راوی میگفت:
رزمنـدههایی را
این رودخانه با خود بُرد
پس اینجـا ارونـــد نیست..!
دستانت را به آب بزن و #فاتحه بخوان!
اینجا تنها گلزار شهدای آبی دنیاست...🖤
#اروند_رود
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
#سیدالشهدای_مقاومت
بعضی انسانها به زمین آمده اند
تا زمین قابل تماشا شود...
آمده اند که تاریخ؛
شکوه شرافت و آزادگی شان را به نظاره بنشیند...
آمده اند تا آبرو و اعتبار دنیا باشند
اصلا زمین،
از آمدن بعضی انسانها به خود می بالد...
و #حاج_قاسم عزیز ما یکی از همین انسانها بود..
#شهید_مقاومت
#حاج_قاسم_سلیمانی
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
340.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ڪلیپ
💠شیرزنی که عصر امروز
همسر مهربانش شهید مدافع حرم #باب_الخانی
بر روی دستان مردم اصفهان تشییع میشود..
📎حتی دیروز دراین اوج غمهایش برای شرکت در #انتخابات ، پای صندوق آرا هم حضور پیدا کرد ، از ادامهی راه سردار، میگوید :
"آیا کسی می تواند شهید حاج قاسم را دوست داشته باشد و عقیده او را نه ...!"
مرحبا به این همسران شهدا
#همسرشهید_باب_الخانی🌷
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🔸" در محضـر شهیـد "...
وقتی تو ڪار بهمون فشار میاومد یا خسته میشدیم
، بهمون میگفت:
ثواب ڪار رو هدیه ڪنید به یڪی از اهل بیت (؏) ☺️، اونوقت خستگی بهتون
غلبه نمیکنه و شما بهش غلبه میکنید.😍
✍ به نقل از : همرزم شهید
#شهید_مهدی_حسین_پور
#شهید_مدافع_وطن
#یگان_ویژه_صابرین
·نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
📸 #عکس_ناب
خيلي دلتنگ ميشی
ازسفرجابمونے #رفيقات_شهيد_بشن
باز تو تنها بموني
📎شرمنده ام محمدجان
حاج اصغر
جـــــامانده ام 😔
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور🌷
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
7.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊 تشیع پیکر مطهر شهید اصغر پاشاپور
در تل زین العابدین حماه در سوریه
#اللهمارزقنا🌹💔
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh.
🔻المیادین: جانشین ابومهدی از فرماندهان مقاومت علیه اشغالگری آمریکاست
المیادین درباره نائبرئیس جدید الحشدالشعبی نوشت:
🔹عبدالعزیز المحمداوی، دبیر کل سابق کتائب حزب الله و عضو شورای کتائب حزب الله پس از سال ۲۰۰۳ است.
🔹«ابوفدک» یگانهای موشکی در عراق را تاسیس و مسئول و ناظر بومیسازی ساخت موشکها در عراق بوده است.
🔹او فرمانده بسیاری از نبردهای الحشد در سوریه از جمله آزادسازی «تل شعیب، ملیحه دوار الحجیره و الغوطه» بوده است.
🔹المحمداوی فرمانده نظامی نیروهای عراقی همپیمان ارتش سوریه در آزادسازی «کفر نبل و الزهراء» در استان ادلب بوده است.
·نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
خاطرات و زندگی نامه
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
خاطرات و زندگی نامه #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiya
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #خاطرات_شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
✫⇠قسمت: 12
✍ به روایت مادر شهید
🌼فرزند ۲۶ ساله ام متولد ۱۳۶۸ با برادر دیگرش دوقلوهای آخر من بودند. با سختی فرزندانم را بزرگ کردم. من ۶ فرزند دو دختر و ۴ پسر داشتم که در حال حاضر یکی از پسرانم در نزد حضرت زهرا(س) میهمان است.
🌼حمید بسیار با ایمان و همیشه با وضو بود و همواره به مسجد فاطمه زهرا در محله خودمان می رفت. هیچگاه نماز اول وقت، دعای توسل و کمیلش ترک نشد.
🌼فرزندم بسیار با حیا بود و چشمش حیا داشت. در هنگام مواجه با نامحرمان سرش پایین بود به گونه ای که یکی از اساتید دانشگاه برایم از حیای فرزندم تعریف می کرد و می گفت هیچگاه مستقیم به خانم ها نگاه نمی کرد.
🌼اهل زهد بود و از سر کار که می آمد برای استراحت بدون متکا دراز می کشید.
🌼حمید ورزشکار بود و تا مرحله داوری رشته کاراته نیز پیش رفت...
🌼چنان وقتش را تنظیم کرده بود که جای خالی نداشت. حضور در ورزشگاه و تعلیم کاراته به ورزشکاران، حضور در حلقه های صالحین پایگاه بسیج به عنوان مربی، حضور در هیات و برنامه های دیگر.
🌼میاندار هیئت خیمه العباس بود و چنان سینه میزد که سینه اش گاه سیاه می شد.
🌼گاه چنان برنامه ریزی می کرد که تا پاسی از شب فرزندم به کار و فعالیت مشغول بود.
🌼حمید خاص و گلچین شده خود خدا بود... از همان کودکی خاص بود و در میان دیگر فرزندانم هیچ کدام مثل این نبودند از همه نظر ممتاز بود گویا او گلچین شده و خدا خودش او را به این سمت هدایت کرد.
🌼حمیدم همیشه با مادر گفتن هایش دلم را می برد... همیشه پیشانیم را می بوسید و لبخند بر لب داشت.
🌼هیچگاه ندیدم در مقابل من و پدرش دراز بکشد و یا بی ادبی کند.
ادامه دارد
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#رفتنـدتا زنـدگۍ را
درڪوچـه ها فریـادڪنند!
اینگونـه بود
ڪه ما بـارخودرا
تاخط پایاݩ ڪشیدیم
حالا
چـه خنداݩ و سرمست
ازآݩ زمستـاݩ گذشتیم
حالا.
چـه بۍ درد وآسـاݩ
دست از #شهیداݩ ڪشیدیم
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
آنچنان فاصله ها بسته راه نفسم
تو بیا زود بیا ثانیه ی هم دیر است
شاعر
#یاس خادم الشهدا رمضانی
#رمان
#عقیق
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
آنچنان فاصله ها بسته راه نفسم تو بیا زود بیا ثانیه ی هم دیر است شاعر #یاس خادم الشهدا رمضانی #رمان
💠بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ💠
💟 #عقیق_8
کلافه میگوید: حرف زدنش راحته آیه ... تو نمیدونی چه زجری داره وقتی نتونی مادر بشی و همسرت همیشه حسرت بخوره...
_هنگامه به این فکر کن این خواست خداست! مقدر الهیه! امید داشته باش!! خودمونیم دیگه ما که بهتر این دکترا رو میشناسیم! اینا خدا هستن مگه؟ به خدا اون بخوادا همچین این دکترا رو سنگ رو یخ میکنه اون سرش ناپیدا... اصلا میخوای چیکار؟ بیکاری؟ بچه بزایی که آخرش یکی بشه مثل من و خودت؟
میخندد: مرسی آیه مرسی که هستی... فقط واسم دعا کن. دعا میکنم خواهرم تو هم شدی یکی از دغدغه هایم!! به جمع تو دلی هایم خوش آمدی چشمکی میزنم و به لیوان چای سرد شده ام اشاره میکنم و میگویم: من شانس ندارم هنگامه! یه چیز داغ خوردن بهم نیومده میشه برام عوضش کنی؟
چشمی میگوید و میرود تا برایم تازه دم بیاورد!
تازه دم بماند زندگی ات خواهری!....
خوش طعم بماند زندگی ات خواهری
یک زندگی با طعم محبت خدا...
لیوان چایم را می آورد و با احترام خاص و مضحکی تقدیمم میکند! خنده ام میگیرید دوباره سکوت میکند... چیزی به ذهنم میرسد!
با هیجان میگویم: راستی هنگامه یه چیزی بگم بهت؟
با اشتیاق نگاهم میکند که یعنی بگو...
لیوان را روی میز میگذارم و با هیجان تعریف میکنم: کوچیک تر که بودم همیشه از کارخونه کردن می نالیدم! یه روزی با اینکه کلی خسته بودم مامان عمه کلی کار بهم سپرد... اونقدر غرغر کردم که آخرش کشوندتم یه کنار گفت بشین بزار یه راه بهت یاد بدم... هنگامه دستمالو دوباره داد دستم گفت چشماتو ببند و این میز و دوباره پاک کن! ولی با یه تفاوت فکر کن این میز خونت نیست اینجا ضریح امام رضاست! دیدی؟ حالا خسته کننده نیست نه؟ حاال با لذت کاراتو انجام میدی نه؟
هنگامه با تعجب نگاهم کرد! بهت زده بود گویا!من این بهت ها را دوست داشتم!
چشمهایش را بست و شوکه فقط لبخند زد!و بالاخره به حرف آمد: نمیدونم چی بگم آیه!
_میانبر بزن هنگامه! خدا این میانبرهای زیرکانه رو دوست داره!! دوست داره بنده اش عاقل بشه!!
زر زر الکی رو با گریه عارفانه اشتباه نگیر!
_آیه حرفت گیجم کرد!!!
_به این فکر کن شاید تو هم تکرار تاریخی! یک تکرار سارا گونه! کنار ابراهیمت! به این فکر کن
خدا خواسته شبیه سارا باشی!
_آیه....آیه من ...من واقعا نمیدونم چی بگم!
به ساعتم نگاهی می اندازم
نزدیک اذان است چه زود صبح شد!
از جایم بلند میشوم و به لیوان چایم نگاه میکنم! باز هم سرد شد...
سرد شدنش به گرم شدن یک دل می ارزید!
نگاهی به موجود مبهوت رو به رویم میکنم.... بهتش را دوست دارم! بهتش زیبا است!
دستی به شانه اش میگذارم: هنگامه جان من دیگه میرم! ممنون بابت چاییت!
گیج سرش را بالا می آورد و بعد بی مقدمه در آغوشم می گیرد زیر گوشم زمزمه میکند: آیات خدا همیشه امید بخشند! ممنونم! ممنونم.
هیچ نمی گویم! هیچ ندارم که بگویم! مانده تا آیه شود آیه.
بی حرف فقط گونه اش را میبوسم و عجله میکنم برای رسیدن به نماز عقیق انگشتر می کوبد به قلبم!
شروع خوبی بود امروز خورشید نه از شرق طلوع کرده نه از غرب! محل طلوعش درست میان قلب من بود...
راستی چقدر من من کردم امروز... جای حاج رضا علی خالی گوشم را بپیچاند
#نویسنده_نیل2(کوثر_امیدی)
#لطفا_کانال_را_به_دوستان_خود_معرفی_کنید.
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh