بیزره رفت به میدان که بگوید حسن است
ترسی از تیر ندارد زرهش پیرهن است...
دستخطی حسنی داشت که ثابت میکرد
سیزده سال، به دنبال حسینی شدن است!
جان سر دست گرفت و به دل میدان برد
خواست با عشق بگوید که عمو، جانِ من است
ناگهان از همه سو نعره کشیدند که آی...
تیرها! پر بگشایید که او هم حسن است
نه فرات و نه زمین، هیچ کسی درک نکرد
راز این تشنه که آمادهٔ دریا شدن است...
#ایوب_پرندآور
از: مرثیه باشکوه
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
در سرخی غروب نشسته سپیدهات
جان بر لبم ز عمر به پایان رسیدهات
آخر دل عموی تو را پاره پاره کرد
آوای نالههای بریده بریدهات
در بین این غبار به سوی تو آمدم
از روی ردّ خونِ به صحرا چکیدهات...
خون گریه میکنند چرا نعل اسبها؟
سخت است روضهٔ تن در خون تپیدهات
بر بیت بیت پیکر تو خیره ماندهام
آه ای غزل! چگونه ببینم قصیدهات
باید که میشکفت گل زخم بر تنت
از بس خدا شبیه حسن آفریدهات
#سیدمحمدجواد_شرافت
از:خاک باران خورده
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
در نگاهت فروغ توحید است
چشمهایت دو چشمه خورشید است
هر نگاه پر از صلابت تو
در حرم روشنای امید است
کوه عزم و ارادهای قاسم!
در دلت شور عشق، جاوید است
نورِ حُسن و حماسهٔ مولا
بر قد و قامت تو تابیدهست
با تماشای قامت تو حسین
پدرت را کنار خود دیدهست
صلوات و سلام اهل سما
بر تو، ای مجتبای کرببلا
مشق کردی خروش ایمان را
این شکوه بدون پایان را
آفریدی میانهٔ میدان
رزم مولایی نمایان را
پسر تکسوار صبح جمل
زیر و رو کردهای تو میدان را
صد چو أزرق غبار یک قدمت
بنگر این لشکر گریزان را
تیغ اگر بر کشی شبیه عمو
به لجام آوری تو طوفان را
قامت تو اگر چه بیزره است
تیغت آن ابروان پر گره است
کام خشکت پر از عسل شده است
چشم تو چشمهٔ غزل شده است
شیوههای نبرد حیدریات
طرحی از عرصهٔ جمل شده است
مادرت «إن یکاد» میخواند
پسر مجتبی چه یل شده است
شوق پرواز را همه دیدند
در نگاهی که بیبدل شده است
در هوای امام لب تشنه
جانفشانی تو مثل شده است
از ازل با خدات یکدلهای
تا وصالش نمانده فاصلهای
راوی داغ تو نسیم شده
پیکرت دشت یا کریم شده
بیکران است وسعت قلبت
داغهایت اگر عظیم شده
چیزی از پیکرت نمانده دگر
بسکه دلجویی از یتیم شده
همه با اسبهای تازه نفس!
چقَدَر دشمنت رحیم شده!
اتفاقات تازهای افتاد
نعل هم آمده سهیم شده
پیکرت گرچه ارباً اربا بود
چشمهایت هنوز هم وا بود
#یوسف_رحیمی
از کانال شاعر:
@karavanedel
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
من که در کنج خرابات نشستم هرشب
تا بود حرف عسل وار تو مستم هرشب
عشق آموخته ام من ز اویس قرنی
که دلم را چو جبین تو شکستم هرشب
قاسم بن الحسنی قاسم الطاف خدا
بی جهت نیست که من عبد تو هستم هرشب
ای مسیحی نشوم مثل تو مشرک، اما
این پسر با پدرش را بپرستم هرشب
گه غلام پسر و بنده لطف پدرم
گه غلام پدر و بنده لطف پسرم
چشم خورشید به گیسوی تو در خواب شود
حاصل تابش لبخند تو مهتاب شود
ام قاسم تو بخوان سوره ی توحید بر او
دل مریم ز چنین گل پسری آب شود
تا خجالت نکشی پیش عمو در قامت
قامتت سرو تر از حضرت ارباب شود
عاشقان قصه ی فرهاد گذارند کنار
مرگ شیرین تو در عشق اگر باب شود
بند نعلین تو هر چند معما باشد
بی گمان حبل متین همه دنیا باشد
مثل دستی که مزین به عقیق یمن است
این پسر زینت بابای کریمش حسن است
از شجاعت زره حیدر اگر پشت نداشت
پشت و روی تو زره نیست همان پیرهن است
با عمو گفته ای آرام که مانند پدر
خون من تا سحر حشر به روی کفن است
جان من، روح من و سینه ی من مال شما
لذت مردن در راه شما جام من است...................
درد بر دوش فقط مرد بلاکش بکشد
عشق را سینه ام ای دوست به چالش بکشد
ای عمو گریه ما را منگر نزد خودت
شیر در بیشه چنان صائقه غرش بکشد
جان عباس بده اذن به میدان ،مپسند
که چنین کار من ای عشق به خواهش بکشد
من یتیم حسنم جان عمو دقت کن
نعل اسبان به سرم دست نوازش بکشد
گرچه بر روی سرم نعل چو باران بارد
از زمین دیدن رزم تو تماشا دارد
#محسن_قاسمی_غریب
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
بگذار که این باغ درش گم شده باشد
گل های ترش برگ و برش گم شده باشد
جز چشم به راهی به چه دل خوش کند این باغ
گر قاصدک نامه برش گم شده باشد
باغ شب من کاش درش بسته بماند
ای کاش کلید سحرش گم شده باشد
بی اختر و ماه است دلم مثل کسی که
صندوقچه ی سیم و زرش گم شده باشد
شب تیره و تار است و بلا دیده و خاموش
انگار که قرص قمرش گم شده باشد
چاهی است همه ناله و دشتی است همه گرگ
خواب پدری که پسرش گم شده باشد
آن روز تو را یافتم افتاده و تنها
در هیبت نخلی که سرش گم شده باشد
پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر
چون شیشه ی عطری که درش گم شده باشد....
#سعید_بیابانکی
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن
گفتی فتاد از حرکت چرخ بیقرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمهای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بیعماری و محمل شتر سوار
با آن که سر زد آن عمل از امت نبی
روحالامین ز روح نبی گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد
#محتشم_کاشانی
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
باخود نشست و گفت که آب آوری مگر
تنها از اهل خیمه خودت مادری مگر
برخیز ای رباب بکن هروله ز آب
اصغر شده است تشنه کم از هاجری مگر
گفتم به روی دست علی را مبر حسین
اینجا غدیر نيست تو پیغمبری مگر
ای تير مثل تير عمل کن بزن برو
ای سنگ دل به حنجر او خنجری مگر
قنداقه را دریده و گفتی که این منم
ای من فدای غیرت تو حیدری مگر
دیدم که بی تو سوخته گهواره گفتمش
ای مهد از رباب تو مادری تری مگر.......
#محسن_قاسمی_غریب
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
دشت را داشت پسر غرق شقایق می کرد
خون او داشت جهان را همه عاشق می کرد
فاش می کرد چنین سر جهان را با خون
چشم را باز از آن سوی حقایق می کرد
بی امان زیر لبش ذکر علی می چرخید
چون که بدخواه علی را متفرق می کرد
اربآ اربا و رجز خوان پی حق باز پسر
صحبت از فتنه واجماع منافق می کرد
چون که همنام علی بود و شبیه احمد
سنگ را بر زدن آینه شایق می کرد
آه در سوی دگر ، کوه تنش می لرزید
از غروبی که سحر داشت به مشرق می کرد
نه فقط کوه ، فلک لرزه به جانش افتاد
عرش تا فرش در این معرکه هق هق می کرد
چه بگویم؟ که پدر بود و دم هلهله ها
چه بگویم؟ چه در آن اوج دقایق می کرد؟
پسرش روی زمین بود...چه باید می کرد؟
این عبا...آن پسرش...وای پدر دق می کرد
آنقدر داغ علی بر جگرش سوز گذاشت
که جگر با تب خورشید تطابق می کرد
آن که از سر مگوی دو جهان آگاه ست
دشت را داشت چنین غرق شقایق می کرد...
#هادی_قاسمی
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
نباشد در جهان وقتی که از مردانگی نامی
به دنیا می دهد بی تابیِ گهواره پیغامی
غریبیِ پدر را می زدی فریاد با گریه
گلویت غرق خون شد تا نماند هیچ ابهامی
گلویت از زبانت زودتر واشد ، نمی بینم
سرآغازی از این بهتر ، از این بهتر سرانجامی
تو در شش بیت حق مطلب خود را ادا کردی
چه لبخند پر از وحیی چه اشک غرق الهامی
علی را استخوانی در گلو بود و تورا تیری
چه تضمینی ، چه تلمیحی ، چه ایجازی ،چه ایهامی
تورا از واهمه در قامت عباس می بیند
اگر تیر سه شعبه کرده پیشت عرض اندامی
الا یا قوم ان لم ترحمونی فارحمو هذا....
برید این جمله را ناگاه تیرِ نا به هنگامی
چنان سرگشته شد آرامش عالم که بر می داشت
به سوی خیمه ها گامی به سوی دشمنان گامی
برایت با غلاف از خاک ها گهواره می سازد
ندارد دفنت ای شش ماهه غیر از بوسه احکامی
چه خواهد کرد با این حلق اگر ناگاه سر نیزه...
چه خواهد کرد با این سر اگر سنگ از سر بامی...
کنار گاهواره مادر چشم انتظاری هست
برایش می برد با دست خون آلوده پیغامی
#سیدحمیدرضا_برقعی
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
در آن تاریک، دل میبُرد ماه از عالم بالا
گرامی باد این رخشنده، این تابانِ بیهمتا
شب است و خردههای خندهی ماه از ورای ابر
میافتد روی آب و میپرد خواب از سر دریا
شب است و میتکاند آسمان از دامنش آرام
کمی از ماندههای نور را بر سفرهی صحرا
میاندازد فلک بر صورت خورشید روانداز
و میخوابانَد او را روی پای خویش تا فردا
شب است و آسمان پیراهنی از هالهی مهتاب
به تن کردهست چون صوفی که بر تن میکند شولا
میان چادر شب ماه زیباتر شود آنسان
که بین لشکر دشمن جمال یوسف لیلا
خوشا لیلا که در دامان جوانی اینچنین پرورد
که دارد خوف از پروردگار خویشتن تنها
تعالی الله رویش را که 《والفجر》 است تفسیرش
تعالی الله مویش را که 《والیل اذا یغشا》
ملاحت میچکد از ساحت پیشانیاش هر بار
که در نزد پدر پایین میاندازد سر خود را
کسی چون او پر از سُکر خدا گشتهست پا تا سر
که نشناسد میان سجدههای خویش سر از پا؟
علیّ اکبر است او یا نبیّ دیگر است او یا
علیّ بن ابیطالب مهیّا گشته بر هیجا!
که او تا بر زمین پا میگذارد، راه میافتد
میان آسمانها بر سر پابوسیاش دعوا
《اگر امر خدا جنگ است باید رفت》 گفت و رفت
نه از شمشیرها ترس و نه از سرنیزهها پروا
بلاجوی و بلیگوی و عطشنوش و رجزخوان بود
هجوم آورد بر میدان چه رعدآواز و برقآسا
《منم من زادهی زهرا، منم آیینهی حیدر》
ولی نشناختند او را ولینشناسها... دردا!
نقاب از روی خود برداشت تا محشر کند، محشر
گره بر ابروان انداخت تا غوغا کند، غوغا
نمیگویم چه آمد آخر امّا بر سر جسمش
همین و بس پس از او خاک عالم بر سر دنیا
چراغی نیست در دل -این پریشانخانهی مغموم-
که دزد نفس عمری برده از ایمان من یغما
امیدم سوی الطاف علیّ اکبر است، ای کاش
بگیرد دست خالیِ مرا در محشر کبری
#رضا_یزدانی
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
شبانه روز تو همسایه ی قمر بودی
و از تمام جوانان قوم سر بودی
بلند مرتبه بودی شبیه نام خدا
از اینکه وصف شوی هم بزرگتر بودی
از آن شباهت بسیار خلق و خو پیداست
اگر نبود محمد (ص) پیامبر بودی
چه عاشقانه حرم گریه می کند که نرو
چه عاشقانه تو هم راهی سفر بودی
و تشنه بودی و گفتی که آب ، آب شدم
ولی به بوسه ام انگار تشنه تر بودی
میان دشت پراکنده بود وجه خدا
به هر طرف که دویدم تو در نظر بودی
کنار پیکر پاکت به سجده می افتم
برای اینکه عصای غم پدر بودی
#محمد_مهدی_خانمحمدی
🔹رفرات
https://eitaa.com/zafarat
برپا شده است در دلِ من خیمهٔ غمی
جانم! چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی
عمری است دلخوشم به همین غم که در جهان
غیر از غمت نداشته ام یار و همدمی
بر سیلِ اشک خانه بنا کرده ام ولی
این بیت سست را نفروشم به عالمی
گفتی شکار آتش دوزخ نمی شود
چشمی که در عزای تو لب تر کند نمی
دستی به زلف دستهٔ زنجیرزن بکش
آشفته ام میان صفوفِ منظّمی
می خوانی ام به حکم روایات روشنی
می خواهمت مطابق آیات محکمی
ذی الحجّه اش درست به پایان نمی رسد
تقویم اگر نداشته باشد محرّمی...
#سعید_بیابانکی
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
🔹
🔸
تاملی در معنای قرآنی واژه «ارباب»
---------------------------------------------------
«يك چيزهائى هست كه گفتن آنها هيچ گشايشى و هيچ فتوحى در ذهن شنوندهى شما به وجود نمىآورد، هيچ بهجتى در جان مستمع شما به وجود نمىآورد؛ اين ها را نگوئيد. آن چيزهائى را بگوئيد كه دل ها را نرم مي كند، خاشع مي كند، آن چيزهائى را بگوئيد كه مي تواند مستمع شما را به پيمودن راهى كه آن بزرگوار رفت، تشويق كند. اين ها فكر لازم دارد، آموزش لازم دارد؛ كار، آسان نيست.
(بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با مدّاحان آل اللَّه -23 اردیبهشت 1391)
کلمه «ارباب» که در سال های اخیر بسیار در شعر و نوحه های عاشورایی به کار می رود و تبدیل به یک «مُد مذهبی» شده است، نوعی تساهل و تسامح در گزینش و استخدام واژگان برای به تصویر کشیدن سیمای بزرگان دینی است.
بی هیچ شکی استفاده از واژه «ارباب» توسط محبان اباعبدالله(ع) از سر ارادت و شیفتگی است، ولی با تامل در معنای قرآنی این واژه در می یابیم که با «ارباب» خواندن امام حسین نه تنها او را بزرگ نمی کنیم، بلکه ناخواسته جایگاه و شأن الهی و انسانی آن امام همام را در چشم جهانیان متزلزل می سازیم.
واژه ارباب که جمع «ربّ» می باشد به صورت صریح چهار بار در آیات قرآن به معنای خدایان دروغین آمده است ( یوسف، آیه 39 - آل عمران، آیه 64 - آل عمران، آیه 80 - توبه، آیه31)
1 - «أَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ»: آیا خدایان پراکنده شایسته پرستش اند یا خداوند یکتا که برهمه موجودات چیره است ؟ (یوسف، آیه 39)
2 - «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَهٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»: بگو ای اهل کتاب بیایید بر سر مطلبی که بین ما و شما مشترک است، گفت وگو کنیم. [آن مطلب این است که] جز خدا کسی را نپرستیم و چیزی را برای او شریک نیاوریم و برخی را بر برخی دیگر، ارباب در کنار خدا قرار ندهیم. اگر [اهل کتاب نپذیرفتند] و رو برگرداندند، بگو گواه باشید که ما تسلیم امر پروردگار هستیم( آل عمران، آیه 64 )
3 - «وَ لا یَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِکَةَ وَ النَّبِیِّینَ أَرْباباً»: و هرگز خدا به شما امر نميکند که فرشتگان و پیامبران را خدایان خود قرار دهيد، چگونه ممکن است شما را به کفر بخواند پس از آن که اسلام آورده باشید؟! ( آل عمران، آیه 80 )
4 - «اتّخذوا احبارهم و رهبانهم ارباباً من دون اللَّه و المسيح ابنمريم و ما امروا اِلّا ليعبدوا الهاً واحداً لا اله الّا هو، سبحانه عمّا يشركون»: (يهوديان و مسيحيان) احبار و راهبانشان را به جاي خداوند ارباب و صاحب اختيار قرار دادند (هم چنين) مسيح بنمريم را. حال آن كه فرماني جز اين به آنان داده نشده بود كه خداي يگانه را بپرستند، كه خدايي جز او نيست، منزه است از شريكي كه براي او قائل ميشوند. (توبه، آیه31)
یعنی «نه» گفتن به خدایان دروغین – ارباب - و سر نهادن بر آستان بندگی خدای احد و واحد. این چهار آیه بر ایمان قلبی به ربوبيت تكويني و تشريعي ذات اقدس پروردگار تاکید دارند و پیام صریح و روشن شان دعوت به «توحید» و یکتاپرستی است.
در آيه 80 سوره آل عمران به صراحت بيان شده است كه چنين تعبيري را براي فرشتگان و انبياء و به طريق اولي براي فرزندان ايشان به كار نبريد. استفاده از این واژه برای ستایش سید و سالار شهیدان کربلا حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، با روح آموزه های اصیل دینی ناسازگار و خارج از دایره ادب و آداب دینی است.
خداوند در آيه 31 سوره توبه نیز رفتار يهوديان و مسيحيان را مورد نكوهش قرار ميدهد. چرا که آنان عالمان ديني و احبار و رهبان را ارباب خود قرار می دادند و با اطاعت و پيروي محض از آنان بر فرامین و دستورات الهی پشت می کردند.
علاوه بر این، «ارباب» دارای بار منفی و تداعی کننده تاریخ سیاه، ظالمانه و غیر انسانی دوران برده داری و فئودالی(ارباب و رعیتی) و نماد ظلم و زشتی و پلشتی است. رباعی زیر از«ملک الشعرای بهار» نمونه ای از اشعار فراوانی است که شاعران آزادیخواه عصر مشروطه در بیان مظالم «ارباب» گفته اند:
«ارباب» که صنعتِ وجاهت فنِ اوست
خونِ فقرا، تمام بر گردنِ اوست
طاووس بهشت است به صورت، لیکن
ابلیس نهفته زیر پیراهن اوست
#رضااسماعیلی
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد
پر از یاقوت شد عالم،سوار از روی زین افتاد
دگرگون شد جهان،لرزید دنیا،زیر و رو شد خاک
دمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد
پس از بی مهری دریا ,قسي القلب شد آتش
به جان دودمان رحمه للعالمین افتاد
خدایا هیچ زخمی بد تر از دلواپسی ها نیست
که چشمش سوی خیمه لحظه های واپسین افتاد
شکستن با غلاف تیغ را سر بسته میگویم
زبانم لال...النگوی زنان از آستین افتاد
برای من نگه دار و بیاور زخمهایت را
اگر خواهر مسیرت سوی من در اربعین افتاد
نفهمیدند طه را....نفهمیند یاسین را....
به چوب خیزران دندانه ای از حرف سین افتاد
#سیدحمیدرضا_برقعی
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
پیچیده در تمامی این دشت آه تو
وای از صدای منقطع گاه گاه تو
وای از سر شکسته و وای از سم ستور
دارد چقدر مرثیه این قتلگاه تو
سبز است سبز مثل پگاهت غروب تو
سرخ است سرخ مثل غروبت پگاه تو
جوشن تر از زره رجز یا علی علی ست
دست علی و فاطمه ، پشت و پناه تو
رفتی بدون جوشن و عالم دوباره دید
خیبر شده تداعی این رزمگاه تو
بازو و سینه و سر و پاهاست لشکرت
افتاده تیر و نیزه به جان سپاه تو
بوی مدینه می وزد از باغ پیکرت
گل زخم های سینه و پهلو گواه تو
شاعر کجا و مرثیه ی سرخ و نیلی ات
دارم گریز می زنم از روی ماه تو_
آتش گرفته ایم بخوان با زبان چشم
جاریست روضه های حسن در نگاه تو
#هادی_قاسمی
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
خبر پیچید تا کامل کند دیگر خبرها را
خبر داغ است و در آتش میاندازد جگرها را
غروبی تلخ، بادی تلختر از دور میآمد
که خم میکرد زیر بار اندوهش کمرها را
به روی روسیاهی یک به یک آغوش وا کردند
همانهایی که بر مهمانشان بستند درها را
همانهایی که در مسجد پدر را غرق خون کردند
به خون خویش غلطاندند، در صحرا پسرها را
و باد آرام درها را به هم میزد، صدا پیچید
که برخیزید اهل کوفه آوردند سرها را...
خبر آمد، سری بر نیزهها قرآن تلاوت کرد
کسی جز آل پیغمبر ندارد این هنرها را
#سیدعلیاصغر_صالحی
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت
یوسفترین شهید خدا پیرهن نداشت
او رفت تا که زنده کند رسم عشق را
از خود گذشته بود، غم ما و من نداشت
آنقدر عاشقانه به معراج رفته بود
آنقدر عاشقانه که سر در بدن نداشت
خورشیدِ شعلهور شده بر روی نیزهها
کنج تنور رفتن و افروختن نداشت
هر کس شنید غربت او را سؤال کرد
بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت؟!
#یوسف_رحیمی
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین
پروردهٔ کنار رسول خدا حسین
#محتشم_کاشانی
#ترکیب_بند_عاشورایی
#بند_اول
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا
در خاک و خون تپیده ی میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او زار میگریست
خون میگذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زان گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمه ی سلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد
#محتشم_کاشانی
#ترکیب_بند_عاشورایی
#بند_دوم
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلند ستون بیستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه
سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت
یک شعلهٔ برق خرمن گردون دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان
سیمابوار گوی زمین بیسکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست
عالم تمام غرقه دریای خون شدی
گر انتقام آن نفتادی بروز حشر
با این عمل معاملهٔ دهر چون شدی
آل نبی چو دست تظلم برآورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند
#محتشم_کاشانی
#ترکیب_بند_عاشورایی
#بند_سوم
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسلهٔ انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید
زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمش
اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند
پس آتشی ز اخگر الماس ریزهها
افروختند و در حسن مجتبی زدند
وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود
کندند از مدینه و در کربلا زدند
وز تیشهٔ ستیزه در آن دشت کوفیان
بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید
بر حلق تشنهٔ خلف مرتضی زدند
اهل حرم دریده گریبان گشوده مو
فریاد بر در حرم کبریا زدند
روحالامین نهاده به زانو سر حجاب
تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب
#محتشم_کاشانی
#ترکیب_بند_عاشورایی
#بند_چهارم
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
چون خون ز حلق تشنهٔ او بر زمین رسید
جوش از زمین بذروه عرش برین رسید
نزدیک شد که خانهٔ ایمان شود خراب
از بس شکستها که به ارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند
طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید
باد آن غبار چون به مزار نبی رساند
گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید
یکباره جامه در خم گردون به نیل زد
چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید
پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش
از انبیا به حضرت روحالامین رسید
کرد این خیال وهم غلط کار، کان غبار
تا دامن جلال جهان آفرین رسید
هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
او در دلست و هیچ دلی نیست بیملال
#محتشم_کاشانی
#ترکیب_بند_عاشورایی
#بند_پنجم
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
یک باره بر جریدهٔ رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر
دارند شرم کز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق به در آید ز آستین
چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاک
آل علی چو شعلهٔ آتش علم زنند
فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت
گلگون کفن به عرصهٔ محشر قدم زنند
جمعی که زد بهم صفشان شور کربلا
در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند باز
آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند
پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل
#محتشم_کاشانی
#ترکیب_بند_عاشورایی
#بند_ششم
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن
گفتی فتاد از حرکت چرخ بیقرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمهای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بیعماری و محمل شتر سوار
با آن که سر زد آن عمل از امت نبی
روحالامین ز روح نبی گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد
#محتشم_کاشانی
#ترکیب_بند_عاشورایی
#بند_هفتم
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat
بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد
شور و نشور و واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند
هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد
هرجا که بود آهوئی از دشت پا کشید
هرجا که بود طایری از آشیان فتاد
شد وحشتی که شور قیامت ز یاد رفت
چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد
هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخمهای کاری تیغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بیاختیار نعرهٔ هذا حسین او
سر زد چنانکه آتش از او در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعة الرسول
رو در مدینه کرد که یا ایها الرسول
#محتشم_کاشانی
#ترکیب_بند_عاشورایی
#بند_هشتم
🔹زفرات
https://eitaa.com/zafarat