eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
344 دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
10.7هزار ویدیو
137 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
{صَبَاحَاً أتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحُسَین...
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
دعـای هفتمـ صحیفـهـ سجادیهـ به توصیهـ عزیزمون،جهت رفع بیماری ... ان شالله🍃 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗 قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ اللهم عجل الولیک الفرجــ✨ @zakhmiyan_eshgh
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
دستم بگیر ، که غرق نیازم و التجاه ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
حرف انتخابات که می شد تاکیدش روی دو واژه بود: « مومن و انقلابی » می گفت: ما برای آرمان های امام و انقلاب خون داده ایم، باید کسی رو انتخاب کنیم که این آرمان ها رو محقق کنه، به کسی رای بدیم که دنبال منافع انقلاب اسلامی باشه، نه این که پی باندبازی و حزب خودش بره..... پ.ن: در مکتب حاج قاسم هر رای دهنده یک مدافع حرم است.... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
مردم کرمان در حمایت از مظلومین فلسطین و محکومیت رژیم اشغالگر قدس، در گلزار شهدای این شهر و در کنار مرقد مطهر شهید مدافع حرم و سیدالشهدای مقاومت، سردار شهید حاج قاسم سلیمانی تجمع کردند و با شعارهای مرگ بر امریکا، مرگ بر اسرائیل بر ادامه روند مقاومت تا پیروزی نهایی تاکید کردند. نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
💐چرا خدا به «سردار محمد» دختر نداد؟! 🔻حاج قاسم سلیمانی می‌گفت: «جان‌محمد؛ یعنی فدایی رسول الله...» این لقب را حاج قاسم به سردار جان‌محمد علیپور، فرمانده ارشد زرهی جبهه مقاومت داده بود. 📎لینک خبر : http://www.tafahoseshohada.ir/fa/news/2935 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
" ۸ شوال سالروز تخریب بقیع "🕊 عکس‌امروزکربلاء...
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
قاب عکست خود قرار قلب هر غم پروری ست خوش به حال زائرت که از گناهانش بَری ست... -علی‌مهدوی‌نسب-🌱•.
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
هر کی تو مسیر شهدا اومد ، هر کی تو مسیر این ستاره‌ها اومد ، ماه میشه ، دیدنی میشه ، کنار خورشید میشه ، نور از خورشید میگیره ، خوشگل میشه ، زیبا میشه ، خواستنی میشه ، بُردَنی میشه! بُردَنی میشه! بُردَنی میشه! 📿 ♥️نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
🌺از شهادت نیز سخن گفتند؟ نه. مستقیم از شهادت صحبت نکردند. من گمان می‌کنم تعداد کمی از انسان‌ها این موضوع را به زبان می‌آورند. آن‌چه هویداست آن است که همسفران شهدا، خودشان از راز درون همسرشان آگاه و از آرزوی او مطلع می‌شوند. عبدالکریم نیز آرزوی شهادت داشت. او همواره می‌گفت «آرزو می‌کنم آخر و عاقبت‌مان ختم به شهادت بشود. ما تا جوان هستیم و توان داریم، باید خدمت کنیم. ان‌شاءالله زمانی‌که به سن شهید «نورعلی شوشتری» رسیدیم، خداوند مزد زحمت‌مان را با شهادت در راه حق عطا نماید.» او برنامه‌های بسیاری نیز برای زندگی مشترک‌مان داشت. عبدالکریم عاشقانه برای آرامش و آسایش خانواده تلاش می‌کرد. تقدیر این‌گونه رقم زد که در جوانی به آرزوی خود برسد. عبدالکریم حقیقتا به سوریه نرفت که خون بدهد، او رفت تا خدمت کند و در قیامت در برابر حضرت زهرا (س) سربلند باشد. 🌷شادی روح همه صلوات نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
🌺از شهادت نیز سخن گفتند؟ نه. مستقیم از شهادت صحبت نکردند. من گمان می‌کنم تعداد کمی از انسان‌ها این موضوع را به زبان می‌آورند. آن‌چه هویداست آن است که همسفران شهدا، خودشان از راز درون همسرشان آگاه و از آرزوی او مطلع می‌شوند. عبدالکریم نیز آرزوی شهادت داشت. او همواره می‌گفت «آرزو می‌کنم آخر و عاقبت‌مان ختم به شهادت بشود. ما تا جوان هستیم و توان داریم، باید خدمت کنیم. ان‌شاءالله زمانی‌که به سن شهید «نورعلی شوشتری» رسیدیم، خداوند مزد زحمت‌مان را با شهادت در راه حق عطا نماید.» او برنامه‌های بسیاری نیز برای زندگی مشترک‌مان داشت. عبدالکریم عاشقانه برای آرامش و آسایش خانواده تلاش می‌کرد. تقدیر این‌گونه رقم زد که در جوانی به آرزوی خود برسد. عبدالکریم حقیقتا به سوریه نرفت که خون بدهد، او رفت تا خدمت کند و در قیامت در برابر حضرت زهرا (س) سربلند باشد. 🌷شادی روح همه صلوات نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
46.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥همسفر عشق| روایت عاشقانه زندگی شهید مدافع سعید انصاری به روایت همسر از اذن حضرت زینب(س) برای شهادت تا عملیات برای نجات دختری که گوشش را بریده بودند ⏰مدت زمان:۲۳:۳۰ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنرانی حاج آقا عالی موضوع: یه لحظه آدم میتونه کاری کنه خدا خریدارش بشه. 😭
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
🙂🌻 غروبِ‌سردِبعدازٺوچہ‌دلگیراسٺ‌اۍعابر براۍهرقدم‌یڪ‌دَم‌نگاهۍڪن‌عقب‌هارا〗! . . 🌱 :) ❤️ پدر شهید 💚
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
Roze Emam Hasan Mojtaba.mp3
2.98M
🔉 🔸روضه توسل به امام حسن علیه‌السلام
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
🌷 . 🕊 🌸بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ🌸 ✨اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ 🌹اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ✨اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ 🌹اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ✨اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🌹اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ✨اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ 🌹اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ✨ بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم 🌹 وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ✨ وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا 🌹فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . _________________ 🌷شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
💠وداع فرزند و همسر شهید مدافع حرم علی اصغر شیردل در معراج شهدا ( نهم خرداد ۹۵) نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
🦋🌈🍄☔️ 🌈🦋 🍄 ☔️ 🦋🌈عاشقانه ای شور انگیز را بخوانید 🦋 باقلم شیوای بانو فاطمی🍄🌈 🦋⚡️ رمانی متفاوت با آنچه که تا به حال خوانده اید.❣ روایتی عاشقانه❣مذهبی ، از دختری بد حجاب که بعد از شناخت دلبسته استاد راهش می شود.🌟 💖عشقی پاک که او را از فرش به عرش برساند.🍄🌈 🌟💕بعد از ازدواج عاشقانه ی و کیان ادامه ماجرای زیبا و خواندنی را به زودی در دنبال میکنیم😍💕 😍 رمان زیبای را در کانال زیبای زخمیان عشق دنبال کنید نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ ☔️🍄🌈🦋☔️ 🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝به قلم ☔️ 📂 🖇 همه با هم به داخل خانه رفتیم . ام احمد برایم آب قند درست کرده بود و به زور به خوردم داد. روهام نگران کنارم نشسته بود و دستش را دور شانه ام حلقه کرده بود و من سرم به شانه اش تکیه زده بودم ،هراز گاهی بوسه ای روی سرم می زد. زهرا کنار حمید آقا نشسته بود ،هم نگران من بود و هم از آمدن عمویش بسیار خوشحال بود. _شما اینجا چیکار میکنید؟چطوری ما رو پیدا کردید؟ روهام سوالی که در ذهن من رژه می رفت را از حمید آقا پرسید. حمید آقا نگاه کوتاهی سمت من انداخت. _کمیل که بهم گفت روژان خانم خواب کیان رو دیده و چون راهها بسته بوده شما نتونستید بیاریدشون .من بهش گفتم میام ایران و بعد با رایزنی که با دوستانم میکنم میتونیم از طریق امنی وارد عراق بشیم. روز بعد زنگ زد که روژان خانم بدون خبر به سمت مرز خسروی رفته تا بیاد ایران.کاری که برای یک خانم مثل ایشون بسیار کار خطرناکی بوده .خلاصه اینکه من به دوستانم در عراق خبر دادم .و صابر رو فرستادم مرز تا بیاد دنبالتون.خودم هم سریع به جای ایران به عراق اومدم. متاسفانه عراق اوضاع آشفته ای داره و همینطور که میبینید چندین روستا رو محاصره و غارت کردند.جلولاءهم که الان در محاصره است. خواست خدا بود که من امشب صابر رو پیدا کردم و با اون به اینجا اومدم و گرنه معلوم نبود چه بلایی سر ناموسمون میومد. نگاهم را بالا آوردم و به دستان مشت شده و رگ های برجسته دست حمیدآقا دوختم. شرمنده لب زدم _عذر میخوام باعث اذیتتون شدم ،ممنونم ازتون اگه شما امشب نبودید معلوم نبود.... بغض نشسته در گلویم مانع ادامه حرفم شد. _خواهش میکنم .حتی اگه منم نبودم با تعریف هایی که کیان از شما میکرد شک نداشتم خودتون میتونستید اون داعشی رو به درک واصل کنید. لحن شاد حمید آقا لبخندی روی لب بقیه کاشت زهرا با خنده گفت _مگه داداشم چی می گفت؟ _والا خان داداشتون زنگ میزد به من التماس میکرد واسش پناهندگی بگیرم.میگفت حمید، جات خالی، یه زن گرفتم یه پا کماندو !.چنان با دمپایی دقیق اندازه گیری میکنه که محال ممکنه دمپایی با فرق سرم اصابت نکنه. _به خدا شوخی کرده صدای پر از بهتم باعث شد صدای خنده حمیدآقا و روهام در خانه بپیچد. خجالت زده لب گزیدم و چیزی نگفتم. زهرا در حالی که لبخند به لبش بود جواب حمیدآقا رو داد _عمو این قدر جدی، شوخی میکنی که روژان باورش شد. دوباره صدای خنده حمید بلند شد. دستانش را به نشانه تسلیم بالا برد _ببخشید ،روژان خانم عذر میخوام قول میدم بخاطر زهراجان دفعه بعد جدی،شوخی نکنم. صدای خنده همه بلند شد . حمیدآقا با حرف ها و شوخی هایش نگذاشت لحظه ای به اتفاقی که برایم افتاده بود کسی فکر کند و یا در موردش صحبت کند. صبح با صدای تیراندازی از خواب بیدارشدم. نگاه ترسیده ام را در داخل اتاق چرخاندم. کسی داخل اتاق نبود .روسری ام را پوشیدم و بعد از مرتب کردن لباسم و پوشیدن چادر عربی ام از اتاق خارج شدم. همه مشغول صبحانه خوردن بودند. ام احمد به کنار خودش اشاره کرد _تعال واجلس بجانبي حبيبي(بیا کنارم بشین عزیزم) _روژان جان خاله میگه بیا کنارم بشین. در جواب زهرا لبخندی زدم و کنار ام احمد نشستم ‌. استکان چای و خرما را کنارم گذاشت. _كُلي ، حبيبي ، أنتِ شاحبة ، لعنك الله لأنك أخافتك الليلة الماضية كلّي يا ابنتي زهرا نگاهم را که دید حرف خاله را برایم ترجمه کرد _خاله میگه بخور عزیزم رنگت پریده،خدا لعنتش کنه که دیشب ترسوندت.بخور دخترم. لبخندی به روی زهرا و ام احمد زدم _ممنونم خاله چشم میخورم آقا حمید دست از خوردن برداشت و روبه همه ما کرد _صبحونتون رو بخورید بعدش باید حرف مهمی رو بهتون بزنم همه بی حرف مشغول شدند.من هم دل تو دلم نبود تا بدانم آن حرف مهم حمیدآقا چیست،امید داشتم که مربوط به رفتن به کربلا باشد. &ادامه دارد... ☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ ☔️🍄🌈🦋☔️ 🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝به قلم ☔️ 📂 🖇 همه دور هم نشستیم .حمیدآقا اخمی روی پیشانی نشانده بود که نشان میداد حرف بسیار مهم و جدی دارد و شوخی در کار نیست _همونطور که میبینید روستا محاصره شده ،متاسفانه نه میتونیم از روستا خارج بشیم و نه نیروها میتونند وارد روستا بشن . اینجور که پیداست به زودی مشکل مواد غذایی پیدا میکنیم. ازتون میخوام بیشتر صرفه جویی کنید.هنوز آب قطع نشده آب بردارید. به هیچ وجه ،تاکید میکنم به هیچ وجه حق بیرون رفتن ندارید. مخصوصا روژان خانم و زهرا. نگاهی به جمع کرد _امروز بهتون تیراندازی کردن رو یاد میدم تا اتفاق دیشب تکرار نشه.تا حالا تیراندازی کردید؟ شرایط سختی بود و حرف های حمید آقا بیشتر هراس به دلم انداخت.زهرا و روهام را من به اینجا کشانده بودم و حالا بسیار پشیمان بودم. _من بلدم با صدای زهرا به او نگاه کردم. حمیدآقا با تحسین نگاهش کرد _خیلی خوبه . نفردوم روهام بود که جواب مثبت داد _منم تیراندازی بلدم . صابر و حمیدآقا به من نگاهی انداختند و منتظر جواب من بودند.خجالت زده گفتم _من تا حالا اسلحه ندیدم و یاد ندارم! حمیدآقا برخواست _مهم نیست ،پاشید بیاین تو حیاط بهتون یاد میدم. به زهرا و روهام هم اشاره کرد _شما هم بیاین تمرین کنید ببینم در چه حدی هستید. همگی برخواستیم و به حیاط رفتیم. یک ساعتی در حیاط،حمیدآقا به من آموزش داد .بار اول که تیراندازی کردم ، با اولین شلیک خودم هم فریاد کشیدم و باعث خنده بقیه شدم البته تنها کسی که نمیخندید و جدی بود ،حمیدآقا بود.به نظر او بار اول همه این ها طبیعی بود. باردوم اسلحه از بدنم فاصله داشت و با شلیک خودم هم نقش بر زمین شدم،باز هم صدای خنده زهرا و روهام بلند شد . بار سوم که نشانه گیری کردم .حمیدآقا با تهدید به زهرا و روهام نگاه کرد _وای به حالتون اگر اشتباهی کنند و شما دونفر بخندید. زهرا و روهام هم زیپ دهان خود را بستند و دیگر چیزی نگفتند. بعد از یک ساعت تمرین مداوم یکی از تیرهایم به سیبل نشانه گیری که حمیدآقا درست کرده بود،برخورد کرد. از خوشحالی روی پای خودم بند نبودم و با خوشی بلند دادم زدم وای خدا تونستم ،بالاخره تونستم. با دیدن لبخند روی لب حمید آقا و چشمان به زمین دوخته شده اش ،فهمیدم زیادی بچه بازی درآورده ام و موقعیت خودمان را فراموش کرده ام. لب گزیدم و به سمت زهرا رفتم. حمیدآقا اعلام کرد _برای امروز کافیه برید استراحت کنید‌من و صابر میریم تو شهر و گشتی میزنیم. آنها که رفتند ماهم وارد خانه شدیم. &ادامه دارد... ☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
『الان یہ سال و نیمھ ڪہ حࢪم نیومدم😭 ولی فقط تو این یہ سال تورو صدا زدم:)💔 』 🥀
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰