6.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_مهدوی
#عبدالعظیم_حسنی ؛
رازی در سینه ام حبس است؛
که خواب را برمن حرام کرده!
و تا این راز به اهلش نرسد، مأموریت من، ناقص است ...
رازی که سخت ترین آزمون امّت پیامبر است و روزی در پسِ پرده #ری ، فاش می شود...
#مسافر_ری ✨
🕯اَلسَّلامُ عَلیْكَ یا اَبَاالْقاسِمِ ابْنَ السِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ الْمُجْتَبی اَلسَّلامُ عَلیْكَ یا مَنْ بِِزِیارَتِهِ ثَوابُ زِیارَة سَیِّدِ الشُّهَداءِ یُرْتَجی🕯
🥀ای به شهر ری، مزارت رشک جنات النعیم
🕊آیت عظمای حق نجل الحسن، عبدالعظیم
🥀دست من گر کوته است از مرقد پاک حسین
🕊یافتم از تربتت اینجا، همان فوز عظیم
@yousefezahra
💖 #دعای_فرج💖
بسم الله الرحمن الرحیم
اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،
وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء
ُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي
الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني
فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
به نیت فرج مولای غریبمان بخونیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃🌹ملاقات با امام زمان🌹🍃
, در زیر میزاب (ناودان خانه کعبه ), بعد از نماز عشاء, در سجده بودم و دعا و تضرع می نمودم
ناگاه شخصی مراحرکت داد و گفت : یا حسن بن وجناء, برخیز.
سـر بـرداشتم
دیدم زنی زرد و لاغر, به سن چهل سال یا بیشتر بود.
زن براه افتاد و من پشت سر او بدون آن که سؤالی کنم , روانه شدم
تا آن که به خانه حضرت خدیجه عليهاالسلام رسیدیم
خـانـه , اتـاقـی داشـت که در آن وسط دیوار بود و نردبانی گذاشته بودند که به طرف دراتاق بالا می رفت
آن زن بالا رفت و صدایی آمد که یا حسن بالا بیا.
من هم رفتم و کناردر ایستادم
در این موقع حضرت صاحب الزمان عليهالسلام فرمودند: یا حسن بر من نترسیدی ؟ (کنایه از این که چقدر به فکر من بودی ؟) به خدا قسم در هیچ سالی به حج مشرف نشدی ,مگر آن که من با تو (و همیشه به یاد تو) بودم
تا این مطلب را شنیدم , از شدت اضطراب بیهوش شدم و روی زمین افتادم
بعد ازدقایقی به خود آمدم و برخاستم
فـرمـودنـد: یا حسن در مدینه ملازم خانه جعفر بن محمد عليهالسلام باش و در خصوص آذوقه و پوشاک نمی خواهد به فکر باشی , بلکه مشغول طاعت و عبادت شو.
بعد از آن دفتری که در آن دعای فرج و صلوات بر خودشان بود, عطا کردند وفرمودند: این دعا را بـخـوان و همان طور بر من صلوات فرست و آن را به غیر ازشیعیان و دوستانم نده , زیرا که توفیق در دست خدا است
حسن بن وجناء می گوید عرض کردم : مولای من , آیا بعد از این شما را زیارت نخواهم کرد.
فـرمـودنـد: یـا حـسن , هر وقت خدا بخواهد, می بینی و در این هنگام مرا مرخص کردندو من هم مراجعت نمودم
پس از آن همیشه ملازم خانه امام جعفر صادق عليهالسلام بودم و از آن جا بیرون نمی رفتم ,مگر برای وضو یـا خـواب یا افطار.
وقتی هم برای افطار وارد خانه می شدم , می دیدم کاسه ای گذاشته شده و هر غـذایـی که در روز به آن میل پیدا کرده بودم , با یک نان برایم قرار داده شده بود.
از آن غذا به قدر کفایت می خوردم
لباس زمستانی و تابستانی هم در وقت خود می رسید.
از طـرفـی مردم برای من آب می آوردند و من آب را در میان خانه می پاشیدم
غذا هم می آوردند, ولـی چـون احـتـیـاجـی نـداشـتـم , آن را به خاطر این که کسی بر حالم اطلاع پیدانکند, تصدق می نمودم.
✍️تشرفات
نویسنده: علی اکبر نهاوندی
@yousefezahra
سلام حضرت نور ، مهدی جان
از شما سپاسگزاریم که دل هایمان را با تشعشع محبتتان روشن کردید و جان هایمان را با شمیم زهرایی یادتان ، معطر نمودید ...
از شما سپاسگزاریم که رخصت دادید دوستتان بداریم و نامتان را برلب جاری سازیم ...
از شما سپاسگزاریم که ما را در آستان پرکرامتتان راه دادید و جیره خوار خوان مهرتان نمودید .
خدا شما را برساند مهربان پدر ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج #العجل_یامولای_یاصاحب_الزمان
@yousefezahra
4_5805625182265542879.mp3
10.36M
🌷
تفسیر کلّ قرآن، بر اساس مباحث مهدوی.. #صوت_شماره_15
👈سورۀ بقره آیات 196 تا 203. 👉 سیدحامدغضنفری #تفسیر_کل_قرآن #روایات_مهدوی
@yousefezahra
#صلیاللهعلیکیاأباعبداللهالحسین
🌷نام جانبخش تو چون بر دهنم می آيد
✨عطر فردوس برين از سخنم می آيد
🌷زمزم اشک ز چشم تر من می جوشد
✨نام شيرين تو چون بر دهنم می آيد
🌷ای مسيحا دم عالم ز نسيم مهرت
✨روح ايمان و يقين بر بدنم می آيد
🌷گر پس از مرگ ببويند مرا در دل خاک
🕊نکهت مهر حسين از کفنم می آید
#بأبیأنتوأمییاأباعبدالله
#اللهمارزقنیزیارةالحسین
@yousefezahra
مداحی آنلاین - ظهور اسم کریم خداوند در آخرت - استاد فاطمی نیا.mp3
2.5M
🏴 آیت الله استاد #فاطمی_نیا
♨️ظهور اسم " کریم " خداوند در آخرت
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤استاد #فاطمی_نیا
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
@yousefezahra
💖 #دعای_فرج💖
بسم الله الرحمن الرحیم
اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،
وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء
ُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي
الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني
فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
به نیت فرج مولای غریبمان بخونیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃🌹ملاقات با امام زمان🌹🍃
, در زیر میزاب (ناودان خانه کعبه ), بعد از نماز عشاء, در سجده بودم و دعا و تضرع می نمودم
ناگاه شخصی مراحرکت داد و گفت : یا حسن بن وجناء, برخیز.
سـر بـرداشتم
دیدم زنی زرد و لاغر, به سن چهل سال یا بیشتر بود.
زن براه افتاد و من پشت سر او بدون آن که سؤالی کنم , روانه شدم
تا آن که به خانه حضرت خدیجه عليهاالسلام رسیدیم
خـانـه , اتـاقـی داشـت که در آن وسط دیوار بود و نردبانی گذاشته بودند که به طرف دراتاق بالا می رفت
آن زن بالا رفت و صدایی آمد که یا حسن بالا بیا.
من هم رفتم و کناردر ایستادم
در این موقع حضرت صاحب الزمان عليهالسلام فرمودند: یا حسن بر من نترسیدی ؟ (کنایه از این که چقدر به فکر من بودی ؟) به خدا قسم در هیچ سالی به حج مشرف نشدی ,مگر آن که من با تو (و همیشه به یاد تو) بودم
تا این مطلب را شنیدم , از شدت اضطراب بیهوش شدم و روی زمین افتادم
بعد ازدقایقی به خود آمدم و برخاستم
فـرمـودنـد: یا حسن در مدینه ملازم خانه جعفر بن محمد عليهالسلام باش و در خصوص آذوقه و پوشاک نمی خواهد به فکر باشی , بلکه مشغول طاعت و عبادت شو.
بعد از آن دفتری که در آن دعای فرج و صلوات بر خودشان بود, عطا کردند وفرمودند: این دعا را بـخـوان و همان طور بر من صلوات فرست و آن را به غیر ازشیعیان و دوستانم نده , زیرا که توفیق در دست خدا است
حسن بن وجناء می گوید عرض کردم : مولای من , آیا بعد از این شما را زیارت نخواهم کرد.
فـرمـودنـد: یـا حـسن , هر وقت خدا بخواهد, می بینی و در این هنگام مرا مرخص کردندو من هم مراجعت نمودم
پس از آن همیشه ملازم خانه امام جعفر صادق عليهالسلام بودم و از آن جا بیرون نمی رفتم ,مگر برای وضو یـا خـواب یا افطار.
وقتی هم برای افطار وارد خانه می شدم , می دیدم کاسه ای گذاشته شده و هر غـذایـی که در روز به آن میل پیدا کرده بودم , با یک نان برایم قرار داده شده بود.
از آن غذا به قدر کفایت می خوردم
لباس زمستانی و تابستانی هم در وقت خود می رسید.
از طـرفـی مردم برای من آب می آوردند و من آب را در میان خانه می پاشیدم
غذا هم می آوردند, ولـی چـون احـتـیـاجـی نـداشـتـم , آن را به خاطر این که کسی بر حالم اطلاع پیدانکند, تصدق می نمودم.
✍️تشرفات
نویسنده: علی اکبر نهاوندی
@yousefezahra