eitaa logo
زفرات
44 دنبال‌کننده
5 عکس
0 ویدیو
1 فایل
پایگاه تخصصی مدح و مرثیه گلچینی از بهترین اشعار معاصرو قدما اخبار ، مطالب و پبشنهادهای زفرات را دنبال کنید.
مشاهده در ایتا
دانلود
دارد دل ما راه نجاتی دیگر در مشهد و در قم عتباتی دیگر بر بانوی با کرامت قم صلوات بر شاه خراسان صلواتی دیگر 🔹زفرات https://eitaa.com/zafarat
محمد حسین ملکیان شاعر جوان و خلاق اصفهانی در سوگ پدر جانبازش داغدار شده است.ضمن تسلیت به این شاعر نجیب غزلی از او را مرور می کنیم: جنگ یک جدول تناسب بود، تا جوابش همیشه این باشد پدرم ضربدر چهل درصد، حاصلش بخش بر زمین باشد عده‌ای را ضریب منفی داد، عده‌ای را به هیچ قسمت کرد تا هر آن کس که سوء نیت داشت، تا ابد زیر ذره‌بین باشد یک نفر فکر آب و خاک که نه، در پی نان و آب بود از جنگ   خطر جبهه را خرید به جان، تا پس از جنگ خوش‌نشین باشد یک نفر پشت خاکریز خودی، لشکرش را که در محاصره دید سر خود را گذاشت روی زمین، تا دعاگوی سرزمین باشد یک نفر فارغ از معادله‌ها، بی‌خیال تمام مشغله‌ها روی میدان مین قدم زد تا، ته این سطر نقطه‌چین باشد در جواب کسی که می‌گوید، پدر از جنگ دست پر برگشت هر دو تا آستین او خالی‌ست، تا جوابش در آستین باشد هم‌قطار پدر که عکاس است، گفت در هشت سال جبهه و جنگ حسرتش ماند بر دلم یک بار، پدرت رو به دوربین باشد... محمد حسین ملکیان 🔹زفرات https://eitaa.com/zafarat
از پشت درب بسته کسی آه می کشد یوسف دوباره ناله ز یک چاه می کشد در زیر پای هلهله ها این صدای کیست؟ این پای کوب و دست فشانی برای کیست؟ از ظرفِ آبِ ریخته بر این زمین بپرس از یک کنیز یا که از آن یا از این بپرس زرد است از چه گندمِ رویِ دلِ رضا بر باد رفته است چرا حاصل رضا زلف مجعد پسرش را نگاه کن آنگاه یاد یوسف غمگین چاه کن ای کاش دست کاسهی انگور می شکست تا چهره جواد به زردی نمی نشست ای کاش زهر قاتل و مسموم خویش بود ای کاش کشته اثر شوم خویش بود دیدند چند طایفه ای از کبوتران  با بال روی بام کسی سایه گستران 🔹زفرات https://eitaa.com/zafarat
السلام ای شهید راه حرم ای فدائیه زینب کبری عمر خود را جوانی خود را داده ای پای سید الشهدا دل به دریای عاشقی زدی و راه صد ساله را شبی رفتی مادرت فاطمه خرید تو را خوش به حالت که زینبی رفتی خوش به حالت تمام هستی تو عاقبت روزی ولایت شد مثل بی بی رقیه قسمت تو هم اسارت وَ هم شهادت شد ای مسافر تو کوله بارت را چه قَدَر بی سر و صدا بستی خوش به حالت محرم امسال با ابالفضل هم نشین هستی خوش به حالت شبیه اربابت سر تو از تنت جدا شده است ماجرای شهادتت خیلی مثل آقای کربلا شده است ذره ای ترس در نگات نبود خوش به حالت، تو رو سفید شدی مادرت مانده و پریشانی نکند تشنه لب شهید شدی دم آخر به روی سینه ی تو قاتل تو نشسته بود آیا؟ بدنت زیر پای دشمن رفت استخوانت شکسته بود آیا؟ بر تن تو هزار و نهصد و چند زخم ، در لحظه ی شهادت بود ؟؟ موقع سر بریدنت آیا حرف ناموس یا که غارت بود؟ # لرزه بر عرش و فرش افتاده بی قرار است زینب کبری بشکند دست شمر بی غیرت از قفا شد جدا سر آقا همه رفتند ، پیکر بی سر زیر شمشیر و نیزه می مانَد مادری روی سینه می کوبد یا بُنیَّ بُنیَّ می خواند 🔹زفرات https://eitaa.com/zafarat
غزل غزل به پای تو نگاه پاک ریخته چه جسمها بدون سر به روی خاک ریخته تو را میان چشمهای آن شهید جسته ام شنیده ام خدا تو را به قلب پاک ریخته ز برق دیدگان تو، چه چشمهای خیره ای به پای تو به ذکر روحِیَ الفِداک ریخته ز هر که دل بریده آن جوانِ نازنینِ ما برون ز دل، تَعلُّقاتِ مٰاسِواک ریخته مقام قرب یافته، به سوی تو شتافته میان أشقیَ الأشقیا، ز سینه باک ریخته به وقت سر بریدنش، حسین ریزد از لبش و در شکنجه گیسویش، شبیه تاک ریخته مسیرِ خیرِ مقدمت ببین چه گل فشان شده به جای فرش، نعشهای سینه چاک ریخته نگاه کن، چقدر عاشقِ شهادت آمده برای هر نگاهِ تو بسی هلاک ریخته ز یک مسیر کشته های تازه تازه میرسد به یک مسیر استخوان بی پلاک ریخته هزارها چنان زهیر، هزارها چنان بریر برای کربلای تو، بدین ملاک ریخته سر تو را به نیزه ها زدند، جَدّیَ الغریب کسی نگفت خونِ تو، چه هولناک ریخته ز تلِّ زینبیه دیده اند، اهلبیت تو که قطعه قطعه پیکرت، به روی خاک ریخته به پیش چشم مادرت و در کنار خواهرت به دشت، جسم بی سرت چه چاک چاک ریخته نگاههای دخترت، و اشکهای خواهرت به زخمهای حنجرت چه دردناک ریخته 🔹زفرات https://eitaa.com/zafarat
به بهانه سالگرد شهید مدافع حرم عزیز نذر شهیدان مدافع حرمی که غبار پیکرشان به چشم روشنی شعرم آمده اند. در چشم های عاشقت ، ردّ خدا بود وقتی که چشمت جادۀ خیس دعا بود می سوزد از هُرم نگاهت ، آهِ جانم چه روضه هایی بین چشمانت به پا بود!! در سینه ات دریای رفتن موج می زد یک لحظه تردید نرفتن! کی، کجابود؟! « یا لَیتَنا کُنّا مَعَک » وِرد زبانت واژه به واژه با تو عالم همصدا بود رفتی و ثابت کرده ای حتی در این عصرـ هم می توان در اوج ظهر کربلا بود رفتی نشان دادی که راه ِسرخ ِپرواز روی کبوترهای قدسی باز، وا بود بی سر ز عالم سر شدی ، عالم از این رو آیینه در آیینه حیران شما بود حال و هوای وصف تو سردار بی سر! حال و هوای وصف نخل سر جدا بود چشمی که شور و شوق چشمان تو را دید فهمید بر عشق زلالی مبتلا بود # ای کاش ما هم لحظه ای جای تو بودیم این لاله لاله پیکر تو ، جان ما بود... از کانال شاعر @hadi_ghasemi313 🔹زفرات https://eitaa.com/zafarat
۱ 🔹علم به دوش🔹 ✅به شكوه شهيدانه شهيد محسن حججى علم به دوش به سمت فرات ،راه افتاد چه باشکوه به گودال قتلگاه افتاد! که بود غرق طمانینه،محوآینه ای؟ به باغ لاله که باشور لا اله افتاد؟ رهابه باد،ورق پاره های قرآن ست که یوسفانه ترین سوره ها به چاه افتاد میان قهقهه ی شمرهای دشنه به دشت چه باشکوه بر آن دشت تشنه ،ماه افتاد کدام ماه جوان ایستاده درزنجیر به جشن سنگ به دستان کینه خواه افتاد به پشت معرکه مانده کلاه ابن زیاد از آن حماسه سراسیمه،بی کلاه افتاد چه دست ها که به خونخواهی اش بلندشدند که برق غیرت مختار درسپاه افتاد صدای شعله ور قاسم سلیمانی شبیه صاعقه برخرمن گیاه افتاد شهید روضه ی یاس كبود،محسن بود که بین آن در و دیوار،بی گناه افتاد ۲ 🔹غزل شهيد محسن ٢🔹 ✅به روح بلند شهيد محسن حججى به سوی علقمه رفتم که تشنه کام بیایم وسرگذاشته بر دامن امام بیایم چه باشکوه به لب غنچه می زند صلواتم مگر به باغ گل سرخ،باسلام بیایم خوشا که گوش به بانگ دراى قافله باشم به کربلای تو از حج ناتمام بیایم شب است وهمسفر مسلمم به غربت کوفه که چون ستاره ی سرخی به پشت بام بیایم خوشاکه جامه دران بین خطبه خوانی زینب براین خرابه بچرخم به صبح شام بیایم دعا کنید پدر!مادر!این دقیقه ی آخر که سربریده براین دشت،چند گام بیایم چقدر گمشده چون برگ گل سه ساله ی پرپر علم به دوش به خونخواهی کدام بیایم شنیده ام که به صحراست چشم یاس سه ساله مگر به نام عمویش به انتقام بيايم تمام حنجره هل من معین اوست به گوشم تمام حنجره،"لبیک یاامام!"بیایم از کانال شاعر دل نخواهی 🔹زفرات https://eitaa.com/zafarat
یا علی گفت با تمام وجود تا همه عمر با علی باشد با علی باشد و طنین دلش دم به دم ذکر یا علی باشد آمد و چشم خانه روشن شد از حضورش، تلألؤ نورش آمد و جلوه کرد تا با عشق، محو نور خدا، علی باشد خانه یعنی بهشتی از احساس، زن این خانه تا که فاطمه است خانه یعنی جهانی از امید، مرد این خانه تا علی باشد شرح این زندگی فقط عشق است، داستانی که خط به خط عشق است حرفی از درد نیست وقتی که یار دردآشنا علی باشد شب جشن است آمدم مادر! شاعر لحظه‌هایتان باشم شعر زیباست تا زمانی که نور این بیت‌ها علی باشد به دعای تو سخت محتاجم! مهربانِ علی دعایم کن! تا دلم آنچان که می‌خواهی شیعۀ مرتضی علی باشد ورد لب‌های من به لطف شما از ازل ذکر یاعلی بوده لطف کن باز تا که ذکر لبم تا ابد نیز یاعلی باشد 🔹زفرات https://eitaa.com/zafarat
شروع نامه‌ام نامی کریم است که بسم‌الله الرحمن الرحیم است به آن نامی کزان عالم برافروخت بشر اسماء حُسنی را بیاموخت... به آن نامی که بر ما روح بخشید ز نورش زُهره زهرا درخشید چه زهرایی؟ که معنی‌بخش اسماست همانا اسم اعظم، اسم زهراست خدا گر مدح او نازل نمی‌کرد کتاب خویش را کامل نمی‌کرد به نام کوثرِ قرآن ستودش که لفظی بهتر از کوثر، نبودش حساب نام یازهرا به ابجد برآید یا علی و یا محمد که زهرا ز آن‌دو هست و آن‌دو، زهرا جدایی نیست آری مهر و مه را کسی‌که کُفوِ آن نور جلی بود علی بود و علی بود و علی بود خوش آن روزی که با اذن خداوند به دلخواه پیمبر یافت پیوند جهان رحمت و علم و کرامت به دنیای جمال و عشق و عصمت رسیدش در شب جشن عروسی عروس آسمان، بر خاکبوسی به سائل داد چون پیراهنش را به حکم «لن تنالو البر حتی...» اگرچه خانهٔ زهرا گِلین بود حریم افتخار مسلمین بود محبت، پایهٔ کاشانه او شرف، خشت بنای خانه او جهاز بانوی دنیا و عقبا بُد از پشم و سفال و لیف خرما سفالین کوزه‌ای و مشکی از پوست اساس چشم‌گیر خانهٔ اوست! سپهر، آیینه‌دار هستی‌اش بود رهین آسیای دستی‌اش بود حصیری گرچه فرشِ زیر پا داشت به روی سر، همه نور خدا داشت شُکوه آسمان‌ها صیت او بود گواه «فی بیوتٍ» بیت او بود سلام هر شب و صبحِ پیمبر شُکوه خانه‌اش کردی فزون‌تر سلام، ای وحی منزل در کلامت که حق از کودکی گفته سلامت به وحدت داده هر مویت شهادت ورم کرده‌ست پایت از عبادت زیارت‌گاه انجُم، خاک پایت زیارت‌نامهٔ حوران، ثنایت تویی یاسین تویی طاهای قرآن تویی رمز اشارت‌های قرآن زنان را با عمل، ارشاد کردی جهاد المرأه را فریاد کردی... خدا را بنده‌ای یک‌دانه بودی پدر را دل‌خوشی در خانه بودی دو تن بودید او را پشتوانه تو در خانه، علی بیرون ز خانه رسالت را گلستانی، بهاری امامت را نگهبانی، قراری خروش بی‌امان مسجدی تو رسول خطبه‌خوان مسجدی تو چو تو از دین طرفداری که کرده‌ست؟ امام خویش را یاری که کرده‌ست؟ خروشت حامی جان علی شد کلامت تیغ بُرّان علی شد الا، ای راز رحمت در دو دنیا تویی مشکل‌گشای هر دو دنیا نخستین زن که در جنت در آید تو هستی، کز قیامت محشر آید چو در صحرای محشر پا گذاری شفاعت را چو خورشیدی بر آری ملائک صف به صف در چار سویت علی و مصطفی در پیش رویت مهار ناقه‌ات در دست جبریل خلایق محو این اکرام و تجلیل به حیرت، کاین هیاهو چیست، یارب؟ کسی کاین‌سان در آید، کیست یارب؟ که از درگاه عزت در چپ و راست ندا آید که این زهراست! زهراست! در آن‌جا شیعیانت می‌درخشند نه تنها دوستانت را ببخشند، که می‌بخشد خدای مهربانت گناه دوستانِ دوستانت در آن روزی که عالم بی‌قرارند رسولان نیـز امید از تو دارند در آن غوغا که بهر کس، مَفَر نیست ز بیم جان، پدر فکر پسر نیست زهر سو بانگ وانفسا بلند است، ز ما فریاد یازهرا بلند است تو دستِ دست‌گیری چون برآری «مؤید» را مبادا واگذاری! 🔹زفرات https://eitaa.com/zafarat
لحظه ها خرم و زیباست مبارک باشد عرش تا فرش ، شکوفاست مبارک باشد بر سر اهل مدینه برکت می بارد شادی حیدر و زهراست مبارک باشد «مرج البحرین یلتقیان» یعنی که جشن پیوند دو دریاست ، مبارک باشد خطبه جاری شد و زهرا که «قَبلتُ» فرمود هر طرف زمزمه برخاست : مبارک باشد ساقی و کوثر ، امروز به هم پیوستند مستیِ عالم بالاست ، مبارک باشد نه فلک خیره بر این لحظه ی موعود شده چشم ها وقف تماشاست ، مبارک باشد فاطمه مرتضوی ، حیدر هم مصطفوی است وحدت اسم و مسماست ، مبارک باشد بهترین خاطره ی عمر علی خورد رقم ماه ذی الحجه گل آراست ، مبارک باشد 🔹زفرات https://eitaa.com/zafarat
🔷غزل انجمن ها شما باشیدو تار عنکبوت انجمن ها تان! ودر ته جرعه های استکان ها حل شدن هاتان وفتح بیستون کردید از آن چشمک پرانی ها که لفظ بوسه ی شیرین نیفتاد از دهن هاتان چه روشن کرد تکلیف شما را خلسه ی سیگار کراماتی که نقل ازشیخ ما شد درسخن هاتان! از اینجا خوب می بینم به رغم این هیاهوها که می پوسند باهم شعر ها پیش ازکفن هاتان نه شعر است اینکه می خوانید از باغ معلق ها علف های تماماَ هرزه!کوزخم چمن هاتان؟! دراین گل های مصنوعی ردی از حسن یوسف نیست شنیدم زوزه ی گرگ است لای پیرهن هاتان چه عطر ناخوشی را باد از باغ شما آورد که مسمومند آنجا دسته دسته نسترن هاتان شب ودریا پر از موسیقی اندوه ماهی هاست شمایید وسرودن غرق بحر تن تتن هاتان میان شعرتان یکباره حس آسمان مرده است چه آشفته است سهراب از هیاهوی ترن هاتان ورای تپه های یوش خود مصلوب تان می کرد اگر می دید"نیماجان"شبی باخویش تنهاتان! سبک روحم که از شعر هوسناک شما دورم می آشوبم مگر باد آمد از خواب لجن هاتان؟! به قد کوه بینالود مضمون های آنسویی ست نمی چرخد به سوی قله چشم مرد وزن هاتان من اما با غزل های شهیدم عالمی دارم که می خندند از این بالا به جنگ تن به تن هاتان! از کانال شاعر @delnakhahi 🔹زفرات https://eitaa.com/zafarat
ای چشمت از نگاه غزالان غزال تر ابرویت از کمانه ی الوان هلال تر از نور چشم هات بده جام پشت جام از جام چشم هات ندیدم زلال تر با یک نگاه ، خواب به چشمم حرام شد در حسرت دوباره ام اما حلال تر رودابه چشم! هان! چقدر حرف ها زدی با آن نگاه ، بر دل این چشم زال تر اعجاز شرم نیست که حرفی نمی زنم نشنیدم از اشاره ی چشمت مقال تر گفتم که : _می رسیم به هم یا نمی رسیم؟ عمریست مانده چشم من از این سوال، تر اقرار می کنم که کسی نیست جز خودم اینگونه سنگ خورده تر و دل سفال تر # دنیا نبود جای تو و جای عشق ما ای چشمت از نگاه غزالان غزال تر ازکانال شاعر @hadi_ghasemi313 🔹زفرات https://eitaa.com/zafarat
علیه‌السلام 🔸کوچه‌های غربت🔸 شانه‌های زخمی‌اش را هیچ‌كس باور نداشت بار غربت را كسی از روی دوشش برنداشت در نگاهش كوفه‌كوفه غربت و دلواپسی عابر دلخسته جز تنهایی‌اش یاور نداشت بام‌های خانه‌های مردم بیعت‌فروش وقت استقبال از او جز سنگ و خاكستر نداشت می‌چكید از مشک‌هاشان جرعه‌جرعه تشنگی نخل‌هاشان میوه‌ای جز نیزه و خنجر نداشت سنگ‌ها کی در پی شَقّ القمر بودند؟ آه نسبتی نزدیک اگر این ماه با حیدر نداشت روی گلگون و لب پر خون و چشمان كبود سرگذشتی بین نامردان از این بهتر نداشت سر سپردن در مسیر سربلندی سیره‌اش جز شهادت آرزوی دیگری در سر نداشت از کانال شاعر @karavanedel 🔹زفرات https://eitaa.com/zafarat
نکرده است به عهدش کسی وفا مسلم رسیده ای به سرانجام ماجرا مسلم علی ندیده وفا از اهالی این شهر نشسته ای به امید وفا چرا مسلم؟ نماز مغرب اگر صدهزارتا باشند دوباره یک نفری موقع عشا مسلم دوچشم مردم این شهر کور خواهد شد اگر اشاره کند برقی از طلا مسلم ببین که مردتر از مردهاست پیرزنی امید نیست به این قوم بی حیا مسلم شب نجات تو از دست شبه مردان است هزار شکر که دیگر شدی رها مسلم نمانده راهی و تو بی پناهی و باید فقط بلند کنی دست بر دعا مسلم رسیده ای به سرانجام و حیله ی کوفی ببین خیال تو را برده تا کجا مسلم اگر چه از سر دارالعماره می افتی سرت نمی رود اما به نیزه ها مسلم هزار شکر خدا را دگر نمی ماند تن تو روی زمین زیر دست و پا مسلم ولی قرار شده تشنه لب شهید شوی به احترام لب شاه کربلا مسلم 🔹زفرات https://eitaa.com/zafarat
روضه خوان بر روی منبر سخت لب وا می کند روضه را با اشک چشمان خود انشا می کند روضه ها را یک به یک رد کرده مسلم را غریب در میان کوچه های کوفه پیدا می کند چون پدر را می کشند از کودکش باید گذشت کربلا انگار جور دیگری تا می کند بچه های مسلم از بابای خود تنهاترند حکم قتل بچه ها را شهر امضا می کند کوفه در تاریخ خود بسیار حارث پرور است خنجرش را در گلوی بچه ها جا می کند اینکه اکبر بود یا فرزند مسلم ، فرق نیست کوفه هرکس را بخواهد اربن اربا می کند می کشد فرزند را همراه بابا و سپس می رود بر بام و سرها را تماشا می کند 🔹زفرات https://eitaa.com/zafarat
🔹هواى نينوا🔹 شيعيان! ديگر هواى نينوا دارد حسين روى دل با كاروان كربلا دارد حسين از حريم كعبۀ جدّش به اشكى شُست دست مروه پشت سر نهاد امّا صفا دارد حسين مى‌برد در كربلا هفتاد و دو ذبح عظيم بيش از اينها حرمت كوى منا دارد حسين... او وفاى عهد را با سر كند سودا ولى خون به دل از كوفيان بی‌وفا دارد حسين... آب را با دشمنان تشنه قسمت مى‌كند عزّت و آزادگى بين تا كجا دارد حسين... دست آخر كز همه بيگانه شد، ديدم هنوز با دم خنجر نگاهى آشنا دارد حسين شمر گويد گوش كردم تا چه خواهد از خدا جاى نفرين هم به لب ديدم دعا دارد حسين اشک خونين، گو بيا بنشين به چشم «شهريار» كاندرين گوشه عزايى بى‌ريا دارد حسين 🔹زفرات https://eitaa.com/zafarat
چون اشک، رازِ عشق را باید عیان گفت باید که از چشمان او با هر زبان گفت باید به قول عرشیان، چشمان او را آیینه‌های روشن هفت‌آسمان گفت چشم غزل روشن شد آن وقتی که با اشک از گفته‌های چشم او با دیگران گفت آمد به میدان باسلاح چشم‌هایش با اشک‌هایش گریه گریه ناگهان گفت: ای لطف بسیار تو برمن بی‌کرانه تنها دلیل ندبه‌های عاشقانه عشق تو در این سینه کاری ژرف دارد مولای من این عبد با تو حرف دارد ای که سراپا حرفم و تو گوش هستی شوق مرا زیباترین آغوش هستی آرامش آغوش تو مانند دریاست «آنجا که باید دل به دریا زد همین‌جاست» فانوس اشکی دارم و فانوس آهی می‌جویمت با اشک و آهم یا الهی از مادرم آموختم پروانه باشم از کودکی عبد در این خانه باشم از مادر من مهربان‌تر کیست جز تو؟ از مادر من مهربان‌تر نیست جز تو تو صاحب تورات و انجیل و زبوری روشن‌ترین تصویر از آیات نوری «یا صاحبی فی وحدتی»، پشت و پناهم! «یا عُدَّتی فی شِدَّتی»، بی‌تکیه‌گاهم از خود نکردی لحظه‌ای هم ناامیدم تنها مرا مگذار ای تنها امیدم! هرگز مگیر از چشم‌هایم خنده‌ات را در آتش خشمت مسوزان بنده‌ات را رحمی به اشک و التماسم کن الهی از آتش دوزخ خلاصم کن الهی با هر فرازی تشنه‌تر می‌شد گلویش بغضی امانش را برید و بی‌امان گفت شاید رباب و نجمه در خیمه شنیدند آنجا که از مهر خدا با کودکان گفت «رَبِّ بِما ألبَستنی»، یعقوب چشمش با اشک از پیراهن آرام جان گفت او گفت از دندان و لب‌هایش در آن روز تفسیر آن را شرحه شرحه خیزران گفت «أشکُو إلیکَ غُربتی وَ بُعدَ داری» این جمله را سمت مزاری بی‌نشان گفت اشک از دو چشمش چون دو مشک باز می‌ریخت اشکی که با عباس از آب روان گفت بعد از دعا خورشید از آن سرزمین رفت عید آمد و ماه بنی‌هاشم اذان گفت 🔹زفرات https://eitaa.com/zafarat
نبوده به جز او کسی دشمن من که بوده فقط دشمن من "من" من همین "من من" من شده سیل آتش و افتاده بر دامن خرمن من نشسته "من فتنه" در دشمنی تا بیاندازد او لکه بر دامن من زلیخا مآبانه آمد ولیکن شد از روبه رو پاره پیراهن من دقیقا چنان قصه ی آب و آهن شده شکل ترکیب پوسیدن من # شکستم درآیینه خود را که شاید " من" من شود زنده با مردن من از کانال شاعر @hadi_ghasemi313 🔹زفرات https://eitaa.com/zafarat
در حرم پیچید عطر سیب زائر فیض برد هر کسی در بارگاهت بود حاضر فیض برد با بیان روضه‌هایت پلک من هم خیس شد چشمهایم چون زمین خشک و بایر فیض برد قطره‌های خون تو سهم زمین شد بیشتر بیشتر از آسمانها خاک حائر فیض برد منبرت شد گاه روی نیزه، گاهی بین طشت خواهرت با گریه پای این منابر فیض برد بر تن عریان تو این بیتها مرثیه خواند اشکهای مادرت تا ریخت، شاعر فیض برد بین اصحابت دو دفعه جان به تو تقدیم کرد بیشتر یعنی، حبیب بن مظاهر فیض برد گرم در آغوش تو، بیش از طلاهای ضریح بوریای کهنۀ بیت عشائر فیض برد 🔹زفرات https://eitaa.com/zafarat
بنگر که خلق را به که داد و چگونه گفت روزی که خطبه کرد نبی بر سر دستِ علی گرفت و بدو داد جایِ خویش گر دست او گرفت تو جز دست او مگیر ای اگر تو مُقرّی بدین سخن حیدر امام توست و شُبّر وانگهی شُبیر ور منکری وصیّتِ او را به خویش پس خود پس از رسول نباید تو را سفیر علمِ علی نه قال و مقال است عن فلان بل او چو دُرّ یتیم است بی‌نظیر کن بدو و بیاموز علمِ او تا پشتِ دین قوی کنی و چشم دل قَریر آبِ حیات زیر سخن‌های خوب اوست آبِ حیات را بخور و جاودان مَمیر 🔹زفرات https://eitaa.com/zafarat
گویی که خضر آب بقا را برد بالا وقتی که ساقی جام ها را برد بالا تيری به زهر آلوده شد وقتی که دلبر تا مژه میل طوطیا را بالا میخواستم سالم ز تیغش بگذرم لیک با چشم میزان خطا را برد بالا می شست دست از خون ما آرام و خندان دست مزین بر حنا را برد بالا در راه رفتن خواست بیند روی ما را سر را کمی کج کرد و پا را برد بالا افزود حرف از باده بر مخموری ما دود کبابی اشتها را برد بالا خوش حال آن مستی که از مستی بسیار با جام می ایوان طلا را برد بالا افتاد از روی لبم،یا رب نجف را.... دست قنوتم این دعا را برد بالا مستم به نامش در اذان گیرم فرشته جای ادا چندین قضا را برد بالا بیم از سبک مغزی و این بار گران نيست جایی که چندین پر همارا برد بالا بر عرش بود و ما به فرش اینگونه شد که دامان او دست گدا را برد بالا معمار دست حاجتم تا آسمان دید گلدسته ی صحن رضا را برد بالا میخواستم گویم ز هیجایش که شعرم از ترس تیغ او هجا را برد بالا آتش سزای خرمن کاهی ست کز شوق تا کشتزارش کهربا را برد بالا یعنی دلم میگفت تو رب منی باز بی حسن تعلیل افترا را برد بالا غم نيست گر سر بشکند از سنگ تکفیر رمی جمر نام منا را برد بالا آمد غدیر و باز ساقی تا سر خم پیمانه های جانفزا را برد بالا خورشید هم تب کرد از آن روز و تا حال از هرم جامش هی دما را برد بالا اعجاز احمد بین که بسم الله گویان این نقطه ی در زیر با را برد بالا بر روی کوهی از جهاز اشتران رفت آنکه کف پایش حرا را برد بالا دنبال این تصویر جبریل از تحیر تا عرش رب آیینه ها را برد بالا ماندم نبی از سلسله عشق علی گفت یا که صبا زلفی رها را برد بالا انداخت پیغمبر بلای عشق در دل وقتی که میزان ولا رابرد بالا من کنتُ را فرمود و از دلها طلا ساخت چون کیمیاگر،کیمیا را برد بالا فریاد زد جبریل اکملتُ لکم را تا دید پیغمبر صدا را برد بالا جبران دستی که خدا از او گرفته است {دست نبی دست خدا را برد بالا} میشد نماد پهلوانی ها مشخص داور که دست هر دوتا را برد بالا فرعون به بَخٍ بَخٍ آمد پیش از ترس تا دید موسایی عصا را برد بالا می دید گویی مشکلاتم را پیمبر کاین پنجه ی مشکل گشا را برد بالا میخواست بتها را بفهماند که بت کیست احمد به شانه مرتضی را برد بالا یکبار اگر او مرتضی را برد بالا صدبار شاه سرجدا را برد بالا احمد نبرد ارباب را بر شانه در اصل کعبه به دوشش کربلا را برد بالا آتش چه گفت از نینوا کاین سان جگرسوز تا صبح هرشب نی نوا را برد بالا زد بانگ ادرکنی شباب الهاشمیون وقتی که تنهایی عبا را برد بالا خون علی بر آسمان پاشید و این سان تا رب بهای خونبها را برد بالا بعد از علی یکبار ديگر احمد آمد دستان تندیس وفا را برد بالا بخشید سلطان بر رعیتها کفن را ناگاه نرخ بوریا را برد بالا بر خوی دل چسبید نونش، خون دل شد دشمن که چوب خیزرا را برد بالا برعکس اشکی که ز چشم عاشق افتاد صاحب عزا اهل بکا را برد بالا از خوف هجر کربلا می سوختم که یک سیب با عطرش رجا را برد بالا با حسرت از درد غریبی گفتم و گفت سلطان دل دردآشنا را برد بالا 🔹زفرات https://eitaa.com/zafarat
"دشنه ای بر جگر " کار منتقد نقد است و کار دیگران تعریف و تحسین. قرار نیست به خوش آمد دوستان نوشت؛ ما را سری دیگر است. بگذریم. را چند سالی است که می شناسم. از او به صورت پراکنده اشعاری شنیده ام یا در صفحه های مکتوب خوانده ام؛ اما تنها مجموعه شعری که از او دیده ام و کامل از نظر گذرانده ام؛ دفتر است که در سال 91 به همت منتشر کرده است. اغلب شاعران جوان جریان او را می شناسند و در قطعا نامی شناخته شده است و این نکته، منتقد را کمی دچار سردرگمی می کند. دفتر یادشده، در 31 سالگی شاعر منتشر شده؛ بنابراین نمی توان آن را با نگاهی سطحی و صرفا حمایت گر نقد و بررسی کرد. این مجموعه 35 غزل یا قصیده ی کوتاه و چند چارپاره را در بر می گیرد. این ترکیب ، نشان دهنده ی غزلسرا بودن صاحب مجموعه است؛ هرچند در دیگر قالب ها نیز طبع آزمایی او را دیده ام. در مجموع غزل ها، از 13 وزن استفاده شده که در نگاه نخست، تنوعی نسبی را نشان می دهد؛ اما حدود هفتاد درصد از اشعار در دو وزن" مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن" و "مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن" سروده شده که این ، می تواند یکی از ایرادهای موسیقایی این مجموعه باشد. اشعار از منظر تعداد ابیات تنوع دارند و این ویژگی موید تمرکز شاعر بر محتوا و بیان عواطف، در مقابل مضمون گرایی است. در نگاهی کلی، اشعار صفحه های 7، 10، 44، 48، 54، 56، 58 و ... از سروده های موفق تر شاعر است؛ اما در مجموع دفتر، ، کمی تنوع محتوا و مضمون و دودستگی زبانی از آسیب های اصلی این دفتر است که در ادامه به برخی از این کاستی ها به ویژه در زبان، به صورت مصداقی اشاره می کنیم: - استفاده ی نادرست از "بایست" به جای "باید": هر ملتی در زمانه زنده است با قهرمانش اما چه بایست گفتن با ملت قهرمان کش؟ * آه ای رفیق نیمه راه، این راه را تنها آخر چگونه پشت سر بایست بگذارم البته در همین غزل "باید" به درستی استفاده شده است: ای خواب های آسمانی بی تو من تا صبح باید ستاره در ستاره اشک بشمارم - نمود "حشوهای زبانی" در کاربردهای واژگانی و نحوی، برای مثال ترکیب "ورید گردن" در بیت زیر؛ هرچند در ادب عامه ممکن است این کلمه به معنای عام"رگ" استفاده شود، در اصل همان رگ گردن است: ای تیغ عشق بوسه به نام خدا بزن با تو ورید گردن خود را شناختم - وسواس کم در کاربرد حروف عطف زاید؛ مثل دو "که" در بیت زیر: ای عمر من که رفته ای و مانده ای به دوش کم می شوم از آنچه که بر من فزوده ای کاملا واضح است که از منظر زبانی، در اغلب موارد، استفاده از "که" پس از "هرچه" و "آنچه" زاید است. یا کاربرد "که" و "مگرکه" در نمونه ی زیر: به این امید که هنگام رفتن پدرم مگرکه عطسه کنم صبر چاره ای بکند -از کاربرد غیرضروری و همزمان "اگرچه" و "ولی" ص81 نیز درگذریم، نوع تالیف زبانی اجزای کلام در برخی ابیات چون بیت زیر چندان مناسب نیست: همیشه باغ شما گرچه بود در مشتم ولی به برگ گلی هم نخورد انگشتم این کاربرد نامناسب زمانی برجسته می شود که در نظر بگیریم، همزمان چهار واژه ی "اگرچه، ولی، همیشه، هم" در یک جمله ی "پایه و پیروی" استفاده شده است. -دودستگی های زبانی هم چنانکه اشاره شد در اشعاری متعدد نمود دارد؛ برای نمونه در ردیف "بفروشد" در ص 28، نوع زبان غزل نیمه سنتی است؛ اما برخی ردیف ها به سیاقی کاملا کهن استفاده شده است. در کنار این کاستی ها، در مجموعه ابیاتی متمایز هم گاه دیده می شود که قدرت تخیل و تصویرگری شاعر را نشان می دهد یا احساس شاعر را در زبانی یکدست و شاعرانه منعکس کرده است. در پایان به برخی از این نمونه های موفق اشاره می کنیم: ما هر دو، دل به یک نمکین چهره داده ایم زخمی بزن به حرمت این عشق و این نمک * به چشم هات در این شط رنج بی پایان به این دو عنصر زیبای کیش و مات خوشم * می کشی آه و در چشم هایت می رمند آهوان دسته دسته * در گونه های فلسفه ی عشق ناگزیر من بوسه را به فلسفه ترجیح می دهم * شهر از سودابه پر شد آتشی روشن کنید لاجرم هر کس که بر آتش نزد بی آبروست * دم تو گرم رفیقا دم تو گرم رفیق که دشنه بر جگرم می زنی نه بر پشتم در مجموع، این دفتر می تواند برای برخی مخاطبان و شعر پژوهان دلچسب باشد؛ هرچند اشعار رضا شیبانی اصل، در سال های اخیر، عوالمی بهتر را تجربه کرده است. 🔹زفرات https://eitaa.com/zafarat
وارث مُلک تبسّم، کاظم است عشق عالمتاب هفتم، کاظم است آفرینش، سوره ای از مهر او بر لب هستی، تبسّم کاظم است مُصحف اخلاص و قاموس یقین بحر عرفان را تلاطم، کاظم است مُقتدای آسمان مردانِ سبز قبله ی آیینه مردم، کاظم است ترجُمانِ وحدت دل های ما تابش مِهر تفاهم، کاظم است مِی پرستان! وقت سرمستی رسید در میستان، هفتمین خُم، کاظم است آسمان! تبریک، فصل هفتم است مهرِ عالمتاب هفتم، کاظم است 🔹زفرات https://eitaa.com/zafarat
تا عشق کار حضرت موسی بن جعفر است دل در مدار حضرت موسی بن جعفر است عیسی نفس کشیده به لطف شفای او موسی دچار حضرت موسی بن جعفر است مردی که با اشاره ی او نیل قلب ما وا شد دوباره حضرت موسی بن جعفر است آنکه رئیس مذهب عشق است در جهان آموزگار حضرت موسی بن جعفر است لبخند و مهر در عوض خشم، این صفت در انحصار حضرت موسی بن جعفر است زندان حصار روح امامست؟ نه... جهان خود در حصار حضرت موسی بن جعفر است تنها نه ما که شاه خراسان امام عشق دل بی قرار حضرت موسی بن جعفر است امشب کلید قلب رضا جان و خواهرش در اختیار حضرت موسی بن جعفر است از هر امامزاده که حاجت گرفته ای ایل و تبار حضرت موسی بن جعفر است خوشبخت من که دوست من بچه سیدیست او یادگار حضرت موسی بن جعفر است دوری نبود مانع من در زیارتش قلبم مزار حضرت موسی بن جعفر است آماده ی عزای حسین است بعد از این هر کس که یار حضرت موسی بن جعفر است 🔹زفرات https://eitaa.com/zafarat
میدونی چرا وقتی میخوای بری تو رویا چشاتو میبندی؟ وقتی میخوای گریه کنی چشماتو می بندی ؟ وقتی کسی رو می بوسی چشماتو می بندی ؟ 🔹چون قشنگترین چیزا تو این دنیا قابل دیدن نیستن.... بارون که میاد حضور خدا بهتر حس میشه! میدونی چرا؟ 🔹باران یعنی نقطه چین تا خدا می دونی چرا معرفت ها کم شده؟ 🔹چون همش تو وجود تو جمع شده میدونی چرا خورشید داغه ؟ 🔹چون میبینه تو مال منی آتیش میگیره حتما برای شما هم از این نوع ها اومده. میدونید این یک صنعت ادبی هست؟ میدونید که این مثال ها یک آرایه ظریف و زیبا در ادبیات فارسی هست؟ بله یک آرایه ادبی با نام "" که مثل همه آرایه های ادبی دیگه در دنیای امروزی کمی تغییر کرده است. وقتی شاعر و یا نویسنده ای برای ، غیر از آن چه که واقعیت دارد، می آورد را حسن تعلیل گویند. در واقع یعنی آوردن دلیل علتی ادبی برای امری، به گونه ای که بتواند مخاطب را قانع کند. 🔹 زفرات https://eitaa.com/zafarat