eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
356 دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
11.1هزار ویدیو
140 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
عمر شبِ فراق به سر آمد « ابوحامد » می‌آید ... پیکر مطهر رزمنده دفاع مقدس مربی نیرو‌های مخصوص سپاه سردار شهید مدافع حرم پس‌ از گذشت ۵ سال از شهادت در سوریه شناسایی شد و به میهن برمی‌گردد.
11.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الله اکبر. درخواست عجیب دانشمند بحرینی از امام خامنه‌ای عزیز✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دختری که صدام چشمانش را گرفت "رقیه وکیلی" دانش‌آموز اول دبستان بود که در بمباران هواپیماهای بعثی از دو چشم نابینا شد و هم‌‎زمان پدرش به شهادت رسید. درمان‌ها برای چشمان مجروحش اثر نکرد ولی رقیه با عزمی راسخ به تحصیل تا ارشد روانشناسی ادامه داد و با یک روشندل ازدواج کرد. او امروز علاوه بر موفقیت در درس و کار، صاحب دو فرزند پسر هم می‌باشد.
🌷شهید مصطفی شیخ‌الاسلامی🌷 ولادت: 1364/10/22 مازندران، چالوس شهادت: 1394/09/16 سوریه، حلب نحوه شهادت: درگیری با داعش، اصابت تیر قناسه به پهلو. ⬅️ فرازی از وصیت‌نامه: اینجانب مصطفی شیخ الاسلامی فرزند و سرباز کوچک حضرت زینب (س) وظیفه خود دیدم که به کسانی که به حضرت زینب (س) بی‌احترامی کردند، جواب دندان‌شکنی دهم و به جهادی که رهبر انقلاب اسلامی اعلام کرده‌اند لبیک گویم و برای دفاع از حرم به عنوان مدافع حرم به سوریه بروم، از شما مردم عزیز می‌خواهم که همیشه کنار رهبر انقلاب بوده و هیچوقت نگذارید تنها باشد و اجازه ندهید کسی به این انقلاب با چشمان بد نگاه اندازد، همیشه کنار دین و قرآن باشید و هرگز آن را ترک نکنید که تمام شیعیان امیدشان به خدا و ائمه اطهار می‌باشد، امیدوارم روزی برسد که تمام مستکبران نابود و اسلام پیروز شود. نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
بچـھ‌کـھ‌بودفلج‌شد نذرحضـرت‌زینب.س.کردمش.. نذرقبول‌شدورضاخوب‌شد ؛ خوبِ‌خـوب... اونقدرخوب‌کـھ‌مھرنوکری‌عمـھ‌ی‌سادات روی‌قلبش‌حڪ‌شد :) عاقبت‌هم‌فدائـےبـےبـےزینب‌🌷شد 🌴❄️🌾❄️🌴شهیدرضا‌کارگر
ضامن که رضا باشد ، من آهوی دربندم آقا بطلب حتما ، کـم می‌کـند از دردم... 🌴🌾❄️🌾🌴
شهید موحدنیا در کنار بحث جهاد و رزم در سوریه، پیگیر مسائل علمی و مسئول سوادآموزی تیپ فاطمیون بودند، شهید اذعان داشتند این عزیزان حتی برای ارتباط‌گیری با خانواده‌هایشان امکان تایپ‌ کردن و ارسال پیام و عکس در فضای مجازی را بلد نیستند و برای همین درصدد بودند و دائماً کتب و جزوات درسی را برای سوادآموزی نیروهای فاطمیون به سوریه می‌بردند. سردار مرتضوی از مسئولین اصلی تیپ فاطمیون نقل می‌کنند: "وقتی از کوچه پس‌ کوچه‌های به سمت خط مقدم می‌رفتم، چادری دقیقاً در نزدیکی خط نبرد توجهم را جلب کرد، وقتی به آن چادر مراجعه کردم، دیدم این چادر محل اسکان و سوادآموزی و مقرّ نیروی‌های فاطمیون است و آقا مهدی پیگیر مسئله سواد و آموزش علمی نیروها حتی در نزدیکترین قسمت به خط مقدم هستند، با تعجب پرسیدم: صالح! (نام‌جهادی شهید موحدنیا در سوریه) تو در این قسمت حساس و خط مقدم، چادر سوادآموزی برپا کرده‌ای؟!! 🌷 شهید مهدی موحدنیا🌷 نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
اولین باری که آقامحمدتقی رو دیدم توی محوطه با صفای لشکر تقریبا ساعت ۶ صبح روز یکی از جمعه های اسفند ماه سال ۹۴ بود. چهره ی دلربا و با صفای ایشون هیچ وقت از چشمانم کنار نمی ره، در برخورد اولی که دیدمش، پیش خودم گفتم : حتما باید از سادات حضرت زهرا باشه که انقدر چهره زیبا و دلنشینی داره اون شال سبز رنگی که اکثر مواقع دور گردنش بود چهره ش رو شهدایی می کرد یکی از رزمندگان منو بهش معرفی کرد ؛ سلامی بهش کردم و اومد جلو و دست هاش رو به گرمی فشردم و احوالپرسی مختصری کردیم ، برگشت گفت: که شما از سادات هستید برای ما دعا کنین بریم همسفره سیدجلال بشیم، بعد از هم جدا شدیم شهید محمدتقی سالخورد نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
مراسم عقدمان را در جوار مزار شهدای گمنام برگزار کردیم و نام فرزندمان را قبل از تولد فرزندش انتخاب کرد.... اگرچه چشمان پدر نتوانست تولد پسرش سیدمحمدطاها را نظاره گر باشد و شیرینی پدر شدن را لمس کند... بزرگ‌ترین آرزوی همسرم شهادت بود مداومت به خواندن زیارت عاشورا و خواندن دو رکعت نماز حضرت فاطمه زهرا (س) , بعد از هر نماز صبح از ویژگیهای منحصربه فرد همسر شهیدم بود... شهید سیداحسان حاجی‌حاتملو نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
محمدرضا در پنج‌سالگی آموزش قرآن را آغاز کرد و در هشت‌سالگی قرآن را به سه‌زبانِ عربی، فارسی و ترکی مسلط بود و در یازده‌سالگی، یادواره‌های شهدا و کلاس‌های احکام و قرآن در مسجد برگزار می‌کرد. یکبار مدیر مدرسه‌ی محمدرضا بهم گفت که روزی محمدرضا یک‌بسته دفتر، خودکار و مداد به مدرسه آورده بود که می‌گفت پولِ توی‌جیبی‌هایم را جمع کرده‌ام و برای دانش‌آموزان نیازمند خودکار، دفتر و مداد خریدم؛ این در حالیست که من می‌توانم گرسنگی را تحمل کنم ولی نمی‌توانم نیازمندی بقیه‌ی دوستان را تحمل کنم. 🌷 شهید محمدرضا فخیمی🌷 📎به روایت پدر شهید نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh