🕊
روایتی زیبا
از #ایثار
✍️ با خواندنِ این خاطره به عظمتِ روحیِ شهید بابایی پی خواهید برد
عباس یه روز اومد خونه و گفت: خانوم! باید خونهمون رو عوض کنیم ، میخوام خونهمون رو بدیم به یکی از پرسنلِ نیروی هوایی که با هشت تا بچه توی یه خونۀ دو اتاقه زندگی می کنن، این خونه برای ما بزرگه، میدیم به اونا و خودمون میریم اونجا... اون بنده خدا وقتی فهمید فرماندهاش میخواد اینکار رو کنه قبول نکرد. اما با اصرارِ عباس بالاخره پذیرفت و خونه مون رو باهاشون عوض کردیم...
📚منبع: کتاب خدمت از ماست
🌹 #شهید_عباس_بابایی
#سالروز_ولادت
@yousof_e_moghavemat
مداحی و نوحه خوانی سرلشکر خلبان شهید عباس بابایی (با پای برهنه) در دسته زنجیرزنی
#شهید_عباس_بابایی
@yousof_e_moghavemat
🍃🌷
﷽
#کوله_پشتی_شهدا
👈سرقفلی!🔐
📢با اصرار میخواست از طبقهی دومِ آسایشگاه به طبقهی اول منتقل شود. ☹
با تعجب گفتم: «به خاطر همین من رو از دزفول کشوندی تهران!»😒
گفت: «طبقهی دوم مشرف به خوابگاه دخترانه است. دوست ندارم در معرض گناه باشم».😞
وقتی خواستهاش را با مسئول آسایشگاه در میان گذاشتم ؛
نیش خندی😏 زد و با لحن خاصی گفت: «آسایشگاه بالا کُلی سرقفلی داره، ولی به روی چشم منتقلش میکنم پایین».✋️
#شهید_عباس_بابایی🕊🌷
#کتــاب_پرواز_تا_بینهایت، ص35📚
.
.
.
رسول خدا💚(ص)
همه چشمها روز قیامت گریانند جز سه چشم:
چشمی که از ترس خدا بگرید،
چشمی که از نامحرم فرو نهاده شود،
چشمی که در راه خدا شب زنده دار باشد.
📚بحـــارالانـــوار، ج١٠١، ص٣۵📖
@yousof_e_moghavemat
🍃بالاخره سقوط #هواپیما را مهار می کند.ولی، جوابی نمیشنود .
نگاه #بغض نشسته اش روی #عباس خشک میشود و سیل #اشک بر چشمانش جاری میشود ...
.
🍃چقدر درد اور است رفیق چندین و چند ساله ات مقابل چشمان به #باران نشسته ات تو را برای همیشه ترک کند
.
🍃 تیمسار #عباس_بابایی , بزرگ مردی که در مکتب #شهادت پرورش یافت .
.
🍃مجاهدی که #زهد و تقوایش بسان دریایی خروشان بود و هر لحظه از زندگانیش موج ها در برداشت.
.
🍃 مرد وارسته ای که اقیانوس وجودش #عشق و از خودگذشتگی و کرامت بود، #سربازی که دلاور میدان جنگ بود و مبارزی سترگ با #نفس_اماره ی خویش.
.
🍃 از آن زمان که خود را شناخت کوشید تا جز در جهت خشنودی #حق تعالی گام برندارد و سربازیش برای رفیق ازلیاش بهنحو احسنت انجام دهد .
به راستی او #گمنام، اما #آشنای همه بود.
.
✍نویسنده:#زهرا_حسینی
.
#شهید_عباس_بابایی
#سالروز_شهادت
.
📅تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۲۹
.
📅تاریخ شهادت : ۱۵ مرداد۱۳۶۶
.
🥀مزار شهید :گلزار شهدا قزوین.
@yousof_e_moghavemat
چند روز قبل از شهادت در پاسخ پافشاریهای بیش از حد دوستانش جهت عزیمت به مراسم حج گفته بود :
«تا عید قربان خودم را به شما میرسانم.»
#سرلشکر
#شهید_عباس_بابایی ❤️
اسماعیل نیروی هوایی ؛
خلبانی ڪہ در روز عید قربان
دنیا را برای خدایی شدن ذبح کرد
@yousof_e_moghavemat
#برگی_از_خاطرات 🌷
💠ظهر یک روز شهید بابایی آمد قرارگاه تا به اتفاق هم برای نماز جماعت به مسجد قرارگاه برویم، ایشان موی سر خود را چون سربازان تراشیده و لباسی خاکی بسیجی پوشیده بود، وقتی وارد مسجد شدیم به ایشان اصرار کردم به صف اول نماز برویم ولی ایشان قبول نکرد و در همان میان ماندیم، چرا که ایشان سعی میکرد ناشناخته بماند، در نماز حالات خاصی داشت مخصوصا در قنوت، در برگشت از نماز رفتیم برای نهار، اتفاقا نهار آن روز کنسرو بود و سفر ساده ای پهن کرده بودند، ایشان صبر کرد و آخر از همه شروع به غذا خوردن کرد، وی آنچنان رفتار میکرد که کسی پی نمیبرد که با فرمانده عملیات نیروی هوایی ارتش، روبهروست، بیشتر وانمود میکرد که یک بسیجی است.
🌷
#شهید_عباس_بابایی
(راوی: سرلشکر رحیم صفوی)
@yousof_e_moghavemat
🔸 *سرایدار مدرسه ای تعریف میکرد:*
کمردرد داشتم و نمیتوانستم کار مدرسه را خوب انجام دهم. مدیر مدرسه به من گفت: اگر اوضاعت همیشه این باشد، باید بروی بیرون.
🔸اگر مرا بیرون میکردند، خیلی اوضاع زندگیام بدتر میشد. آن شب همهاش در این فکر بودم که اگر مرا بیرون بیندازند، چه خاکی توی سرم کنم؟
فردا صبح که رفتم مدرسه، دیدم حیاط و کلاسها عین دسته گل شده و منبع آب هم پر است. از عیالم که برنمیآمد؛ چون توان این همه کار را نداشت. نفهمیدم کار کی بوده. فردا هم این قضیه تکرار شد.
🔸شب بعد نخوابیدم تا از قضیه سر در بیاورم. صبح، یک پسر بچه از دیوار پرید پایین و یکراست رفت سراغ جارو و خاکانداز. شناختمش. از بچههای مدرسهی خودمان بود. مرا که دید، ایستاد. سرش را پایین انداخت. با بغضی که در گلویم نشسته بود، گفتم: «پسرم! کی هستی؟» گفت: «عباس بابایی.»🌹 گفتم: «چرا این کارها را میکنی؟» گفت: «من به شما کمک میکنم تا خدا هم به من کمک کند.»
📚کتاب «ظرافتهای اخلاقی شهدا»
#شهید_عباس_بابایی
#شهید_خلبان
@yousof_e_moghavemat
#ازشهید_بودن_تا_شهید_شدن
همیشه لباس کهنه میپوشید. آخرش هم اسمش پای لیست دانشآموزان کم بضاعت رفت.
مدیر مدرسه داییاش بود. همان روز عصبانی به خانه خواهرش رفت.
مادر عباس بابایی، برادرش(مدیر مدرسه) را پای کمد برد و ردیف لباسها و کفشهای نو عباس را نشانش داد. گفت عباس میگوید دلش را ندارد پیش دوستان نیازمندش اینها را بپوشد.
#شهید_عباس_بابایی
@yousof_e_moghavemat
✅ #سیره_شهدا
🌷🦋 #شهید_عباس_بابایی
#آمریکا که بودیم هیچ وقت پپسی نمی خورد
چند بار گفتم برام نوشابه پپسی بخر اما نخرید
یه بار بهش اعتراض کردم و گفتم : این نوشابه ها که تفاوت قیمت ندارند پس چرا پپسی نمی خری؟!
گفت : چون کارخانه پپسی مال اسرائیلیها هاست
📚 پرواز تا بی نهایت / ص ۳۷
@yousof_e_moghavemat
#پوستر | در این هوا هوس نمیگنجد
#رهبر_انقلاب: «همانند شهید بابایی دلها را به هم نزدیک کنید؛ درون را پاک کنید؛ عمل را خالص کنید؛ برای خدا کار کنید؛ آن وقت خدای متعال برکت خواهد داد. عباس بابایی یک انسان واقعاٌ مؤمن و پرهیزگار و صادق بود.»
🌷 به مناسبت ۱۵ مردادماه، سالروز شهادت شهید بابایی
#شهید_عباس_بابایی
#سالروز_شهادت 🌷
#پانزدهم_مرداد_1366
@yousof_e_moghavemat
قسمتی از وصیتنامه شهید «عباس بابایی»
خدايا مرگ مرا و فرزندان و همسرم را شهادت قرار بده
خدايا، همسر و فرزندانم را به تو میسپارم.
خدايا، در اين دنيا چيزی ندارم، هرچه هست از آن توست.
پدر و مادر عزيزم، ما خيلی به اين انقلاب بدهکاريم.
#شهید_عباس_بابایی
#سالروز_شهادت
#استوری
@yousof_e_moghavemat
صدای عباس ؛
فضای کابین را پر کرد
تعزیهٔ مسلم را زمزمه می کرد :
مسلم سلامت می کند
یا حسین . . .
#شهید_عباس_بابایی
#محرم
@yousof_e_moghavemat