eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
356 دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
11.2هزار ویدیو
140 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
می پرسم: - این حس ترسناک نیست؟ - ترس؟ چرا. اولش که خیلی می ترسیدم. می دونی خدا اگه منبع قدرت و هیبت باشه تو هم کوچک باشی اندازۀ یه ذره. ترس هم داره دیگه. از توی هواپیما آدما رو دیدی؟ اندازۀ یه ذره، یه نقطه، بعد که هواپیما بالاتر میره. هیچ می شند. نیست و نابود می شند. ما الان خودمونو بزرگ می بینیم چون پایین دستیم. برو بالا، اوج بگیر، نگاه کن. اصلا نیستی که بخوای اینقدر شاخ و شونه بکشی و منم منم راه بندازی. این نبودنه ترس داره. قدرت خدا هم ترس داشت. اول با اجبار همراه میشی، بعد انس می گیری و حس محبت و امنیت. منبع قدرتی که پشت و پناه و تکیه گاهت میشه. این خوبه. خیلی خوبه. خیلی خیلی خوبه. من مصطفی را نمی فهمم. حس هایش را نمی فهمم. خیلی خیلی خیلی خوب هایش را هم نمی فهمم. پس دهان بسته می مانم. نه، سؤال می کنم: - کسی هم هست که این حس رو تجربه کرده باشه و بشه دید تو زندگیش. اینکه حال کرده با خدا؟ دارد دنبال جواب می گردد یا کلا می خواهد جواب ندهد که می گوید: - من همیشه دوست دارم جواب رو از هم سن خودم بگیرم. این که بزرگا میگن من حس می کنم که موقعیت ما رو درک نمی کنن. کتابای شهدا رو دوست دارم. چون هم سن خودم بودن یا همین حدوده. همه چیز هم براشون فراهم بوده دیگه. خدا و خرما... اما شهید همین قدر قشنگ فهمیده که قشنگ زندگی کرده که قشنگ رفته. می خواسته زندگی قشنگ رو یادمون بده یا می خواسته زشتیا را از دنیا بشوره ببره و یه زندگی قشنگ بهمون هدیه بده! بعدترها که به این حس بیشتر بیشتر فکر کردم شیرین شد برام. بحث دوست داشتن اومد وسط. شاعر میگه: دوست دارم دوسم داری دل به دل راه داره! و می خندد. نغمۀ خنده اش رشته های سیاهی را پاره می کند و نسیم مهربان دم عید می نشیند روی موها و صورتمان.حرف هایم با مصطفی را برای مادرم تعریف می کنم. مو به مو تعریف می کنم. ملیحۀ خانه هم هست. از روستا که برگشتم حسم نسبت به مادر و خواهرم عوض شده است. دقیق گوش می دهند و خیلی شیرین همراهم می شوند. یکی مادر می گوید، یکی ملیحه: - پس هرکی مهربون تره این قشنگی رو بهتر فهمیده! - احترام گذاشتن باحجاب بودن ما خانم ها هم محبت به همه است. اثر محسوس تو عالم داریم! - شما مردا هم باید این پوششای افتضاحتون رو درست کنید در ضمن هوای خواهر رو داشتن هم... می خندم به ملوسکی که وسط بحث دارد بار خودش را می بندد. لپش را می کشم و می گویم: - نوکرتم. تو همینجور خوب بمون. مثل همۀ دخترا نباش. اصیل باش خودم تا آخر عمر نوکرتم. دو ماه مانده تا کنکور و همه به هم ریخته ایم و برادر مصطفی، محمدحسین دعوتمان می کند یک هفته ای برویم یزد توی زیرزمینی که اجاره کرده درس بخوانیم. از تهران خراب شده بدم می آید. راستش بدم نمی آید یک ترس غریب افتاده به جانم. محمدحسین، من و آرشام و جواد و مصطفی و علیرضا را با خودش می برد یزد. دانشجو است و خانۀ دانشجویی دارد. توی مسیر از فرقه ها می گوید و کارهایشان. یعنی مَنِ جوان، جان سالم به در ببرم در این دنیای هزار و یک فرقه؛ صلوات... زیرزمینش یک اتاق دارد و یک سالن که دو تا دوازده متری افتاده است از این سرش تا آن سرش. در اتاق را که باز می کنم بوی عطر نرگس می پیچد و چشمانم همراه دماغم لذت می برد. برای خودش یک موزه است و بازدید نیاز. ورقه های کوچک و بزرگ با انواع و اقسام خط و عکس ها لای و لویش به دیوار چسبیده و یکی دو تا پرچم... همه با من سرک می کشند. محمدحسین یکی یک پتو و متکا می دهد دستمان و می گوید: - برید بخوابید تا صابخونه بیرونم نکرده. فعلش را درست به کار نبرد. گفت برید بخوابید. پس خودش چه؟ ما کجا بخوابیم او کجا؟ وقتی می بیند مثل مجسمه ایستاده ایم می گوید: - من اینجا میخوابم شما برید تو سالن. قضیه خیلی پیچیده شد. اول مصطفی و بعد ما، در همان اتاق ولو می شویم. دست به پهلو و با چشمان وقزده نگاهمان می کند. دست زیر سر و با چشمان منتظر نگاهش می کنیم. ابهت و کلامش سراب می شود. آرشام عکس العملش جمله ای است که فقط از مادر عروس برمی آید: - جوون نباید تو اتاق تنها بخوابه آقا محمد حسین. ما برا همین همراهیت می کنیم. والّا که خودمون یکی یک اتاق تک داریم که دلمان می خواد با ناخن دیواراشو خراب کنیم. اتاق تک مزخرف ترین ایدۀ جهانیه. حداقل تو هراتاق از دو نفر تا مثل الانِ ما، باید پنج نفر باشن. . ٭٭٭٭٭--💌 💌 --٭٭٭٭٭ ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
9.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلمی ارزشمند و تاریخی تنی چند از مسولین و فرماندهان تیپ ویژه در کنار شهید بزرگوار حاج علی اصغر حسینی محراب (از فرماندهان رده یک تیپ) او در این کلیپ یادی می کند از شهیدان ناصر کاظمی و محمدعلی گنجی زاده آنهایی که از موسسین و بنیانگذاران یگان رزمی نبردهای کوهستان در کردستان و جبهه شمالغرب بودند 🌴💎🕯💎🌴
آن روزها نام و نان بهایی نداشت و آنچه میدان‌دار بود ، قیام بود و عُروج. آن روزها ماندن بی معنا بود و مُردن در بستر ، ننگی بزرگ. آن روزها شهادت ، شاهراهی به وسعت افق داشت. آن روزها فاصله خاک تا افلاک و کویر تا بهشت، یک میدانِ مین بود خاکریزها، بوی بهشتِ مردانی را گرفته بود که سر به سر ، تن به مرگ می سپردند تا مبادا وجبی از کیان دین و وطن، به دست کفتاران حریص و متجاوز بیفتد؛ چرا که دفاع مقدس، رساترین واژه در قاموسِ ایستادگی این ملت قهرمان است. مردان این دیار در پی تجاوز کفتار صفتان در هفت شهر عشق ، هشت بهار ، آزادگی را پیمودند و حماسه آفریدند ... آغاز هفته دفاع‌ مقدس بر غیورمردان و حماسه‌سازان ، جانبازان ، ایثارگران ، خانواده‌های معظم شهدا و مردم قهرمان‌ایران گرامی‌باد ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
{بسم الله الرحمن الرحیم...