eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
344 دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
10.7هزار ویدیو
137 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
بین راه انبوه قوطی های کمپوت و کنسرو و ساندیس به چشم می خورد که بعد از استفاده کنار جاده ریخته شده بود. به قرارگاه که رسیدیم حسین فرمانده قرارگاه رو صدا زد و بعد از تذکر بهش گفت: این جا خاکه و خاک هم پاکه نباید هر چی دست مون می رسه این جا بریزیم و باید مثل خونه خودمون برخورد کنیم شما تو خونه خودت اینجوری آشغال میریزی؟ سریع چند نفر رو بگو بیان هر چی قوطی موطی و آشغال این جا هست همه رو جمع کنن... خودش هم تا زمانی که تموم آشغال ها جمع نشد اونجا رو ترک نکرد. نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
yaa_shahid+CJwf4hqhest+2481623618560584493.mp3
2.72M
" ما نمیتونیم عقب بمونیم...نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh ...♡
سالروزشهادت ° نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزاداری رزمندگان لشکر عاشورا قبل از عملیات کربلای ۵ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
‍ شهید حاج احمد کاظمی: امروز مشق ما رو مولامون، رهبرمون، فرمانده مون مشخص کرده.... چه افتخاری از این بالاتر؟ من واقعا میگم اگر ما همه ی عشقمون، شورمون، علاقمون رو به بخواهیم یک جایی نشون بدیم خب تو این کارمون، تو این فداکاریمون، تا سالم هستیم، تا راه میریم، تا می‌کشیم وقت بذاریم، بدویم، تلاش کنیم با فکر و ببریم جلو این عشقمون رو به آقا نشون دادن..... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
ماجرای حاج احمد با بانوی دوعالم حضرت زهرا (س) عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد.ترکش خورده بود به سرش با اصرار بردیمش اورژانس. می‌گفت:«کسی نفهمه زخمی‌شدم.همینجا مداوام کنید».دکتر اومد گفت:«زخمش عمیقه،باید بخیه بشه».بستریش کردند. از بس خونریزی داشت بی هوش شد. یه مدت گذشت.یکدفعه از جا پرید. گفت:«پاشو بریم خط».قسمش دادم. گفتم:« آخه توکه بی هوش بودی،چی شد یهو از جا پریدی»؟ گفت:«بهت میگم.به شرطی که تا وقتی زنده ام به کسی چیزی نگی. وقتی توی اتاق خوابیده بودم،دیدم خانم فاطمه زهرا(س)اومدند داخل.فرمودند:«چیه؟چرا خوابیدی؟»؟ عرض کردم:«سرم مجروح شده،نمی‌تونم ادامه بدم». حضرت دستی به سرم کشیدند و فرمودند:«بلند شو بلند شو،چیزی نیست.بلند شو برو به کارهایت برس»  به خاطرهمین است که هر جا که می‌روید حاج احمد کاظمی‌حسینیه فاطمه‌الزهرا ساخته است... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
، عَبـد و غـلامِ ڪـرَمِ زهـراینـد مـا غـلام شـهـدائیـم مــدد یـا "س" نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی و سردار قربانی از امدادهای الهی قبل و حین عملیات کربلای ۵ 🌺به مناسبت ۱۹ دی، سالروز عملیات افتخار آمیز کربلای ۵ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥| 👆 ✅کلیپ کمتر دیده شده از خط مقدم عملیات ڪربلای ۵ 🔻چنین روزی در سی و دو سال قبل یعنی ۱۹ دی ماه ۱۳۶۵ روز دلهره بود برای تمام دل های نگران ، مادران و همسران ،دختران و پسران این سرزمین...روز سکوت اظطراب برای همه ی رزمندگان و فرماندهان که امشب چه خواهد شد. 🔻امروز روز فرصت بود.روز فرصت مناجات و روز وصیت نامه های نوشته شده برای آینده و آیندگان...امروز روز انقطاع بود..روز انقطاع از دنیا...عاشورا و کربلای زمانه در پیش است...عاشورایی ترین نبرد.کربلایی ترین مکان(شلمچه ❤) 🌸۱۹ دی ماه سالروز عملیات غرورآفرین کربلای پنج گرامی باد🌸 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
‍ 🔻۳۴سال پیش در چنین روزی،عملیات بزرگ با رمز(س)از جبهه جنوب و شرق بصره در منطقه‏اے به وسعت۱۵۰کیلومتر مربع،با هدف آزادسازی شلمچہ،جزایرومناطق شرق بصره،انهدام ماشین جنگے عراق،در سه مرحله با۲۲لشکر از سه قرارگاه آغاز شدوتا پایان سال به طول انجامید. 🔻در این علمیات،قوی‏‌ترین پدافند دشمن کہ با کمک مستشاران خارجے ایجاد شده بود تا عمق۹کیلومتری خاڪ عراق در هم شکستہ شدودشمن برای مقابله با تهاجم برق‏آسای رزمندگان اسلام،۱۴۰تیپ را که به این منطقه اعزام شده بود که از این میان۸۱تیپ وگردان به طور کامل و۳۴تیپ دیگر به میزان۵۰ درصد آسیب دیدند،ده درصد از نیروهای هوایے عراق منهدم شدندوسنگین‏‌ترین تلفات انسانی به ارتش دشمن وارد شد. 🔻گفتنی است به تصرف درآمدن۱۵۰ کیلومتر مربع از جمله پاسگاه‏های بوبیان، شلمچه،کوت سواری وخین وهمچنین جزایر بوارین وام‏الطویل،کانال پرورش ماهی و چندین روستا درنتیجه استقرار نیروهای اسلام در۱۰کیلومتری بصره،از نتایج مثبت ایثارودلاوری های رزمندگان اسلام دراین عملیات بود. 💐سالروز آغاز عملیات کربلای پنج یازهرا)(س) نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
~🕊 😁 آخ كربلاي پنج🤣🤣آخ فتح المبین🤣 اینجوری‌عملیات‌ها رو‌ مرورمیکردیم😂 💠پسر فوق‌العاده بامزه و دوست داشتني بود. بهش مي‌گفتند «آدم آهني» يك جاي سالم در بدن نداشت. يك آبكش به تمام معنا بود. آن‌قدر طي اين چند سال جنگ تير و تركش خورده بود كه كلكسيون تير و تركش شده بود. دست به هر كجاي بدنش مي‌گذاشتي جاي زخم و جراحت كهنه و تازه بود. اگر كسي نمي‌دانست و جاي زخمش را محكم فشار مي‌داد و دردش مي‌آمد، نمي‌گفت مثلاً (آخ آخ آخ آخ آخ) يا ( درد آمد فشار نده) بلكه با يك ملاحت خاصي عملياتي را به زبان مي‌آورد كه آن زخم و جراحت را آن‌جا داشت. مثلاً كتف راستش را اگر كسي محكم مي‌گرفت مي‌گفت: « آخ بيت‌المقدس» و اگر كمي پايين‌تر را دست مي‌زد، مي‌گفت: «آخ والفجر مقدماتي» و همين‌طور «آخ فتح‌المبين»، 😆«آخ كربلاي پنج و...» تا آخر بچه‌ها هم عمداً اذيتش مي‌كردند و صدايش را به اصطلاح در مي‌آوردند تا شايد تقويم عمليات‌ها را مرور كرده باشند
گـل چادر گلدارت(1).mp3
6.41M
🎼 گل‌ چادر‌ گل‌ دارت؛ تب دستای تب دارت آتیشم زده... ...🖤 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
مسیر افلاڪ از خاڪ می‌گذرد خاڪی شوید تا آسـمانی شوید ... ♥️ ° نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
‍ ‍ ‍ ❤ با شـهـدا ❤ ماشین آمده بود دم در ،دنبالش .پوتین هایش راواکس زده بودم. ساکش رابسته بودم . تازه سه روز بودکه مرد زندگیم شده بود. تند تند اشک های صورتم رابا پشت دست پاک می کردم. مادر آمد . گریه می کرد. – مادر حالا زود نبود بری؟ آخه تازه روز سومه. علی آقا گوشه ی حیاط گریه می کرد. خودش هم گریه ش گرفته بود . دستم راگذاشت توی دست مادر،نگاهش را دزدید. سرش راانداخت پایین و گفت « دلم می خواد دختر خوبی برای مادرم باشی.» دستم راکشید، بردگوشه ی حیاط . گفت «این پاکت ها را به آدرس هایی که روشون نوشتم برسون .وقت نشد خودم برسونمشون زحمتش میافته گردن تو.» 🌺 پول هایی که برای کادوی عروسیش جمع شده بود، تقسیم کرده بود . هر پاکت برای یک خانواده ی شهید ♥️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
❇️ 💠شهید مدافع‌حرم ▫️برادر شهید نقل می‌کنند: احمدآقا در اخلاق و رفتار نمونه بود. احترام به والدین و به ویژه مادرم از جمله ویژگی‌هایی بود که در رفتار او خیلی بارز بود و شاید دعای مادرم بود که او را عاقبت به خیر کرد؛ در واقع کارهای خیری که احمدآقا انجام میداد، اینطور نبود که نمایشی باشد؛ او حقیقتاً در رفتارش نوعی باور و خلوص نیّت داشت و به دلیل همین ویژگی‌ها به عنوان بنده خوب خدا برای شهادت انتخاب شد. ▫️او حرف‌هایش را با این جمله به پایان میرساند که "دشمن بداند من و همه اعضای خانواده و کسانی که لباس سبز پاسداری به تن کرده‌ایم،خاری بر چشم او هستیم و نه تنها از فداشدن در راه اسلام هراسی نداریم بلکه آرزوی همه ما در این لباس پیوستن به کاروان شهداست که این راه جز سعادت نیست. نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
خاطرات و زندگی نامه شهید #شهید_محمد_ابراهیم_همت #کانال_زخمیان_عشق @zakhmiyan_eshgh
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :0⃣3⃣ ✍ به روایت همسر شهید ☀️به من گفتند : " مادرش نگران دست ابراهیم بوده، همان که توی والفجر چهار ناخنش پریده بود." من هم آن ناخن را یادم بود ،نگاهش نکردم. یعنی جرات نکردم. یعنی نمی خواستم ببینمش تا مطمئن شوم خود ابراهیم است. می خواستم خودم را گول بزنم که جنازه سر ندارد و می تواند ابراهیم نباشد و می توانم باز منتظرش باشم، اما نمی شد، خودش بود. ☀️آن روزها زده بود به سرم. هر کسی من را می دید می فهمید حال عادی ندارم. خودم هم فکر نمی کردم زنده بمانم، یقین داشتم تا چهلمش زنده نمی مانم. قسمش می دادم، التماسش می کردم، به سر خود می زدم که مرا هم با خودش ببرد. و وقتی می دیدم هنوز زنده ام، می گفتم : " من هم برات آبرو نمی گذارم که بی من رفتی، بی معرفت. " ☀️دو سه بار غش کردم، آن هم من، که هرگز فکرش را نمی کردم توی سیستم بدنم غش کردن معنا داشته باشد. ☀️بارها به من می گفتند :" این چه فرمانده لشکری ست که هیچ وقت زخمی نمی شود؟ برای خودم هم سوال بود. یکبار رک و راست بهش گفتم. یا می خندید، یا می رفت سر به سر بچه‌ها می گذاشت، یا حرف تو حرف می آورد، یا خودش را سرگرم کاری می کرد،تا من یادم برود یا اصلا بگذرم. ☀️تا آن شب که مصطفی بدنیا آمد و رازش را بهم گفت. گفت :" پیش خدا، کنار خانه اش، ازش چند چیز خواستم. اول تورا. دوم دوتا پسر از تو تا خونم باقی بماند. بعد هم اینکه، زخمی و اسیر نشوم، اگر قرار است، بروم. اخرش هم اینکه نباشم تو مملکتی که امامش توش نفس نکشد." همین هم شد. ☀️بارها کنار گوش بچه‌های شیرخوارش زمزمه می کرد که از این بابا فقط یک اسم برای شما می ماند. تمام زحمت های شما برای مادرتان ست. ☀️به من می گفت : " من نگران بچه‌ها نیستم. چون آنها را می سپارم به دست تو. نگران پدر مادرم هم نیستم، چون بعد از عمری با افتخار رفتن من زندگی می کنند." می گفتم :" چه حرف هایی می زنی تو؟رفتنی هم اگر باشد هر دومان با هم." می گفت : " تعارف نمی کنم به خدا. مطمئنم تو می نشینی بچه‌هام را بزرگ می کنی. مطمئنم نمی گذاری هیچ خلاءیی توی زندگی شان پیدا بشود. مطمئنم از همه نظر، حتی عاطفی، تامین شان می کنی، ژیلا. " می گفت :" آن هم در جامعه یی که توی هزار نفرشان یک مرد پیدا نمی شود و اگر هم هست انگشت شمار ست. " ☀️او امروز مرا می دید. به خوابم هم که آمد، با برادرش، جلو نیامد باهام حرف بزند. به برادرش گفتم : " چرا ابراهیم نمی آید جلو؟" گفت :" از شما خجالت می کشد، روی جلو آمدن ندارد." ☀️خودش می دانست، هنوز هم می داند، که طعم زندگی با او اصلاً از جنس این دنیا نمی دانستم. بهشتی بود.شاید به خاطر همین بود که همیشه می گفت : " من از خدا خواستم که تو جفت دنیا و آخرت من باشی. " گفتم :" اگر بهتر از من، بساز تر از من گیر آوردی چی؟ " می گفت :" قول می دهم، مطمئن باش، که فقط منتظر تو می مانم. خدا وعده بهشتی داده که به شما جفت نیکو می دهم. " ☀️و من هم یقین دارم ابراهیم جفت نیکوی من است. بعدها هم کمتر گریه کردم وقتی این چیزها یادم آمد یا می آید... ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃