🔴 بدترین نوع انتظار
🔹 آیت الله شهید بهشتی:
🌕 اﮔﺮ ﻗﺮار ﺑﺎﺷﺪ ﻧﺘﻴﺠﻪ اﻋﺘﻘﺎد ﺑﻪ امام زمان و انتظار فرج او در ما این باشد که دست روی دست بگذاریم تا او بیاید و کارها را درست بکند، این بدترین اثر تخدیری است که یک اعتقاد امیدزا می تواند داشته باشد.
📚 حق و باطل از دیدگاه قرآن ص ۱۱۶
#امام_زمان
@yousefezahra
04 Vourod Be Kofeh.mp3
13.35M
▪️" صباحاً و مساءً "
بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام میبیند و خون میگرید!
🎵 روایت چهارم:
ورود کاروان به کوفه...
#صباحا_و_مساء
@Elteja
💖 #دعای_فرج💖
بسم الله الرحمن الرحیم
اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،
وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء
ُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي
الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني
فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
به نیت فرج مولای غریبمان بخونیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄
💫#داستانآموزنده💫
🦋#حکایتزنبافنده🦋
✍زنی به حضور حضرت داوود آمد و گفت: ای پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟
💕داوود فرمود: خداوند عادلی است که هرگز ظلم نمیکند؛ سپس فرمود: مگر چه حادثهای برای تو رخ داده است که این سؤال را میکنی؟
زن گفت: من بیوهزن هستم و سه دختر دارم، با دستم ریسندگی میکنم، دیروز شال بافته خود را در میان پارچهای گذاشته بودم و به طرف بازار میبردم تا بفروشم و با پول آن غذای کودکانم را تهیه سازم. ناگهان پرندهای آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد و تهیدست و محزون ماندم و چیزی ندارم که معاش کودکانم را تأمین نمایم.
💰هنوز سخن زن تمام نشده بود که در خانه داوود را زدند، حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد. ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود آمدند و هر کدام صد دینار (جمعاً هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: این پولها را به مستحقش بدهید.
✨حضرت داوود از آنها پرسید: علت این که شما دستهجمعی این مبلغ را به اینجا آوردهاید چیست؟
⛵️عرض کردند: ما سوار کشتی بودیم، طوفانی برخاست، کشتی آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم. ناگهان پرندهای دیدیم، پارچه سرخ بستهای به سوی ما انداخت، آن را گشودیم، در آن شال بافته دیدیم، به وسیله آن مورد آسیب دیده کشتی را محکم بستیم و کشتی بی خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار بپردازیم و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ماست به حضورت آوردهایم تا هر که را بخواهی، به او صدقه بدهی.
🥀حضرت داوود به زن متوجه شد و به او فرمود: پروردگار تو در دریا برای تو هدیه میفرستد، ولی تو او را ظالم میخوانی؟
💫سپس هزار دینار را به آن زن داد و فرمود: این پول را در تأمین معاش کودکانت مصرف کن، خداوند به حال و روزگار تو، آگاهتر از دیگران است.
📚 قصصانبیاء قطب الدین راوندی
@yousefezahra
📌حُبُ الحسین یَجمَعنا
▫️ همهٔ ما روزهایی داشتهایم پُر از عجز، روزهایی سخت و سراسر تنهایی. وقتهایی که از خودت هم فرار کردهای و سر در گم بودهای که چه کنی. روزهایی که درکش برای اطرفیانت هم سخت بود. زمانهایی که هیچکس حتی عزیزانت هم نمیتوانستند آرامت کنند.
▪️ اما در روزهایی که کسی مرا برای خودم نمیخواست، در روزهای دلتنگی و گرفتاری،
انیس تنهاییام تو بودی، هوایم را تو داشتی.
به روضههایت راهم دادی و این راه دادنها برایم معجزه میکرد. کنار تو امن بودم. یاد تو و آرزوی دیدار فرزندت مهدی مرا به سوی روضههایت میکشاند.
▫️ عزیزم حسین، رفیق روزهای بیکسی! یقین دارم فراموشت نمیکنم. تو با گوشت و خون و پوست من درآمیختهای. حتی آن لحظههای سخت آخر کار که شاید اسم خودم هم یادم نیاید، حتی پدرم را، مادرم را، هیچکس را هم که نشناسم، تو را اما یادم هست.
▪️ میدانم که در بزرگترین شب تنهایی زندگی پس از زندگیام باز هم تو به دادم خواهی رسید. من برایت کاری نکردهام رفیق روزهای سخت! اما پای تو هستم، آنقدر که قیامت هم بشود، برمیخیزم به شوق یافتن بزم روضه تو.
📝 #دلنوشه_مهدوی ؛ #محرم
@yousefezahra
🔴 تعقیبات سفارش شده امام زمان علیه السلام بعد از نمازهای پنج گانه
🔵 امام زمان(عج) در جریان تشرف آیت الله مرعشی تأکید فرمودند که بعد از نمازهای پنج گانه این دعا را بخوان:
🌕 اللّهُمَّ سَرِّحْنِی عَنِ الْهُمُومِ وَ الْغُمُومِ وَ وَحْشَةِ الصَّدْرِ وَ وَسْوَسَةِ الشَّيطانِ بِرَحْمَتِکَ يا أرْحَمَ الرّاحِمِينَ.
🔺 خداوندا راحتم کن از هم و غم ها و وحشت سینه و وسوسه شیطان به رحمتت ای مهربانترین مهربانان
#توصیه_های_امام_زمان
@yousefezahra
05 Bazare Kofeh.mp3
13.64M
▪️" صباحاً و مساءً "
بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام میبیند و خون میگرید!
🎵 روایت پنجم:
بازارِ کوفه...
#صباحا_و_مساء
@yousefezahra
4_5992100284162116071.mp3
13.45M
🌸 🌷
تفسیر کلّ قرآن، بر اساس مباحث مهدوی.. #صوت_شماره_99
👈سورۀ یونس آیات 15 تا 25. 👉 سیدحامدغضنفری #تفسیر_کل_قرآن #روایات_مهدوی
@yousefezahra
✅ داستان تشرف ✅
#داستان_تشرف
#تشرف_بانوان
🔴🔴 تشرف یک زن به محضر امام زمان (عج) 🔴🔴
✅ امروزه در اکثر تشرفاتی که به محضر امام عصر (عج) نقل میشود صحبت از تشرفات آقایان است و هیچ صحبتی از تشرفات بانوان نقل نمی شود گویا هیچ خانمی تا کنون موفق به تشرف نشده است لذا تصمیم به نقل این داستان گرفتیم و در پست بعد کتابی در این زمینه را معرفی میکنیم.✅
🔴 فاضل جليل ، سيد على اصغر شهرستانى (ره)، فرزند عالم ربانى سيد محمد تقى شهرستانى ساكن كربلا ، فرمود:
پـدر مـرحـومم به همراه والده و اخوى ها به قصد زيارت عسكريين (ع) به طرف سامرابراه افتادند.
والـده با طفل شيرخواره اى كه داشت در يك طرف كجاوه بود.
در طرف ديگر اخوى ام ، مرحوم آقا سيد على ، و دو طفل ديگر از اخوى هايم بودند و ابوى هم بابقيه زوار در مسير متفرق بودند.
به سه فـرسخى سامرا كه رسيدند، حيوانى كه كجاوه والده و اخوى ها بر آن بود، از رفتن واماند و از قافله عقب افتاد، تا آن كه كم كم ازحركت ايستاد.
مكارى پشت سر ايشان راه مى رفت و وقتى ديد كه آن حـيـوان ايـسـتـاد، بـه شدت مضطرب شد، چون در آن زمانها راه مخوف بود، لذا نزد والده آمد و گـفـت :اى عـلـويه حيوان وامانده و راه مخوف است .
به اجداد طاهرينت متوسل شو, كه رهايى از دست دزدها جز با توسل به ائمه طاهرين (ع) امكان پذير نيست .
وقتى والده اين مطلب را شنيد, جزع و فزع نمود و به اجداد طاهرينش (ع) استغاثه كرد.
در آن بـين كه مشغول استغاثه بود, ناگاه سيدى نورانى كه آثار ابهت و جلال در وى ظاهر بود, از بـين تپه ها و بيابان با لباسهاى سفيد فاخرى كه در بر داشت , نمودار شد وبه آن حيوانى كه كجاوه بر آن بود, نظر تندى نمود و بعد به ايشان تبسمى فرمود وهمان جا هم غايب شد.
ناگاه آن حيوان كه ناتوان و از راه رفتن باز مانده بود, مثل آن كه دو بال درآورده باشد, با سرعت زيادى براه افتاد و خـيـلـى زود و قـبـل از آن كـه زوار به آن جا برسند به سامرا وارد شد و در مسير هم از كنار قافله نگذشته بود.
در سـامـرا بـه خـانه اى كه پسر عموى ما, حجة الاسلام حاج ميرزا محمد حسين شهرستانى منزل نموده بود, وارد شدند و قبل از ورود زوار به سامرا به زيارت مشرف شده بودند.
پسرعموى ما وقتى ديد والده قبل از زوار وارد شده , تعجب نموده و گفته بود: چطور شما قبل از زوار و پيش از قافله , آن هم به تنهايى وارد شديد! مـرحـوم پـدرم با زوار مدتى بعد از آنها رسيدند و به شدت نگران بودند وقتى با والده روبرو شدند بسيار تعجب نمودند و همگى از اين معجزه روشن , مسرور گشتند.
📚منبع:
کتاب بركات حضرت ولی عصر (خلاصه العبقری الحسان) جلد 1، ص 121
✅ داستانهای تشرف ادامه دارد....✅
🔓🍎کپی به هر شکل آزاد است🍎🔓
📡هدف تبلیغ امام عصر و ترویج وگسترش مطالب حوزه مهدویت در فضای مجازی است📡
🌺ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌺
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@yousefezahra