#رمان_زیبای_هیوا
💞بهترین ها را با زخمیان عشق دنبال کنید 💞
به دنبال تو میگردم میان کوچهها گاهی
عجب طوفان بیرحمیست،
عطری آشنا گاهی 🌹
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🍂🌺🍂🌺🍂 🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂
🌺🍂🌺 🍂🌺🍂
🍂🌺🍂
🌺
♡یالطیف♡
📒رمان عاشقانه هیجانی #هیوا ❣
🖊به قلم:ریحانه عزت پور؛ #نهال 🌷
🍂 #قسمت_نود_دوم
نگام گره خورد به عقربه های ساعت که جون میدادند تا حرکت کنند ،این که کلی دم و دستگاه بهش وصل بود عذاب جونه .شما فکر کنید پاره جیگرتون زیر یه مشت دستگاه گم شده باشه و هیچ کاری ازتون بر نیاد .اشک تو چشات جمع بشه و پایین اومدنش آتیش دلت رو آروم نکنه .حالا می فهمم ملکا پشت اون شیشه چی میکشید تا محمد حسین بهوش بیاد .هنوز کاپشنش تو دستم بود ،آروم روی صندلی میشیم و کاپشن رو بغل میکنم بوی عطر تلخش مشامم رو پر میکنه بوی عطر مردانه ی دارک ماسک .بوی عطرش دیوونم میکنه .گوشیم میلرزه و ناله میکنه که جوابش بدم حال و حوصله اش رو نداشتم ،بر میدارم : الو
-الو سلام کجایی تو؟
-بیمارستان
-چی شد؟
-هیچی توی سی سی یوئه
-دکتر چی گفت؟
-مگه باید منتظر باشیم بهوش بیاد
-اینکه ما واسش کلی دعا کردیم انشاء الله زود بهوش میاد
-ان شاء الله
-زیاد نگران نباش
-یکم می تونم نگران باشم؟
-آره فقط یکم
-چرا رفتی؟
-باید میومدم
-کی میای؟
-فردا
-تو مگه مرخصی نداشتی؟
-دیگه پیش میاد
-خسته نیستی؟
-نه فقط دوشب نخوابیدم
-محمد حسین !
-جانم
-چرا خب دیشب نخوابیدی؟
-خوابم نبرد
-یکم استراحت کن
-چشم
-کاری نداری؟
-نه
-خدافظ
-خدافظ
گوشی رو گذاشتم تو کیفم و سرم رو گذاشتم رو کیف.آخر سرم ،سرم در گرفت.بلند میشم دوباره خیره میشم به پنجره کوچیک روبه روم .
-پاشا بلند شو دیگه داداش ،بلند شو تو رو خدا ،پاشا صدام رو میشنوی؟..پاشا تو رو خدا بلند شو .پاشا
***
پتو رو بالا تر میکشم .سنگینی پتو روم آرامش میداد ،دستی به عسلی میکشم و نگاهی به ساعت میکنم .آهی از نهادم بیرون میدم و بلند میشم .
چقدر زود تموم شد ،این دانشگام تموم بشه راهت میشما .نگاهی به خودم تو آینه میکنم و دستی به صورتم میکشم به زحمت به سمت پله ها میرم ،از وقتی از اون پله های لعنتی افتادم هر وقت میخام برم پایین چهار ستون بدم میلرزه .نرده رو محکم میگیرم و پله ها رو پایین میرم فوبیای پله دارم .آبی به صورتم میزنم ،پلاک رو تو جا پلاکی میزارم و آبی به صورتم میزنم .
-سلام خانوم
-سلام زیور خانوم
-میگم گوشیتون چند بار زنگ زد
به سمت گوشی میرم ،نگاهی به گوشی میکنم محمد حسین بود .گوشی رو خاموش میکنم و روی میز میذارم .
-خانوم آقا پاشا تو کدوم بیمارستانه
-بیمارستان مامان
بابا هم پله ها رو پایین میاد ،داشت با گوشی حرف میزد .
-آدرسش رو مینویسی برام پناه خانوم؟
-آره
بابا میاد سلامی میکنم و جوابی میشنوم رو به رو میشینه .
-مامان بود؟
-آره
-حال پاشا چطوره؟
-هنوز بهوش نیومده
هوفی میکنم و لقمه ای رو به زور قورت میدم اونم با مدد چایی شیرین ولی تاثیری نداره اشتهام باز نمیشه .
-میخوام برم بیمارستان
-اِ پس زحمت بکشین زیور خانومم ببرین
-باشه
-نه من مزاحم نمیشم
-این چه حرفیه
گوشیم دوباره زنگ خورد ،برش داشتم و جوابی دادم .
-دارم میرم دانشگاه ...نه خودم میرم تو بخوابم ..آخه خودم ماشین دارم ..بابا محمد حسین برو بخواب یکم ...باشه ..ده دقه دیگه ..خدافظ
بلند میشم و به سمت پله ها میرم ،بابا صداش در میاد:چرا چیزی نخوردی؟
-میل ندارم
-یعنی چی ؟دیشبم چیزی نخوردی
-میل ندارم
-حداقل یه لقمه دیگه بخور
🌺🍂ادامه دارد.....
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🍂🌺🍂🌺🍂 🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂
🌺🍂🌺 🍂🌺🍂
🍂🌺🍂
🌺
♡یالطیف♡
📒رمان عاشقانه هیجانی #هیوا ❣
🖊به قلم:ریحانه عزت پور؛ #نهال 🌷
🍂 #قسمت_نود_سوم
خطوط رو ڪشیدم بی حوصله خیلی نامتقارن ،خودمم حالم بد شد از این وضع ،از حال داغون خودم ،حال بد پاشا .استاد جلو اومد امروز از اون روزا بودا .
-خانوم میلانی این چه وضعیه؟
آنقدر بلند گفت که کل کلاس برگشت سمتم ،معذب شدم .استاد عصبی ،اعصابش آروم نشد .
-معلومه داری چی کار میکنی ؟
-استاد حواسم نبود
-سه ساله حواست نیست؟
-خب مشکل داشتم
-تو عالم فقط تو مشکل داری؟توقع نداری که برات آنه روزهای غریبانه ت چگونه گذشت بخونم؟
همه بچه خندیدند ،احساس حقارت کردم ،دکتر تقریبا نعره زد ساکت .حس غریب بودن بهم دست داد ولی نباید ضعف نشون میدادم .
-نه توقع ندارم ولی توقع دارم که حس انسانیتتون رو یکم زنده نگه دارین استاد
-بسه برا من روضه نخون ،سه سال دارم باهات کنار میام ،هم سن و سالای تو الان دارن میره واسه فوق تو اینجا واسه من برگه خط خطی کن
-هم سالای من اگه مشکلات من رو داشتن خودشونو میکشتن
-تو که چی تو زندگیت میگذره؟
ساکت شدم ،نه تنها استاد که همه بچه ها منتظر جواب بودن،استاد با غرور از کنارم رد شد و به سمت میزش رفت .
-این دانشگاه دولتیه هر کی میخواد درس نخونه بره بزاره یکی واقعا میخواد اینجا باشه بیاد
تا حالا انقدر احساس کوچیکی نکرده بودم ،نگام رو دوختم به دانشگاه سرسبزم ،نباید کل کل میکردم اگه این ترم میداختم بدبخت میشدم چیزی نمونده لیسانس بگیرم ،بعدش نمیخام ادامه بدم .حداقل یه چند ماه قیافه نحسش رو تحمل میکردم .
-مشکلت چیه که درس نمیخونی؟یه ترمم که مرخصی گرفتی ؟
مشکلات خصوصی من به اون چه ربطی داشت .چقدر از چشمای خیره اش بدم میومد .نفسی تازه میکنم و نگاهی به گوشیم میکنم که می لرزید و عکس مامان روش بود ،دلم هری ریخت ،اگه جواب نمیدادم می مردم از نگرانی ،اگه جواب میدادم واقعا این ترم مینداختم .کلافه سرم رو بالا آوردم ،استاد بی خیال شده بود ،سعی کردم تمرکزم رو جمع کنم و اثر هنری خلق کنم تا چشمش کور شه .یعنی هیچ کس اینجا نبود از من دفاع کنه ؟باید لیسانسم رو میگرفتم .دوباره مشغول میشم ،چند لحظه ذهنت رو خالی کن ،فقط چند لحظه .چنان متمرکز شدم که انگار لئو ناردو در حال خلق اثر هنری مونالیزاست .استاد حالا فقط روی من متمرکز شده بود و اثر هنریم .
-شما که استعداد داری چرا استفاده نمی کنی؟
تو تا چشمت در آد ،نگاهی به ساعت میکنم ،وسایلم رو جمع میکنم خدا رو شکر امروزم تموم شد .بلافاصله گوشی رو میزارم کنار گوشم ،چند تا بوق میخوره تا مامان برداره .
-الو سلام مامان بهوش نیومد؟
همکلاسی ها با تعجب نگام میکنن به سمت پله ها میرم ،فکر کنم فهمیدن من چقدر بی چاره ام .
-چرا آخه؟طبیعیه؟
روی پله نشستم که شوری که تو دلم افتاده آروم شه ولی نشد .کلافه دستی به صورتم کشیدم .
-خب؟
سارا جلوم وایستاد و اشاره کرد که معنیش میشد چی شد؟
-شما برو خونه من میام الان ...آره ...کاری نداری؟خدافظ
-چی شد؟
-بهوش نیومده هنوز
-وا چرا پس؟
-نمی دونم
پله ها رو پایین رفتم و به سمت سر در تقریبا دوئیدم .
-صبر کن ،منم بیام
-تو کجا؟
-نیام ینی؟
-نه میگم مگه کار نداری
-نه بابا از تو الاف ترم
🌺🍂ادامه دارد....
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
3.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میدرخشدهمچوخورشیـد
روےدستصبحصادق💚🌿'
#میلادامامکاظم
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
15.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ازدواج به برکت شهید مدافع حرم
🔹ماجرای عاشقی در قطعه شهدای بهشت زهرا(س)😍🎉
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗
قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان
اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ،
أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.
اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ.
أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً.
اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.
اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.
اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ
اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،
وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،
وَاجْعَلْهُ
اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ،
وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
اللهم عجل الولیک الفرجــ✨
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh