eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
353 دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
11هزار ویدیو
139 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁زخمیان عشق🍁
نماز عشـق قنـوتی دارد ؛ به درازای چند رکعت وقتی کـه ذکـر آن "دعای شهـادت" باشد ... اللهم‌ارزقنی‌تو
💢 ‌ در ۱۲ خرداد ۱۳۶۴ در خرم آباد دیده به جهان گشود ، او ‌حاصل ازدواج دو انسان با بصیرت است ، پدری عراقی و مادری ایرانی . . . ‌ ‌پدری که بخاطر مبارزہ با حکومت بعث عراق و صدور حکم اعدامش ، بہ ایران هجرت می‌کند و همپای رزمندگان ایران بہ مبارزہ می‌پردازد ‌‌و مادری که بدون توجه به بحث عرب و عجم به خواستگاری مردی پاسخ مثبت می‌دهد که در او ایمان زیادی دیدہ است ... ‌پدر همان بار اولی که او را در آغوش می‌گیرد در گوشش می‌گوید که دوست دارد فرزندش، راہ عموهای شهیدش را ادامه دهد و جانش را برای اسلام تقدیم کند. ‌ ‌در کودکی مودب ، آرام و درسخوان بود ... هـرکس او را می‌دید می‌گفت در آیندہ فرد بزرگی می‌شود، پدر فکر میکرد تاجر یا دانشمند میشود. ‌ ‌هجده ، نوزدہ سالہ بود که بہ کربلا رفت و لیسانس خود را از دانشگاہ کربلا در رشته مدیریت اقتصاد گرفت. ‌او با توانایی که در مدیریت داشت و رشته‌ای که در آن تحصیل کردہ بود می‌توانست در جای خوبی مشغول به‌کار شود و زندگی خوبی داشتہ باشد اما از بین زندگی راحت و بی‌دغدغہ و جنگیدن در راہ اسلام ، مبارزہ را انتخاب کرد و بہ سرعت توانایی‌های خود را در میدان نبرد نشان داد و فرماندہ یگان ویژہ سرایا الخراسانی شد . ‌ فرماندہ‌ای با تدبیر ، شجاع و دلسوز که پیروزی‌های بزرگی را در مبارزه با داعش در عراق رقم زد ، در زمستان سال۹۳، نقش موثری در آزادسازی شهر «بلد» ( در شمال بغداد و در اطراف حرم شریف حضرت «سیدمحمد(ع)» فرزند امام هادی(ع) که بخشی از استان «صلاحدین»به شمار می‌رود) داشت. او همچنین در عملیات مشهور آزادسازی آمرلی، ینکجه وجلولا و... نیز حضوری پررنگ داشت و گفتنی است که وی پیش از فتنه داعش در عراق با حضور در سوریه به دفاع از حرم حضرت زینب کبری(س) مشغول بود. ‌ در آخر ‌مزد تلاش‌های او شهادت بود ، شهادتی که شاید در بین شهدای مدافع حرم کم نظیر باشد : روز جمعه ۱۴ فروردین۱۳۹۴ در روستای « عزیز البلد» ( از توابع شهر بلد واقع در استان آزاد شده‌ی «صلاح الدین» عراق ) بدست عوامل نفوذی داعش ترور شد و بال در بال ملائک گشود. ‌ « ‌روحمان با یادش شاد » ‌ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
"بِسْم‌ِرَب‌ّالشُهَدا‌والْصِدیقینْ" جانبـاز سرفراز دفاع مقدس فرمانده دلاور گردان ابوالفضل(ع) رئیس‌ستاد لشکر۳۲ انصارالحسین(ع) و راوی کتاب " آب هرگز نمی میرد " پس از سال‌ها تحمل رنج ناشی از عوارض شیمیایی و جراحات جانبازی به قافله‌ی یاران شهیدش پیوست. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
تمام این روزها با لبخندت آفتابی بود اما دلتنگی نبودنت رهایم نمی‌کند، به راستی دوست داشتنت بزرگترین آرامش جهان است. ❤️ 🌹 ✌️ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
تمام این روزها با لبخندت آفتابی بود اما دلتنگی نبودنت رهایم نمی‌کند، به راستی دوست داشتنت بزرگترین آ
مهدی صابری یکی از شهدای افغانستانی مدافع حرم است. بیست و چهار پنج سال بیشتر نداشت اما فرمانده توانای گروهان حضرت علی‌اکبر (ع) نیروی مخصوص تیپ فاطمیون بود، تیپی که امروز تبدیل به لشکر شده است. در ماجرای گرفتن «تل قرین» که اهمیت فوق‌العاده‌ای در از بین بردن کمربند حائل رژیم صهیونیستی در بلندی‌های جولان داشت، اواخر سال ۹۳ به شهادت رسید. شهید صابری، یک‌تنه هر کاری انجام می‌داد به قول معروف همه فن حریف بود، از آشپزی در هیئت گرفته تا کارهای امدادی، فنی، مخابراتی و اقدامات تخصصی عملیاتی. همیشه سنگ تمام می‌گذاشت. برایش فرقی نداشت کجا کار می‌کند، با کدام تیم شریک است یا کاری که می‌کند چه چیزی است. هرجایی که بود بهترین بود. بعد از شهادت او، سنگینی جای خالی‌اش روی دوش خیلی‌ها حس شد. این‌ها را پدر شهید «مهدی صابری» می‌گوید. همه او را به یک دل‌بستگی خاص می‌شناختند؛ آن هم حُبّ حضرت علی‌اکبر (ع) بود. هر جا که به نام علی‌اکبر (ع) مزین بود مهدی صابری هم یک‌گوشه‌ آن مشغول بود. فرقی نداشت هیئت محلی‌شان باشد یا گروهان مخصوص تیپ فاطمیون. برای همین وصیتش را بعد از بسم‌الله با «یا علی‌اکبر ِ لیلا» آغاز کرد. رفته بود که برای ایام فاطمیه برگردد، همین هم شد. روز شهادت حضرت زهرا (س) خبر شهادتش را آوردند. پیکر مطهر این شهید و سه تن دیگر از شهدای لشکر فاطمیون هم‌زمان با ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) با حضور مردم شهر مقدس قم تشییع و در قطعه شهدای مدافعان حرم بهشت معصومه (س) به خاک سپرده شد. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
خبر آمد ؛ یک پرستو از قفس کوچید ... جانبـاز سـرفراز دفـاع مقـدس فرمانده دلاور گردان ابوالفضل(؏) رئیس‌ستاد لشکر۳۲ انصارالحسین(؏) و راوی کتاب " آب هرگز نمی میرد " پس از سال‌ها تحمل رنج ناشی از عوارض شیمیایی و جراحات جانبازی به قافله‌ی یاران شهیدش پیوست. ❤️ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
پیــــکرت تنها غنیمت جنگ بــود کہ از خط با خـــــودم آوردم... عراق ، شرق بصره ، دی ۱۳۶۵ ، انتقال از خط مقدم ، عکاس : احسان رجبی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
خنده ات دستی ست که مرگِ مرا هر روز دورتر می‌اندازد! ❤️ 🌹 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
إِلَهی كأنِّی بِنَفْسِی وَاقِفةٌ بَيْنَ يَدَيْكَ خدایا ! گویی من با هـمه‌ی هستی‌ام در برابرت ایستاده‌ام. [با حسین (ع) آمده‌ام...] ·نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
رفاقت یعنی رفیقِ شهیدت دستت را می‌گیرد و "شهیدت" می‌کند ... ·نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
آنچنان فاصله ها بسته راه نفسم تو بیا زود بیا ثانیه ی هم دیر است شاعر خادم الشهدا رمضانی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
آنچنان فاصله ها بسته راه نفسم تو بیا زود بیا ثانیه ی هم دیر است شاعر #یاس خادم الشهدا رمضانی #رمان
💠بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ💠 💟 ابوذر نفس عمیقی کشید و گفت: من خیلی مقدمه چینی بلد نیستم! خب راستش اینه که یکی از دوستان من چند وقتیه که حس میکنه علاقه ای به شما پیدا کرده و خواسته من واسطه بشم و از شما اجازه بگیرم برای خواستگاری! شیوا مات مانده بود. باورش نمیشد!این دیگر چه معادله ای بود که خدا برایش طرح کرده بود؟ ابوذر پرسید:نظرتون چیه؟ شیوا قدری به خودش مسلط شد و گفت:آقا ابوذر من ...بهشون بگید جواب من منفیه! _شیوا خانم شما که هنوز ندیدنشون!خب لااقل بزارید باهاتون صحبت کنه بعد نظرتونو بگید. _مسئله شخص ایشون نیست! من قصد ازدواج ندارم نه ایشون نه هیچ کس دیگه...دلیلشم خودتون میدونید.... _من هیچی نمیدونم شیوا خانم شیوا بغضش را قورت داد و گفت: در جوانمردی شما شکی نیست. ولی گذشته که فراموش نمیشه! میشه؟ ابوذر جدی گفت:شما دارید در مورد کدوم گذشته حرف میزنید؟من که چیزی یادم نمیاد. شیوا با بغض تلخندی میزند.او ابوذر بود و جز این هم از او انتظار نمیرفت. خودش را زده بود کوچه عمر چپ تا شیوا را از آب شدن نجات دهد! مردانگی کوران می‌کرد در وجودش که اینطور هوای خجالت شیوا را داشت! شیوا با همان صدای لرزان گفت: بیایید و بگذرید آقا ابوذر. _من کاره ای نیستم که بگذرم یا نگذرم! من فقط میگم یکم بیشتر فکر کنید.... شیوا با خود اندیشید نه گفتن به آن رفیق ندیده خیلی راحت تر از حرف روی حرف ابوذر آوردن است... سرش را پایین گرفت و با شرم گفت:پس هر جور شما صلاح میدونید! ابوذر لبخندی زد و از جایش بلند شد:تصمیم عاقلانه ای بود شیوا خانم! رفیق من نه یکی دیگه! به ازدواج جدی فکر کنید. آینده شما نباید فدای گذشتتون بشه! شیوا نتوانست حریف اشکهایش شود. قطره ای فرو ریخت و در دل زمزمه کرد: همه مثل تو مرد نیستن ابوذر! صدای ابوذر را شنید: الان منتظره باهاتون حرف بزنه اجازه هست؟ شیوا تنها سری به نشانه ی تایید تکان داد و ابوذر خندان از مغازه خارج شد! شیوا حس کرد این روزها چه راحت میتواند حسرت نخورد!چه راحت تر از گذشته میتواند ابوذر را مثل یک برادر ببیند! مثل جان کندن بود تغییر این حس ولی نشدنی نبود! در ماشین که باز شد مهران بی مقدمه پرسید:چی شد؟ ابوذر بلند خندید:چه هولی تو! _میگم چی شد ابوذر؟ ابوذر نفسی کشید و با آرامش گفت:قبول کرد باهات حرف بزنه! مهران هیجان زده گفت:راست میگی؟خیلی آقایی ابو... خیلی حتی خود مهران هم فکر نمیکرد روزی متوسل ابوذر شود تا بخواهد با دختری همکلام شود. رز قرمز را از روی داشبورد برداشت و یقه اش را مرتب کرد.ابوذر با اشاره ای به رز قرمز کرد و گفت:مگه داری میری سر قرار با نامزدت!؟ مهران ابرویی بالا انداخت و گفت:ببین تو اصلا به اصول دلبری آگاه نیستی من نمیدونم خانم صادقی چطور بهت بله داده؟ لبهای ابوذر کج شد و گفت:الان یعنی تو خیلی دلبری؟ مهران بادی به غبغبه انداخت و گفت:من الان درست مثل یه جنتلمن دارم رفتار میکنم! ابوذر خندید و لااله‌الااللهی گفت و بعد ضربه آرمی به شانه مهران زد و گفت:ببین آدم باید ذاتا جنتلمن باشه!!! مردونگی همچین از وجودش تراوش کنه! وگرنه بااین شاخه گل و چهارتا لفظ قشنگ و مامانی، بونجول‌من جنتلمن نمیشه! مهران بروبابایی میگوید و پیاده میشود. ابوذر در دل دعا میکند آخر این ماجرا ختم به خیر شود. هر دو آنها برایش مهم و عزیز بودند..... (کوثر_امیدی) . ·نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
💠بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ💠 💟 مهران در مغازه را باز میکند و شیوا را متفکر پشت ویترین پیدا میکند. گویا متوجه آمدنش نشده! بااعتماد به نفس جلو می رود و سلام میکند. شیوا بادیدنش متعجب پاسخش را میدهد! فکر نمیکرد این خواستگار سمج او باشد. مهران گل را به سمتش میگیرد و شیوا پس از کمی تعلل باتشکر کوتاهی گل را میگیرد. یک رز قرمز همراه نوشته ای زیبا (راستی تو در میان اینهمه اگر چقدر بایدی!) پس تولید کننده محصول عاشقانه این روزها او بود. لبخند محوی زد و پرسید: قبلیا هم کار شما بود؟ مهران میپرسد: خوشتون اومد؟ شیوا گل را کنار باقی گلها میگذارد و بدون جواب دادن به سوال مهران میگوید: من به آقای سعیدی هم گفتم نه... اما ایشون اصرار داشتن حنما این دیدار صورت بگیره... مهران جاخورد! اصلا انتظار نداشت دخترک اینقدر سریع موضوع را پیش بکشد و اینقدر صریح نه بشنود! کمی روی شیشه ویترین خم شد و پرسید:چرا؟ ** شهرزاد مدام حرف میزد و آیه حس میکرد واقعا گوشها و مغزش گنجایش این همه صوت ومفهوم را ندارد.اما مثل همیشه با حوصله و لبخند خاص خودش برای شهرزاد وقت میگذاشت. به درخواست آیه روی نیمکت روبه روی بید مجنون نشسته بودند و شهرزاد از هر دری میگفت _میدونی آیه خیلی دوست دارم اینجا بمونیم! ولی هیچ کدومشون قبول نمیکنن. آیه جرعه ای از آب میوه اش مینوشد و میپرسد: چیه اینجا رو دوست داری؟ شهرزاد به آسمان نگاه میکند و میگوید: همه چیشو! میدونی با اینکه اونجا خیلی از اینجا پیشرفته تره اما حس خوب اینجا رو نداره!واقعیت اینه که زندگی کردن اونجا خیلی راحت تره اما یه جوریه! میدونی مردمش خیلی سردن! گرمای روابط اینجا رو نداره! _نمیدونم چی بگم! حالا قصد داری چی بخونی شهرزاد با ذوق دستهایش را به هم میزند و میگوید:معماری! عاشق معماریم! خصوصا معماری اصیل ایرانی... وای آیه خیلی جذابه. اون ترکیب آبی و فیروزه ای آرامش بخش! اون مناره ها و گنبدهای جادویی! خیلی قشنگه خیلی. بعد چینی به پیشانی انداخت و گفت: آیین مثل بابا و مامان دکتر شد ولی من واقعا از پزشکی بدم میاد.... (کوثر_امیدی) . ·نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
‌💔 ۱۴ فروردین ۹۵؛ در چنین ساعاتی بود که دلاورمردان لشکر ۲۵ کربلای مازندرانی بعد از وداع با خانواده‌هایشان به ماموریت اعزام شدند. ماموریتی که انگار برای بعضی هایشان هنوز تمام نشده و هنوز قصد برگشتن ندارند...😔 ‌ ... شبتون شهدایی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗 قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ اللهم عجل الولیک الفرجــ✨ @zakhmiyan_eshgh
💐 💐١۵فروردین_ماه_۹٩ 💐 ۵٩۴ 💐 ╔═ ⚘════⚘ ═╗ ╚═ ⚘════⚘ ═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻 روز جمعه روز حضرت صاحب الزمان عليه السلام و به نام آن جناب است و همان روزى است كه در آن روز ظهور خواهد فرمود زيارت آن حضرت : السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِحُ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الْحَيَاةِ السَّلَامُ عَلَيْكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ السَّلَامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللَّهُ لَكَ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ ظُهُورِ الْأَمْرِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلَايَ أَنَا مَوْلَاكَ عَارِفٌ بِأُولَاكَ وَ أُخْرَاكَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِكَ وَ بِآلِ بَيْتِكَ وَ أَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَى يَدَيْكَ وَ أَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ يَجْعَلَنِي مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ لَكَ وَ التَّابِعِينَ وَ النَّاصِرِينَ لَكَ عَلَى أَعْدَائِكَ وَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْكَ فِي جُمْلَةِ أَوْلِيَائِكَ يَا مَوْلَايَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ هَذَا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ وَ الْفَرَجُ فِيهِ لِلْمُؤْمِنِينَ عَلَى يَدَيْكَ وَ قَتْلُ الْكَافِرِينَ بِسَيْفِكَ وَ أَنَا يَا مَوْلَايَ فِيهِ ضَيْفُكَ وَ جَارُكَ وَ أَنْتَ يَا مَوْلَايَ كَرِيمٌ مِنْ أَوْلَادِ الْكِرَامِ وَ مَأْمُورٌ بِالضِّيَافَةِ وَ الْإِجَارَةِ فَأَضِفْنِي وَ أَجِرْنِي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّاهِرِينَ. سلام بر تو اى حجّت خدا در زمينش، سلام بر تو اى ديده خدا در ميان مخلوقاتش، سلام بر تو اى نور خدا كه رهجويان به آن نور ره می يابند و به آن نور از مؤمنان اندوه و غم زدوده میشود، سلام بر تو اى پاك نهاد و اى هراسان از آشوب دوران، سلام بر تو اى همراه خيرخواه، سلام بر تو اى كشتى نجات، سلام بر تو اى چشمه حيات، سلام بر تو، درود خدا بر تو و بر خاندان پاكيزه و و پاكت، سلام بر تو، خدا در تحقق وعده اى كه به تو داده از نصرت و ظهور امرت شتاب فرمايد، سلام بر تو اى مولاى من، من دل بسته تو و آگاه به شأن دنيا و آخرت توام، و به دوستى تو و خاندانت به سوى خدا تقرّب میجويم و ظهور تو و ظهور حق را به دست تو انتظار میكشم و از خدا درخواست مى كنم بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستد و مرا از منتظران و پيروان و ياوران تو در برابر دشمنانت و از شهداى در آستانت در شمار شيفتگانت قرار دهد، اى سرور من، اى صاحب زمان، درودهاى خدا بر تو و بر خاندانت، امروز روز جمعه و روز توست روزى كه ظهورت و گشايش كار اهل ايمان به دستت در آن روز و كشتن كافران به سلاحت اميد می رود و من اى آقاى من در اين روز ميهمان و پناهنده به توام و تو اى مولاى من بزرگوارى از فرزندان بزرگواران و از سوى خدا به پذيرايى و پناه دهى مأمورى، پس مرا پذيرا باش و پناه ده، درودهاى خدا بر تو و خاندان پاكيزه ات.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبــح من خیری ندارد بی طلوع چشم تـــو .. ذره ای چشمان خود را باز کن خورشیـد مـن .. بی تــو ای سرو روان ، با گل و گلشن چه کنم؟؟! 🌷 📎سلام ، صبـحتون شهـدایـی🌷 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
در کنار سردار محسن رضایی و شهید حاج حسین همدانی در دوران دفاع مقدس [نفر دوم از راست] نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
آیت الله حائری شیرازی: چند سال قبل از ظهور، بوی آن به مشام اهل معنویت می رسد یعقوب (علیه السلام) از با آن فاصله بسیار به برادران و خویشانش گفت: «اِنّی لَاَجِدُ ریحَ یوسُف لَولا ان تَفنُدون»: من بوی یوسف را می شنوم، اگر مرا مسخره نمی کنید، مرا دست نمی اندازید. قرآن اشاره می کند که بزرگان عالم نمی توانند همۀ آنچه را که احساس می کنند با مردم مطرح کنند. مردم ظرفیت شنیدن احساسات بزرگان را ندارند. اگر بزرگان آنچه را که درک می کنند به مردم منتقل کنند، مردم آنها را مسخره خواهند کرد. به همین جهت می گوید: «انی لاجد ریح یوسف لولا ان تفندون» امام زمان علیه السلام وقتی می خواهند پا بگذارند در رکاب، چند سال مانده به ظهورشان، آنهایی که عاشقش هستند از فاصله دور رایحه اش را می شنوند! شامه انسان اگر زکام نباشد و قدری روحانیت در او باشد، رایحه ظهور را آرام آرام استشمام می کند. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
ليلة الجمعة... ليلة الشهداء💔 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
. [وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خَاشِعَةٌ..] 🕊🍃 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
داود در میان بچه های من یک چیز دیگری بود ، داود آنقدر به خدا نزدیک بود و در زمان نوجوانی او شبی، خواب دیدم در عالم رویا سیدی نورانی، به من گفت این داود تو به دنیا ماندنی نیست و به زودی پر خواهد کشید وبه همین علت ترس از دست دادن او همیشه قلبم را می آزرد." ✍به روایت مادربزرگوارشهید ❂○° °○❂ خداوندا شرمنده‌ام نساز در روز قیامت و به آتشم نیفکن که طاقت هیچ کدام را ندارم پس خداوندا تو خود یاریم کن تا خود را بسازم و در جهاد با نفس پیروز گردم پروردگارا مسلمان از دنیا بروم ، خداوندا تمام بندگانت را توفیق ده و تعذیب اسلامی عنایت فرما. اگر من از میان شما رفتم ناراحت نباشید در راه به پا ماندن اسلام اگر همه مردم هم بمیرند باز هم کم است تا چه رسد قطره‌ای از این اقیانوس بیکران با صبر پولادین خود بر دهان یاوه گویان ضد اسلام بکوبید... 📎فرماندهٔ گردان‌ویژهٔ‌لشگر قدس گیلان 🌷 ولادت : ۱۳۴۱/۱/۱۵ منجیل ، گیلان شهادت : ۱۳۶۱/۲/۱۹ خرمشهر ، عملیات بیت‌المقدس نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
حاج اصغر در فرماندهی عجیب بود. چه در تدارکات که برای مثال وسط بیابان بی آب و علف و در نقطه صفر عملیات به ۲۵۰۰ نفر از مردم داوطلب سوری مرغ اسپایسی و هندوانه‌ خنک و دمنوش می‌داد!! و چه در عملیات که همیشه خودش خط شکن بود. مثلاً جایی در المیادین جنگ گره خورده بود. چند یگان رفته و موفق نشده بودند حالا یگان حاج اصغر می‌خواست عمل کند. هیچ کدام از نیروها عمل نمی‌کردند، تا این که حاج اصغر در یک خودرو را باز کرد، راننده را کشید پایین و خودش نشست پشت فرمان و به تاخت رفت تا مرز مواضعی که باید می‌رفتیم. از آن‌جا بیسیم زد: من اینجا هستم! بیایید!!! ✍ همرزم شهید نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
💠 به زیارت شهیدی بروید ڪه درخواب، (عج) به او بشارت دفاع ازحریم اهل بیت رامیدهد 🌹✨حسین کاری را در قم گرفته بود که با يكي از بچه هاي آنجا آشنا مي شود. با هم صحبت مي کنند که در آخر حرف شان به رفتن به سوریه ختم می شود و یک ماه در مسجد جمکران بیتوته می کند. 🌹✨بعد از این بحث، پسرم از قم به تهران می آید تا کارهایش را انجام دهد. سر بحث سوریه وانتش را فروخت. يكي از دوستانش هم همان دوران خواب دید که حضرت رقیه دست حسین و چند نفر دیگر را می گیرد و از صف جدا می کند. این خواب عزم حسین براي رفتن را جزمتر کرد. 🌹✨يك شب براي شام به خانه برادرش رفت. برادرش چند تا کاپشن و دستکش داشته که می خواسته به حسین بدهد، ولي هر کاري کرده قبول نمی کند. خودش وسیله هایش را خریده بود. گفت: اگر برگشتم حتما آنها را بر می دارم. حسین در فکر رفتن به سوریه نبود. يك دفعهاي پیش آمد، آموزش دید و اعزام شد. 🌹✨حسین تا اسمش برای حرکت به سوریه در بیاید بسیار بی تابی می کرد و بالاخره خواب امام زمان (عج) را می بیند که با زبان فصیح عربی به حسین می گویند: "ما اسم تو را در گروه طيار نوشته ایم و تو خواهی آمد. و در عصر همان روز به او اطلاع دادند که در گروه طيار ثبت نام شده است. 🌹✨روزهای آخری بود که حسین در تهران بود و از آنجا که به ما ثابت شده بود که حسین برود سوریه دیگر بر نمیگردد پس تمام سوالاتمان را از او پرسیدیم. و یکی از دغدغه های ذهنی خواهرش این بود که بعد شهادتش دوست دارد کجا به خاک سپرده شود... 🌹✨این سوال سخت را با هر زحمتی که بود بالاخره با گریه از حسین می پرسد و حسین می گوید : من را در بهشت زهرا قطعه ۲۶ در کنار ایستگاه صلواتی بچه های مسجد حضرت علی بن موسی الرضا(ع) به خاک بسپارید. بعد از شهادتشان در آن قطعه جا نبود و بالاجبار در قطعه ۵۰ به خاک سپرده شد. حسین امیدواری🕊 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
4_405788230953208554.mp3
5.57M
منم سر گشته و حیرانت ای دوست... صدای زیبای عمار کشتکار #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh