eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
344 دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
10.7هزار ویدیو
137 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
گرچه دوریم ..🕌💔
خانه ی آخرتم هسٺ قدمگاه حبیب سر درِ قصر مزارم بنویسید حسین هر که پرسید چه دارد مگر از دارِ جهان همه ی دار و ندارم بنویسید حسین
بزرگی‌میگفٺ: تڪیه‌ڪن‌به‌شهداء شهدا تڪیه‌شان به ‌خداست؛ اصلا‌ڪنار گل ‌بشینی بوی گل می‌گیری پس‌گلستان‌ڪن‌زندگیت را‌با‌یادشهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ شکست آمریکا در دزدی نفت ایران در آبهای دریای عمان 🔻 قدرت پوشالی آمریکا و صهیونیستها صرفا در برخی از اذهان وجود دارد اما در کف میدان واقعیت حرف اول را جبهه حق میزند نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
یکی از شهدای مدافع حرم بود ،،، داعشی ها دورش کردن تا تیر داشت با تیر جنگید تیر تموم شد سنگ تموم شد، داعشی ها نیت کرده بودن زنده بگیرنش ... همون موقع حاج قاسم هم توی منطقه بود .. خلاصه اینقدری این بچه رو زدن تا دیگه بدنش هم کم آورد و اسیر شد ولی یک لحظه سرشو از ترس پایین نیاورد.... تشنه بود آب جلوش می ریختن رو‌زمین .... فهمیدن حاج قاسم توی منطقس ... برا این که روحیه حاج قاسم روخراب کنن بیسیم رضا اسماعیلی گرفتن جلو دهن رضا و چاقو گذاشتن زیر گردنش کم کم برا این که زجر کشش کنن آروم آروم شروع کردن به بریدن سرش و بهش می گفتن حضرت زینب فحش بده پشت بیسیم ... ببین اینقدر یواش یواش بریدن که ۴۵ دقیقه طول کشید .. ولی از اولش تا لحظه ای که صدای خر خر گلو آمد این پسر فقط چندتا کلمه می گفت ..‌ اصلا من آمدم جونم بدم اصلا من آمدم فدابشم برا حضرت زینب اصلا من آمدم سرم رو بدم یا علی یا مولا یا زهرا .....😭😭😭😭😭 میگن حاج قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو گریه می کرد که پشت بیسیم گوش می داد ....🌴💎🌹💎🌴 بعدم سر رضا رو گذاشتن جعبه و فرستادن ‌برا حاج قاسم 😓😓 برای شادی روحشون ۵ تا صلوات بفرستین🌴💢🌴
🔰 تصاویری از حضور رهبر انقلاب بر مزار شهیدان طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی 🔻رهبر انقلاب: «یکی از بالاترین و با فضیلت‌ترین شهادت‌ها، شهادتی است که پدر شما و مرحوم طیب به آن شهید شدند؛ در دوران غربت، وحشت و اختناق؛ آن هم تنها. یک وقت انسان با هزار نفر به میدان جنگ می‌رود؛ یک وقت انسان، تنها در مقابل دشمن قرار می‌گیرد؛ این یک‌طور دیگر است. دوره‌ی اختناق واقعاً خیلی سخت بود؛ بخصوص نسبت به اینها که وضع عجیبی داشتند. خداوند ان‌شاءاللَّه درجاتشان را عالی کند.» ۱۳۷۵/۱۰/۱۰ - بیانات در دیدار فرزندان حاج اسماعیل رضایی 🔁 به مناسبت سالگرد شهادت شهیدان طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی که در ۱۱ آبان سال ۱۳۴۲ در پادگان عشرت آباد تهران به جرم شرکت در قیام ۱۵ خرداد و حمایت از نهضت حضرت امام خمینی(ره) توسط رژیم جنایتکار پهلوی به شهادت رسیدند. نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
🌹چهارمین شهید گمنام باغ موزه دفاع مقدس تهران از طریق آزمایش DNA شناسایی شد پیکر مطهر چهارمین شهید گمنام یادمان شهدای باغ موزه دفاع مقدس متعلق به شهید جمال محمدشاهی است. شهید جمال محمدشاهی، فرزند علی، متولد 1340 است که از طریق لشکر 27 محمد رسول الله(ص) از تهران به جبهه اعزام شد و 12 آبان 1362 در عملیات والفجر4 در پنجوین عراق به فیض شهادت نائل آمده بود. این شهید سال 1390 به‌عنوان شهید گمنام در باغ موزه دفاع مقدس تهران دفن شده بود که نهایتا هویتش بعد از گذشت 38 سال از شهادت و 10 سال از تدفینش احراز شد. نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همیشه نمازهای شبش را با گریه می‌خواند، در مأموریت و پادگان هم که مسئول شب بود نماز شبش را می‌خواند، هیچ موقع ندیدم نماز شبش ترک شود، همیشه با وضو بود، به من هم می‌گفت داری دستت را می‌شوری وضو بگیر و همیشه با وضو باش، آب وضویش را خشک نمی‌کرد، در کمک کردن به دیگران هم نمونه بود، حتی اگر دستش خیلی خالی بود و به او رو می‌زدند نه نمی‌گفت. گاهی اوقات نمی‌گذاشت من متوجه کمک‌هایش شوم ولی به فکر همه بود، احترام زیادی به خانواده و پدر و مادرش می‌گذاشت، پدر و مادر خودش با پدر و مادر من از لحاظ احترام گذاشتن برایش یکی بودند، شدت احترام گذاشتن به من و دخترمان به حدی بود که در جمع‌های خانوادگی می‌گفتند مسلم خیلی به زن و بچه‌اش می‌رسد، اگر مبینا گریه می‌کرد تا نیمه شب بغلش می‌کرد و راه می‌رفت تا خوابش ببرد، هیچ موقع نمی‌گفت من خسته هستم، خیلی صبور بود. 🌷شهید مسلم نصر🌷 راوی: همسر شهید نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 شناسایی هویت شهید گمنام موزه دفاع مقدس 🔹پیکر شهید جمال محمدشاهی، از شهدای دفاع مقدس بعد از ۳۸ سال شناسایی شد. از بین ۹ شهید آرمیده در باغ موزه دفاع مقدس، شهید محمدشاهی چهارمین شهید شناسایی شده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹شهید جمال محمدشاهی در سال ۶۲ در عملیات والفجر ۴ به فیض شهادت نائل شد. دیدار بعد از ۳۸سال😔
🌸شوق پرواز 🔹من در میان جمع و دلم جای دیگر است🔹 حالِ دل های بی قراری است ڪه شوق پرواز دارند دل ڪه عاشق شد آرام و قرار ندارد دل مدام در تلاطم است ڪه نشانه ای از معشوق بگیرد هست ؛ اما نیست در زمین است ؛ اما در آسمان سِیر میڪند دلتنگ ڪه میشود ؛ در خلوت خود شوق پرواز دارد این دنیا برایش قفس است ڪه الدُّنيا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ است و مدام زیر لب اِلهى مَنْ ذَاالَّذى ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرامَ مِنْكَ بَدَلاً را زمزمه دارد آهسته آهسته اشڪ محبت میریزد و میسوزد آری شهدا عاشق شده بودند ڪه پرواز ڪردند عشق های آسمانی انسان را پرواز میدهد راه را گم ڪرده ایم ڪه دلخوش به عشق های زمینی شده ایم؛ زمین گیر هستیم شوق پرواز در دل های آسمانی است و شهدا همان عاشقانی هستند ڪه خداوند متعال فرمود : من احبنی عشقنی ؛ و من عشقنی عَشَقْــتُــهُ ؛ و من عشقته قـَـتـَـلتـَهُ شوق پرواز داریم و پر و بال شڪسته ایم اشڪ محبت میریزیم و تمنای وصال داریم خوش بحال شهدا ڪه عاشق شدند و پریدند ... چه خوش است حال مرغےڪه قفس ندیده باشد  چه نڪوتر آنڪه مرغی ز قفس پریده باشد پر و بال ما بریدند و در قفس گشودند چه رها چه بسته ،مرغی ڪه پرش بریده باشد 🍁🌸🍁🌸🕊🌸🍁🌸🍁نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
از شهدا الگو برداری کنیم... بهش گفتم رفیق دانشگاه یک پرسنل جای خالی داره نیرو هم احتیاج داره تو هم که نیروی ارزشی و ولایی هستی ماشاءالله دور و برت پر از رجال سیاسیه، دستت بازه بیا از بند پارتی استفاده کن برو سرکار تبسمی زد و گفت: رفیق!...اگر آزمون برگزار می کنند همه می تونند شرکت کنند مسئله ای نیست اسم من هم بده ولی اگر مردم عادی نمی توانند بیایند شرکت کنند من از موقیعت شغلی و بسیجی ام سوءاستفاده نمی کنم شهید علی جمشیدی شهید مدافع حرم نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
✅او ویژگی های خاصی داشت : 🔸همیشه دائم الوضو بود. مداحی می کرد. اکثر اوقات ذکر سینه زنی هیئت را می گفت. 🔸مداومت داشت بر خواندن زیارت عاشورا 🔹مانند الگوی خودش شهید ابراهیم هادی از کمک به نیازمندان غافل نمی شد. 🔸روحیه جهادی و انقلابی داشت و در این راه شخصیت کاذب برای خودش نساخته بود. 🔹عاشق، حامی، تابع و مدافع ولایت فقیه بود. 🔸 اخلاص او زبانزد رفقا بود. اگر کسی از او تعریف می کرد، خیلی بدش می آمد. 🔹وقتی شخصی از زحمات او تشکر می کرد، می گفت: خرمشهر را خدا آزاد کرد، یعنی ما کاری نکرده ایم. همه کاره خداست و همه کارها برای خداست. شهید محمد هادی ذوالفقاری نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
همیشه نمازهای شبش را با گریه می‌خواند، در مأموریت و پادگان هم که مسئول شب بود نماز شبش را می‌خواند، هیچ موقع ندیدم نماز شبش ترک شود، همیشه با وضو بود، به من هم می‌گفت داری دستت را می‌شوری وضو بگیر و همیشه با وضو باش، آب وضویش را خشک نمی‌کرد، در کمک کردن به دیگران هم نمونه بود، حتی اگر دستش خیلی خالی بود و به او رو می‌زدند نه نمی‌گفت. گاهی اوقات نمی‌گذاشت من متوجه کمک‌هایش شوم ولی به فکر همه بود، احترام زیادی به خانواده و پدر و مادرش می‌گذاشت، پدر و مادر خودش با پدر و مادر من از لحاظ احترام گذاشتن برایش یکی بودند، شدت احترام گذاشتن به من و دخترمان به حدی بود که در جمع‌های خانوادگی می‌گفتند مسلم خیلی به زن و بچه‌اش می‌رسد، اگر مبینا گریه می‌کرد تا نیمه شب بغلش می‌کرد و راه می‌رفت تا خوابش ببرد، هیچ موقع نمی‌گفت من خسته هستم، خیلی صبور بود. 🌷شهید مسلم نصر🌷 راوی: همسر شهید نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 واکنش‌های جالب کاربران و مخاطبان صفحه اینستاگرام BBC فارسي به خبر دزدی نفتی آمریکا از ایران و برخورد قاطع نیروی دریایی سپاه
عشقی به پاکی گل نرگس ‏خدايا ؛ دنیا شلوغه ؛ ما را از هر چه حُب دنیا رد صلاحيت كن ؛ از بندگی نه ... إلهى هَبْ لى کَمالَ الْانْقِطاعِ إلَیْکَ •• نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
🌼🍃🌼 📚 🌼🍃 🌼 📝 نویسنده: 🔻 خودم وروی تخت پرت کردم وصورتم توبالشم فروکردم وبلندهق زدم.یعنی چی آخه؟یعنی در این حدبراشون بی ارزشم که وقتی چندنفر مزاحمم میشن میگن مهم نیست؟تف تواین زندگی که هرروزسخت ترازدیروزه.بلندترزدم زیر گریه، بلندجیغ می کشیدم وبه زمین وزمان فحش می دادم. دربازشدوخانم جون باعجله اومدسمتم ومحکم بغلم کردوگفت: خانم جون:توروخداآروم باش مادر،خواهش می کنم بس کن اصلااشتباه کردم به تو گفتم تو رو خدا گریه نکن منم گریم میگیره ها. ازجام بلندشدم وروبه بهش باگریه گفتم: +چراانقدرمن بدبختم؟چرامامان وبابام انقدرنسبت به من بی اهمیتن خانم جون؟ خانم جون لیوان آبی روکه باخودش آورده بودبه دستم دادوگفت: خانم جون:بخورمادر،بخور آروم شی. باجیغ گفتم: +خانم جون من ونپیچون بهم بگوکه چراانقدربامن بدرفتاری می کنن؟ بگوکه چراانقدربراشون بی ارزشم که انقدرراحت میخوان من وبفروشن؟بگودیگه. خانم جون باناله گفت: خانم جون:نمیدونم مادر،نمیدونم. لیوان آب ومحکم زدم تو دیواروباعصبانیت ازجام بلندشدم وروبه روی خانم جون قرارگرفتم وبا گریه وجیغ گفتم: +دروغ میگی،تومیدونی و داری من ومیپیچونی، من میدونم که بچه ی ناخواستم وبه خاطر همین بامن بدبرخورد می کنن،خانم جون فقط بهم‌بگو چرا؟بگوچرامن بچه ی ناخواستم؟ اصلاناخواسته یعنی چی؟خانم جون دهن بازکن و بگوکه جریان چیه؟ دیگه نفس کم آورده بودم،محکم بازانوخوردم زمین،خانم جون‌بانگرانی دستم وگرفت وتابلندم کنه ولی اجازه ندادم وگفتم: +ولم کن،فقط بگوجریان چیه؟ خانم جون دستی روی صورتش کشیدوباکلافگی گفت: خانم جون:باشه،توگریه نکن منم میگم. سریع اشکام وپاک کردم و سعی کردم آروم باشم وگفتم: +باشه باشه آرومم حالابگو. خانم جون نفس عمیقی کشیدو‌شروع کردبه حرف زدن: خانم جون:خونه ی من وآقاجونت عمارتی تویه شهربودکه خودت‌میدونی کجاست ،زمان جنگ احمدبابات وعموت وفرستاد‌خارج پیش داداشش ،شهرزاد‌اون موقع به دنیانیومده بود، عمارت ماخیلی بزرگ بود، احمدم که عاشق من بودکلی خدمتکارآورد تو خونه،یکی ازاون خدمتکار اما مانت بود. جنگ تموم شدولی بابات وعموت برنگشتن وگفتن دوست دارن بیشتربمونن ماهم اجازه دادیم البته بگماماهرسال چندبار بهشون سرمی زدیم. خلاصه بعدازچندین سال بابات وعموت برگشتن، بابات یک جوان بیست ونه ساله شده بود،عموت همین که پاش به ایران رسید آقاجونت براش زن گرفت ولی بابای توزیربارازدواج نمی رفت‌انقدر باهاش حرف زدیم تا‌فهمیدیم که دلش پیش یک دخترایرانی که توخارج زندگی میکردگیر کرده ،آقاجونت زیادراضی به این وصلت نبودولی من زیادمشکلی نداشتم. خانم جون نفس عمیقی کشید وسکوت کرد، باکنجکاوی گفتم: +خب ادامش؟من ومامان چه نقشی داریم این وسط؟ خانم جون دستی به صورتش کشیدوادامه داد... &ادامه دارد.... نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh