01 reza.mp3
9.32M
نوحه شماره یک
اجرا در صحن جامع رضوی
چهارشنبه ۲۲ شهریور
بعد از نماز صبح
یارب پسر فاطمه غمخوار ندارد
بی مونس و بی یار پرستار ندارد
رضا یار ندارد پرستار ندارد
از غصه ز هجر پسرش در دم اخر
تابی و توان ثامن اطهار ندارد
معصومه نگر حال دل زار برادر
دل خون شده از جور و عزادار ندارد
رضا یار ندارد پرستار ندارد
معصومه بمیرد که نشد همسفر تو
دلخون شده از هجر و مددکار ندارد
رسوایی مامون همه مقصود رضا بود
هرگز که رضا میل به دربار ندارد
رضا یار ندارد پرستار ندارد
ای قبله هشتم ز غمت عالم و ادم
در سنیه به جز اه شرر بار ندارد
از غربت تو خون ب دل خلق جهان شد
کس نیست که از غصه دل زار ندارد
رضا یار ندارد پرستار ندارد
__
02 rasollolah.mp3
6.44M
نوحه شماره دو
اجرا در صحن جامع رضوی
چهارشنبه ۲۲ شهریور
بعد از نماز صبح
از داغ رسول ا... شد غرق عزا دنیا
می گرید و می نالد از هجر پدر زهرا
پشت فلک از این غم مانند کمان گردید
شد کعبه عزادار و از غصه سیه پوشید
رکن و حرم و زمزم زین حادثه در غوغا
جبریل امین نالد از دوری پیغمبر
جن و ملک از این غم بر سینه زنان یکسر
در بارگه باری شد نغمه واویلا
یکسو علی از داغ آن در ثمین نالد
سویی ز غمش زینب با حال حزین نالد
گریان حسنین گویند یا سیدی یا مولا
03 hasan.mp3
9.44M
نوحه شماره سه
اجرا در صحن جامع رضوی
چهارشنبه ۲۲ شهریور
بعد از نماز صبح
نام تو یا حسن ورد زبان من است
قبر بی زائرت قبله جان من است
تو جگر گوشه پیغمبری
در وطن از همه تنها تری
گل زهرا حسن گل زهرا حسن
ای مدینه خجل ز غربت قبر تو
غربت قبر تو خاطره صبر تو
به فدای تو و خون دلت
همسرت شد ز جفا قاتلت
گل زهرا حسن
ای که بر غربتت ماهی دریا گریست
در کنار بقیع حضرت زهرا گریست
در کنار مزار مخفی مادرت
لاله باران شد از تیر جفا پیکرت
گل زهرا حسن
هر که ریزد به غربت تو اشک عزا
نکند دیده اش گریه به روز جزا
یا حسن شیعه عزادار توست
دیده فاطمه خونبار توست
http://eitaa.com/yousofarjonei
.
#غزل_مدح
#امام_رضا_علیه_السلام
(غزل رضوی)
➖➖➖
پناهِ هر چه دل مبتلا امام رضاست
تمام دار و ندارِ گدا امام رضاست
خوشیم دست به دامان هیچکس نشدیم
خوشیم ذکر شب و روز ما امام رضاست
کجاست ملجا ما؟ غیرِ گوشه ی حرمش
کجاست جنت ما ؟هر کجا امام رضاست
در این حرم به در بسته می خورم ؟حاشا
بگو به خلق که مشکل گشا امام رضاست
دگر چه واهمه ای از قیامتت داری
اگر حساب و کتاب تو با امام رضاست
کنار پنجره فولاد تازه فهمیدم
که ضامن سفرِ کربلا امام رضاست
دلم خوش است بیایی زمان تلقینم
که ذکر آخر عُشاق "یا امام رضاست "
➖➖➖
#امام_رضا
#احسان_نرگسی ✍
.
▪️ گریه رسول خدا(ص) از قبر و قیامت؛
مرحوم ابن شهرآشوب مازندرانی از ابن عباس و سُدی نقل میکند که وقتی آیه شریفه: إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ – سوره زمر آیه ۳۰ – نازل شد رسول خدا(ص) فرمود: «ای کاش میدانستم چه زمانی اتفاق خواهد افتاد.» سوره نصر نازل شد.بعد از نزول آن پیامبر(ص) یا ساکت بود یا تکبیر میگفت و یا مشغول قرائت (قرآن) بود و میگفت:
«سبحان الله و بحمده استغفرالله و اتوب الیه.»
در مورد آن عمل از آن حضرت سوال شد فرمود: «بدانید همانا نفسم خبر مرگ مرا میدهد.» سپس خیلی شدید گریه کردند. عرض شد یا رسول الله! آیا شما از مرگ گریه میکنید؟ در حالی که خداوند گذشته و آینده شما را آمرزیده است (و شما معصوم هستید)
قالَ: «فَاَینَ هَوْلُ الْمُطَّلَعِ؟ وَ اَینَ ضَیقَۀ وَ ظُلْمَۀ اللَّحْدِ؟ أَینَ الْقِیامَۀ وَ الاَْهْوالُ؟»
پس فرمود: «کجاست (چه میشود) سختیها و منازل دشواری که در پیش روست و تنگی قبر و تاریکی لحد چه میشود قیامت و ترسهای آن چه میشود؟» (یعنی برای اینها گریه میکنم)
📚منبع
المناقب، ابن شهر آشوب، ج ۱، ص۲۳۴
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۲۲، ص ۴۷۱
زندگینامه و مصائب چهارده معصوم(ع)، یدالله بهتاش، ص ۴۱
#پیامبر_اکرم_ص
#رسول_الله_ص
#مصائب_حضرت_محمد_ص
▪️ سخنان درشت مأمون به امام رضا (ع)؛
چون مأمون از زبان حضرت رضا (ع) شنید که می فرماید مرا به زهر ستم شهید خواهند کرد مأمون از شنیدن این سخنان گریان شد و گفت یابن رسول الله چه کسی می تواند شما را به قتل رساند؟ چه کسی یارای آن هست که تا من زنده هستم نسبت به شما بدی اندیشه کند؟
حضرت فرمود: «اگر بخواهم می توانم بگویم چه کسی مرا شهید خواهد کرد.»
مأمون گفت: یابن رسول الله غرض شما از این سخنان آن است که ولایت عهد مرا قبول نکنی تا مردم بگویند که شما ترک دنیا کرده ای.
حضرت فرمود: «به خدا سوگند از روزی که پروردگار من مرا خلق کرده است تا حال دروغ نگفته ام و ترک دنیا نکرده ام و غرض تو را می دانم.»
مأمون گفت غرض من چیست؟
حضرت فرمود: «غرض تو آن است که مردم بگویند علی بن موسی الرضا ترک دنیا نکرده بلکه دنیا ترک او کرده بود، اکنون که دنیا او را میسر شد برای طمع خلافت ولایت عهد را قبول کرد.»
مأمون در غضب شد و گفت پیوسته سخنان ناگوار در برابر من می گویی به خدا قسم که اگر ولایت عهد مرا قبول نکنی گردنت را خواهم زد.
📚منبع
جلاء العیون، علامه مجلسی، ص ۹۳۶
#علی_بن_موسی_الرضا_ع
#مصائب_امام_رضا_ع
◾️ حضور امام جواد(ع) بر بالین امام رضا(ع)؛
من (اباصلت) در وسط خانه محزون و ناراحت ایستاده بودم که ناگهان دیدم جوانی بسیار زیبا پیش رویم ایستاده که شبیهترین کس به حضرت رضا(ع) است. جلو رفتم و عرض کردم: از کجا داخل شدید؟ درها که بسته بود، فرمود: «آن کس که مرا از مدینه تا اینجا آورد، از در بسته هم وارد کرد.»
پرسیدم: شما کیستید؟ فرمود: «من حجت خدا بر تو هستم. ای اباصلت! من محمد بن علی الجواد هستم.» سپس به طرف پدر گرامیش رفت و فرمود: «تو هم داخل شو!»
تا چشم مبارک حضرت رضا(ع) به فرزندش افتاد او را در آغوش کشید و پیشانیاش را بوسید.
حضرت جواد(ع) خود را روی بدن امام رضا(ع) انداخت و او را بوسید. سپس آهسته شروع کردند به گفتوگو که من چیزی نشنیدم، اسراری بین آن پدر و پسر گذشت تا زمانی که روح ملکوتی امام رضا(ع) به عالم قدس پر کشید.
امام جواد(ع) به تغسیل امام رضا(ع) پرداخت
امام جواد(ع) فرمود: «ای اباصلت! برو از داخل آن تخت و لوازم غسل و آب را بیاور.»
گفتم: آنجا چنین وسایلی نیست.
فرمود: «هر چه می گویم، بکن!»
من داخل خزانه شدم و دیدم بله، همه چیز هست. آنها را آوردم و دامن خود را به کمر زدم تا در غسل امام کمک کنم، حضرت جواد(ع) فرمود: «ای اباصلت! کنار برو، کسی که به من کمک میکند غیر از توست.» سپس پدر عزیزش را غسل داد. بعد فرمود: «داخل خزانه زنبیلی است که در آن کفن و حنوط است. آنها را بیاور.»
من رفتم و زنبیلی دیدم که تا به حال ندیده بودم. کفن و حنوط کافور را آوردم، حضرت جواد پدرش را کفن کرد و نماز خواند و باز فرمود: «تابوت را بیاور» عرض کردم: از نجاری؟ فرمود: «در خزانه تابوت هست» داخل شدم. دیدم تابوتی آماده است. آن را آوردم.
امام جواد(ع) پدرش را داخل تابوت گذاشت و سپس به نماز ایستاد.
ناگهان تابوت به سوی آسمان رفت.
هنوز نمازش تمام نشده بود که ناگهان دیدم سقف شکافته شد و تابوت از آن شکاف به طرف آسمان رفت. گفتم: یا ابن رسول الله! الان مأمون میآید و می گوید بدن مبارک حضرت رضا(ع) چه شد؟
فرمود: «آرام باش! آن بدن مطهر به زودی بر میگردد. ای اباصلت! هیچ پیامبری در شرق عالم نمیمیرد، مگر آنکه خداوند ارواح و اجساد او و وصیاش را به هم ملحق فرماید، حتی اگر وصیاش در غرب عالم بمیرد.»
در این هنگام دوباره سقف شکافته شد و تابوت به زمین نشست، سپس حضرت جواد(ع) بدن مبارک پدرش را از تابوت خارج کرد و به وضعیت اولیه خود در بستر قرار داد. گویی نه غسل داده و نه کفن شده بود. بعد فرمود: «ای اباصلت! برخیز و در را برای مأمون باز کن.»
ناگهان مأمون به همراه غلامانش با چشمی گریان و گریبانی چاک کرده داخل شد. همان طور که بر سر خود می زد، کنار سر مطهر حضرت رضا(ع) نشست و دستور تجهیز و دفن امام را صادر کرد.
تمام آنچه را که امام رضا(ع) به من فرموده بود به وقوع پیوست.
📚منبع
عیون اخبار الرضا، علامه مجلسی، ج ۲، ص ۲۴۲
#علی_بن_موسی_الرضا_ع
#مصائب_امام_رضا_ع
📣 کمک امام رضا (ع) به زائران در راه مانده؛
محدث نوری رضوان الله عليه نقل می كند:
يكی از خدمتگزاران حرم مطهر حضرت رضا عليه السلام گفت: در شبی كه نوبت خدمت من بود، در رواقی كه به دارالحفاظ معروف است خوابيده بودم.
ناگاه در خواب ديدم كه در حرم مطهر باز شد خود حضرت امام رضا عليه السلام از حرم بيرون آمدند و به من فرمودند: «برخيز و بگو مشعلی فروزان بالای گلدسته ببرند، زيرا جماعتی از اعراب بحرين به زيارت من میآيند و اكنون در اطراف طرق (هشت كيلومتری مشهد) بر اثر بارش برف راه را گم كردهاند برو به ميرزا شاه نقی متولی بگو مشعلها را روشن كند و با گروهی از خادمان جهت نجات و راهنمايی آنان حركت كنند»
آن خادم می گويد: از خواب پريدم و فوری از جا برخاستم و مسئول خدام را از خواب بيدار كرده و ماجرا را برايش گفتم او نيز با شگفتی برخاست و با يكديگر بيرون آمديم در حالی كه برف به شدت می باريد مشعل دار را خبر كرديم و او به سرعت مشعلی روی گلدسته روشن كرد آنگاه با عدهای از خدام حرم به خانهی متولی رفتيم و ماجرا را برايش شرح داديم سپس با گروهی مشعل دار به طرف طرق حركت كرديم نزديك طرق به زوار رسيديم.
آنان در هوای سرد و برفی ميان بيابان گویی منتظر ما بودند از چگونگی حالشان جويا شديم گفتند: ما به قصد زيارت حضرت رضا عليه السلام از بحرين بيرون آمديم امشب گرفتار برف و سرما شده و از راه خارج گشتيم و ديگر نمی توانستيم مسير حركت را تشخيص دهيم تا اينكه از شدت سرما دست و پای ما از كار افتاد و خود را آمادهی مرگ نموديم. از مركبها فرود آمديم و همه يك جا جمع شديم. فرشهايمان را روی خود انداختم و شروع به گريستن كرديم و به حضرت رضا عليه السلام متوسل شديم.
در ميان مسافران مردی صالح و اهل علم بود. همين كه چشمش به خواب رفت، حضرت رضا عليه السلام را در خواب زيارت نمود كه به او فرمود:
«برخيز! كه دستور دادهام چراغها را بالای منارهها روشن كنند. شما به طرف چراغها حركت كنيد» همه برخاستيم و به طرف چراغها حركت كرديم كه ناگاه شما را ديديم
📚 منبع
دارالسلام، عراقی میثمی، ج۱، ص ۲۶۷
#علی_بن_موسی_الرضا_ع
#فضائل_امام_رضا_ع
🏴 شهادت امام رضا علیه السلام؛
امام رضا (ع) به اباصلت فرمود: «فردا من بر این فاجر (فاسق یعنی مأمون) وارد می شوم، اگر با سر برهنه بیرون آمدم با من سخن بگو که جواب سخنت را می دهم و اگر با سر پوشیده بیرون آمدم با من سخن مگو.
اباصلت می گوید: فردای آن روز شد، امام لباس بیرونی خود را پوشید و در محراب عبادتش نشست و در انتظار بود که ناگهان غلام مأمون آمد و به امام گفت: امیرمؤمنان شما را خواسته هم اکنون خواسته او را اجابت کن
امام عبا و کفش خود را پوشید و برخاست و به خانه مأمون روانه گردید و من پشت سرش رفتم، تا اینکه امام نزد مأمون رسید، دیدم مقداری انگور و میوه های دیگر در جلو مأمون است و در دست مأمون خوشه انگوری بود که قسمتی از آن خورده بود و قسمتی از آن باقی مانده بود، وقتی که مأمون حضرت رضا (ع) را دید، برخاست و با احترام خاصی با حضرت معانقه کرد و بین دو چشم آن حضرت را بوسید و کنارش نشانید و سپس همان خوشه را که در دستش بود به آن حضرت داد و گفت: ای پسر رسول خدا! انگوری بهتر از این انگور ندیده ام بفرمائید بخورید.
امام فرمود: «چه بسا انگوری که در بهشت است بهتر از این است.»
مأمون گفت: از این انگور بخور.
امام فرمود: «مرا از خوردن آن معاف دار.»
مأمون گفت: حتماً باید بخوری، مبادا از اینکه نمی خوری می خواهی ما را به چیزی متهم کنی، با آن همه اخلاصی که از من می بینی! مأمون آن خوشه را از حضرت گرفت، چند دانه آن (که می شناخت مسموم نشده) خورد و بار دیگر آن خوشه را به امام داد و مبالغه کرد که بخور.
امام (ع) سه دانه از آن انگور را خورد، پس از چند لحظه حالش دگرگون گردید، و بقیه آن خوشه را به زمین افکنده و همان دم برخاست که برود، مأمون گفت: کجا می روی؟
امام فرمود:
«اِلی حَیْثُ وَجَّهْتَنِی، به همانجا که مرا فرستادی»
امام در حالی که سرش را پوشانده بود (عبا بر سر افکنده بود) بیرون آمد، من طبق سفارش قبل امام، با او سخن نگفتم تا وارد خانه اش شد و فرمود: «در را ببند» در بسته شد، سپس به بستر خود خوابید و من در حیاط خانه، غمگین و ناراحت ایستاده بودم، ناگهان جوان خوش سیما و پیچیده مویی را دیدم که بسیار به امام رضا (ع) شباهت داشت، به طرف او شتافتم و گفتم: در بسته بود از کجا وارد شدی؟
فرمود: «همان خدایی که در این وقت از مدینه مرا به اینجا آورد، او مرا از در بسته وارد این خانه کرد.»
گفتم: تو کیستی؟
فرمود:
«اَنَا حُجَّهُ اللهِ عَلَیْکَ یا اَباصَلْتٍ»
«ای اباصلت من حجت خدا بر تو هستم، من محمدبن علی هستم»
سپس به طرف پدرش رهسپار شد و داخل حجره گردید و به من فرمود: «تو نیز وارد خانه شو.»
وقتی که امام رضا (ع) او را دید، از جای جست و دست بر گردن جوانش انداخت و او را در آغوش خود چسبانید و بین دو چشمش را بوسید و او را در بستر خود وارد کرد. امام جواد (ع) خود را به روی پدر افکند و پدر را می بوسید، در این حال امام رضا (ع) راز و اسراری با او گفت که من نفهمیدم… و در این حال امام هشتم (ع) در آغوش پسر از دنیا رفت.
📚منبع
عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج ۲، ص ۲۴۴
#علی_بن_موسی_الرضا_ع
#مصائب_امام_رضا_ع
📣 جود و بخشش امام رضا (ع)؛
مردی به حضور امام رسید و عرض کرد: من از دوستان شما خاندان هستم هم اکنون از سفر مکه باز می گردم و پولم را گم کرده ام. در صورتی که شما کمکی به من بفرمایید پس از بازگشت به وطنم آن مبلغ را از جانب شما صدقه خواهم داد.
امام (ع) به اندرون رفت و پس از لحظاتی بازگشت و از بالای در، بدون آنکه در را بگشاید مبلغ دویست دینار به او داد و فرمود: «این مبلغ را بگیرد و برای خود مبارک بدان و از طرف من هم صدقه مده و فورا بیرون رو که نه من تو را ببینم و نه تو مرا.»
پس از آنکه سائل بیرون رفت، یکی از حاضران که از سخنان و رفتار امام (ع) به شگفت آمده بود پرسید: با آنکه مبلغ زیادی به وی دادید چرا خودتان را به او نشان ندادید؟ فرمود: «برای آنکه نمی خواستم ذلت سؤال را در چهرۀ او مشاهده کنم؛ مگر نشنیده ای که پیغمبر (ص) فرمود: کسی که پنهانی انفاق کند معادل با آن است که هفتاد حج انجام داده باشد.»
📚منبع
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۹، ص۱۰۱
#علی_بن_موسی_الرضا_ع
#فضائل_امام_رضا_ع