#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
خِسخِس سینهات انداخت ز پا بابا را
به زمین هِی نکش آنقدر عزیزم پا را
پیرمردم! همهی دلخوشی من برخیز
برنمیخیزی اگر، باز کن این لبها را
دشت پُر گشته ز تو یا که تو از دشت پری؟
به زمین ریختهای مینگرم هر جا را
سهم آهوی من از زندگیاش صیاد است
بست با نیزه به رویش ره این صحرا را
پهلویت آمدم و پهلویت آزارم داد
باز دیدم وسط آتش در، زهرا را
خُنکای جگرم! بیتو نمیخواهم من
به خدا لحظهای از زندگی دنیا را
تو تجلای غم پنجتنی ای ولدی
که به هر زخم به تصویر کشیدی ما را
✍️ #سیدپوریا_هاشمی
47.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دودمه شب ششم محرم
بمناسبت روزعفاف وحجاب
پیام کربلا به ما عزت است
لازمه عزت ما غیرت است
الگوی ما شد عباس حیدر
(الله اکبر الله اکبر )
بیرق ما چادر زهرا بود
ارثیه مادر ما این بود
حجاب وعفت معنی غیرت
(الله اکبر الله اکبر )
ﭼﻘﺪﺭ ﺩﺭﮎ ﺷﺪﻥ ﺩﻟﻨﺸﯿﻦ ﺍﺳﺖ ...
ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﮔﺎﻫﯽ، ﻫﻤﺪﻣﯽ، ﻫﻤﺮﺍﻫﯽ ﺑﺎﺷﺪ
ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﺪ
ﻭ ﺑﺪﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺻﺒﻮﺭﯼ
ﮐﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﯽ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻣﯿ ﺸﻮﺩ
ﺩﺍﺩ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺭﺍﻩ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ
ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﺪ ﺑﯽ ﺣﻮﺻﻠﮕﯽ ﻫﺎﯾﺖ ﺍﺯ ﺩﻟﺘﻨﮕﯿﺴﺖ
ﺍﺯ ﺳﺮ ﺧﺴﺘﮕﯽ ...
ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺍﺧﻢ ﮐﺮﺩﻥ
ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻧﮕﯿﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﻣﺤﺒﺖ ﺁﺭﺍﻣﺖ ﮐﻨﺪ
ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﯾﺮﺩ ﻭ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﺑﺎﺷﺪ
ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺑﺪﯼ ﻫﺎ ﻭ ﺑﯽ ﺣﻮﺻﻠﮕﯽ ﻫﺎﯾﺖ ...
ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻋﺼﺎﺏ ﺧﻮﺭﺩﯼ ﻫﺎ ﻭ ﻏﺮ ﺯﺩﻥ ﻫﺎﯾﺖ
ﻭ ﯾﺎﺩﺵ ﻧﺮﻭﺩ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻫﻤﺎﻥ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﻫﺴﺘﯽ ...
ﮐﻪ ...
ﻓﻘﻂ ...
ﮐﻤﯽ ...
ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺷﺪﻩ...!
#نوستالژی
علی نقی، كاسب مؤمن و خیری بود كه هیچ گاه وقت نماز در مغازه پیدایش نمی كردند. در عوض این معلم قرآن در صف اول نماز جماعت مسجد دیده می شد.
یك عمر جلسات مذهبی در خانه ها و تكیه ها به راه انداخته و كلی مسجد مخروبه را آباد كرده بود ولی از نعمت فرزند محروم بود.
آنهایی كه حسودی شان می شد و چشم دیدنش را نداشتند، دنبال بهانه می گشتند تا نمكی به زخمش بپاشند؛ آخر بعضی ها عقده پدر او را هم به دل داشتند؛
پیرمردی كه رضاخان قلدر هم نتوانسته بود جلسات قرآن خانگی او را تعطیل كند.
علی نقی راه پدر را ادامه داده بود اماالان پسری نداشت كه او هم به راه پدری برود.
به خاطر همین همسایه كینه توز، بهانه خوبی پیدا كرده بود تا آتش حسادتش را بیرون بپاشد؛ در زد. علی نقی آمد دم در. مردك به او یك گونی داد و گفت:
«حالا كه تو بچه نداری، بیا اینها مال تو، شاید به كارت بیاید».
علی نقی در گونی را باز كرد، ۱۱ تا بچه گربه از توی آن ریختند بیرون. قهقهه مردك و صدای گریه علینقی قاطی شد.
كنار در نشست و دستانش به دعا بلند و گفت «ای كه گفتی بخوانیدم تا اجابتتان كنم! اگر به من فرزندی بدهی، نذر می كنم كه به لطف و هدایت خودت او را مبلغ قرآن و دینت كنم».
خدایی كه دعای زكریای سالخورده را در اوج ناامیدی اجابت كرده بود، ۱۱ فرزند به علی نقی داد كه یکی از آنها حاج آقا محسن قرائتی است.
چند خط روضه امشب😭
خبرش پخش شده پخش شدی روی زمین
خبرش پخش شده ریخته ای دور و برم😭
من از این چند برابر شدنت فهمیدم
چقدر کینه به دل داشته اند از پدرم😭
بغلت میکنم و از بغلم میریزی😭
آه بابا چه کنم با تو و این دردسرم
با چنین ریخت و پاشی که شدی ممکن نیست
که تو را یک نفری تا دم خیمه ببرم😭
کار تشییع تو یک روز زمان خواهد برد
همه از خیمه بیایید که من یک نفرم😭