۱.
#داستان_۴
حسن همیشه یه عالمه کار توی ذهنش داشت که نمیدونست از کدوم شروع کنه.
مثلاً میز کارش پر از کاغذای بههم ریخته بود، چندتا پیامک داشت که جوابشون
کوتاه بود و تخت خوابش مرتب نبود.
همیشه به خودش میگفت
باشه، بعداً انجامش میدم. حالا یه وقت خوب پیدا میکنم و همه رو با هم سر و سامان میدم.
.
۲.
اما هر روز که میگذشت، این کارای ریز و کوچیک بیشتر و بیشتر میشدن و حسن هرچی تلاش میکرد، وقت کافی پیدا نمیکرد. 😐
هر وقت میخواست شروع کنه، حجم کارها انقدر زیاد بود که حوصلهاش سر میرفت و دست به هیچ کدوم نمیزد. ☹️
.
۳.
شما هم مثل حسن قصه ما از این
کارهای کوچیک عقب افتاده داری!؟🤔
برام بنویس
@yousefaghasi 👈اینجا
۴.
یه روز دوستش احمد رو دید. دوستش از اون آدمهایی بود که همیشه کارهاش سر وقت و مرتب بود.👌
حسن ازش پرسید: چطوری انقدر کاراتو راحت انجام میدی؟ 🤔من همیشه کلی کار کوچیک رو دستم میمونه و بعدش دیگه حسش نیست.😐
.
۶.
احمد : هر کاری که کمتر از ۲ دقیقه⏱️ وقت بگیره، همون لحظه انجام بده.
خیلی سادست، ولی معجزه میکنه!😍
مثلاً اگه یه پیامک داری که باید جوابش رو بدی، معطل نکن، سریع جواب بده
یا اگه یه چیزی سر جاش نیست،
دو دقیقهای بذار سر جاش.
.
۷.
حسن: فقط دو دقیقه؟ 😳
فکر نمیکردم اینقد ساده باشه!
احمد: امتحان کن، میبینی که چقدر کارات سریعتر پیش میره و دیگه خسته نمیشی از جمع شدنشون.😍
.
۸.
حسن تصمیم گرفت قانون ۲ دقیقه⏱️ رو امتحان کنه.
همون روز، وقتی یه پیامک براش اومد که جوابش فقط یه "بله" بود، به جای اینکه بذاره برای بعد، همون لحظه جواب داد.
.
بعدش دید یه لیوان خالی روی میز مونده، سریع بردش توی آشپزخونه و شستش.
.
کاغذای به هم ریخته رو هم دو دقیقه وقت گذاشت و مرتب کرد. 💪
.
۹.
حسن با همین قانون ۲ دقیقه⏱️، کلی از کارای کوچیکش رو سریع انجام داد و دیگه چیزی رو عقب نمیانداخت.
حس کرد ذهنش خیلی آروم شده و حتی کارای بزرگترش رو هم با آرامش بیشتری انجام میده. 😉
.