eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
289 دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
حال و هواى طهران در سال57 @yousof_e_moghavemat
هر که در عشق سر از قلّه برآرد هنر است همه تا دامنه‌ی کوه تحمل دارند @yousof_e_moghavemat
💠سفره ساده و بی ریای جبهه 🔹 آن زمان که آدم ها سبک‌بال و سبک‌بار بودند،چراکه گلوله بود و آتش وترکش و با مرگ یک وجب فاصله داشتند -...احساس رفتن نشاط انگیز است وماندن جز رکود و رخوت نیست @yousof_e_moghavemat
صبح یعنے بخندے دل من باز شود پلک بگشایے و از نو غزل آغازشود صبح یعنے کہ گرم نگاهت باشد آسمان، عشق ،زمین،با تو هم آواز شود 🌷 @yousof_e_moghavemat
💠 نام گذاری تیپ۲۷محمدرسول‌الله(ص) 📜 متن زیر بخشی از مصاحبه‏ اى است که به راز نام گذاری تیپ به نام حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله) اشاره می کند سخنانی که نشانگر عمق ارادت او به ساحت حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله) دارد:👇👇👇👇 🖋اسم تیپ را گذاشتیم تیپ محمد رسول‏ اللَّه ‏(ص) 🏳اولاً این اسم اعتقاد ما را به مکتب و سنت حضرت رسول نشان می دهد. 🙏 به این معنا که ما رزمندگان تیپ، حضرت محمد(ص) را به عنوان خاتم الانبیاء و بزرگترین رسول خداوند می ‏شناسیم و به ایشان اعتقاد داریم👌 چرا که ایشان شاخص وحدت بین تمام مسلمانان هستند و این نام به این خاطر براى تیپ ما انتخاب شد. ❕البته این نامگذارى یک زمینه قبلى هم داشت و آن عملیاتى بود که توسط ما در مناطق و انجام شد و نام آن محمد رسول ‏اللَّه‏(ص) بود. 🔆البته "حاج ‏احمد" با آن روحیه لطیف خود، فلسفه ‏اى هم براى شماره این تیپ یعنى عدد ۲۷ فرض کرده بود. 👇 او بعدها در این رابطه به یکى از همرزمان با صفایش گفته بود: «... عدد دو را که از هفت کسر کنى، میماند پنج به نیت پنج تن آل‏عبا😊🙏 عدد دو را که با عدد هفت جمع ببندى، می ‏شود نُه یعنى تسعة معصومین مِن وُلدِ الحسین‏ حالا اگر تو این عدد دو را با عدد هفت ضرب کنى، حاصل آن میشود چهارده، به نیت ۱۴ معصوم (علیهم ‏السلام) 👌🌸🍃 📚 منبع: کتاب آذرخش مهاجر سالروز تاسیس لشکر ۲۷ محمدرسول الله گرامی باد💐🍂🍃 یاد شهیدان و فرماندهانی که در این لشکر پیروز خدا درخشیدن از جمله:جاویدنشان حاج احمد متوسلیان،حاج ابراهیم همت،رضا چراغی،عباس کریمی،محمد اسماعیل کوثری،حسین همدانی،جواد خضرایی،عبدالله عراقی،محسن کاظمینی محمدرضا یزدی، و تمامی فرماندهان خط شکن این لشگر گرامی باد @yousof_e_moghavemat
صبحانہ اگر هـست ، از آن خـــوانِ بهــشتی یڪ لقمہ بہ مـا اهـلِ زمین هـم بچشانید . . . @yousof_e_moghavemat
تصاویر بالا رزمندگان ایرانی را در پادگان دوکوهه (حسینیه شهید ) در حال اجرای ورزش باستانی در سال 1363 نشان می‌دهد. @yousof_e_moghavemat
!! 🌷با سر و صدای محمود از خواب پریدم. محمود در حالیکه هرهر می خندید رو به عباس گفت: «عباس پاشو که دخلت درآمده. فک و فامیلات آمده اند دیدنت!» عباس چشمانش را مالید و گفت: «سر به سرم نگذار. لرستان کجا، این جا کجا؟» _خودت بیا ببین. چه خوش تیپ هم هستند. واست کادو هم آورده اند! 🌷همگی از چادر زدیم بیرون. سه پیرمرد لر با شلوار پاچه گشاد و چاروق و کلاه نمدی به سر در حالیکه یکی از آنها بره سفیدی زیر بغل زده بود، می آمدند. عباس دو دستى زد به سرش و نالید: «خانه خراب شدم!» 🌷به زور جلوی خنده مان را گرفتیم. پیرمردها رسیده نرسیده شروع کردند به قربان صدقه رفتن و همه را از دم با ریش زبر و سوزن سوزنی شان گرفتند به بوسیدن. عباس شرمزده یک نگاه به آنها داشت یک نگاه به ما. به رو نیاوردیم و آوردیمشان تو چادر. محمود و دو، سه نفر دیگر رفتند سراغ دم کردن چایی. 🌷عباس آن سه را معرفی کرد: پدر، آقا بزرگ و خان دایی، پدرزن آینده اش. پیرمردها با لهجه شیرین لری حرف می زدند و چپق می کشیدند و ما سرفه می کردیم و هر چند لحظه می زدیم بیرون و دراز به دراز روی شکم مان را می گرفتیم و ریسه می رفتیم. 🌷خان دایی یا به قول عباس، خالو جان بره را داد بغل عباس و گفت: «بیا خالو جان، پروارش کن و با دوستانت بخور.» اول کار بره نازنازی لباس عباس آقا را معطر کرد و ما دوباره زدیم بیرون. ولخرجی کردیم و چند بار به چادر تدارکات پاتک زدیم و با کمپوت سیب و گیلاس از مهمان های ناخوانده پذیرایی کردیم. 🌷پدرزن عباس مثل اژدها دود بیرون داد و گفت: «وضعتان که خیلی خوبه. پس چی هی می گویند به جبهه ها کمک کنید و رزمنده ها محتاج غذا و لباس و پتویند؟» عباس سرخ شد و گفت:«نه کربلایی شما مهمانید و بچه ها سنگ تمام گذاشته اند.» اما این بار پدر و آقا بزرگ هم، یاور خان دایی شدند و متفق القول شدند که ما بخور و بخواب کارمان است والله نگهدارمان! 🌷کم کم داشتیم کم می آوریم و به بهانه های الکی کرکر می کردیم و آسمان و صحرا را نشان می دادیم که مثلا به ابری سه گوش در آسمان می خندیدیم! شب هم پتوهایمان را انداختیم زیرشان و آنها تخت خوابیدند. 🌷از شانس بد آن شب فرمانده گردان برای این که آمادگی ما را بسنجد، یک خشم شب جانانه راه انداخت. با اولین شلیک، خان دایی و آقا بزرگ و پدر یا مش بابا مثل عقرب زده ها پریدند و شروع به داد و هوار کشیدن و یا حسین و یا ابوالفضل به دادمان برس، کردن. 🌷لابه لای بچه ها ضجه می زدند و سینه خیز می رفتند و امام حسین را به کمک می طلبیدند. این وسط بره نازنازی یکی از فرمانده هان را اشتباه گرفته بود و پشت سرش می دوید و بع بع می کرد. دیگر مرده بودیم از خنده. فرمانده فریاد زد: «از جلو نظام!» سه پیرمرد بلند فریاد زدند: «حاضر!» و بره گفت: «بع! بع!» گردان ترکید. فرمانده که از دست بره مستأصل شده بود دق دلش را سر ما خالی کرد: بشین، پاشو، بخیز! 🌷با هزار مکافات به پیرمرد حالی کردیم که این تمرین است و نباید حرف بزنند تا تنبیه نشویم. اما مگر می شد به بره نازنازی حرف حالی کرد. کم کم فرمانده هم متوجه موضوع شد. زودتر از موعد مقرر ما را مرخص کرد. بره داشت با فرمانده به چادر مسئولین گردان می رفت که عباس با خجالت و ناراحتی بغلش کرد و آورد. پیرمرد ها ترسیده و رمیده شروع کردند به حرف زدن که: «بابا شما چقدر بدبختید. نه خواب دارید و نه آسایش. این وسط ما چکاره ایم، خودمان نمی دانیم!» 🌷صبح وقتی از مراسم صبحگاه برگشتیم، دیدیم که عباس بره اش را بغل کرده و نگاه مان می کند. فهمیدیم که سه پیرمرد فلنگ را بسته اند و بره را گذاشته اند برای عباس. محمود گفت: «غصه نخور، خان دایی پیرمرد خوبی است. حتماً دخترش را بهت می دهد!» عباس تا آمد حرف بزند بره صدایی کرد و لباس عباس معطر شد! 📚 رفاقت به سبک تانک، صفحه ٤٧ @yousof_e_moghavemat
🚩 ✔ 💠 ✍ بعد از ظهر شنبه هفدهم بهمن ۱۳۶۰ ، در حالی که چهار شبانه روز از نبرد لاینقطع چزابه سپری می شد، ، و موقتاً نیروهایشان را در خط پدافندی تیپ ۱۴ امام حسین علیه السلام بر جای نهادند و برای دیدار با میرقائد، رهسپار قرارگاه مرکزی کربلا در دزفول شدند. هدف آنان از این ملاقات قطعی کردن سه مسئله بود: ۱- اعلام آمادگی برای تشکیل تیپ مستقل ۲- تصویب نهایی ترکیب فرماندهی تیپ ۳- در اختیار گرفتن مقرری جهت تیپ مزبور . پس از اقامه نماز مغرب در قرارگاه مرکزی کربلا، تشکیل تیپ رسماً اعلام شد. حال نوبت به نامگذاری تیپ رسیده بود. در همین ارتباط می‌گوید: . "...اسم تیپ را گذاشتیم (ص). اولاً این اسم، اعتقاد ما را به مکتب و سنت رسول اکرم (ص) نشان می دهد؛ به این معنا که ما رزمندگان تیپ، حضرت محمّد (ص) را به عنوان خاتم الانبیا و بزرگترین رسول خداوند می شناسیم و به ایشان اعتقاد داریم؛ چرا که ایشان شاخص وحدت بین تمام مسلمانان هستند و این نام، در اصل به همین خاطر برای تیپ ما انتخاب شد. البته این نامگذاری، یک زمینه قبلی هم داشت و آن عملیاتی بود که در ایام ولادت رسول اکرم (ص) توسط ما در مناطق مریوان و پاوه انجام شد و نام آن محمّد رسول الله (ص) بود." 📷 اوایل تیر ۱۳۶۱، سوریه، مراسم صبحگاه نیروهای ایرانی در پادگان زبدانی - از راست: (ناشناس، ، ، کاظم میرزایی، ، ، منصور کوچک محسنی، ، حسن شاه حسینی، ، جعفر جهروتی زاده، ناشناس)🚩 📚 برگرفته از کتاب ارزشمند به قلم سردار گلعلی بابایی ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) 🆔 @yousof_e_moghavemat
🕊 گمان مکن پسرت ناتنی‌برادر بود قسم به عشق، کنارم حسین دیگر بود منال ام بنین و ببال از عباس تو شیرمادر و شیر تو شیرپرور بود سقوط قلعه‌ی خیبر اگر به نام علی‌ست فرات، خیبر دیگر؛ یل تو حیدر بود ز شام تا به سحر دور خیمه‌ها می‌گشت که ماه هاشمیان بود و مهرپرور بود به لرزه بود از او پشت هفت‌پشت ستم یل تو یک‌تنه یک تن نبود، لشگر بود به جای دست روی چشم خویش تیر گذاشت ببین که تا به چه حدی مطیع رهبر بود اگر فتاد روی خاک می‌شود پرپر ولی گل تو روی شاخه بود و پرپر بود @yousof_e_moghavemat
بُرد _ بُرد فقط بازی شما با دنیا بود دروازه‌ های استقامت را در دقایق اول بازی فتح کردید ... @yousof_e_moghavemat
🌷 غواص و تخریب‌چی شهید، هادی اخباری 💠 لشکر فاتح 21 امام رضا علیه السلام 🌴 دوران دفاع مقدس @yousof_e_moghavemat
📷 گروه نه نفره انفجارات قبل از عملیات والفجر هشت 🌴 لشکر 21 امام رضا علیه السلام دوران دفاع مقدس @yousof_e_moghavemat
: ۱۸ بهمن ۱۳۶۵🌹 ✔ 🚩 از دلاوران و ۲۷ مسئولیت فرماندهی مهندس 🚩 🌷 👉 ولادت: ۱۳۳۵ تهران دانش آموزی نمونه در زمینه های اخلاقی و علمی اخذ دیپلم رشته ریاضی فیزیک با معدل عالی قبولی در دانشگاه علم و صنعت با رشته مکانیک آشنایی با تشکیلات سیاسی دانشجویی جهت مبارزه با مخالفین امام و رژیم ستم شاهی پهلوی به عضویت درآمدن سپاه بعد از پیروزی انقلاب عزیمت به کردستان و پیوستن به نیروهای سردار کبیر اسلام تسخیر در مریوان از بنیان گذاران واحد ادوات و توپخانه ۲۷ به همراه سرداران شهید و مسئولیت فرماندهی به دستور سردار بزرگ سپاه اسلام 🌹شهادت: ۱۸ بهمن ماه ۱۳۶۵، عملیات ، ، پس از ادای نماز صبح 💖 . . . ۲۷_محمد_رسول_الله ۲۷_محمد_رسول_الله 🆔 @yousof_e_moghavemat
ایها الرفیق ... دیرزمانی است و من ، فاتحۂ جاماندن از تو را می‌خوانم @yousof_e_moghavemat
😄 😃 شـــ🌚ـــب عملیات محرم بود. مهیاے رفتن بہ منطقه ے عملیاتے بودیم. بازار استغاثہ🙏 و راز و نیاز و شفاعت و وصیت 📝گرم بود. دوستے داشتیم قلچماق 💪بہ نام ابوالحسن چنگیزے، واقعاً گاهے اوقات مغولے رفتار مے کرد. آن شب از میان جمع، مچ دست 🙌مرا گرفت و آورد بہ گوشه اے خلوت یقہ ام را گرفت و گفت: مرا شفاعت مے ڪنے یا همین جا مغزت را متلاشے👊 ڪنم؟ گفتم: «اختیار دارید،؟ ڪے جرأت داره بالاے حرف شما حرفے بزنہ قربان!».😂😂 @yousof_e_moghavemat
🌷 غواص و تخریبچی شهید هادی اخباری و رزمنده مخلص و شجاع، سردار اسماعیل قاآنی فرمانده لشکرفاتح ۲۱ امام رضا (علیه السلام) - جانشین حاج قاسم سلیمانی، فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران @yousof_e_moghavemat