eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
344 دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
10.7هزار ویدیو
137 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🎊برخیز که میلاد امام دهمین است 🎈او آیینه نور دل اهل یقین است 🎊از مقدم او جمله جهان گشته مصفا 🎈فرزند تقی وارث ختم المرسلین است
﷽ إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ آه ای لبنان ...... تو در هجوم سیاهی های شب استوار بمان بیروت زیبای من ، نامت بلند آوازه باد دوباره خود را خواهی ساخت نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
﷽ إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ آه ای لبنان ...... تو در هجوم سیاهی های شب استوار بم
✨جزئیات از انفجار بیروت 🔹 انفجار امروز در بیروت حاصل اشتعال مواد محترقه در انبار شماره ۱۲ بندر این شهر بوده است. 🔹 این انفجار خسارت‌های مادی گسترده‌ای در محل حادثه بر جای گذاشت و این علاوه بر زخمی شدن بسیاری از افراد است که با آمبولانس به بیمارستان‌ها منتقل شدند. 🔹 صدای انفجار فراتر از بیروت در شهر صیدا و منطقه جبل لبنان شنیده شده است. 🔹 این انفجار بزرگ‌ترین انفجار در بیروت از سال ۲۰۰۵ و حادثه ترور رفیق حریری به شما می‌رود. 🔹 گفته می‌شود صدای انفجار تا فاصله ۸ کیلومتری بیروت حدود شهر نبیه شنیده شده است. 🔹 در این انفجار بسیاری از مناطق پایتخت لبنان زیان دیدند و نمی‌توان خسارات را به منطقه‌ای محدود کرد. 🔹 ماشین‌های آمبولانس به سرعت مجروحان را جابجا می‌کنند و صدای آژیر آن‌ها لحظه‌ای قطع نمی‌شود. 🔹 دود نتیجه انفجار همچنان در آسمان بیروت مشهود است. علاوه بر ساختمان‌ها خودروها در بسیاری از مناطق بیروت و منطقه ضاحیه خسارت دیده‌اند. نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
شعر یعنی که سرِ صبح ڪسی مثلِ شما باعثِ روشنی حضرت خورشید شود ... ❤️ 🇮🇷 شهادت:بیست و یکم خرداد ۹۷ رامهرمز، درگیری با اشرار نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
شعر یعنی که سرِ صبح ڪسی مثلِ شما باعثِ روشنی حضرت خورشید شود ... #شهید_نوید_حقیقت_شناس❤️ #مدافع_وط
وی اربعین امسال قصد داشت همراه با مادرش با پای پیاده به کربلا برود همیشه برای پدر و مادر و برادر خود هدیه می آورد با توجه به سن کم دارای درک بالایی بود و حتی در دوران گذراندن دوره در مشهد یک دانش آموز یتیم را تحت تکفل خود قرار داده و کمک هزینه برای وی واریز می کردند ایشان رابطه خوبی با کودکان داشتند طوری که در جمع فامیل و دوستان گل سرسبد جمع بودند و هر جا بودند مانند شمعی میدرخشید که دیگران مانند پروانه به دور او میگشتند ،شهید نوید روحیه ای بلند پروازانه ای داشتند و سعی میکردند از افراد برجسته الگو برداری کنند و همیشه در جمع بزرگان می نشستند .با توجه به سن کم بسیار فعال بودند و درکنار کار بهیاری که هرروز مسافت فت و برگشت بین شهرستان رامشیر و رامهرمزرا طی میکردند عصرها کارهایی چون باشگاه ورزشی ،دوچرخه سواری،شنا،اموزش گیتار ،صله رحم و همچنین مطالعه برای شرکت در ازمون پرستاری را انجام میدادند. ❤️ ✍ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
مينويسم روىِ يك كاغذ؛ "صبحت بخير،زيباترين بهانه ى بيدارى" ميچسبانم به هركجا كه چشمانَت زودتر درگيرش ميشوند ❤️ 🇱🇧 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
عطر نارنج بوی صبح برای دوست داشتنت... آفتاب را در فنجان شعرم... نشانده ام.. ❤️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🔰 | در این هوا هوس نمی‌گنجد ⚪️ رهبر انقلاب: «همانند شهید بابایی دل‌ها را به هم نزدیک کنید؛ درون را پاک کنید؛ عمل را خالص کنید؛ برای خدا کار کنید؛ آن وقت خدای متعال برکت خواهد داد. عباس بابایی یک انسان واقعاٌ مؤمن و پرهیزگار و صادق بود.» ◽️ به‌ مناسبت ۱۵ مردادماه، سالروز شهادت شهید نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نواختن نقاره‌ در حرم مطهر رضوی به مناسبت میلاد امام هادی (ع) نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎊ز سوی عرش رحمن نوید شادی آمد بشارت ای محبان، امام هادی آمد 🎊کجایی یابن زهرا بده عیدی مارا که روح عشق وایمان امام هادی آمد 🎈میلاد امام هادی (ع)مبارک باد🎈 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چه زیباست خاطرات مردانی که پروای نام ندارند و در کهف گمنامی خویش مأوا گرفته اند ... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
ای نگاه ژرف در بیکران حضورت هزاران پروانه می رقصند سبزه زاران ، سبز پرنده گان ، سر مست و آن کبوتر وحشی نوید می دهد آزادی را ❤️ 🇮🇷 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
امام صادق علیه السلام فرمودند شیطان دشمن خدا چهار بار ناله کرد روزی که مورد لعن خدا واقع شد روزی که به زمین هبوط کرد روزی که پیامبر مبعوث شد وروز غدیر نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از شناسایے منطقه عملیاتے والفجر ۲ بر می‌گشیتم، هلیڪوپتر ڪه روے زمین نشست، شهید صیاد شیرازے پیاده شد، پشت سرش هم ڪمال، ڪمال در بین فرماندهان عالے رتبه‌اے ڪه حاضر بودند روے دو زانو نشست و شروع ڪرد به یک چوب موقعیت محورے ڪه باید عمل می‌شد را به دقت تشریح ڪرد، ڪلامش ڪه تمام شد، صیاد روے دوش او زد و گفت: باید درجه‌هاے من را بزنن رو دوش این ڪیهان فرد!!چنےن نیرویے را باید تو هفت سنگر پنهون ڪرد تا دست دشمن بهش نرسه! قبل از رفتن به عملیات خواب دیده بود از هلیڪوپتر سقوط می‌ڪند، توے هلیڪوپتر بود ڪه شهید شد. 🌷شهید محمدامین ڪیهان‌فرد🌷 @zakhmiyan_eshgh
📎نـامه‌ای بـه هـمسـر زهرا جان با این که آرزوی دیدار یک بار بچه ام را داشتم، ولی آرزو را بگور بردم، فقط از تو می‌خواهم که اگر بچه‌ام پسر بود اسمش را احمد بگذاری تا همیشه به یاد همسرت باشی و اگر دختر بود اسمش را رقیه بگذار تا به یاد دختر امام حسین (ع) باشی که مهمترین یاد‌ها یاد امام حسین (ع) و خانواده‌اش می‌باشد که از بزرگترین افتخارات اسلام است. 🌷 @zakhmiyan_eshgh
🦋🖇 منش در هنگام تحصیل در آمریڪـا ، به نحوی بود که سبب شد بسیاری از اساتید وی از نوع برخورد او تعجب کنند . چرا ڪه او در عین جوانی خود را از تمام تعلقات مادی غرب دور نگه داشته بود. در سال ۱۳۴۹ برای گذراندن دوره خلبانی به آمریڪا رفت. طبق مقررات دانشکده می‌بایست هر دانشجوی تازه وارد به مدت دو ماه با یکی از دانشجویان آمریکایی هم اتاق می‌شد. در هدف از این برنامه را پیشرفت دانشجویان در روند فراگیری زبان انگلیسی عنوان می‌کردند؛ ولی واقعیت چیز دیگری بود. چون عباس در همان شرایط نه تنها واجبات دینی خود را انجام می‌داد بلکه از بی‌بندوباری موجود در جامعه غرب پرهیز می‌کرد. هم اتاقی او از ویژگی‌ها و روحیات عباس می‌نویسد ; بابایی فردی منزوی در برخوردها و نسبت به آداب و هنجارهای اجتماعی بی‌تفاوت است و از نوع رفتارش پیداست که او نسبت به فرهنگ غرب دارای موضع منفی است و شدیدا به آداب و سنت ایرانی پایبند می‌باشد. همچنین گفته بود که او به گوشه‌ای می‌رود و با خودش حرف می‌زند که منظور او، نماز و دعا خواندن عباس بوده است. روزی در منزل یکی از دوستان راجع به چگونگی گذراندن خلبانی‌اش از او سوال کردم. او در پاسخ گفت: ''خلبان شدن ما هم از عنایات خداوند بود.'' • راوی : سرهنگ ولی الله ڪلاتی @zakhmiyan_eshgh
نگاهت در نگاهم شد چه بی تاب است قلب تو ومن مست همین چشمم قیامت می‌شوم با تو شاعر یاس خادم الشهدا رمضانی نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
۱۵ محمدرضا_ولی...ولی... من_ولی چی؟؟؟! -من بهت علاقه ای ندارم... یک لحظه انگار یک پارچ آب یخ را روی سرم ریختند ... بغضم را قورت دادم آمدم حرفی بزنم اما انگار لال شده بودم! همه جا سکوت بود به قدری که که صدای حرکت باد را میشنیدم... بهت زده به چهره ی محمدرضا نگاه میکردم... به یکباره گویی متوجه حرفش شده بود... خجالت زده سرش را پایین انداخته بود... شبیه آدم های سکته ای بدون هیچ پلک زدنی سرجایم خشک شده بودم... در باز شد! صدای نسبتا بلند پرستار سکوت وحشتناک میان منو محمدرضا شکست... -خانم شما اینجا چیکار میکنین؟؟؟ جوابی ندادم... -خانم... به خودم آمدم برگشتم نگاهی به پرستار انداختم و با نا امیدی گفتم: -الان میرم بیرون. و دوباره به چهره ی محمدرضا خیره شدم و بدون هیچ حرفی از اتاق بیرون رفتم... دیگر نه اشکی میریختم و نه بغضی داشتم فقط حس میکردم یک لحظه برای همیشه سنگ شدم... و یک لحظه برای همیشه پیر... ❤️ چند ساعتی گذشت... -دکتر میگفت محمدرضا میتونه مرخص شه چون موندنش اینجا دیگه فایده ای نداره...و گفت سعی کنید براش یه حافظه نو بسازید چون برگشت حافظه ی قدیمیش...امکان پذیر نیست... این حرف هایی بود که از زبان مادر محمدرضا به گوش هایم میخورد! نگاهی عاجزانه به چهره ی مادرش انداختم و گفتم: -یعنی...منم میتونم بخشی از این حافظه ی نو باشم؟ مادر محمدرضا با نگرانی گفت: -آره عزیز دلم. چرا این حرفو میزنی؟؟؟ لبخند اجباری زدم و گفتم: -هیچی همینطوری. -باهاش حرف زدی؟خوب بود؟برخوردش باهات چطور بود؟ و باز هم یک لبخند اجباری روی لب هام نقش بست و گفتم: -آره...آره باهم حرف زدیم...خوب بود حالش... -باهات که بد حرف نزد؟ -نه نه اصلا خیلی خوب بود. -خب خداروشکر عزیزم. ترجیح میدادم هیچکس مطلع نشود که بین منو محمدرضا چه گذشته... باید قوی باشم. ... ... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
۱۶ پشت در ایستاده بودم...بعد از مدتی کوتاه محمدرضا از اتاق بیرون آمد... و به اولین چیزی که برخورد من بودم. نگاهم کرد نگاهش کردم. گویی پاهایش خشک شده باشد تکان نمیخورد... نفس عمیقی کشیدم و با مکث گفتم: -چرا.......نمیری؟ سرش را پایین انداخت و رفت... یک لحظه آمدم صدایش کنم ولی حرفم را در خودم کشتم... چطور یک انسان میتواند به یکباره انقدر بی رحم شود... گریه ام گرفت ولی نگذاشتم این حاله ی اشک از چشم هایم بیرون آید... با فاصله به دنبال قدم های محمدرضا قدم برداشتم و زیر لب زمزمه کردم... -یه روزی بود که دلت برای من تنگ میشد...بهم میگفتی بالاخره عروسی میکنیم و همیشه کنار همیم...اما هیچوقت بهم نگفتی یه روزی قراره با این فاصله از هم راه بریم...هیچوقت حرف از تصادف نزدی...هیچوقت نگفتی یه روزی قراره دوستم نداشته باشی... اما یادمه بهم قول دادی...بهم قول دادی که هیچوقت فراموشم نکنی... از بیمارستان بیرون رفتیم. نگاهی به محمدرضا انداختم و گفتم: -این چهره رو شاید بازم ببینی... کمی مکث کردم و دوباره گفتم: -تحملش کن... بعد هم از خانواده محمدرضا خداحافظی کردم و با پدرو مادرم راهی خانه شدیم. پدر_فاطمه زهرا؟؟ -بله؟ -خیلی ناراحتی؟ -برای چی؟ -برای چی؟؟!!!!!برای محمدرضا برای خراب شدن زندگیت... با بغض گفتم: -بابا من زندگیم خراب نشده...محمدرضا منو دوست داره تاهمیشه که اینطور نمیمونه...میمونه؟ پدر دستم را گرفت و گفت: -نه عزیزم... ولی کسی نمیدانست درون من چه میگذرد و هیچکس نمیدانست محمدرضا چه حرف هایی بمن زده است...زندگی من خراب شده💔 ... ... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
امشب میخوانمت هم آوا با تمامی شب بیداران عشق شاید نجوایم را بشنوے سربرڪَردانی و نڪَاهی افڪنی‌ بہ خرابہ‌هاے باقیمانده از چشمانت ..... ❤️ (سیدابراهیم) ❤️ (ابوعلی) نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh 🆔