eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
354 دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
10.9هزار ویدیو
139 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁زخمیان عشق🍁
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ · ❤پویش قرائت حدیث کساء در ایام فاطمیه سه شنبه ( ۱۳۹۹/۱۰/۹) ...❗️ 🍃علامه طباطبایی(ره) : حاضرم ثواب تمام نماز شب های عمرم را با پرستاری یک شب تا صبح از یک بیمار ، عوض کنم. !!
🌷خوشگل ترین شهادت🌷 اواسط بهمن رفتیم خونه یکی از بچه ها. ابراهیم خواب رفت. اما یکدفعه از جا پرید و به صورتم نگاه کرد و بی مقدمه گفت: حاج علی، جان من راست بگو! تو چهره من شهادت می بینی؟! ابراهیم بلند شد گفت و سریع حرکت کنیم بریم. نیمه شب آمدیم مسجد ابراهیم با بچه ها خداحافظی کرد. رفت خانه، از مادر و خانواده اش هم خداحافظی کرد. از مادر خواست برای شهادتش دعا کند. صبح روز بعد هم راهی منطقه شد. همه آماده حرکت به سمت فکه شدند. با دیدن چهره ابراهیم دلم لرزید. جمال زیبای او ملکوتی شده بود. رفتم بهش گفتم داش ابرام خیلی نورانی شدی. نفس عمیقی کشید و گفت روزی بهشتی شهید شد خیلی ناراحت بودم. اما با خودم گفتم: خوش بحالش که با شهادت رفت، حیف بود با مرگ طبیعی از دنیا بره. بعد نفس عمیقی کشید و گفت خوشکل ترین شهادت را می خوام. قطرات اشک از گونه اش جاری شد. ابراهیم ادامه داد: اگه جایی بمانی که دست احدی به تو نرسه، کسی هم تو رو نشناسه، خودت باشی و آقا، مولا هم بیاد سرت را به دامن بگیره، این خوشگل ترین شهادته. سلام برابراهیم 💓✨💓✨🌸✨💓✨💓 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🌷شهید محمدرضا دهقان امیری🌷 ولادت: ۷۴/۱/۲۶ شهادت: ۹۴/۸/۲۱ محل شهادت: سوریه العیس مادر شهید: بعضی شبها ڪه نیمه های شب بیدار می شدم می دیدم، محمدرضا با نور موبایلش قرآن سفید ڪوچکش را در دست گرفته و در حال قرائت قرآن است، او با قرآن خیلی مأنوس بود و ماهیانه 3 بار ختم قرآن می ڪرد، با اینکه 20 بهار از عمرش گذشته بود در وصیت نامه اش سفارش ڪرده بود ڪه برایش تنها 5 روز روزه و 20 نماز صبح قضا ڪنم . پیامک می فرستاد ڪه حلالم ڪن و دعا ڪن ڪه شهید شوم . نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
شهید حاجی زاده بی‌نهایت صبور بود. وقتی بحثمان می‌شد من نمی توانستم خودم را کنترل کنم، یکسره غر می زدم و با عصبانیت می‌گفتم تو مقصری، تو باعث این اتفاق شدی. او اصلا حرفی نمی زد وقتی هم می‌دید من آرام نمی شوم می‌رفت سمت در چون می دانست طاقت دوری اش را ندارم. آنقدر به همسرم وابسته بودم که واقعا دوست نداشتم لحظه ای از من دور باشد. خیلی خیلی به رضا وابسته بودم. شب قبل از اینکه برود از مسجد آمد و نشست، برایش چای آوردم که متوجه شدم چشمش پر از اشک است. گفت: خانم دیدی دوستان من یکی یکی دارند می‌روند و من از آنها جا ماندم. (خبر شهادت دوستانش را شنیده بود) گفتم: رضا تو یک بار رفتی، تکلیفت را انجام دادی. حالش را که دیدم خیلی دلم سوخت، گفتم: من جلویت را نمی‌گیرم برو. ۵ دقیقه نشد گوشیش زنگ خورد، جواب داد بعد سریع خوشحال شد، گفت: خانم من دارم می‌روم. گفتم: رضا! کجا؟! همین الان؟! (ساعت ۱۰:۳۰ شب بود.) پرسیدم: بچه‌ها را چه کار کنم؟ انگار یکی به بچه‌ها گفته بود بابا می‌خواهد برود دیگر نمی‌آید، دو تایی دنبال او راه افتادند و بابا بابا می‌کردند. نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
بذله گویی و شوخی های علی رضا کوهستانی نظیر نداشت، طوری بود که آن شوخی ها هیچ وقت از ذهن من پاک نمی شود. یک روز در فاو نشسته بودیم. در همان اورژانس خط اول، با علی رضا چای می خوردیم. یک لحظه هر دویمان متوجه شدیم که یک مگس روی لبه ی لیوان چای علی رضا نشسته. همین طور خیره به مگس بودیم. مگس روی لبه ی لیوان راه رفت و راه رفت تا این که یک دفعه مثل این که سر خورده باشد، افتاد توی لیوان علی رضا. علی رضا هم برگشت گفت: نگاه کن! می رود روی جنازه ی عراقی ها می نشیند و غسل میت اش را می آید توی چایی ما انجام می دهد. راوى: رزمنده نوجوان دوران دفاع مقدس جواد صحرايى 📕بر گرفته از خاطرات پرتقالى" شهید علیرضا کوهستانی نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
ﻭﻗﺖ ﺭﻓﺘﻦ ﮔﻔﺖ: ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺍﺳﺖ ﺍﺳﻤﺶ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ 🌹... ﺩﺭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺗﻤﺎﺱ ﺗﻠﻔﻨﯽ ﺍﺵ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ:🌹 ﻣﻦ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮ ﻧﻤﯽ ﮔﺮﺩﻡ، ﻣﺤﺪﺛﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺗﺸﯿﯿﻊ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺗﺎﺑﻮﺗﻢ🌹 ﻣﻄﻤﺌﻨﺎ ﻣﻦ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﻫﺮﮔﺰ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺩﯾﺪ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺪ ﮐﻪ گفت؛🌹 ﻧﻮﺯﺍﺩ ﺭﻭﯼ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﻭ دختر و پدر ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﻥد.... ♥️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
" یَا فاطِمَةَ الزَّهرا سَلام‌ُ الله؛ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ " ‏نام را بردیم در هیاهوی دنیا ما را صدا کن در هیاهوی قیامت ...🌿'-』
nohenab-بنی-فاطمه-کسی-قبل-نمازش.mp3
5.17M
🎼 کسی قبل نمازش دست به پهلو نمیگیره... 🖤 ...♡ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌨🌨 توی این هوای برفی زائرها، کبوترها، خادم‌ها 💫 همه با هم، یه طور خاص، مهربونترین 🌴 🌴 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این انگشتر شما را یاد چه کسی می اندازد...؟ دیدنش خالی از لطف نیست ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌💔
در عطش چارھ همین بود کھ دریا باشیم...💔
ارباً اربا شدھ اکبر لیلا باشیم...💔
سردار ملت ایرانو پاره تن خودش میدونست شد پاره تن همه مون💔💔 سردار!چیکار‌کردین که این بغض تموم نمیشه😭😭
راھ سلیمانےها همچنان باقےست...💔
اگه حال‌وهوای‌ِ شماهم عوض شد منه حقیروهم یاد کنین...🖐🏼🌱
من‌پاے‌دلم‌‌میلنگد ... ازسنگینےبارِاین‌همہ‌دݪـتنگے چہ‌ڪنم‌این‌همہ‌دݪـتنگےرا ؟!💔(:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
• . خوشا جانی.. کھ جانانش... توباشێ...♥️🌱
حلال‌کنیدرفقا‌قلم‌قاصره..🖐🏼🌱 وحق‌مطلب‌رونمیتونیم‌خوب‌اداکنیم!!💔
چادرت را نتڪان .. عرش بهم می‌ریزد؛💔
آھ از دلتنگے...😞💔
••• شھر باید بزند عڪس تو را برهمھ جا تو شدی... 🌱 چشم و چراغِ من واین مردم شهر...🌾 ♥️
ڪاش‌دیگرچشمانم‌دردنیایێ بدوݧ‌تو‌بازنمیشد...💔
میونِ‌اشڪاتون(:" دردودلاتون... عشق‌بازی‌هاتون‌با التماس‌دعایِ‌ظھور‌وشھادت🖐🏼♥️
💕 بعد از عقد باهم عهد کردیم که نمازهایمان را اول وقت بخوانیم✨هرگاه کنارهم بودیم باهم نماز میخواندیم. هرگاه دور بودیم هنگام اذان تماس میگرفتیم ونمازرایادآوری میکردیم گاهی اگر در خیابان بودیم ماشین را گوشه ای پارک میکردیم ودر مسجدی نمازمان رابه جماعت میخواندیم📿 از این بابت من همیشه باوضو بودم وحید باخنده روبه مادرش میگفت:همسر من دائم الوضوست ❤️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
مثل رزمندگان دفاع مقدس که وقتی از جبهه برمی گشتند، علاقه ای به ماندن در شهر نداشتند و می خواستند خیلی زود به جبهه برگردند، شیخ هادی در تهران هم احساس راحتی نمی کرد. یکی از دوستان از او پرسید: 《از چی ناراحتی؟》 گفت: 《خیلی از وضعیت حجاب خانم ها در تهران ناراحتم. وقتی آدم توی کوچه راه می رود، نمی تواند سرش را بالا بگیرد؛ اما در نجف این مسئله نیست. شرایط برای زندگی معنوی آماده است.》 .. ♥️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh