enc_16722190058195200163193.mp3
4.01M
😭نماهنگ زهرا سادات
🎙روح الله رحیمیان
🕊استودیویی
☑️#فوری🚨 | آتشبس ارتش اسرائیل در شمال غزه
🔹شبکه الجزیره قطر به نقل از سخنگوی ارتش رژیم اسرائیل گزارش داد که به مدت ۲ روز متوالی در شمال غزه آتشبس برقرار خواهد شد.
#طوفان_الأقصی
#فلسطین
👆عطاءالله مهاجرانی در جواب توییت عبدالحمید: جناب شيخ الاسلام!
احسنت بر شما كه دلسوز حماس، فلسطين و دشمن اسرائيل هستيد و منتقد سيدحسن نصرالله!
حزبالله لبنان تا به حال بيش از پنجاه شهيد در مواجهه با ارتش اسرائيل دادهاند. جنابعالى در زاهدان در دفاع از فلسطين مظلوم و عليه اسرائيل راهـپيمايى كنيد. همين حد انتظار مىرود!
به دوستانتان هم توصيه كنيد كه در رياض، كابل و ابوظبى مناسب است تظاهرات بسيار آرامى به نفع فلسطين برگزار شود. پرچم اسرائيل هم بياورند! حفظت شيئا و غابت عنك اشياء.
اگر راهپيمايى و تظاهرات به نفع فلسطين هم نكردند كه نخواهند كرد لا اقل در اين ايام به اسرائيل كمک نكنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 " نابودی اسرائیل توسط ایرانی ها "دلالت روایات ما و پیشگویی های یهود بر فتح بیت المقدس توسط ایرانی ها...
#فتح_بیت_المقدس
#استاد_رائفیپور
🌴💎🌹💎🌴
💔
قبل از ازدواج، بعد از اینکه خبر شهادت حاج احمد کاظمی را شنید
به مادرش گفت: "دعا کن من هم با شهادت عاقبت بخیر شوم."
امروز خود را متبرک می کنیم با صلواتی به نیابت از این شهید بزرگوار، هدیه به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
🌸الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم🌸
#شهید_موسی_جمشیدیان
سالروز شهادت
فدایی عمه جان #امام_زمان
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
💔
یه نفر آرزوش بود که با صهیونیست بجنگه
و تو بیت المقدس قدم برداره
حالا این رزمنده حزب الله
چقدر شبیه اون یه نفره💪🏻
واسه شما هم همین طوره؟
#شهید_جواد_محمدی
#طوفان_الاقصی
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
💔
عکس پیرترین مرد جهان را مشاهده میکنید
مظلومیت این عکس رو چجوری میشه بیان کرد؟
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
رمان زيباي #اپلای
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#اپلای
#قسمت_سی_ام
سارا کجای زندگی من بود الان؟!جوابی نمیدهم و می روم سمت آشپزخانه. مجبور میشوم برای اینکه ذهن مادر را منحرف کنم،کمی طول بدهم.
استکان برمیدارم،قوری چای را برمیدارم،خرما و نبات برمیدارم اما پا از آشپزخانه بیرون نگذاشته مادر با همان حس خودش ادامه میدهد:دختر آقای غیوری،دوست پدرت،میشناسیش که؟
فرار فایده ندارد. برای در امان ماندن،محکم ایستادن و مقاومت عین عقل است؛تکیه میدهم به چارچوب آشپزخانه. دوباره می پرسد:یادت اومد؟
_کیو؟آقای غیوری یا دخترشو؟
دستانش از بافتن باز میماند و نگاهش را که از بالای عینک به من می اندازد،پیشانی اش چین میخورد.
_بدجنسی نکن میثم!مگه دخترشونو دیدی؟سارا رو میگم!
شانه ای بالا می اندازم:نه به جان احمد!اصلا مگه دختر دارن؟
_پس چی میپرسی؟یه دختر عین ماه!
راه می افتم سمت اتاقم و میگویم:پس به درد من نمیخوره!
_چرا؟!
_چون من خورشید میخوام!
قبل از بستن در اتاق تعظیم گردنی میکنم و فرار از آنچه که به زور،میخواهند تقدیر شود و من شاید تسلیم تقدیرات خالقم بشوم اما زیر بار دست نوشته های دیگران نه!مرا چه به زن داری!من الآن سر تا پا غرق کار علمی هستم. از این آزمایش به آن آزمایش!از این گزارش به آن ارائه!از این مقاله به آن کتاب. هرچند که خودم هم میدانم این ها برایم بهانه است و روحم به این چرخش و پرش زندگی نیاز دارد اما باز هم فرار میکنم. گاهی که فشار زیاد میشود میگویم بیخیال دکترا! چه داخل چه خارج!مثل همه برو سر کار و ازدواج کن و تمام. به قول شهاب به درد نمیخورد این حرفها!بیخیال وضعیت علمی و پیشرفت. تو هم مثل خیلی ها دنبال آسایشت باش!
دستم را میبرم طرف دستگیره که در باز میشود و اگر عقب نکشم صورتم صاف میشود!مقابلم ایستاده با ده سانتی کوتاهی،نگاهی به لباسم میکند.
_کجا شال و کلاه کردی؟
دستم را پشت سرم میگذارم. کوتاه میگویم:بهشت زهرا!
رو برمیگرداند و از مقابل در اتاقم کنار می رود.
_داشتیم صحبت میکردیم!
باید بمانم یعنی. میگوید:در ضمن زیربار دلیل های بی خودت هم نمیرم.
دلیل که از نگاه طرف مقابل بی خود باشد،دبگر راه دست و پا زدنِ تو هم بسته میشود،محکوم به گوش کردن هستی! دنبال یه راه حل هم کلامی غیر مغلوب میگردم. کسی نمیداند که در ذهن من چه غوغایی است. مینشینم کنارش و میل بافتنی اش را برمیدارم تا برندارد و ببافد،با غیظ میگوید:حواست هست!میشنوی اصلا؟
نگاهش میکنم و نفسم را بیرون میدهم:حداقل یکی دوسال دیگه صبر کنین،با این شرایط جدید یه کم خودم رو پیدا کنم،میگن پروژه دکترا یه مقدار سخته،آزمایش ها که بگذره و دو تا مقاله که چاپ بشه کار سبک تر میشه! اون وقت میشه تدریس هم برداشت.
_هر بار یه بهونه ای میاری. گفتی امتحان جامع که بدی کارت سبکتر میشه!
جا میخورم از این صراحت کلام. میل را از دستم میگیرد و دوباره نخ کلاف را دور انگشتش میپیچد و مشغول بافتن میشود،با دست رد نخش را میگیرم تا نگاهم کند. تند تند میبافد،نمیخواهم ماندنم را التماسی برای درخواستش بداند اما طاقت ناراحتیش را هم ندارم. اخمهایش را باز کند هم کفایت میکند. میخواهد دوباره نخ را دور انگشتش بپیچد اما دست من مانع است،میکشد و من نمیگذارم.
_مامان جان!
فخش اگر میداد بهتر از جمع کردن لب ها و سرتکان دادن های پر تاسفش است. نخ را محکم میکشد،رها نمیکنم،نمیدانم فهم چیست که پدرها در ما نمیبینند و مادرها توقعش را میکنند. فقط میفهمم که در مدرسه و دانشگاه پیدا نمیشود. الآن حوصله ندارم که کمی سربه سرش بگذارم تا اخم و حرفش را بشنوم.
_عزیزمی!من نشستم که!
چهارزانو مقابلش مینشینم و میله ها را از لای دستانش در می آورم،آنقدری هستم که نخواهد رفاقتش را بهم بزند،بافتنی اش را پشت سرم میگذارم.
_شما چرا ناراحت شدی؟خب زن خرج داره مادر من!دختر مردم،حالا هرکی،دلش به چیِ من بند باشه؟
_همه دلشون به چی هم بند میشه؟
به چی؟واقعا چه چیزی این وسط مثل لحیم به هم وصل میکند؟درگیری هایم را میداند و همیشه پای همه بودنها و نبودنهایم میماند و آزادم میگذارد که زیر سایه محبتش با خودم و اطرافیانم کنار بیایم.
_یه فکری به حال زندگیت بکن. درس همه دنیات نباشه!
خودم هم دلم میخواهد زندگی کنم. درسها چنان محاصره میکنند که گاهی باید تونلی زیر زمینی زد به هوای آزاد. کی بدش می آید از اینکه برود دنبال نیمه دیگرش. آنهم دانشجو جماعت که روز و شبش پر از همراهی جنس مخالف است و خواه ناخواه ذهنش درگیر!اما باید که یک راهی نشان بدهند برای نفس عمیق کشیدن!
مادر که دیگر ادامه نمیدهد و بلند میشود من هم راهی میشوم. با آریا قرار دارم! هر چند که تذکرهای گاه و بیگاه مادر خوره ذهن و زندگیم میشود!
#نرجس_شكوريان_فرد
#اپلای
٭٭٭٭٭--💌 #ادامه_دارد 💌 --٭٭٭٭٭
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh