مشغول تحقیق درموردپروژه جدیدم بودم که به مطلب جالبی برخوردم حیفم اومد به اشتراک نزارم لااقل میدونم خوندنش براتون خالی ازلطف هم نیست🤗🤓
✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️
آها...یادم رفت .بایداول موضوع پروژه روبگم ☺️
موضوع تحقیقم درمورداهمیت پرورش درمقطع ابتداییه
اینکه این روزهاآنچنان که به آموزش اهمیت داده میشه به پرورش پرداخته نمیشه و...
یه تحقیق نشون میده که وقتی به زندگی گذشته افرادموفق وپرتلاش برمیگردیم یه معلم هست که عامل محرکه دانش آموزش شده
یابه زبانی دیگه پله ی پرش شده برای دانش آموزش
معلمی که ایجادانگیزه میکنه ومحرک درونی بوجودمیاره خیلی موثرترازمعلمی ایه که باعامل بیرونی تشویق وجایزه دانش آموزش روبه جلوهل میده🤗
واقعا درسته 👌💯
وقتی معلم باوروایمان رودردانش آموزش بوجودبیاره واعتمادبه نفس رودراوبالا ببره اونوازدرون به جوشش وادارمیکنه ونتیجه اش میشه باور(من میتوانم)😎🤗
وقتی به این باوربرسه تلاش میکنه تابه خواسته اش برسه وبه رویاهاش جامه واقعیت بپوشونه💢
بله توی زندگی من یه معلم بود
البته مدیرمدرسه مون هم بود خانم خجسته خیلی جدی اما مهربون بود سال اول دبیرستان بودم که باهاش آشناشدم
یه روزاومدسرکلاس یه موضوع انشا داد خیلی هم جدی گفت مطمئن باشین من توی درس انشا به هیچکس نمره ۲۰نمیدم یعنی هیچکس نمیتونه ازمن نمره بیست بگیره
گفت:
مطمئن باشین نمره دادنی نیست گرفتنیه😐
خوب یادمه سرظهریه روزپاییزی بود .همه اعضا خانواده مشغول استراحت بودن که من بادفترانشا رفتم توی حیاط
نشستم توی باغچه زیرسایه ی درخت وراه جوی آب وسط بوته های خیاررو تعقیب کردم😠
جرقه ای ذهنم روروشن کردوفکرکردن به موضوع انشا خب جرقه روشعله ورکردومن بدون معطلی شروع به نوشتن کردم
یه سفرخیالی درجاده ای خیالی دردل جنگل خیالی که ازباغچه درذهنم ترسیم کرده بودم🤭
خلاصه نتیجه اش شدیه انشای خیلی عالی که توفیق گرفتن نمره ۲۰روازمعلمی که ادعاکرده بودهیچکس نمیتونه ازدستش نمره ۲۰روبگیره😁
هدایت شده از صفدری
سلام خدمت شما...
اگه تمایل داشتید عضو کانال بنده (حبیب الله صفدری) بشین🌷
ایتا👇
https://eitaa.com/habiballah_safdari
روبیکا👇
https://rubika.ir/habiballah_safdari
#داستانک📚
✍روزی کشاورزی متوجه شد ساعت طلای ميراث خانوادگی اش را در انبار علوفه گم کرده بعد از آنکه در ميان علوفه بسيار جستجو کرد و آن را نيافت از گروهی کودک که بيرون انبار مشغول بازی بودند کمک خواست و وعده داد هرکس آنرا پيدا کند جايزه ميگيرد.
به محض اينکه اسم جايزه برده شد کودکان به درون انبار هجوم بردند و تمام کپه های علوفه را گشتند اما باز هم ساعت پيدا نشد. همينکه کودکان نااميد از انبار خارج شدند پسرکی نزد کشاورز آمد و از او خواست فرصتی ديگر به او بدهد.
کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود انديشيد:چرا که نه؟ کودک مصممی به نظر ميرسد، پس کودک به تنهايی درون انبار رفت و پس از مدتی به همراه ساعت از انبار خارج شد. کشاورز شادمان و متحير از او پرسيد چگونه موفق شدی درحالی که بقيه کودکان نتوانستند؟
کودک پاسخ داد: من کار زيادی نکردم، روی زمين نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تيک تاک ساعت را شنيدم و در همان جهت حرکت کردم و آنرا يافتم...
"ذهن وقتی در آرامش است، بهتر از ذهن پرمشغله، کار ميکند. هر روز اجازه دهيد ذهن شما اندکی آرامش يابد تا ببينيد چطور بايد زندگی خود را آنگونه که می خواهيد سروسامان دهيد.
--------------------------
ا🍃🍂🌿🍁🍀🍂🌿🍂🍃
🌹ا🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️
نرگس شهلای چشمان تو را
به همه هستی دنیا ندهم
خط سبز و رخ زیبای تو را
به اشارات و به ایما ندهم
لحظه ای از نفس گرم تو را
به دم گرم مسیحا ندهم
انتظار قدم سبز تو را
به همه پهنه ی دنیا ندهم
جان زهرا تو همین جمعه بیا
به خودم وعده ی فردا ندهم
اللهم عجل لولیک الفرج
🌹✍علی ملک قاسمی🌹
🌹 تاریخ ۱۳۹۶/۳/۵. 🌹
ا🍃🍁🍀🍂🌿🍁🍀🍂