شود، گفتند سه شعر شاخص ارسال کنید. باور کنید من چهار شبه دارم فکر می‌کنم و به این نتیجه می‌رسم شعر ندارم! از طرفی شعرهای من و قالبی که در آن کار می‌کنم دچار اطناب است و از طرف دیگر غزل‌ها یا آثار کوتاهم چنگی به دل نمی‌زند. نیک می‌دانم که در مشهد از من بهترها هزارانند ولی چه کنم که من صاحب رای نیستم. چنانچه مجال خوانش داشتم، پیشاپیش از شاعران ولایی معاصر عذرخواهم و امیدوارم حضرتش بر من ببخشد. مسعود یوسف پور اسفندماه ۱۴۰۲ https://eitaa.com/yosefpoor_ir
زن آن زنی که در اسلام، ثروتش همه رو به ذوالفقارِ یدلله می زند پهلو زن آن زنی که سلام آورَد بر او جبریل زن آن زنی که ملک نزد او زند زانو زنی که هست از القاب او بزرگ قریش نداشته ست پیمبر زنی به رتبه ی او زنی که معنی و مصداق صِبغةَ الله است بدون جلوه ی او دین نه رنگ داشت نه بو چه زن؟ زنی که تمام پیمبران خدا برای بردن نامش گرفته اند وضو خدیجه پشت نبی بسته بود قامت عشق در آن زمان که کسان داشتند با بت خو هر آنچه داشت شتر بذل کرد و داد، مکن شتر سوار جمل را قیاس با بانو خدیجه بود و علی پیشتاز در اسلام دوبار آمده السابقون خود از این رو خدیجه مادر شیعه ست، لفظ مادر را به آن زنی که سزاوار لعنت است نگو خدیجه مادر شیعه ست، مادر شیعه بگو بلند اگر چه کرست گوش عدو به سال رفتن او گفته اند عام الحزن غم خدیجه و قلب نبی‌ست، سنگ و سبو خدیجه بود که در هجمه ی حسودان داشت چنان عبای علی بر دلش نشان رفو خدیجه بود کز آن ثروت عظیمِ نخست به قدر یک کفنی هم نداشت رویارو کفن مرا به کجاها نبرد در این شعر به یاد داغ عزیزی شکست بغض گلو... https://eitaa.com/yosefpoor_ir
هدایت شده از شعرکده
بگو شاعر که یا نور است او، یا آسمان، یا چه؟ یقیناً ماه، وصفش خارج است از درک دریاچه مگر بالاتر از این منزلت هم هست؟ پس او را چه باید خواند غیر از مادر امّ ابیها؟ چه؟ سلامش داده جبرائیل، در وصفش یقین دارم که باید از شب معراج چیزی گفت... اما چه؟ حسودانِ قریش او را رها کردند، حق می‌خواست، که رأس المال او عشق نبی باشد، به این‌ها چه! همه دار و ندارش خرج شد در راه پیغمبر چه سودی هست بالاتر از این در دار دنیا؟ چه؟ کسی که با خدیجه روز را شب کرده، شب را روز به غیر از دیدن زهرا دلش را خوش کند با چه؟ @sherkade_mgh
این کانال، جدی‌ترین منبع فروش کتاب‌های نایاب ادبیات و کلی مقاله خاص ادبیه: https://eitaa.com/ghafasehh
از فرزند شما به دلیل قرابت و مشاهدۀ هر روزه‌اش، چهره‌ای در خاطرتان نقش بسته که عادت کرده‌اید. این در خصوص همه کسانی که آن‌ها را می‌بینید صادق است البته... بعدا برمی‌گردید و به عکس ها نگاه می‌کنید و می‌گویید: عجب! فلان موقع این شکلی بوده! انگار که یک شکل جدید داشته... این خاصیت فاصله است. شعر در واقع به قول شکلوفسکی در همین خروج از عادات است. از شعرهای خودمان که فاصله بگیریم، تازه می‌فهمیم که صورت دیگری دارد و متوجه نبودیم. شاید شانزده ساله بودم که می‌رفتم دیدن استاد سید حسن خوشزاد رحمة الله علیه، در همان جلسه اول گفتم اگر می‌شود شعرهایم را نقد کنید. برگشت یک نگاهی کرد و گفت: بهترین منتقد شعرت خودتی. این حرف، زیربنای فکری من شد. آن روزها در اوایل شاعری هر چیزی می‌گفتم به دلم نمی‌نشست. هر چه جلوتر رفتم دیدم دیگران دارند تحسین می‌کنند و من هنوز هیچ مصرع موفقی نگفتم. هر ماه، هر سال، برمی‌گردم و به شعرهای قبلی نگاه می‌کنم و باز چندین بیت تغییر می‌کند و اصلا ناراحت نیستم. شما هم ناراحت نباشید و این وسواس را بد ندانید. قریب به سیصد صفحه شعر را خط زدم و مصرعی هم از دلشان درنیامد. برای اهل بیت علیهم السلام، بهترین هدیه را ببرید و بدانید جا پای چه کسانی گذاشتید. من همیشه فکر می‌کنم یک صفی هست از بزرگان شعر ولایی. از امثال فرزدق و کمیت و عبدی و حمیری گرفته تا شهریار و غروی اصفهانی و نیر و معاصرین... انتهای این صف اصلا جای من نیست و هر وقت فکر می‌کنم این میراث رسیده به ما، از خجالت آب می‌شوم. واقعا این چیزهایی که ما می‌گوییم شعر نیست. شاید نام درد دل یا حرف دل بهتر باشد.
ماه، گرم همزبانی با یتیمی دیرجوش سرو، آن سروی که دارد بار خرما روی دوش گوهر، آن گوهر که از شوق ظهور روی او رودها از روز اول گشته‌اند آئینه پوش نام او را می‌برم، نامی که بعد از بردنش می‌شود شیرین دهانِ میثم خرمافروش بند بند من گدای مدحت آن شاه شد کاسه پیش آورده چشم و مشت وا کرده‌ست گوش من دلم سنگ است اما کعبه یادم داده‌است گاه لب وا می‌کند از شوق، سنگ سخت کوش ای خوشا تیغی که در پیکار بردارد خراش یک دم اما در دفاع از او نیفتد از خروش ای خوشا همامِ عاشق دید مولا را و گفت «نرخ جام باده، جان کرده ست پیر می فروش»* نام او را خوانده اما در مقامش مانده‌ام چشم نابینای من درکی ندارد از نقوش جای گل رویید چاه و رفت بالا نخل آه خون خاک از غربت او بارها آمد به جوش کاسۀ صبر یتیم آن‌شب سرآمد پشت در رفت او و در خیالم بارها رفتم ز هوش قرن‌ها بعد از علی دنیا بهارانی ندید عاقبت از راه می‌آید سواری سبز پوش ______________________________ * وامی از میرداماد مسعود یوسف پور https://eitaa.com/yosefpoor_ir