eitaa logo
زاینده رود ✅️
2.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
12.1هزار ویدیو
95 فایل
🌿 به نام دوست که هرچه داریم از اوست •🍂• کانال خبری تفریحی زاینده رود ✅ مخصوص همه، خصوصا زاینده‌رودی‌های عزیز ارتباط با مدیر @Hasan_Moazzeni کانال در سروش پلاس splus.ir/z_rood1 ایتا eitaa.com/z_rood روبیکا rubika.ir/z_rood1
مشاهده در ایتا
دانلود
مداحی آنلاین - زینب ای گل محمدی - مطیعی.mp3
5.15M
💢 #میلاد_حضرت_زینب_کبری (سلام‌الله‌علیها) 🌺زینب ای گل محمدی 🌺همدم حسین خوش آمدی 🔻 #میثم_مطیعی 🔺 #ولادت_حضرت_زینب (سلام‌الله‌علیها) ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
AUD-20191230-WA0021.mp3
4.89M
🌷 سه تا کلمه ی من به شما 😍 ... ارسالی ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
💠از شکنجه اسرای ایرانی تا مدافع حرم 🍃🌸توی اردوگاه تکریت۵، مسئول شکنجه اسرای ایرانی، جوانی بود بنام کاظم عبدالامیر.  یکی از برادران کاظم، اسیر ایرانی ها، و برادر دیگرش هم در جنگ کشته شده بود، به همین خاطر کینه خاصی نسبت به اسرای ایرانی داشت، و انگار ایرانیها را مقصر همه مشکلات خودش می دانست!  کاظم آقای ابوترابی را خیلی اذیت می کرد. او می دانست آقای ابوترابی فرمانده و روحانی انقلابی است، به همین خاطر ضربات کابلی که نثارش می کرد، شدت بیشتری نسبت به دیگر اسراء داشت، اما مرحوم ابوترابی هیچگاه شکایت نکرد و به او احترام می گذاشت!  کاظم از هر فرصتی برای شکنجه روحی، روانی و جسمی اسرا بویژه آقای ابوترابی استفاده می کرد.  🍃🌸تنها خوبی کاظم شیعه بودنش بود. خانواده کاظم به روحانیون و سادات احترام می گذاشتند. اما آقای ابوترابی در اردوگاه حکم یک اسیر رو برای کاظم داشت، نه یک سید روحانی  یک روز کاظم با حالت دیگری وارد اردوگاه شد. یک راست رفت سراغ آقای ابوترابی و گفت: بیا اینجا کارت دارم...  ما تعجب کردیم و گفتیم لابد شکنجه جدید و...  اما از آنروز رفتار کاظم با اسرا و آقای ابوترابی تغییر کرد و دیگر ما رو کتک نمی زد.  وقتی علت رو از آقای ابوترابی پرسیدیم، گفت:کاظم اون روز من رو کشید کنار و گفت خانواده ما شیعه هستند و مادرم بارها سفارش سادات رو بهم کرده بود. بارها بهم گفته بود مبادا ایرانی ها را اذیت کنی، اما ... 🍃🌸دیشب سلام الله علیها رو دیده و حضرت نسبت به کارهای من در اردوگاه به مادرم شکایت کرد. صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و پرسید: تو در اردوگاه ایرانی ها رو اذیت می کنی؟ حلالت نمی کنم... حالا من اومدم که حلالیت بطلبم.  کم کم محبت حاج اقا ابوترابی در دل کاظم جا باز کرد و شد مرید ایشون، بطوری که وقتی قرار شد آقای ابوترابی رو به اردوگاه دیگری بفرستند کاظم گریان و بسیار دلگیر بود.  وقتی اسرای ایرانی آزاد شدند، کاظم برا خداحافظی با اونا بخصوص اقای ابوترابی تا مرز ایران اومد.  او بعد از مدتی نتوانست دوری حاج آقا ابوترابی رو تحمل کنه و برای دیدن حاج آقا راهی تهران شد. وقتی فهمید حاج آقا توی سانحه تصادف مرحوم شدند به شدت متاثر شد و رفت مشهد سر مزارش و مدتها آنجا بود.  کاظم از خدا می خواست تا از گناهانش نسبت به اسرای ایرانی بگذره. حتی رفت سراغ برخی از اسرای ایرانی که شکنجه شون کرده بود و حلالیت طلبید. او حتی تا روستاهای خراسان رفت.  🍃🌸تا اینکه کاظم داستان ما مدتی قبل رفت سوریه و در دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها به شهادت رسید.  📚کتاب مدافعان حرم، اثری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
📸 تصاویری از حضور رهبر انقلاب در حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
ترجمه حدیث دیدار امروز پرستاران با رهبر معظم انقلاب: 🔸«مَن قامَ عَلى مَريضٍ يَوما و لَيلَةً بَعَثَهُ اللّه ُ مَعَ ابراهيمَ الخَليلِ» [ ثواب الأعمال، ص ۳۴۱ ] 🔹پيامبر صلي الله عليه و آله: «هر كس يك شبانه روز از بيمارى پرستارى كند، خداوند او را با ابراهيم خليل محشور مى كند.» ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
🔴با صحبتهای آقا خیلی حال کردم! 😊 یعنی تحقیر می کنه در حد بوندسلیگا! 😎 👌فرمودند؛ 👈 "حشدالشعبی، 👈داعش را ازاله کرد" 👈معمولاً از واژه #ازاله واسه از بین بردن موهای زائد بدن و نجاست استفاده میشه! 😁😂 ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
🔴پاسخ محکم رهبر انقلاب به تهمت و تهدید ترامپ در توئیتر رهبر انقلاب، صبح امروز در دیدار پرستاران: 🔹حالا نکته‌ی قابل توجه این است که وقتی از این حوادث برای آمریکایی‌ها پیش می‌آید –ملاحظه میکنید در بغداد و سراسر عراق هیجان ضدآمریکایی چقدر است– باز آن جناب توییت کرده که ما این را از چشم ایران می‌بینیم و پاسخ ایران را خواهیم داد. 🔹اوّلاً غلط میکنید؛ ثانیاً منطقی باشید، که نیستید. مردم کشورهای این منطقه از آمریکا متنفرند. شما آمریکایی‌ها در عراق و افغانستان جنایت کردید و آدم کشتید. 🔹مردم عراق و سوریه و افعانستان از آمریکایی‌ها متنفرند و این تنفر یک جایی بیرون میزند. 🔹لازمه‌ی حرکت سیاسی و امنیتی که آمریکا در منطقه میکند، همین نفرت است. 🔹جمهوری اسلامی اگر تصمیم بگیرد با کشوری معارضه و مبارزه کند، صریح این کار را میکند. 🔹ما به منافع و مصالح کشور و ملتمان پایبندیم؛ به عزت و پیشرفت و عظمت ملت ایران بشدت پایبندیم و هر کس اینها را تهدید کند، بدون هیچ ملاحظه‌ای با او روبه‌رو میشویم و ضربه‌ی خود را وارد میکنیم. ۹۸/۱۰/۱۱ ارسالی ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
🔴 ملت شریف ایران! 🔻ببینید مظلومیت این دولت رِ، وزیر چندهزار میلیاردی این دولت یک دختر داشته پرکار بوده، همه ش ۵ میلیارد اختلاس داشته، دارو احتکار میکرده، داروی تاریخ مصرف گذشته میکرده تو حلقتون، بعد ۲۰ سال بهش زندان دادن و ۷۴ ضربه شلاق... اون روزی که این شلاق بخوره انگار خودم شلاق میخورم. (بغض امانش نمیدهد)😏😝😒😁😑 #شبنم_نعمت_زاده ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
زندگى یَعنی شادی ، یَعنی خنده 😂 يعنى داشتن بــَــــــــــنده 😍 👒 👋ㄟ😊-👉 👕 👖 حرف نباشه😊😂😂😂 ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درخت بزغاله دیده بودید😂 ماشالله چقدرم پرباره😂😂😂 ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
دوستان مجدد سلام... امروز با تأخیر (بیشتر اسمش غیبت بود ، دیگه تا تأخیر🙈) کانال رو شروع کردم... ببخشید. به اونهایی که نگران بودند میگم نگران نباشید... یه کم سرم شلوغ شد و فرصت اومدن به فضای مجازی را کمتر داشتم. صبر کنید ... صبر کنید ... از اتاق فرمان خبر میرسه کسی نگران نبود . مخلصتونیم.. عیدتونم مبارک... ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
⭕️ نهضت روشنگری ◀️ همایش بزرگداشت یوم الله #۹دی 🎤 سخنران : استاد رحیمی 🕌 مسجدالمهدی علیه‌السلام شهر زاینده‌رود 🗓 ۹۸/۱۰/۱۰ پایگاه مقاومت بسیج المهدی علیه‌السلام شهر زاینده‌رود حوزه مقاومت بسیج امام خامنه‌ای مدظله‌العالی ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
⭕️ نهضت روشنگری ◀️ همایش بزرگداشت یوم الله #۹دی 🎤 سخنران : استاد براتی 🕌 مسجدحضرت ابوالفضل علیه‌السلام شهر زاینده‌رود 🗓 ۹۸/۱۰/۱۱ پایگاه مقاومت بسیج مالک اشتر شهر زاینده‌رود حوزه مقاومت بسیج امام خامنه‌ای مدظله‌العالی ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
🔴 شرحی بر نهج‌البلاغہ شبهای پنجشنبه بعد از نمازجماعت مغرب و عشاء مسجدجامع شهر زاینده‌رود محله #بیستجان 🗓 ۹۸/۱۰/۱۱ کانون کوثر مسجدجامع ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
🏔 گروه کوهنوردی 🗓 هر هفته پنجشنبه ها 🕰 ساعت ۶صبح جهت هماهنگی با حجت الاسلام مولوی و یا ناصرقاسمی هماهنگ نمائید... ❌ عکس فوق متعلق به هفته ی گذشته میباشد. ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
۱_۷۶ همه این حرف ها یه طرف. اما خیلی وقتمون کم بود، نیروی دیگری هم نداشتیم، باید دو تا مسئله ای گفتم را با هم بررسی میکردیم. فورا تقسیم کار مجدد کردیم. عبداللهی و ۲۳۳ روی طرح بچه های باغ. من و ابوالفضل هم روی اجلاسی که قرار بود برگزار بشه! مسئله اجلاس خیلی مهم تر بود. هر چند میفهمید که ماجرای بچه های باغ هم مشکلات زیادی به وجود آورد. اما داستان اجلاس در دستور کارمون بود، نه فقط برای ما. جوری که فهمیدیم حتی چند تا گروه دیگه هم از بچه های اداره خودمون سوژه هایی که داشتند را دنبال کرده بودند و اونها هم رسیده بودند به همین اجلاس! همه حرکات و دیدارهای عفت در آستانه انتخابات، مخصوصا در جریان این اجلاس، خیلی تعیین کننده بود. ترتیبی دادم که عفت را ۲۴ ساعته تحت نظر داده باشیم، به بچه ها سفارش کردم که حتی از جای خواب و خوراکش هم باید اطلاع داشته باشیم. چه برسه به دیدارها و ملاقات ها و... نکته ای که باید خودم پیگیری میکردم، نفوذ به مکان و زمان اجلاس مذکور بود. خیلی درباره اش فکر کردم، اینقدر برام مهم بود که خودم در اون جلسه باشم که حتی نشستم و برنامه ش را نوشتم. در همون اوضاع و احوال، رابط ما در قم بهم اطلاع داد که از طرف همون رییس دفتر و چند نفر دیگه که اون شب در اون جلسه عفت بودند دارند برای اجلاس اسم نویسی میکنند! حتی دارند از طلبه های معمم معمولی هم اسم مینویسند تا بلکه نوعی پوشش برای حضور کسانی باشه که قرار نیست لو برند! ضمن اینکه شلوغ شدن اون جلسه هم مدنظرشون بوده! تصمیم گرفتم برم قم اما جور نمیشد، چون کارها خیلی عقب میموند و نمیتونستیم همه چیزو هماهنگ کنیم. در یه سردرگمی خاصی به سر میبردیم. فردای اون روز، ۲۳۳ و عبداللهی خبرای بدی از پروژه بچه های بچه باغ ارائه دادند که خیلی خطرناک بود! درخواست جلسه فوری کردند، جلسه تشکیل شد. عبداللهی شروع کرد و گفت: «قربان ما حدود ۱۷ ساعت بررسی کردیم، همه چیز رو بررسی کردیم، هر چی که فکرش بکنید. از باشگاه کوروش شروع کردیم، چون فهمیدیم که اونها هر روز به طرف باغ وسیعی بعد از جاده لشکرک میرفتند! با وجود اینکه خیلی احتیاط میکردند اما من و ۲۳۳ مجبور شدیم خودمون وارد عمل بشیم و به اطلاعات مجازیمون اکتفا نکنیم، تا اینکه به خود باغ رسیدیم. لطفا اجازه بدید از اینجاش به بعد را ۲۳۳ گزارش بده. چون من در جاده اصلی پوشش میدادم که اتفاقی نیفته!» گفتم: «خواهش میکنم، بفرمایید!» ۲۳۳ گفت: «من خیلی بلد نیستم مثل خانم عبداللهی لفظ قلم حرف بزنم، چون ما از اولش دهاتی بودیم، حالا هم نیروی پیاده کف خیابون. خیلی بلد نیستم پیچش بدم و گزارشی حرف بزنم، اما قربان! چیزی با چشم خودم دیدم که برای اولین بار در طول این مدت، قدری ترسیدم! حالا شاید نشه اسمش را هم بذاریم ترس. اما خب! نمیشه به راحتی از کنارش رد شد!» گفتم: «لطفا سریعتر!» ۲۳۳ گفت: «چشم! در اون باغ، من یه گردان حدودا ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفره پسر و دختر و مرد و زن دیدم که به صورت قاطی داشتند آموزش میدند!» با تعجب و اخم گفتم: «یعنی چی؟ گردان کدومه؟ چه آموزشی؟!» ۲۳۳ ادامه داد: «از آموزش ساخت نارنجک دستی گرفته تا پرتاب نارنجک دستی. از روش سریع جمع شدن تا روش سریع پراکنده شدن، از آموزش غش کردن و بی تحرک ماندن تا آموزش حمل جنازه و غش و ضعف کردن. از دفاع شخصی گرفته تا فنون رزمی و ضرب و شتم و خیلی مسائل دیگه!» به فکر فرو رفتم. گفتم: «تحلیلت از این مشاهداتی که داشتی چیه؟» ۲۳۳ گفت: «اینها خیلی جدی بودند. هم کسانی که آموزش میدادند و هم کسانی که آموزش میدیدند! با چاقو و چوب و سطل آشغال و بنزین و اینها آموزش میدیدند! خب این وسایل، مال بچه بازی یا عملیات های نظامی نیست. اینها بیشتر در درگیری های خیابانی و مواجهه با پلیس ضد شورش و اینها به کار میره! من فکر میکنم اینها برای خرابکاری های گسترده دارند تربیت میشند و مطمئنم که برنامه های خاصی دنبال میکنند!» ادامه دارد... ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
۱_۷۷ خبر بدی بود! آدم یاد تربیت تروریست میفتاد! گفتم: «کیا داشتند آموزش میدادند؟ منظورم اینه که افرادی که آموزش میدادند را شناختی؟!» ۲۳۳ و عبداللهی به هم یه نگاه پرمعنا کردند. عبداللهی رو به من کرد و گفت: «اتفاقا همه ش یه طرف! جواب همین سوالتون هم یه طرف!» گفتم: «چطور؟!» ۲۳۳ ادامه داد: «اینکه چجوری رفتم داخل و تا کجاها پیش رفتم، بعدا توضیح میدم. اما. وقتی داشتم آمار گروهی که زنها را با سلاح گرم آموزش میدادند را درمیاوردم، به زنی به نام «ندا» برخورد کردم!» گفتم: «آشناست! کدوم ندا؟» گفت: «یکی از همون چهار نفری که تا پاکستان ردشون را زدم و با اون مرکز تحقیقات و جاسوسی انگلستان در پاکستان ارتباط داشت. همون که با عفت و فائزه و زهره بودند و تعقیبشون میکردم!» گفتم: «عجب! پس این دومین نفر هم از اون تیم چهار نفره کشف شد و بالاخره تونستیم ردش را در ایران بزنیم! چیکار میکرد؟» گفت: «قربان! ندا بنظر میرسید که آدم نترس و آموزش دیده ای باشه، داشت در گروه سلاح های گرم کار میکرد و هم خیلی احترامش میگذاشتند!» خب خبر بدی بود اما الحمدلله که اون موقع فهمیدیم. عبداللهی همون موقع هماهنگ کرده بود که دو تا مامور تمام وقت، اونجا را مدنظر داشته باشند و تمام تحرکات به اونجا را گزارش بدند! اونچوری که ۲۳۳ از مشاهداتش گفت، یه تیم ۲۰۰ یا ۳۰۰ نفره آموزش دیده، برای تصرف و خرابکاری و درگیری در نقاط شلوغ و استراتژیک شهر خیلی میتونه خطرناکتر از اون چیزی باشه که فکرش میکنید! حالا مثلا شما فرض کنید بتونند به یه پادگان کوچیک یا پاسگاه هم حمله کنند. بہ اون سلاح ها و آموزش هایی که دیده بودند، نمیشد به همین راحتی و بدون سر و صدای رسانه ای سر و تهش را هم آورد! وسط درگیریِ فکریم درباره بچه های باغ، ابوالفضل پرید و گفت: «حاجی از قم پیام اومده که دیگه ثبت نام نمیکنند! ظاهرا تعدادشون کامل شده! حدودا ۲۰۰ نفر را دارن ساماندهی میکنند که بیارند اجلاس تهران!» داشت سرم گیج میرفت، تمام دنیا دور سرم داشت میچرخید! وای از این همه کار. وای از این همه خبر بد. فقط گوشهام میشنید که میگند: حاجی میشند ۵ تا اتوبوس کامل. قربان بچه ها میگند ساعت به ساعت داره به تعداد بچه های اون باغ افزوده میشه. حاجی اگر کارناوال راه بندازند چی؟ نمیخوای سریع اقدام کنی که از همون قم جلوشون بگیریم؟ قربان بچه ها میگند دارند تعداد مازاد بچه های باغ را به جای دیگه منتقل میکنند! قربان احتمالا یه باغ نباشه. در چند تا باغ و باشگاه دارند آدمهاشون را تربیت میکنند! با صدای بلندتر از حد معمولی، در حالی که دستم روی سرم بود و شقیقه هام را گرفته بودم گفتم: «بچه ها بسه! لطفا همه بیرون! برید بیرون، برید صداتون میزنم. تو را به امام حسین پاشید بیرون...» رفتند بیرون، سرم رو گذاشتم روی میز. داغ شده بودم، با آب و رطب و صدای خانمم میدونستم که آروم نمیشم. مگه میشه این همه کثافت عوضی آشغال خس و خاشاک در تهران، بغل گوشمون، در قم، در جوار حرم حضرت معصومه. دور هم جمع بشند و برای نظام نقشه بکشند؟! آدم تربیت کنند که موقع حمله و فرار و کشتن مردم و آسیب زدن به اموال عمومی و اینها چیکار کنند و تهران را تبدیل کنند به غزه؟! کجاییم ما؟! چه خبره؟! آخه بغض و کینه نسبت به اسلام و انقلاب تا این قدر؟ تا جایی که بچه های مملکت خودمون را دارند میندازند به جون خودمون؟! فقط اینجوری بگم که داشتم دیوونه میشدم. دستم بردم به سمت مونیتور، داشتم شماره ها را از جلوی چشمام رد میکردم، تا اینکه رسیدم به شماره ماموری که توی حرم گذاشته بودیم. ناخودگاه واسه ش زنگ زدم. اونم فورا برداشت. گفتم: «شما کجا تشریف دارید الان؟» گفت: «قربان الان حرمم و منتظر اوامر شما!» گفتم: «برو سر قبر شهید مطهری! ببین پشت دیوار قبر شهید مطهری، طلبه ای با این عکس و شکلی که برات فرستادم اونجا میبینی یا نه؟» رفت و گفت: «بله قربان! رو برومه! باهاش چندان فاصله ای ندارم! جلبش کنم؟» گفتم: «حالا که اون منو جلب کرده! ابوالفضل هم جلب کرده! همه مونو جلب کرده. برو گوشیو بهش بده!» رفت و باهاش مودبانه سلام کرد و گفت لطفا به این تماس جواب بدید! اون طلبه جوون گوشیو برداشت و گفت: «سلام علیکم! بفرمایید!» به محضی که صداش شنیدم، احساس کردم ۱۰۰ ساله که میشناسمش. گفتم: «سلام عزیز دل برادر! ببخشید مزاحم مطالعه و مباحثتون میشم! شما بنده را نمیشناسید اما من اینقدر شما را میشناسم که میدونم چند روز پیش شما از شر یه فاحشه فرار کردید و حتی لقمه حرومی که براتون پیچیده بود را نخوردید و انداختید جلوی گربه هایی که فقط گوشت میخورند! الا گربه های قم!!» ادامه دارد ... ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
۱_۷۸ با تعجب گفت: «بله. بفرمایید! حالا اتفاقی افتاده؟ ببخشید شما؟» گفتم: «منو نمیشناسید، اما ما اون مورد را دستگیر کردیم و شما را تحسین میکنیم که آبروی هممون را خریدید!» گفت: «خب الحمدلله! هرچند خیلی از حرفهاتون سر در نمیارم!» گفتم: «مهم نیست شیخ جوون عزیز دل ما! ببین داداشم! الان خیلی اوضاعم خرابه. یعنی اوضاع من تنها نه، بلکه اوضاع کلا خوب نیست. میشه همین الان بری کنار ضریح... جملاتی که من میگم را میخوام شما به بی بی حضرت معصومه بگید! اصلا زحمت شما نمیدم! شما فقط گوشی رو بگذارید توی دست مبارکتون و بگیرید جلوی ضریح! لطفا این کارو بکنید...» گفت: «بهتون نمیاد آدم بدی باشید! چشم. اجازه بدید!» چند ثانیه بعدش گفت: «بفرمایید! درخدمتم!» تا گفت درخدمتم دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم، از همون موقع ها هست که خودش میریزه ها. همون وقتهایی که فقط یه بهانه میخواد برای قطره قطره ریختنش. تا اینکه یهو به خودت بیایی و ببینی کل صورتت خیسه و مزه شور اشک داره میره توی دهنت و مزمزش میکنی. از اون نوع گریه هایی که خیلی داغه و هر جا باشی. یلنی کنار هر حرمی و حرم هر کسی باشی فقط با یه جمله همه چیز شروع میشه و دیگه نمیتونی حتی هقهقت هم کنترل کنی، زبونم اون موقع ها بند میاد، لکنت میگیرم، لکنت بدی هم میگریم. دیگه از محمد مغرور مثلا عقل کل هیچ خبری نیست اون موقع اوج عجز را حس میکنم وقتی اون موقع حتی برای بردن اسمش هم لکنت میگیرم. اون حالت رو دوست دارم. چون حس میکنم دستشو داره میذاره رو سرم وقتی با لکنت و گریه میگم: ییییاااااااا زززززززهرا .... گفتم یییییااااااا زززززهرا ... شما که غریبه نیستید. ببینید شرم را خوردن و حیا را قی کردن و حتی توی حرم دختر شما برای طلبه ها نقشه های بدی میکشند. دیگه تهران که واویلاست. ببین توی کشور امام زمان چه خبره، دارند بچه های خودمون را به جون خودمون میندازند. یییییااااا زززززهرا. به دادم برس! به دادمون برس! ادامه دارد... ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
﷽ #قرار_روزانه 🌸 سوره نبأ و نازعات #صفحه_۵۸۳ تلاوت این صفحه و ذکر #پنجشنبه #لا_اله‌َالا_الله‌المَلكُ‌الحقُّ‌المُبين (۱۰۰مرتبه) هدیه به شهید والامقام #رمضان_محمدی در #سالروز_شهادتشان هر که روزش با سلامے بر حسین آغاز شد حق بگوید خوش بحالش بیمه "زهرا" شده #السَّلامُ_عَلَیڪَ_یا_اَباعَبــدِاللہ ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
صفحه۵۸۳_قرآن_کریم_منشاوی.mp3
838.1K
●━━━━━━─────── ⇆ㅤㅤ ㅤㅤ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤㅤㅤ↻ تلاوت استاد #منشاوی صفحه ۵۸۳ سورھ #نبأ و #نازعات تلاوت این صفحه و ذکر #پنجشنبه #لا_اله‌َالا_الله‌المَلكُ‌الحقُّ‌المُبين (۱۰۰مرتبه) هدیه به شهید والامقام #رمضان_محمدی در #سالروز_شهادتشان #صلوات فراموشتان نگردد. التماس دعا ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
❣ #بِسْمِ_اللّهِ_الرَّحْمَنِ_الرَّحِيمِ إِلَهِی وَ أَلْهِمْنی وَلَهاً بِذِکْرِکَ إِلی ذِکْرِکَ خدایا شیدایی و شیفتگی ذِکر خود را پیـاپـی در دلم انداز... #خدای‌من🌱 دوستان سلام ✋ 💐 صبح پنجشنبه‌تون خوش 💐 بازم تبریک بابت میلاد حضرت زینب سلام الله علیها ... ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
باید به این بلوغ برسیم که دیگر نباید دیده شویم؛ آن کسی که باید ببیند می بیند!!!! ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
ارسالی مخاطبین👇 خانم معلمی تعریف می‌کرد : در مدرسه ابتدایی بودم، مدتی بود تعدادی از بچه‌ها را برای یک سرود آماده می‌کردم. به نیت اینکه آخر سال مراسمی گرفته شود برایشان. پدر و مادرشان هم دعوت مراسمند و بچه‌ها در مقابل معلمان و اولیا سرود را اجرا کنند. چندین بار تمرین کردیم و سرود رو کامل یاد گرفتند. روز مراسم بچه‌ها را آوردم و مرتبشان کردم. باهم در مقابل اولیا و معلمان شروع به خواندن سرود کردند. ناگهان دختری از جمع جدا شد و بجای خواندن سرود شروع کرد به حرکت جلوی جمع. دست و پا تکان می‌داد و خودش رو عقب جلو می‌کرد و حرکات عجیبی انجام می‌داد. بچه‌ها هم سرود را می‌خواندن و ریز می‌خندیدند، کمی مانده بود بخاطر خنده‌شان هرچه ریسیده بودم پنبه شود. سرم از غصه سنگین شده بود و نمی‌تونستم جلوی چشم مردم یک تنبیه حسابیش هم بکنم. خب چرا این بچه این کار رو می‌کنه، چرا شرم نمی‌کنه از رفتارش؟ این که قبلش بچه زرنگ و عاقلی بود!! دانش اموز خوب و دوست خوبي براي بچه‌ها بود!! رفتم روبرویش، بهش اشاراتی کردم، هیچی نمی‌فهمید، به قدری عصبانی‌ام کرده بود که آب دهانم را نمی‌توانستم قورت دهم. خونسردی خود را حفظ کردم، آرام رفتم سراغش و دستش را گرفتم، انگار جیوه بود خودش را از دستم رها کرد و رفت آن طرف‌تر و دوباره شروع کرد! فضا پر از خنده حاضران شده بود، همه سیر خندیدند. نگاهی گرداندنم، مدیر را دیدم، رنگش عوض شده بود، از عصبانیت و شرم عرق‌هایش سرازیر بود. از صندلیش بلند شد و آمد کنارم، سرش را نزدیک کرد و گفت: فقط این مراسم تمام شود، ببین با این بچه چکار کنم؟! اخراجش می‌کنم، تا عمر دارد نباید برگردد مدرسه، من هم کمی روغنش را زیاد کردم تا اخراج آن دانش‌آموز حتمی شود. حالا آنی که کنارم بود زنی بود، مادر بچه، رفته بود جلو و تمام جوگیر شده بود. بسیار پرشور می‌خندید و کف می‌زد، دخترک هم با تشویق مادر گرمتر از پیش شده بود. همین که سرود تمام شد پریدم بالای سن و بازوی بچه را گرفتم و گفتم : چرا اینجوری کردی؟! چرا با رفقایت سرود را نخواندی؟! دخترک جواب داد : آخر مادرم اینجاست، برای مادرم این‌کار را می‌کردم!! معلم گفت: با این جوابش بیشتر عصبانی شده و توی دلم گفتم آخر ندید بَدید همه مثل تو مادر یا پدرشان اینجاست، چرا آنها اینچنین نمی‌کنند و خود را لوس نمی‌کنند؟! چشمام گرد شد و خواستم پایین بکشمش که گفت : آموزگار صبر کن بگذار مادرم متوجه نشود، خودم توضیح می‌دهم؛ مادر من مثل بقیه مادرها نیست، مادر من "ناشنوا" است، چیزی نمی‌شنود و من با آن حرکاتم کلمات زیبای سرود را برایش ترجمه می‌کردم تا او هم مثل بقیه مادران این شادی را حس کند! این کار من رقص و پایکوبی نبود، این زبان اشاره است، زبان ‌ناشنوايان !!! همین که این حرف‌ها را زد از جا جهیدم، دست خودم نبود با صدای بلند گریستم، و دختر را محکم بغل کردم!! آفرین دختر، چقدر باهوش، مادرش چقدر برایش عزیز، ببین به چه چیزی فکر کرده!!! فضای مراسم پر شد از پچ‌پچ و درگوشی حرف زدن و... تا اینکه همه موضوع را فهمیدند، نه تنها من که هرکس آنجا بود از اولیا و معلمان همه را گریاند!! از همه جالبتر اینکه مدیر آمد و عنوان دانش‌آموز نمونه را به او عطا کرد!!! با مادرش دست همدیگر را گرفتند و رفتند، گاهی جلوتر از مادرش می‌رفت و مثل بزغاله برای مادرش جست و خیز می‌کرد تا مادرش را شاد کند!! درس این داستان این بود : زود عصبانی نشو، زود از کوره در نرو، تلاش کن زود قضاوت نکنی، صبر کن تا همه‌ی زوایا برایت روشن شود تا ماجرا را درست بفهمی!☺️ ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
🥀در این پنجشنبه باز هم 🕯به یاد همه مسافران بهشتی 🥀آنان که روزی عزیز دل کسی بودند 🕯و امروز عکسی هستند 🥀در قاب خاطره‌ ای در ذهن 🕯و حسرتی بر دل ... 🥀شادی روح همه رفتگان 🕯#فاتحه و #صلوات 🥀🕯الّلهُمَّ 🥀🕯صـل علْی 🥀🕯مـحَمَّـدٍ 🥀🕯و آلَ محَمَّدٍ 🥀🕯و عَجِّل فرَجَهُم ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌊با قطع شدن جریان آب زاینده‌رود توسط وزارت نیرو، ده‌ها هزار پرنده مهاجر مهمان زاینده‌رود بی‌آب مانده و آواره ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا