eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
344 دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
10.7هزار ویدیو
137 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
« شهید احمد سوداگر » در یکی از سنگرهای عراقی پس از فتح نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
سرباز‌واقعی‌میدونی‌یعنی‌چی؟! یعنی‌تادیدی‌سخنرانیِ‌آقاداره‌پخش‌میشه‌ پاشی‌بری‌تلوزیون‌رو‌زیاد‌کنی‌ دستور‌و‌بگیری‌با‌اخم‌سرتکون‌بدی‌ امردریافت‌شد‌فرمانده! وتمام....✌️🏻😌 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
سلامتی‌آقامحمدهای‌انقلاب...
انقلاب‌اسلامی ونظام‌اسلامی جامعه‌اسلامی وتمدن‌اسلامی مراقب‌ترویج‌ بدون اسلام‌ و‌تحریف‌‌ جمهوریت‌باشیم نه‌ایران‌ازاسلام‌جداست‌نه‌اسلام ازایران‌جداست ضمنا رَحِم‌سازی کاندیدایی‌ ومشغول‌سازی‌ ذهنها با ابزار شورای‌نگهبان ومشارکت و عدم آن در دستور کار است ... ... ♥️🌱'
شَبابٌ الانْقِلابْ اکبَرهَایِ بَنیِ هَاشِمِ شَبْ خَلَقَ عَلی‌ اَکبَر حُسَیْنْ مِنَ نُورِ است آغاز جهاد و تبیین برای فهم و درک عموم جامعه‌ و عزمی برای علاج‌ و پایان غربگرایی‌ست ... و تلاش برای ایجاد وحدت حول دولتی‌ جوان‌ وحزب‌‌اللهی و بستن راه نفوذ در فضای شبکات مجازی همه در این آگاه‌سازی باید با بینش گام برداریم‌ ؛ امتحانی مهم وسخت پیش روست ؛ بِسْمِ اللَّهِ ... 🌱•.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5839284054985279159.mp3
3.3M
👆👆 🌸🌺 🥀🥀 🌸🌹🌺🥀 🌸جوان پاک ⌚️مدت :دو دقیقه 📌پیروی از حضرت علی اکبر علیه السلام 🚩 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】 ‌ •┈┈••✾••┈┈• 🛑 فرا رسیدن میلاد با سعادت حضرت علی اکبر علیه‌السلام و مبارک باد💐 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
ساده ترین جلسه ی دنیا... اینجا دیگر سقفی نیست تا از خدا دور باشی ساده و صمیمی! خداوند نور خویش را در دل مومنان ساده و با صفا تبلور خواهد داد.... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🌿   ♥️همیشه لباس کهنه می‌پوشید. سرآخر اسمش پای لیست دانش‌آموزان کم بضاعت رفت. مدیر مدرسه دایی‌اش بود. همان روز  عصبانی به خانه خواهرش رفت‌. مادر عباس بابایی، برادرش را پای کمد برد و ردیف لباس‌ها و کفش‌های نو را نشانش داد. گفت عباس می‌گوید دلش را ندارد پیش دوستان نیازمندش اینها را بپوشد 🌸 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
• . امشب‌رو‌زمین‌شده‌عرش‌اعلا ؛ بالبخند‌مولا‌اومداکبر‌ِلیلا ..♥️ˇˇ! - یامولا‌یاعـلے(؏)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا علـے اکبر مرا گر آبرو باشد ز توستـ ..
عشقتـ میان سینهـ من گرفتهـ .. شکر خدا که چشم تو ما را گرفتهـ دریاب دلایل را تو با گوشهـ‌ نگاهی حالا که کار عاشقی بالا گرفتهـ (: ! 「🦋@gharare_313•.°」
خدایا! اگر مرا وارد دوزخ کنے، به اهل آنجا می‌گویم تو را دوست دارم ! (: - مناجاتـ‌شعبانیه ..
خواهـے کھ ببینی رخ پیغمبر را بنگر رخ زیباۍ علی اکبر را .. (: !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋🌈🍄☔️ 🌈🦋 🍄 ☔️ 🦋🌈عاشقانه ای شور انگیز را بخوانید 🦋 باقلم شیوای بانو فاطمی🍄🌈 🦋⚡️ رمانی متفاوت با آنچه که تا به حال خوانده اید.❣ روایتی عاشقانه❣مذهبی ، از دختری بد حجاب که بعد از شناخت دلبسته استاد راهش می شود.🌟 💖عشقی پاک که او را از فرش به عرش برساند.🍄🌈 🌟💕بعد از ازدواج عاشقانه ی و کیان ادامه ماجرای زیبا و خواندنی را به زودی در دنبال میکنیم😍💕 😍 رمان زیبای را در کانال زیبای زخمیان عشق دنبال کنید نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ ☔️🍄🌈🦋☔️ 🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝به قلم ☔️ 📂 🖇 زمان زیادی از رفتن کمیل و روهام نگذشته بود که صدای ضربه به در ورودی مرا به آن سمت کشاند. در را باز کردم،زهرا پشت در ایستاده بود. چشمان قرمزش داد میزد که حالش خوب نیست با نگرانی گفتم _یاخدا چی شده ؟چرا چشمات قرمزه؟گریه کردی؟ با دستان لرزان دستی به روسری اش کشید و با چشمانی که به هرسو دوخته میشد الا چشمان من،گفت _نه بابا گریه چرا!بخاطر سردرده.از صبح گرفته و ول نمیکنه. _آهان.خب بیا تو ببینم قرص چی تو خونه داریم بهت بدم بخوری _نه نمیخواد خونه خوردم .روژان دلم خیلی هوای امامزاده صالح رو کرده.میای بریم؟شاید بیرون رفتن سردردم رو خوب کنه _باشه پس تو بری آماده بشی من هم آماده میشم زهرا به سمت ساختمان خودشان رفت .من هم به داخل برگشتم. چشمم که به گوشی تلفن افتاد . تصمیم گرفتم دوباره با کیان تماس بگیرم تا حداقل دلم آرام بگیرد. یک بوق، دو بوق، سه بوق .....فایده ای نداشت بازهم گوشی اش را جواب نداد. حس بدی داشتم و هرلحظه اوضاع روحی ام بدتر میشد . لباس پوشیدم و بعد از گذاشتن چادر بر سرم به سمت ساختمانشان رفتم. جلو در ورودی ایستادم _زهرا جان بیا من حاضرم زهرا حاضر و آماده بیرون آمد و با عجله گفت بریم یک چیزی این بین درست نبود.امکان نداشت من جلو در باشم و خاله برای دیدنم بیرون نیاید. _خاله خونه است ؟بزار برم حالش رو بپرسم بعد بریم زهرا با هول و ولا به سمتم آمد و دستم را گرفت _بیا بریم دیرمون شده برگشتیم میریم خونه ما ،مامانمو هم میبینی با اینکه از رفتار زهرا ناراحت شده بودم و فهمیده بودم چیزی را پنهان میکند ولی به روی خود نیاوردم و با او همراه شدم. &ادامه دارد... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ ☔️🍄🌈🦋☔️ 🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝به قلم ☔️ 📂 🖇 وارد امامزاده صالح که شدم آرامش به وجودم سرازیر شد با زهرا داخل شدیم .کنار در روبه روی ضریح ایستادم _سلام آقا .از صبح دلشوره دادم ،میشه به داد دلم برسی؟از کیانم بی خبرم.زنگ میزنم جواب نمیده .میترسم زبونم لال بلایی سرش اومده باشه.آقا من سر عهد و پیمانم بودم ببین چادر سر کردم اینبار هم حاجت دلم رو بده خواهش میکنم . با صدای زنگ موبایلم چشم از ضریح گرفتم و موبایلم را از زیر خروارها وسایل داخل کیفم،بیرون کشیدم و تماس را وصل کردم. _سلام داداش _روژان جان کجایی؟ _من امامزاده صالح،اتفاقی افتاده؟ _نه عزیزم چه اتفاقی.تنهایی؟ _نه با زهرام _تا چند دقیقه دیگه من و کمیل میایم دنبالتون _نمیخواد بیاین ماخودمون میایم خونه _صبر کنید ما میایم میخوایم نهار بریم بیرون _باشه پس منتظریم تماس را قطع کردم.زهرا گوشه ای ایستاده بود و نماز میخواند. به سمتش رفتم و کنارش نشستم.نمازش که تمام شد با لبخند نگاهم کرد _قبول باشه _قبول حق . زهرا _جانم _از صبح یه حال عجیبی دارم.دلشوره رهام نمیکنه .انگار قرار اتفاق بدی بیفته .هرچی به کیان هم زنگ میزنم جواب نمیده . اشکم که چکید سریع با دست پاکش کردم. _ان شاءالله خیر. بد به دلت راه نده عزیزم _ان شاءالله.پاشو بریم .روهام تماس گرفت.گفت با کمیل میان دنبالمون .حتما تا الان میرسن دیگه _باشه عزیزم ،بریم باهم از امام زاده خارج شدیم &ادامه دارد... ☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎ <☘❄️☘❄️☘> ~ بسم‌اللـہ‌الرحمـن‌الرحیــم ~ " إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ " [ ] [ ]
• سجده بیاورید به شکرانه عاشقان امشب دوباره آفریده است . را رو به سوےِ نگاه هاےِ ڪه باز ڪرد ، یڪ مُنحنےِ لطیفے بر لبهاےِ پدر نشاند دستهاےِ ڪوچڪِ دُردانه ےِ را به دست داشت و چشم به صورتَش دوخته بود ... و برقِ چشمهایَش دل از برده بود ... نه فقط دلِ بابا ، ڪه دلِ اهلِ خانه را برد و زینبی ڪه با شادےِ این چشمها انگار دوباره و و و را به او داده باشند و چقدر دلرباست این چشم ها ... ...‌‌♡
عکس‌امروز‌کربلاء...♡