بر سینه میزنیم
ڪہ مبـادا درون آن
غیر از « حسـیـن »
خانه کند عشق دیگری ...
#شهید_مهدی_باکری
نفراول از سمت چپ
#محرم_در_جبهه
#سلام_بر_حسین
@yousof_e_moghavemat
...دکتر معاینه کرد و گفت « فردا بیا بیمارستان. »
باید عکس می گرفت. عکسش که آماده شد، رفتیم دکتر ببیند.
وسط راه غیبش زد. توی راه روهای بیمارستان دنبالش می گشتیم. دکتر داشت می رفت.
بالاخره پیداش کردم. یک نفر را کول کرده بود داشت از پله ها می برد بالا .
یک پیرمرد را.
🌹
#شهید_مهدی_باکری
@yousof_e_moghavemat
#خاطره
شهردار که بود ، به کار گزيني گفته بود از حقوقش بگذارند روي پول کارگرهاي دفتر. بي سرو صدا ، طوري که خودشان نفهمند.
#شهید_مهدی_باکری
@yousof_e_moghavemat
#بسیجےواقعے🍃
آماده باش
حٺے در خواب . . .✌️🏻
〖شهیدصمدنصرتی،پیکتلاشگرشهیدمهدیباکری〗
#شهید_مهدی_باکری
#شهید_صمد_نصرتی
@yousof_e_moghavemat
یکی از کارمندان شهرداری ارومیه می گفت: تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار می گشتم.
از پله های شهرداری می رفتم بالا که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و ازش پرسیدم آیا اینجا برای من کار هست؟ تازه ازدواج کردم و دیپلم دارم.
یه کاغذ از جیبش درآورد و یه امضاء کرد و داد دستم گفت بده فلانی، اتاق فلان.
رفتم و کاغذ را دادم دستش و امضاء را که دید گفت چی می خوای؟
گفتم: کار
گفت: فردا بیا سرکار
باورم نمی شد
فردا رفتم مشغول شدم .
بعد از چند روز فهمیدم اون آقایی که امضاء داد شهردار بود.
چند ماه کارآموز بودم بعد یکی از کارمندان که بازنشست شده بود من جای اون مشغول شدم.
شش ماه بعد رئیس شهرداری استعفاء کرد و رفت جبهه.
بعد از اینکه در جبهه شهید شد یکی از همکاران گفت: توی اون مدتی که کارآموز بودی و منتظر بودیم که یک نفر بازنشسته بشه تا شما را جایگزین کنیم، حقوقت از حقوق شهردار کسر و پرداخت می شد. یعنی از حقوق شهید باکری
این درخواست خود شهید بود.
راوی یکی از بستگان شهید
#شهید_مهدی_باکری
@yousof_e_moghavemat
📸 تصویر شهید «قاسم سلیمانی» در جمع فرماندهان جنگ
ایستاده از چپ: شهیدان احمد کاظمی، مهدی باکری، سردار حسین علایی، سردار محمد باقری، سیدعلی حسینی ابراهیم آبادی
نشسته از چپ: شهید سلیمانی - شهپری (مسئول مخابرات #لشکر_8_نجف_اشرف )
#شهید_مهدی_باکری
#شهید_احمد_کاظمی
#شهید_قاسم_سلیمانی
@yousof_e_moghavemat
*📚راز یک معاملهی شیرین*
تو جبهه قسمتِ تعمیرگاه کار میکردم چون هوای جنوب خیلی گرم بود
صبحزود تاظهر کار میکردیم ظهر هم میرفتیم استراحت.
یه روز ظهر تو هوایگرم یه بسیجی جوانی اُومد گفت اخوی خدا خیرتبده ما عملیات داریم ماشین مارو درست کن برم.😊
گفتم مردحسابی الآن ظهره خستهام برو فردا صبح بیا🤨
با آرامش گفت اخوی ما عملیات داریم از عملیات میمونیم.😊
منم صدامو تند کردم گفتم برادر من ازصبح دارم کار میکنم خستهام نمیتونم
خودم یهماهه لباس نَشُسته دارم هنوز وقت نکردهام بشورم.😒
گفت بیا یهکاری کنیم من لباسای شمارو بشورم شماهم ماشین منو درست کن.😌
منم برا رو کَمکُنی رفتم هرچی لباسبود مال بچههارو هم برداشتم گذاشتم جلو تانکر
گفتم بیا بشور ایشون هم آرام بادقت لباسارو میشست منم برا اینکه لباسارو تموم کنه کار تعمیررو لفت دادم بعد تموم شدن لباسا اُومد.
گفت اخوی ماشینِ ما درست شد؟😊
ماشین رو تحویل دادم داشت از محوطه خارج میشد که با مسؤولمون برخورد کرد بعد پیاده شد و روبوسی کردن و همدیگه رو بغل کردن.
اومدم داخلِسنگر به بچهها گفتم این آقا ازفامیلای حاجی هست
حاجی بفهمه پوستمونو میکنه
حاجی اومد داخل، سفره رو انداختیم
داشتیم غذا میخوردیم حاجی فهمید که داریم یهچیزی رو پنهان میکنیم پرسیدچی شده؟🤔
گفتم حاجی اونی که الآن اومده فامیلتون بودن؟
حاجیگفت چطور نشناختین؟
ایشون مهدی باکری فرماندهی لشکر بودن🙂🤔🙈
راوی: رضا رمضانی
📚منبع : کتاب خداحافظ سردار
#شهید_مهدی_باکری
@yousof_e_moghavemat
بهش گفتم:
«توی راه که بر میگردی،یه خورده کاهو و سبزی بخر.»🌱
گفت:
«من سرم خیلی شلوغه،می ترسم یادم بره.روی یه تیکه کاغذ هر چی می خواهی بنویس بهم بده.»؛💼
همون موقع داشت جیبش را خالی میکرد.👖
یک دفتر چه یادداشت ویک خودکار در آورد گذاشت زمین؛📒
برداشتمشان تا چیزهایی که می خواستم را،برایش بنویسم،یک دفعه بهم گفت:
«ننویسی ها!»😨
جاخوردم،نگاهش که کردم،به نظرم عصبانی شده بود!گفتم:
«مگه چی شده؟!»😳
گفت:
«اون خودکاری که دستته،مال بیت الماله.»😌
گفتم:
«من که نمی خواهم کتاب باهاش بنویسم!دو-سه تا کلمه که بیش تر نیست.»😕
گفت:
«نه!!.»😇
راوی همسر شهید
#شهید_مهدی_باکری
#فرمانده_لشکر_31_عاشورا
@yousof_e_moghavemat
سین مثل سپاه
می گفت:
"پاسدار یعنی کسی که
کار کنه بجنگه خسته نشه
کسی که نخوابه
تا وقتے خود بہ خود خوابش ببرہ
یه بار توی جلسه فرماندهان داشت روی کالک شرایط منطقه رو توضیح می داد؛ یه دفعه وسط صحبت صداش قطع شد از خستگی خوابش بردہ بود دلمون نیومد بیدارش کنیم چند دقیقه بعد که خودش بیدار شد، عذرخواهی کرد؛ گفت: سه چهار روز هستش که نخوابیدہ ام...
#شهید_مهدی_باکری
@yousof_e_moghavemat
1.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
برادر مهدی(باکری)شهید بود...
#سردار_دلها
#شهید_قاسم_سلیمانی
#شهید_مهدی_باکری
#شهید_حمید_باکری
@yousof_e_moghavemat
4.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 آخرین سخنرانی شهید مهدی باکری پیش از عملیات بدر...
#شهید_مهدی_باکری
#سالروز_شهادت
@yousof_e_moghavemat