🌻روز سه شنبه به نام حضرت سجاد و حضرت باقر و حضرت صادق علیهم السّلام است. زیارت ایشان در این روز:
السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا خُزَّانَ عِلْمِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا تَرَاجِمَةَ وَحْیِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَئِمَّةَ الْهُدَى السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَعْلامَ التُّقَى السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَوْلادَ رَسُولِ اللهِ أَنَا عَارِفٌ بِحَقِّکُمْ مُسْتَبْصِرٌ بِشَأْنِکُمْ مُعَادٍ لِأَعْدَائِکُمْ مُوَالٍ لِأَوْلِیَائِکُمْ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْکُمْ اللهُمَّ إِنِّی أَتَوَالَى آخِرَهُمْ کَمَا تَوَالَیْتُ أَوَّلَهُمْ وَ أَبْرَأُ مِنْ کُلِّ وَلِیجَةٍ دُونَهُمْ وَ أَکْفُرُ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ اللاتِ وَ الْعُزَّى صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْکُمْ یَا مَوَالِیَّ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا سَیِّدَ الْعَابِدِینَ وَ سُلالَةَ الْوَصِیِّینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بَاقِرَ عِلْمِ النَّبِیِّینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صَادِقا مُصَدَّقا فِی الْقَوْلِ وَ الْفِعْلِ یَا مَوَالِیَّ هَذَا یَوْمُکُمْ وَ هُوَ یَوْمُ الثُّلاثَاءِ وَ أَنَا فِیهِ ضَیْفٌ لَکُمْ وَ مُسْتَجِیرٌ بِکُمْ فَأَضِیفُونِی وَ أَجِیرُونِی بِمَنْزِلَةِ اللهِ عِنْدَکُمْ وَ آلِ بَیْتِکُمْ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ
سلام بر شما اى خزانه داران علم خدا، سلام بر شما اى مفسرّان وحى خدا، سلام برشما ای پيشوايان هدايت، سلام بر شما اى نشانه هاى پارسايى، سلام بر شما اى فرزندان رسول خدا من به حق شما دانا، و به مقام شما بينايم و با دشمنانتان دشمن، و با دوستانتان دوستم، پدر و مادرم فدايتان، درودهاى خدا بر شما باد.
خدايا! من دوست دارم آخرين اينان را چنان كه دوست داشتم اولين شان را، و از هر صف بندى در برابر ايشان بيزارى می جويم و به جبت و طاغوت و لات و عزى [بتان روزگار جاهليت] كفر می ورزم، اى سروران من، درودهاى خدا و رحمت و بركاتش بر شما باد، سلام بر تو اى سرور عابدان، و زبده جانشينان، سلام بر تو اى شكافنده دانش پيامبران، سلام بر تو اى راستگوى پذيرفته در گفتار و كردار، اى سروران من، امروز روز سه شنبه روز شماست و من در اين روز ميهمان شما و پناهنده به شمايم، پذيراى من باشيد، و پناهم دهيد، به حق مقام خدا نزد شما و اهل بيت پاكيزه و پاكتان.
#کانال_زخمیان_عشق
#ستاره_های_زینبی
🌹🍃شهادتش به نذری که دو سال پیش با رفقایش کردند بر می گردد؛یکهیئت،زیارت عاشورا بر پا کردند و فقط از اهل بیت(علیهم السلام)شهادت را طلب می کرد..
🌹🍃همیشه دعای بعد از نمازهایش این بود که مرگش با شهادت رقم بخورد..یکی از خصوصیات اخلاقی بارز شهید این بود که در کارهایش اخلاص زیادی داشت ومعتقد بود که هر کاری راباید به نحوه شایسته انجام دهد...
✍راوی:همسر شهید
#شهید_قدیر_سرلک🌷
#سالروز_شهادت
💠 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
#ستاره_های_زینبی 🌹🍃شهادتش به نذری که دو سال پیش با رفقایش کردند بر می گردد؛یکهیئت،زیارت عاشورا بر
✍دلنوشتهٔ #همسر_شهید
🌹روزی که خبر پر گشودنت را شنیدم با خود گفتم : نه..می آید،خودش قول داده بود می آید. قدیر روی قولش میماند. قرار نبود نیمه راه یکدیگر را رها کنیم...لحظه به لحظه ام پر از تپش های قلبی گذشت که قرار بود در انتظار رسیدنت به شماره بیفتد.
🌹آمدی...اما نه انچنان که رفته بودی...خوابیده بودی...خوابی آرام و ابدی...راستی،خیلی زیبا شده بودی...در چهره ات میتوانستم آرامش را ببینم. آرامش اینکه از این امتحان الهی سربلند بازگشته ای.. چه با افتخار آمدی.
🌹بدان برای من همیشه هستی،میدانم که هستی...حال که خوب می اندیشم، به مفهوم کارها و حرفهایت پی میبرم.
🌹به اینکه چطور در آمد ماهیانه ات را خرج امور خیر میکردی...من نیز چون تو خوشحالم و راضی هستم که زندگیمان را در راه آرمانت که دفاع از مولایت حسین و اصحاب او بود،صرف کردی.
🌹تحمل روزهای بی تو سخت است...اما هنگامیکه به هدف و مقصودت می اندیشم،خود را دلگرمی میدهم که تو در همان راهی که آرزویش را داشتی،گام نهادی...خوشا برتو ای کبوتر سفر کرده ام...خداوند را سپاس میگویم که در این مسیر هرچند کوتاه همسفرت بودم.
🌹پروردگارم؛
شاهد باش که عزیز ترینم را به تو تقدیم کردم. این هدیه را از ما پذیرا باش و مارا در ادامه راه آن عزیز موفق بدار و با ظهور مهدی فاطمه ،همه دلای شکسته را تسکین بفرما....امین
این شهادت بر تو مبارک.
#شهید_قدیر_سرلک🌷
#سالروز_شهادت
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبتهای شهید #حسن_باقری درباره علت شعار دادن «مرگ بر آمریکا»
📎۱۳ ابان ، روز استکبارستیزی
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
#یاد_یاران
🍀آقا سيد مجتبي كاسب و مغازه دار بود و از قديم درميان مغازه داران اعتبار خاصي داشت. شهيد هاشمي گوني گوني پول به جبهه مي آورد تا نيازهاي رزمنده ها را از اين طريق برطرف كند.
🍀آقا سيد مجتبي به جنگ هاي نامنظم اعتقاد داشت و هميشه بر اين باور بود كه نبايد بين اجراي يك عمليات تا عمليات بعدي هشت ماه فاصله باشد و هميشه مي گفت: «ما آن قدر بايد حمله كنيم تا نيروهاي دشمن خسته شوند. نبايد به آنها فرصت بدهيم تا جان بگيرند و تجديد قوا كنند.»
🍀نيروهاي فدائيان اسلام تحت فرماندهي شهيد هاشمي دائما در حال جنگيدن با دشمن بودند و بعضي مواقع در يك شب در سه محور به عمليات مي رفتيم. به طوركلي ما هر هفته حداقل پنج بار شبيخون مي زديم تا نيروهاي عراقي را با حملات پي درپي خسته كنيم، به همين دليل آقا سيد مجتبي را ممنوع الجبهه كرده بودند.
#شهید_سیدمجتبی_هاشمی🌷
#سالروز_ولادت
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎶 با هر ضربه به دشمن آمریکا میلرزد ...
#صوت_ماندگار
#شهید_همت
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh zakhmiyan_eshgh
﷽
در گذر ِ مرگ ِ ســــــرخ ،
هر ڪه تو را دید ، گفت :
برگ ِ گل ِسرخ را باد ڪجا میبرد .. ؟!
˙·•°❁ #معرفی_شهدا ❁°•·˙
🌷تاریخ تولد: ۱ خرداد ۱۳۶۸
🌷محل تولد: تهران، دولاب
🌷نام پدر : سردار داود قربانی
🌷تاریخ شهادت : ۱۳ آبان ماه سال ۹۴
🌷محل شهادت: سوریه، دمشق، حلب
🌷محل دفن: بهشتزهرا قطعه ۵۳
شهید روح الله قربانی🌺
ازجمله مدافعین حرم بود که به همراه یکی دیگر از همرزمانش و در مبارزه با تروریستهای تکفیری در عملیات محرم به شهادتـــــــ🌷ــــ رسید.
خودروی روحالله و دوستش قدیر در نزدیکی حلب مورد اصابت موشک قرار گرفت و این دو همرزم و مدافع حرم، جانشان را بر سر آرمانی که داشتند نهادند و به لقاءالله پیوستند. 😔
پیکر مطهر شهید قربانی در قطعه ۵۳ گلزار شهدای بهشتزهرا در جوار محرم ترک و رسول خلیلی به خاک سپرده شده است.🌷🕊
#سالروز_شهادت
#شهید_روح_الله_قربانی
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
﷽ در گذر ِ مرگ ِ ســــــرخ ، هر ڪه تو را دید ، گفت : برگ ِ گل ِسرخ را باد ڪجا میبرد .. ؟! ˙·•°❁ #م
#فرازی_از_وصیتنامه
بسمالله الرحمن الرحیم
✍اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انّ محمد رسول الله و اشهد انّ علی ولیالله و الائمه المعصومین من ذریته الحسین الی حجه الله ان... انّهم والحجه علیهم
ان الدین حق و الکتاب الحق و المیزان حق لا ریب فیه 🌷
همسر عزیزم، پدرم، خواهرم، برادرم، بقیه دوستانم ❕اگر شهید شدم یک کلام حاجآقا مجتبی به نقل از علی (ع) میگفتند:
منتهی فضل الهی تقوی است، شهـــ🌷ــــادت خوب است اما تقوی بهتر است تقوایی که در قلبـــــ❤️ــــــ است و در رفتار بروز پیدا میکند فکر نکنم مال یک روز باشد شاید یک روزه هم باشد ولی حاجآقا میگفت پی ساختمان فونداسیون آهن است.👌
👈چیزی که نمیدانید عمل نکنید.
👈 ادای کسی را در نیارید.
👈بدون علم درست وارد کاری نشوید مخصوصاً دین؛ اول واجبات بعد مستحبات مؤکد مثل کمک به پدر و مادر و دوروبریها... نه حج و کربلا صدبار ... بدون این کارها؛ هیئت و زیارت با توجه به نیاز با توجه به دین و سید اشهدا، مستثنی است
و فقط قال الله: افضل الاعمال بر والدین و اولادها.🌺
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
نسیم باد صبا بوی یار من دارد چو باد خواهم از این پس به بوی او پیمود #سعدی ✍ سه شهید در یک قاب #شهی
گوشه ای از خصوصیت اخلاقی #شهید_قدیر_سرلک ❤️
از ویژگیهای برجسته شهید سرلک روحیه تواضع و فروتنی او بود، گاهی اوقات آنقدر تواضع داشت که گمان میکردی این آدم خیلی قابل توجه نیست اما آنقدر بزرگ بود که کوچکی میکرد.
یکی از معصومین میفرمایند: « هر کس برای خداوند تواضع کند، خداوند او را رفیع و بلند مرتبه میکند.»
عرفه ی سال پیش سوریه بود. زنگ زد گفت: قسمت شد امسال عرفه کنار حرم حضرت زینب کبری(س) باشم. ان شاالله برگشتم باهم میریم پیاده روی اربعین
ولی قسمت نشد...
.نشد باهم به کربلا بریم. اما به واسطه تو من رو دعوت کردند کربلا. ممنون همسر مهربانم که پیش امام حسین(ع) رو سفیدم کردی
حسرت کربلای دوتایی به دلم موند اما از اینکه محضر امام حسین(ع) هستی خوشحالم....
#راویبرادر_همسرشهید ✍
#شهادت_محرم۹۴
🆔 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
#رمان #تا_ پروانگی یاد تو رقص قلم را به شوق آورده است صوت زیبا ی تو قلبم را به ذوق آورده. است شا
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📕 #داستـــــان
#تاپــــروانگی
#قسمـت_پـنـجـم
✍آن وقت ها انگار بیشتر شور جوانی داشت . با این که ذاتا محجوب و پر از صبر و آرامش بود اما یک وقت هایی هوس می کرد بچگی کند، مثلا لواشک بگذارد کف دستش و آنقدر لیس بزند تا تمام شود ،کاری که باعث شده بود ارشیا ماه اول زندگی مشترک سرش دعوا راه بیاندازد !
یا حتی سیب و خیار را بردارد و بی تکلف گاز بزند ولی از نظر همسرش بی کلاسی بود اگر دهانش قرچ قرچ می کرد ،باید مثل خانم ها میوه را پوست می گرفت و با آدابی خاص و همراه با کارد یا چنگال می خورد و هزار مورد دیگر که هنوز سر دل ریحانه گره شده بودند تمام خط و نشان های این چند سال !
هر چند در خلوت خودش هیچ مانعی نداشت اما کم کم به سبک ارشیا بار آمده بود .
گاهی دلش می خواست مثل همه ی زوج های جوان دست هم را بگیرند و بروند سینما ،گردش، پیاده روی، مسافرت و ...که هیچ وقت درست و حسابی پیش نیامده بود.شاید هم مشکل از خودش بود و شانس و اقبالی که هیچ وقت نداشت ...
آن اوایل ارشیا چند باری برای ماموریت به اروپا رفته بود اما ریحانه از رفتن امتناع می کرد .
شاید چون شبیه دخترهای هم سن و سالش خیلی علاقه ای به رفتن سفرهای خارجی نداشت . کارش با شمال و مشهد و اصفهان رفتن هم راه می افتاد،که البته مجال آن ها هم نبود..
برخلاف همسرش که حتما مارک دار و برند با ضمانت می خرید ، خودش دوست داشت توی بازارچه های سنتی تهران قدم بزند و لباس های سنتی و انگشترهای خوش رنگ بدل و شال ها و جوراب های جورواجور و بامزه بخرد،حتی از دست فروش ها !
یا دلش لک می زد دوتایی توی بازار تجریش با سبد حصیریش بروند و او تا می توانست سبزیجاتی بخرد که بوی زندگی می دادند و به آشپزی کردن وادارش می کردند ، تنها هنری که فکر می کرد دارد !
همسر مغرورش معمولا نمی گفت اما او می دانست که عاشق دستپختش است و قرمه سبزی و معجون مخصوص و مربای بهار نارنجش را بیشتر از هر چیزی دوست دارد . این ها را از عمق نگاه یخیش می خواند .
بعد از این همه باهم بودن، بهرحال بهتر از هر کسی می شناختش ...
شاید تنها دلخوشیِ ریحانه و عامل صبوری اش هم در این زندگی رفتار عادلانه ی ارشیا بود ... چون او با همه سرد برخورد می کرد ، همه حتی مادر و برادرش!
⇦نویسنده:الهام تیموری
⏪ #ادامہ_دارد....
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍁زخمیان عشق🍁
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📕 #داستـــــان #تاپــــروانگی #قسمـت_پـنـجـم ✍آن وقت ها انگار بیشتر شور جوانی داشت
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📕 #داستـــــان
#تاپــــروانگی
#قسمـت_شـشـم
✍تمام دیشب کابوس دیده بود ،با اینکه صبح به رسم خانم جان خوابش را برای آب تعریف کرده و صدقه هم کنار گذاشته بود اما هنوز هم دلش گواهی بد می داد.
برای اینکه خودش را سرگرم کند و حواسش را پرت،بساط ترشی درست کردن را به راه انداخته بود.
چندبار شماره همراه ارشیا را گرفت اما هنوز بوق نخورده پشیمان شده و قطع کرد.بدخلق می کردش اگر بی وقت تماس می گرفت.
و بار آخر زیر لب گفت "هی همه شوهر دارن ما هم داریم..."
باید وسایل ترشی را تا قبل از آمدنش جمع می کرد،هر چند حالا تا عصر خیلی مانده بود.
حال بدش انگار با بوی تند و تیز سرکه گره خورده بود...دلش را آشوب تر می کرد.
هویج های حلقه شده را توی آبکش ریخت و صدای ترانه توی گوشش پیچید:
"من عاشق هویجم و نوید گل کلم!ببین ریحان، مدیونی هر وقت ترشی درست کردی سهم منو نذاری کنار!می دونی که من یکی اگه ترشی های تو رو نخورم هیچی نمیشم!"
خندید و با خودش گفت:
"تو هم که هیچ وقت کدبانوی خوبی نبودی خواهر کوچیکه!"
نگاهی به شیشه های خالی روی میز کرد و یکی را برداشت.
صدای زنگ تلفن و هزار پاره شدن دلش با خرده های شیشه کف آشپزخانه یکی شد ...
صدبار گفته بود این تلفن با صدای جیغ و هیبت وحشتناکش به درد سمساری و موزه می خورد نه اینجا،ولی ارشیا بود و علایق آنتیکش!نفسش را عصبی بیرون فرستادبا هزار بدبختی و بدون دمپایی از کنار خرده شیشه ها گذشت و تلفن را برداشت.
_بله؟
_الو٬سلام خانم رنجبر
صدای وکیل جوان شوهرش را فورا شناخت،چند وقتی بود که بیشتر می دیدش چون رفت و آمدش پیش ارشیا بیشتر شده بود!
_سلام ،روزتون بخیر آقای رادمنش
_متشکرم خانم،بد موقع که مزاحم نشدم؟
ساعت یک و ده دقیقه موقع خوبی بود یعنی؟!
_نه خواهش می کنم،بفرمایید
_احوال شما؟
_تشکر
_چه خبر؟
بنظرش سوال نامعقولی بود!تابحال پیش نیامده بود وکیل شرکت به خانه زنگ بزند و جویای احوالش بشود!
حواسش آنقدر پرت شد و هزار فکر مختلف به سرش زد که ناخواسته گفت :
_ترشی درست می کردم
و سریع زبانش را گاز گرفت ، چه آبروریزی ای!
_بسلامتی
کمی مکث کرد و ادامه داد:
_ راستش غرض از مزاحمت اینکه آقای نامجو،در واقع ارشیا ...خب والا
اسمش که آمد دچار اضطراب شد و ناخوداگاه یاد خواب دیشب افتاد،ضربان قلبش شدت گرفت و سرگیجه اش بیشتر شد.نشست روی صندلی و به لحن مستاصل رادمنش گوش کرد:
_خانم رنجبر نگران نشید ولی ارشیا الان بیمارستانه....البته
واقعا اتفاق خاصی نیفتاده،فقط یه تصادف جزئی بوده اما دکتر خواسته تا تحت مراقبت باشه، می دونید که اینجور وقتا یکمی هم شلوغش می کنن!
مگر بدتر از این هم می شد خبر تصادف داد ؟!با صدایی که از شدت شوک و استرس انگار از ته چاه در می آمد پرسید:
_ا...الان کجاست؟
_بیمارستان
_آخه چرا؟!ارشیا که...
_اتفاقه دیگه،بهرحال میفته
_گفتین کدوم بیمارستان؟
_آدرس رو برای شما می فرستم ،یا اصلا اجازه بدید راننده ...
_نه ،نه نه خودم الان راه می افتم
و دست بی رمقش گوشی را با ضرب کنار دستگاه انداخت طاقت شنیدنش بیش از این نبود!باید می رفت و می دید.
⇦نویسنده:الهام تیموری
⏪ #ادامہ_دارد....
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼