eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
352 دنبال‌کننده
29.2هزار عکس
11.5هزار ویدیو
144 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
"الا یا ایهاالساقی ادر کاسا و ناولها " مبارک باشد آن داغی که او بنهاد بر دلها. ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽؛ 🌱 ملاقات سید عبدالکریم کفاش با عجل الله تعالی فرجه الشریف ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
مقدس 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
7.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تکبیر گویی حاج قاسم در شب یوم الله ۲۲ بهمن همین الله اکبر گفتنهای ید واحدی ما استخوانهای استکبار را خورد میکنه✊ شب عظمای دشمنان اسلام 💪 👈با کمی ایستادگی فتح و پیروزی از آنچه که فکر میکنیم نزدیک هست اکبر قاسم 🌴🇮🇷🌴🇮🇷🌴
من امشب بجای خیلی‌ها تکبیر می‌گم بجای میرزا کوچیک که جلوی دشمن ایستاد تا پای خارجی‌ها به رشت باز نشه. و الان نیست که ببینه خارجی‌ها از ایران که هیچی از منطقه دارن پرت میشن بیرون. بجای رییسعلی تکبیر میگم که میخواست خارجی‌هارو از بوشهر بیرون کنه و الان نیست که ببینه همون خارجی‌ها توی خلیج فارس شلوارشون رو با دیدن ما خیس می‌کنن. بجای چمران تکبیر میگم که رفت لبنان شاگرد تربیت کنه و نیست که ببینه الان لبنانی‌ها دستشون روی‌ ماشه‌ی موشک‌هاشونه تا از انقلاب اسلامی دفاع کنن. بجای همت و خرازی و باکری تکبیر میگم که نیستن ببینن نه تنها یه وجب خاک به بعثی‌ها ندادیم، بلکه الان دستمون با عراقی‌ها گردن همه علیه آمریکا بجای امام تکبیر میگم که بعد از چندصد سال پای متجاوز و بیگانه رو از این خاک برید... امشب بجای هزاران شهیدی تکبیر میگم که جونشون رو دادن تا من آزاد باشم، نه برده. عماد داوری دولت‌آبادی 🌴🇮🇷🌴🇮🇷🌴
🍁زخمیان عشق🍁
#رمان_ #رنج_ مقدس 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆#کانال_زخمیان_عشق @zakhmiyan_eshgh
وپدر بزرگ من که می گوید : - اگر امشب یک صیغه ی محرمیت بخوانند تا توی این دوازده روز برای رفت وآمد و خرید و آزمایش فردا راحت باشند خیلی خوب است . دارم از تب می سوزم . دیگر طاقت نمی آورم . آرام بلند می شوم و به اتاق پناه می برم .علی دنبالم می آید . پنجره ی باز را می بندد و می گوید : - سرما می خوری. حالت خوبه؟ علی دوباره برگشته به قبل از آمدن مصطفی ؛ مهربان و همدل. - لیلی جان ،پدر باید دوباره بره. عجله اش برای کارها هم سر همینه . صیغه فقط محرمتون می کنه تا دوازده روز دیگه که عقد باشه .بالاخره که بابد این چند روز رو برید برای خرید و کارها. محرم باشی بهتره با نامحرم ؟ توی حرف زدن و رفت و آمد راحت تر و آروم تری . باشه ؟ ریحانه با یک لیوان شربت می آید. مثل همیشه بوی گلابش آرامم می کند . ○ بله را که می گویم هنوز ده دقیقه ای نگذشته که قرار می شود عروس وداماد با هم صحبتی داشته باشند. در جا کنار گوش مادر می گویم : - اگه یک بار دیگه این حرف زده بشه من جیغ می زنم. مادر لبش را گاز می گیرد و هیچ نمی گوید. پدر صدایم می زند. بلند می شوم و تا نگاه می کنم مصطفی را کنار پدر می بینم ؛ یعنی حتی فرصت یک جیغ هم نمی دهند. پدر جلو می آید ، علی هم . از خجالت مثل انار له شده ام. حالا پدر راچطور راضی کنم از خیر این ملاقات بگذرد. علی می گوید: - اتاق ما به هم ریخته است . مسعودکه نفهمیدم کی آمده بودجلو ، می گوید: - ا چرا آبرو می بری برادر من .خودش مگه اتاق نداره ؟ بره اونجا. پدر می گوید : - اتاقتون که تمیز بود. علی می گوید : - بود تا این دو نیامده بودن . الآن باید با چشم مسلح جای پا پیدا کنی وراه بری . مسعود می گوید : - ا دوباره بد حرف زد ! وقتی دوتا مهندس معماری هستند توقع چی داری ؟ - حتما جوراب و زیر شلواری و کلاه آفتابی هم جزو لوازم معماریتونه ؟ خنده ام می گیرد ؛ مثلا من محور بحثم . می خواستم اعتراض کنم ، ولی اصلا این جا من مطرح نیستم . پدر نمی ایستد که حرفی بزنم . در اتاقم را باز می کند و منتظر من ومصطفی می شود . چی فکر می کردم چه شد . یک بار که مادر داشت سخنرانی گوش می داد شنیدم که می گفت : می خواهی بدانی خدا هست یا نه ، ازاین بفهم که تو تدبیرمی کنی حسابی ومفصل، او با تقدیرش تدبیرهایت را به هم می زند . پدر که در را به هم می زند ، یادم می آید این جمله ی امیرالمومنین علیه السلام بود ومن در صحنه ی تقدیر الهی، خلاف علاقه ی تدبیری ام مقابل مصطفی ایستاده ام. آرام می پرسد: - خوبی شما ؟ سرم را پایین می اندازم و می گویم : - خوبم . الحمدلله . نگاهی به میزم می کندوتابلو وهدیه هایش رامی بیند.کنارمیز می ایستد و می گوید: - می گم تاده بشماریم، مامور معذور می آید. حرفش تمام نشده در می زنند وسر علی داخل می شود. خنده ی مصطفی و من چشمان علی راگرد می کند. آب آورده است. مصطفی پارچ آب راکه می بیندبلندتر می خندد. علی با حیرت نگاهم می کند . جوابی که از من نمی گیرد رو می کند به مصطفی که می خواهد پارچ آب را بگیرد . ٭٭٭٭٭--💌 ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
رفقا ساعت 21 امشب یادتون نره... ✌️🇮🇷
الله اکبر🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 الله اکبر 🌹🌹🌹🌹 الله اکبر 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
الله اکبر به شکرانه ۴۴ سال عزت و افتخار جمهوی اسلامی ایران و به یاد تکبیرهای مردم در بهمن‌ماه ۱۳۵۷، امشب الله اکبر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الله ُاکـبر یعنی خدابزرگ‌تر است از همه‌ی کسانی که می‌خواهند حکومتِ الله نباشد، الله ُاکـبر یعنی تلاش و تکاپو و اضطرار برای تجلیِ آیه‌ی کریمه‌ی «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ»
تولدتون مبارک جمهوری اسلامیِ عزیزِ ما لاحول و لا قوه الا بالله میخونیم و فوت میکنیم به قد و بالات پاینده باشی تا انقلاب مهدی موعود(عج)...