#حسن_تعلیل
میدونی چرا وقتی میخوای بری تو رویا چشاتو میبندی؟
وقتی میخوای گریه کنی چشماتو می بندی ؟
وقتی کسی رو می بوسی چشماتو می بندی ؟
🔹چون قشنگترین چیزا تو این دنیا قابل دیدن نیستن....
بارون که میاد حضور خدا بهتر حس میشه! میدونی چرا؟
🔹باران یعنی نقطه چین تا خدا
می دونی چرا معرفت ها کم شده؟
🔹چون همش تو وجود تو جمع شده
میدونی چرا خورشید داغه ؟
🔹چون میبینه تو مال منی آتیش میگیره
حتما برای شما هم از این نوع #پیامک ها اومده. میدونید این یک صنعت ادبی هست؟
میدونید که این مثال ها یک آرایه ظریف و زیبا در ادبیات فارسی هست؟
بله یک آرایه ادبی با نام "#حسن_تعلیل" که مثل همه آرایه های ادبی دیگه در دنیای امروزی کمی تغییر کرده است.
#حسن_تعلیل
وقتی شاعر و یا نویسنده ای برای #یک_امر_طبیعی ، #دلیلی_ادبی غیر از آن چه که واقعیت دارد، می آورد را حسن تعلیل گویند.
در واقع #حسن_تعلیل یعنی آوردن دلیل علتی ادبی برای امری، به گونه ای که بتواند مخاطب را قانع کند.
🔹 زفرات
https://eitaa.com/zafarat
🔹عشق سوزان است🔹
از اولش هم گفته بودم که سری از من
دیدی که من حق داشتم؟! عاشقتری از من
دلبستهات بودم من و دلبستهام بودی
اما رهایت کرد عشق دیگری از من
آتش شدی، رفتی و گفتی: «عشق سوزان است
باقی نماند کاش جز خاکستری از من»
رفتی و جا مانده فقط مُشت پَری از تو
رفتی و باقیمانده چشمانِ تری از من
«فَاللّهُ خَیْرٌ حَافِظا» خواندم که برگردی
برگشتهای با حال و روز بهتری از من
من عاشق لبخندهایت بودم و حالا...
با خندههای زخمیات دل میبری از من
عاشقترینم! من کجا و حضرت زینب؟!
حق داشتی اینقدر راحت بگذری از من...
#سیده_تکتم_حسینی
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
دلم بدون تو خونین و با تو غمگین است
دلیل بودن من ، یا نبودنم این است
همیشه خون مرا می کنی به شیشه ، ببین
دلم شکسته تر از صد انار خونین است
شبیه کاغذ این شعر هی مچاله شده
تمام صفحه ی رخساره ام پر از چین است
دلت اگرچه فقط بذر عشق می کارد
ولی به وقت درو باغ میوه ی کینه است
دلم به جمله ی شیرین "دوستت دارم"
دلم به "تو"، به "صداقت" ، به "عشق" بدبین است
به انتظار نشستم مگر که برگردی
چه دیر آمده ای! خواب مرگ سنگین است
#هادی_قاسمی
#عاشقانه
از کانال شاعر
@hadi_ghasemi313
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
عباس آمده است و علی اکبر آمده است
وقتی رباب هست علی اصغر آمده است
جمعند خانواده زهرا کنار هم
اینجا برادری است که با خواهر آمده است
یک سو رسیده لشکری از کوفه سی هزار
یک سو عزیز فاطمه بی لشکر آمده است
صفین دیده اند که با دیدن حسین
آه از نهاد این همه لشکر برآمده است
از بس شبیه، هرکه رسیده است گفته است
ایمان بیاورید که پیغمبر آمده است
حرف از فدک که نه سخن از غصب مهریه است!
با بچه های فاطمه آب آور آمده است
گیرم فرات بخل کند چشم ما که هست
رودی کشیده ایم که از کوثر آمده است
زینب پیاده شد، وسط دشت رفت و گفت
اینجا چقدر خار مغیلان درآمده است
شاید به شام می رسد این ره که هر زنی
در این مسیر با دو سه تا معجر آمده است
#محسن_ناصحی
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
فلک گدای عنایات خاص و عامه ی تو
سروده شد به روی نیزه ها اقامه ی تو
تو بی نهایتی و روی نیزه زلفت گفت
که نقطه چین بگذارد در ادامه ی تو
من الغریب به ما نیز نامه ای بده چون
حبیب ها بکند خلق ؛فیض نامه ی تو
فقط تو امر بفرما چگونه جان بدهیم
شبیه جون تو یا که ابوثمامه ی تو
و یا امر بفرما شبیه ابربهار
همیشه اشک بریزیم بر چکامه ی تو
برای مرثیه خوانی آب بر عطشت
میان روضه ی زهرا برای جامه ی تو
برای روضه ی غصب فدک که زینب خواند
برای غارت انگشتر و عمامه ی تو
#محسن_حنیفی
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
این صدای کیست می خواند لهوف از قتلگاه؟!
خون می افتد بر تمامی حروف از قتلگاه
ابن طاووس است آن سوتر می آشوبد مرا
روضه خوان تشنه می بیند کسوف از قتلگاه
جاده امشب از شمیم لاله عباسی پر است
می وزد حس علمداری رئوف از قتلگاه
نیزه ها ابن زیادند و سنان ها حرمله
دشنه پی در پی می آید در صفوف از قتلگاه
هیزم آوردند رقص شعله ها بر نیزه هاست
ریخت دستی طرح صحرایی مخوف از قتلگاه
"کاف، ها" این سوره ی بر نیزه یحیای نبی است
گل می اندازد تمام این حروف از قتلگاه
این قوافی کرده زنجیرم، کمک کن ابر بغض
تا بخوانم روضه ای تنگ غروب از قتلگاه
خونی است اوراق مقتل بر گلویم آتش است
می وزد مصرع به مصرع سنگ و چوب از قتلگاه
خط شان کوفی است، مهر نامه شان شام خراب
شرم شان باد از عبور پای کوب از قتلگاه
این نزول سوره ی کهف است بی سر دیدنی است
جشن گرگان را می آشوبد چه خوب از قتلگاه
می گذاری حس کنم ترکیب بند گریه را
تا که دارم یک سر مویی وقوف از قتلگاه
می نشینم در مدار خیمه های سوخته
با دو تکه ابر می خوانم لهوف از قتلگاه
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین
پروردهٔ کنار رسول خدا حسین
#محتشم_کاشانی
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
نماز و روزه ی شک دار و حج حیرانی
شده جدیدترین شیوه ی مسلمانی
هزار خدعه و نیرنگ کار روزانه
قنوت های شب و سجده های طولانی
نه اعتماد به لبهای دائم الذکر است
نه اعتبار به آن پینه های پیشانی
حساب سود و زیان برده خواب را از چشم
زبان به لقلقه ی آیه های قرآنی
به برق سکه بهاروفایشان پاییز
درخت وعده ی شان میوه اش پشیمانی
مجاهدان مسیر تزلزل و تردید
مبلغان دورویی و سست پیمانی
حریص های به ظاهر بریده از دنیا
که نیست در دلشان هیچ رحم و وجدانی
نوشته ام که بیایی ولی ... نیا برگرد
که این بساط نباشد برای مهمانی
نیا که چشم به راه رسیدنت هستند
سه شعبه ، نیزه و شمشیرهای برانی
نداشت عشق تو جز مبتلا شدن راهی
به غیر مرگ غم تو نداشت تاوانی
اگر که ناله ی مسلم نکرد تاثیری
دلم خوش است در این لحظه های پایانی
مرا تو بر سر دار العماره می بینی
مرا تو سوی خودت با اشاره می خوانی
#هادی_ملک_پور
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
تپشهای دلم شوری برای گریه میخواهد
تو را با اشک اما ماورای گریه میخواهد
نمیدانم چرا بعد از نماز صبح چشمانم
سلامم را به تو در لابلای گریه میخواهد
و هر روز از نسیم آهسته میگیرم سراغت را
دلم وقتی که میگیرد هوای گریه میخواهد
زبان روضههایم بسته میماند، همین بهتر
و الا هر مصیبت های های گریه میخواهد
***
کسی در گوشه هیات ضریحت را بغل کرده
و در تاریکی از تو روشنای گریه میخواهد
سرم گرم زیارت شد، دلم محو ضریح تو
نگاهم رو به شش گوشه، صدای گریه میآید...
#محمد_غفاری
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
ای در غمت هلال محرم گریسته
خورشید و ماه نه ، همه عالم گریسته
صاحب عزای توست خداوند ذوالجلال
جبریل روضه خوانده و آدم گریسته
از لحظه ای که چشم به عالم کشوده ای
درماتمت پیمبر اکرم گریسته
در کوه طور موسی عمران فشانده اشک
بربام چرخ عیسی مریم گریسته
آب از خجالت لب خشک تو گشته آب
شمشیر و تیر و سنگ و سنان هم گریسته
گرآسمان به اشک شود غرق در غمت
سوگند می خورم به خدا کم گریسته
طول زمان به یاد تو ماه محرم است
تنها نه برتو ماه محرم گریسته
روی خدا تویی که زخون گشته ای خضاب
چشم خدا علی ست کز این غم گریسته
هرماه نو که سرزده از بام آسمان
دیدم هلال با کمر خم گریسته
فردا حضور حضرت زهرا گواه باش
یک عمر از برای تو میثم گریسته
#غلامرضاسازگار
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
این گلِ تر ز چه باغیست که لب خشکیدهست؟
نو شکفتهست و به هر غنچه لبش خندیدهست
روبرو همچو دو مصراع، دو ابرویش بین
شاه بیت است و حق از شعر حسن بگزیدهست
دید چون مشتریاش ماه شب چاردهم
«سیزده بار زمین دور قدش گردیدهست»
عازم بزم وصال است، و حسن نیست دریغ!
تا که در حُسن ببیند چه بساطی چیدهست
سیزده آیه فقط سورۀ عمرش دارد
نام اخلاص بر این سوره، وفا بخشیدهست
حسرتِ پاش به چشمان رکاب است هنوز
این نهالیست که بر سرو، قدش بالیدهست
سینه شد مجمر و اسپند، ز دل، مادر ریخت
تا «قیامت قد» خود دید کفن پوشیدهست
گفت شرمنده احسان عمویم همه عمر
او که پیش از پسر خویش مرا بوسیدهست
تن چاکش به حرم برد عمو، عمه بگفت:
خشک آن دست که این لالۀ تر را چیدهست
#علی_انسانی
از :دل سنگ آب شد
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
بیزره رفت به میدان که بگوید حسن است
ترسی از تیر ندارد زرهش پیرهن است...
دستخطی حسنی داشت که ثابت میکرد
سیزده سال، به دنبال حسینی شدن است!
جان سر دست گرفت و به دل میدان برد
خواست با عشق بگوید که عمو، جانِ من است
ناگهان از همه سو نعره کشیدند که آی...
تیرها! پر بگشایید که او هم حسن است
نه فرات و نه زمین، هیچ کسی درک نکرد
راز این تشنه که آمادهٔ دریا شدن است...
#ایوب_پرندآور
از: مرثیه باشکوه
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
در سرخی غروب نشسته سپیدهات
جان بر لبم ز عمر به پایان رسیدهات
آخر دل عموی تو را پاره پاره کرد
آوای نالههای بریده بریدهات
در بین این غبار به سوی تو آمدم
از روی ردّ خونِ به صحرا چکیدهات...
خون گریه میکنند چرا نعل اسبها؟
سخت است روضهٔ تن در خون تپیدهات
بر بیت بیت پیکر تو خیره ماندهام
آه ای غزل! چگونه ببینم قصیدهات
باید که میشکفت گل زخم بر تنت
از بس خدا شبیه حسن آفریدهات
#سیدمحمدجواد_شرافت
از:خاک باران خورده
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
در نگاهت فروغ توحید است
چشمهایت دو چشمه خورشید است
هر نگاه پر از صلابت تو
در حرم روشنای امید است
کوه عزم و ارادهای قاسم!
در دلت شور عشق، جاوید است
نورِ حُسن و حماسهٔ مولا
بر قد و قامت تو تابیدهست
با تماشای قامت تو حسین
پدرت را کنار خود دیدهست
صلوات و سلام اهل سما
بر تو، ای مجتبای کرببلا
مشق کردی خروش ایمان را
این شکوه بدون پایان را
آفریدی میانهٔ میدان
رزم مولایی نمایان را
پسر تکسوار صبح جمل
زیر و رو کردهای تو میدان را
صد چو أزرق غبار یک قدمت
بنگر این لشکر گریزان را
تیغ اگر بر کشی شبیه عمو
به لجام آوری تو طوفان را
قامت تو اگر چه بیزره است
تیغت آن ابروان پر گره است
کام خشکت پر از عسل شده است
چشم تو چشمهٔ غزل شده است
شیوههای نبرد حیدریات
طرحی از عرصهٔ جمل شده است
مادرت «إن یکاد» میخواند
پسر مجتبی چه یل شده است
شوق پرواز را همه دیدند
در نگاهی که بیبدل شده است
در هوای امام لب تشنه
جانفشانی تو مثل شده است
از ازل با خدات یکدلهای
تا وصالش نمانده فاصلهای
راوی داغ تو نسیم شده
پیکرت دشت یا کریم شده
بیکران است وسعت قلبت
داغهایت اگر عظیم شده
چیزی از پیکرت نمانده دگر
بسکه دلجویی از یتیم شده
همه با اسبهای تازه نفس!
چقَدَر دشمنت رحیم شده!
اتفاقات تازهای افتاد
نعل هم آمده سهیم شده
پیکرت گرچه ارباً اربا بود
چشمهایت هنوز هم وا بود
#یوسف_رحیمی
از کانال شاعر:
@karavanedel
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
من که در کنج خرابات نشستم هرشب
تا بود حرف عسل وار تو مستم هرشب
عشق آموخته ام من ز اویس قرنی
که دلم را چو جبین تو شکستم هرشب
قاسم بن الحسنی قاسم الطاف خدا
بی جهت نیست که من عبد تو هستم هرشب
ای مسیحی نشوم مثل تو مشرک، اما
این پسر با پدرش را بپرستم هرشب
گه غلام پسر و بنده لطف پدرم
گه غلام پدر و بنده لطف پسرم
چشم خورشید به گیسوی تو در خواب شود
حاصل تابش لبخند تو مهتاب شود
ام قاسم تو بخوان سوره ی توحید بر او
دل مریم ز چنین گل پسری آب شود
تا خجالت نکشی پیش عمو در قامت
قامتت سرو تر از حضرت ارباب شود
عاشقان قصه ی فرهاد گذارند کنار
مرگ شیرین تو در عشق اگر باب شود
بند نعلین تو هر چند معما باشد
بی گمان حبل متین همه دنیا باشد
مثل دستی که مزین به عقیق یمن است
این پسر زینت بابای کریمش حسن است
از شجاعت زره حیدر اگر پشت نداشت
پشت و روی تو زره نیست همان پیرهن است
با عمو گفته ای آرام که مانند پدر
خون من تا سحر حشر به روی کفن است
جان من، روح من و سینه ی من مال شما
لذت مردن در راه شما جام من است...................
درد بر دوش فقط مرد بلاکش بکشد
عشق را سینه ام ای دوست به چالش بکشد
ای عمو گریه ما را منگر نزد خودت
شیر در بیشه چنان صائقه غرش بکشد
جان عباس بده اذن به میدان ،مپسند
که چنین کار من ای عشق به خواهش بکشد
من یتیم حسنم جان عمو دقت کن
نعل اسبان به سرم دست نوازش بکشد
گرچه بر روی سرم نعل چو باران بارد
از زمین دیدن رزم تو تماشا دارد
#محسن_قاسمی_غریب
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
بگذار که این باغ درش گم شده باشد
گل های ترش برگ و برش گم شده باشد
جز چشم به راهی به چه دل خوش کند این باغ
گر قاصدک نامه برش گم شده باشد
باغ شب من کاش درش بسته بماند
ای کاش کلید سحرش گم شده باشد
بی اختر و ماه است دلم مثل کسی که
صندوقچه ی سیم و زرش گم شده باشد
شب تیره و تار است و بلا دیده و خاموش
انگار که قرص قمرش گم شده باشد
چاهی است همه ناله و دشتی است همه گرگ
خواب پدری که پسرش گم شده باشد
آن روز تو را یافتم افتاده و تنها
در هیبت نخلی که سرش گم شده باشد
پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر
چون شیشه ی عطری که درش گم شده باشد....
#سعید_بیابانکی
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن
گفتی فتاد از حرکت چرخ بیقرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمهای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بیعماری و محمل شتر سوار
با آن که سر زد آن عمل از امت نبی
روحالامین ز روح نبی گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد
#محتشم_کاشانی
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
باخود نشست و گفت که آب آوری مگر
تنها از اهل خیمه خودت مادری مگر
برخیز ای رباب بکن هروله ز آب
اصغر شده است تشنه کم از هاجری مگر
گفتم به روی دست علی را مبر حسین
اینجا غدیر نيست تو پیغمبری مگر
ای تير مثل تير عمل کن بزن برو
ای سنگ دل به حنجر او خنجری مگر
قنداقه را دریده و گفتی که این منم
ای من فدای غیرت تو حیدری مگر
دیدم که بی تو سوخته گهواره گفتمش
ای مهد از رباب تو مادری تری مگر.......
#محسن_قاسمی_غریب
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
دشت را داشت پسر غرق شقایق می کرد
خون او داشت جهان را همه عاشق می کرد
فاش می کرد چنین سر جهان را با خون
چشم را باز از آن سوی حقایق می کرد
بی امان زیر لبش ذکر علی می چرخید
چون که بدخواه علی را متفرق می کرد
اربآ اربا و رجز خوان پی حق باز پسر
صحبت از فتنه واجماع منافق می کرد
چون که همنام علی بود و شبیه احمد
سنگ را بر زدن آینه شایق می کرد
آه در سوی دگر ، کوه تنش می لرزید
از غروبی که سحر داشت به مشرق می کرد
نه فقط کوه ، فلک لرزه به جانش افتاد
عرش تا فرش در این معرکه هق هق می کرد
چه بگویم؟ که پدر بود و دم هلهله ها
چه بگویم؟ چه در آن اوج دقایق می کرد؟
پسرش روی زمین بود...چه باید می کرد؟
این عبا...آن پسرش...وای پدر دق می کرد
آنقدر داغ علی بر جگرش سوز گذاشت
که جگر با تب خورشید تطابق می کرد
آن که از سر مگوی دو جهان آگاه ست
دشت را داشت چنین غرق شقایق می کرد...
#هادی_قاسمی
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
نباشد در جهان وقتی که از مردانگی نامی
به دنیا می دهد بی تابیِ گهواره پیغامی
غریبیِ پدر را می زدی فریاد با گریه
گلویت غرق خون شد تا نماند هیچ ابهامی
گلویت از زبانت زودتر واشد ، نمی بینم
سرآغازی از این بهتر ، از این بهتر سرانجامی
تو در شش بیت حق مطلب خود را ادا کردی
چه لبخند پر از وحیی چه اشک غرق الهامی
علی را استخوانی در گلو بود و تورا تیری
چه تضمینی ، چه تلمیحی ، چه ایجازی ،چه ایهامی
تورا از واهمه در قامت عباس می بیند
اگر تیر سه شعبه کرده پیشت عرض اندامی
الا یا قوم ان لم ترحمونی فارحمو هذا....
برید این جمله را ناگاه تیرِ نا به هنگامی
چنان سرگشته شد آرامش عالم که بر می داشت
به سوی خیمه ها گامی به سوی دشمنان گامی
برایت با غلاف از خاک ها گهواره می سازد
ندارد دفنت ای شش ماهه غیر از بوسه احکامی
چه خواهد کرد با این حلق اگر ناگاه سر نیزه...
چه خواهد کرد با این سر اگر سنگ از سر بامی...
کنار گاهواره مادر چشم انتظاری هست
برایش می برد با دست خون آلوده پیغامی
#سیدحمیدرضا_برقعی
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
در آن تاریک، دل میبُرد ماه از عالم بالا
گرامی باد این رخشنده، این تابانِ بیهمتا
شب است و خردههای خندهی ماه از ورای ابر
میافتد روی آب و میپرد خواب از سر دریا
شب است و میتکاند آسمان از دامنش آرام
کمی از ماندههای نور را بر سفرهی صحرا
میاندازد فلک بر صورت خورشید روانداز
و میخوابانَد او را روی پای خویش تا فردا
شب است و آسمان پیراهنی از هالهی مهتاب
به تن کردهست چون صوفی که بر تن میکند شولا
میان چادر شب ماه زیباتر شود آنسان
که بین لشکر دشمن جمال یوسف لیلا
خوشا لیلا که در دامان جوانی اینچنین پرورد
که دارد خوف از پروردگار خویشتن تنها
تعالی الله رویش را که 《والفجر》 است تفسیرش
تعالی الله مویش را که 《والیل اذا یغشا》
ملاحت میچکد از ساحت پیشانیاش هر بار
که در نزد پدر پایین میاندازد سر خود را
کسی چون او پر از سُکر خدا گشتهست پا تا سر
که نشناسد میان سجدههای خویش سر از پا؟
علیّ اکبر است او یا نبیّ دیگر است او یا
علیّ بن ابیطالب مهیّا گشته بر هیجا!
که او تا بر زمین پا میگذارد، راه میافتد
میان آسمانها بر سر پابوسیاش دعوا
《اگر امر خدا جنگ است باید رفت》 گفت و رفت
نه از شمشیرها ترس و نه از سرنیزهها پروا
بلاجوی و بلیگوی و عطشنوش و رجزخوان بود
هجوم آورد بر میدان چه رعدآواز و برقآسا
《منم من زادهی زهرا، منم آیینهی حیدر》
ولی نشناختند او را ولینشناسها... دردا!
نقاب از روی خود برداشت تا محشر کند، محشر
گره بر ابروان انداخت تا غوغا کند، غوغا
نمیگویم چه آمد آخر امّا بر سر جسمش
همین و بس پس از او خاک عالم بر سر دنیا
چراغی نیست در دل -این پریشانخانهی مغموم-
که دزد نفس عمری برده از ایمان من یغما
امیدم سوی الطاف علیّ اکبر است، ای کاش
بگیرد دست خالیِ مرا در محشر کبری
#رضا_یزدانی
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
شبانه روز تو همسایه ی قمر بودی
و از تمام جوانان قوم سر بودی
بلند مرتبه بودی شبیه نام خدا
از اینکه وصف شوی هم بزرگتر بودی
از آن شباهت بسیار خلق و خو پیداست
اگر نبود محمد (ص) پیامبر بودی
چه عاشقانه حرم گریه می کند که نرو
چه عاشقانه تو هم راهی سفر بودی
و تشنه بودی و گفتی که آب ، آب شدم
ولی به بوسه ام انگار تشنه تر بودی
میان دشت پراکنده بود وجه خدا
به هر طرف که دویدم تو در نظر بودی
کنار پیکر پاکت به سجده می افتم
برای اینکه عصای غم پدر بودی
#محمد_مهدی_خانمحمدی
🔹رفرات
https://eitaa.com/zafarat
برپا شده است در دلِ من خیمهٔ غمی
جانم! چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی
عمری است دلخوشم به همین غم که در جهان
غیر از غمت نداشته ام یار و همدمی
بر سیلِ اشک خانه بنا کرده ام ولی
این بیت سست را نفروشم به عالمی
گفتی شکار آتش دوزخ نمی شود
چشمی که در عزای تو لب تر کند نمی
دستی به زلف دستهٔ زنجیرزن بکش
آشفته ام میان صفوفِ منظّمی
می خوانی ام به حکم روایات روشنی
می خواهمت مطابق آیات محکمی
ذی الحجّه اش درست به پایان نمی رسد
تقویم اگر نداشته باشد محرّمی...
#سعید_بیابانکی
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
🔹
🔸
تاملی در معنای قرآنی واژه «ارباب»
---------------------------------------------------
«يك چيزهائى هست كه گفتن آنها هيچ گشايشى و هيچ فتوحى در ذهن شنوندهى شما به وجود نمىآورد، هيچ بهجتى در جان مستمع شما به وجود نمىآورد؛ اين ها را نگوئيد. آن چيزهائى را بگوئيد كه دل ها را نرم مي كند، خاشع مي كند، آن چيزهائى را بگوئيد كه مي تواند مستمع شما را به پيمودن راهى كه آن بزرگوار رفت، تشويق كند. اين ها فكر لازم دارد، آموزش لازم دارد؛ كار، آسان نيست.
(بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با مدّاحان آل اللَّه -23 اردیبهشت 1391)
کلمه «ارباب» که در سال های اخیر بسیار در شعر و نوحه های عاشورایی به کار می رود و تبدیل به یک «مُد مذهبی» شده است، نوعی تساهل و تسامح در گزینش و استخدام واژگان برای به تصویر کشیدن سیمای بزرگان دینی است.
بی هیچ شکی استفاده از واژه «ارباب» توسط محبان اباعبدالله(ع) از سر ارادت و شیفتگی است، ولی با تامل در معنای قرآنی این واژه در می یابیم که با «ارباب» خواندن امام حسین نه تنها او را بزرگ نمی کنیم، بلکه ناخواسته جایگاه و شأن الهی و انسانی آن امام همام را در چشم جهانیان متزلزل می سازیم.
واژه ارباب که جمع «ربّ» می باشد به صورت صریح چهار بار در آیات قرآن به معنای خدایان دروغین آمده است ( یوسف، آیه 39 - آل عمران، آیه 64 - آل عمران، آیه 80 - توبه، آیه31)
1 - «أَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ»: آیا خدایان پراکنده شایسته پرستش اند یا خداوند یکتا که برهمه موجودات چیره است ؟ (یوسف، آیه 39)
2 - «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَهٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»: بگو ای اهل کتاب بیایید بر سر مطلبی که بین ما و شما مشترک است، گفت وگو کنیم. [آن مطلب این است که] جز خدا کسی را نپرستیم و چیزی را برای او شریک نیاوریم و برخی را بر برخی دیگر، ارباب در کنار خدا قرار ندهیم. اگر [اهل کتاب نپذیرفتند] و رو برگرداندند، بگو گواه باشید که ما تسلیم امر پروردگار هستیم( آل عمران، آیه 64 )
3 - «وَ لا یَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِکَةَ وَ النَّبِیِّینَ أَرْباباً»: و هرگز خدا به شما امر نميکند که فرشتگان و پیامبران را خدایان خود قرار دهيد، چگونه ممکن است شما را به کفر بخواند پس از آن که اسلام آورده باشید؟! ( آل عمران، آیه 80 )
4 - «اتّخذوا احبارهم و رهبانهم ارباباً من دون اللَّه و المسيح ابنمريم و ما امروا اِلّا ليعبدوا الهاً واحداً لا اله الّا هو، سبحانه عمّا يشركون»: (يهوديان و مسيحيان) احبار و راهبانشان را به جاي خداوند ارباب و صاحب اختيار قرار دادند (هم چنين) مسيح بنمريم را. حال آن كه فرماني جز اين به آنان داده نشده بود كه خداي يگانه را بپرستند، كه خدايي جز او نيست، منزه است از شريكي كه براي او قائل ميشوند. (توبه، آیه31)
یعنی «نه» گفتن به خدایان دروغین – ارباب - و سر نهادن بر آستان بندگی خدای احد و واحد. این چهار آیه بر ایمان قلبی به ربوبيت تكويني و تشريعي ذات اقدس پروردگار تاکید دارند و پیام صریح و روشن شان دعوت به «توحید» و یکتاپرستی است.
در آيه 80 سوره آل عمران به صراحت بيان شده است كه چنين تعبيري را براي فرشتگان و انبياء و به طريق اولي براي فرزندان ايشان به كار نبريد. استفاده از این واژه برای ستایش سید و سالار شهیدان کربلا حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، با روح آموزه های اصیل دینی ناسازگار و خارج از دایره ادب و آداب دینی است.
خداوند در آيه 31 سوره توبه نیز رفتار يهوديان و مسيحيان را مورد نكوهش قرار ميدهد. چرا که آنان عالمان ديني و احبار و رهبان را ارباب خود قرار می دادند و با اطاعت و پيروي محض از آنان بر فرامین و دستورات الهی پشت می کردند.
علاوه بر این، «ارباب» دارای بار منفی و تداعی کننده تاریخ سیاه، ظالمانه و غیر انسانی دوران برده داری و فئودالی(ارباب و رعیتی) و نماد ظلم و زشتی و پلشتی است. رباعی زیر از«ملک الشعرای بهار» نمونه ای از اشعار فراوانی است که شاعران آزادیخواه عصر مشروطه در بیان مظالم «ارباب» گفته اند:
«ارباب» که صنعتِ وجاهت فنِ اوست
خونِ فقرا، تمام بر گردنِ اوست
طاووس بهشت است به صورت، لیکن
ابلیس نهفته زیر پیراهن اوست
#رضااسماعیلی
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد
پر از یاقوت شد عالم،سوار از روی زین افتاد
دگرگون شد جهان،لرزید دنیا،زیر و رو شد خاک
دمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد
پس از بی مهری دریا ,قسي القلب شد آتش
به جان دودمان رحمه للعالمین افتاد
خدایا هیچ زخمی بد تر از دلواپسی ها نیست
که چشمش سوی خیمه لحظه های واپسین افتاد
شکستن با غلاف تیغ را سر بسته میگویم
زبانم لال...النگوی زنان از آستین افتاد
برای من نگه دار و بیاور زخمهایت را
اگر خواهر مسیرت سوی من در اربعین افتاد
نفهمیدند طه را....نفهمیند یاسین را....
به چوب خیزران دندانه ای از حرف سین افتاد
#سیدحمیدرضا_برقعی
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat