eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
344 دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
10.7هزار ویدیو
137 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام هر کس که حسینی است حقیرش مشمار در رتبه کبیر است صغیرش مشمار عنوان گدائی درش آقائی است آقاست گدای او فقیرش مشمار ✨اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.✨ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 🌴💎🌼💎🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂زیاد خون به دلت کرده ام حلالم کن تو خوب بودی و من بدم ،حلالم کن... 🍂چقدر قدر تو مخفی است بین ما مردم در آسمان و زمین محترم ، حلالم کن... 🌴💎🌹💎🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂یک معرکه خویش را به جایی نزدیم.... 🍂یک مرتبه حرف خونبهایی نزدیم... 🍂صد قافلهّ شهید بر ما بگذشت.... 🍂ما مرده چنان که دست و پایی نزدیم! 🍃 پنجشنبه و‌‌ یاد ‌شهدا با ذکر صلوات🍃 🌴💎🌹💎🌴
ذکر زیبای حسین جان.mp3
7.1M
ذکر زیبای حسین(ع) جان😔🚶‍♂
🌷شهید 🌷 حجاب شما سنگری است آغشته به خون من که اگر آن را حفظ نکنید به خون من خیانت کرده اید. ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم کمتر دیده شده از شهید کاظمی، شهید زین‌الدین و شهید سلیمانی🌷 شادی روح مطهر شهدا صلوات✨
گفتند شهید گمنامه پلاک هم نداشت، اصلا هیچ نشونه ای نداشت ؛ امیدوار بودم روی زیرپیرهنیش اسمش رو نوشته باشه … نوشته بود : “اگر برای خداست ، بگذار گمنام بمانم🌹🕊 ❣ ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
🌷شهید میرحسینی🌷 قائم مقام لشکر ۴۱ ثارالله، به روایت سردار سلیمانی. ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
بر اثر اصابت گلوله آر پی جی به شهادت رسید و پیکر پاکش ۸ سال در شلمچه ماند ، و بعد از سالها استخوان هایش در ماه رمضان سال ۷۳ بازگشت .. 🌷شهید زاده🌷 ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
✨🍃ادب فرمانده گردان🍃✨ دم اذان صبح آمدم نماز بخونم، دیدم از دم در صدا می آد. در رو باز کردم، دیدم اصغر روی پله نشسته. بغلش کردم، دیدم داره یخ می زنه، آوردمش پای بخاری. گفتم: ننه، کجا بودی؟ چرا در نزدی؟ گفت: نصف شب با آقاسید اومدم. دیدم شما خواب هستید، در نزدم که مزاحم خواب شما شوم. صبر کردم تا وقت نماز که بیدار بشید، در رو باز کنید... شهید🕊🥀 ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
enc_16826868180110776462740 (1).mp3
5.34M
🔊 | تنظیم 📝 حبیبم 👤 کربلایی‌مهدی‌ عابد 👤 کربلایی‌ مهدی رسولی 🌺 ؛ ۱۴۰۲ ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
🔹 ۱۶ اسفند (۱۳۶۳) سالروز عاشورای ایران و شهادت ۱۲۵۳ تن از نیروهای اسلام در پادگان ابوذر سرپل ذهاب در نتیجه بمباران سنگین جنگنده‌های بعثی گرامی باد. ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
. پادگان ابوذر جلوه استقامت غرب کشور است ۱۶ اسفند در سرپل ذهاب شاید ماندگارترین روز در اذهان مردم از دوران ۸ساله دفاع مقدس باشد روزی که هواپیماهای رژیم بعث عراق چهار مرحله برفراز آسمان پادگان ابوذرش و مناطق اطراف آن به پرواز درآمده و آنرا بمباران هوایی کردند. پادگان ابوذر یک پادگان استراتژیک در طول دفاع مقدس بود . جایی که رزمندگان جبهه شمالغرب ، غرب و حتی جبهه میانی برای اعزام و آماده سازی جهت عملیات‌های مهم جنگ تحمیلی در آن به دور هم جمع می شدند و برای عملیات آمادگی لازم را کسب می کردند. در ۱۶ اسفند سال ۱۳۶۳ بیش از ۱۸ هزار نیروی رزمنده ارتشی ، سپاهی و بسیجی به پادگان ابوذر آمده بودند تا در یک تک ایذایی علیه دشمن در جبهه غرب کشور شرکت کنند . این تک ایذایی قرار بود که با عملیات بدر در جبهه جنوب بصورت همزمان برگزار شود که دشمن از تمرکز کامل بر جبهه جنوب بازداشته شود و در واقع می توان گفت برای فریب دشمن و تقسیم تمرکز نیرو و تجهیزات دشمن بر دونقطه ، کاهش قدرت دشمن در جبهه جنوب دربرابر نیروهای عمل کننده عملیات بدر و بالابردن درصد موفقیت و پیروزی رزمندگان در عملیات بدر بود. این حضور گسترده نیروها از طریق ستون پنجم دشمن لو می رود و دشمن با هواپیماهای جنگی خود در یک روز چهارمرحله بمباران هوایی پادگان و نقاط اطراف آنرا انجام می دهد. بیش از یک هزار و ۲۰۰ شهید در یک روز از نیروهای رزمنده ارتشی ، سپاهی و بسیجی و حتی مردم عادی منطقه از یک سو نشانگر سنگینی بمباران هوایی آنروز و از سوی دیگر موید اهمیت بمباران هوایی این پادگان برای دشمن است . به گواه شاهدان عینی در پادگان ابوذر حمام خون به راه می افتد. نقطه به نقطه پادگان پیکر مطهر شهیدی یافت می شود و می توان گفت که جای جای این پادگان مزین به خون مقدس شهدا می باشد. ناله زنان و کودکان قلعه شاهینی از صدای غرش هواپیماهای بعثی و فرود موشکهای سنگین هنوز هم به گوش می رسد . خانواده هایی که در اثر این بمباران هوایی تعداد اعضای آنها کم شد و چه بسیار سفره هایی که رنگ خون گرفت . کمتر کسی در قلعه شاهین پیدا می شود که این حادثه تلخ را به یاد نداشته باشد و در اذهان مردمان این دیار هک شده است. ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
📸 راهیان نور - یادمان شهدای عملیات فتح‌المبین ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی زیباست اما شهـادت از آن زیباتر است 🌷شهید 🌷 ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
📚 📝 نویسنده ♥️ آن شب، بعد از خوردن شام، در حال مرتب کردن جزوه ها و وسایلم بودم که مادرم وارد اتاق شد. با یک نگاه به صورتش حس کردم ناراحت است. نشستم کنارش و گفتم: چی شده مامان؟ سرش را تکان داد و گفت: خودم هم نمی دونم چی شده! بعد دستم را گرفت و گفت: مهتاب، بین تو و پرهام اتفاقی افتاده؟ فوری پرسیدم:چطور مگه؟ مادرم نگاهم کرد و گفت: حالا چیزی بوده یا نه؟ دلم نمی خواد از حال دخترم بی خبر باشم. در دل به مادرم حق دادم که بخواهد ازحال فرزندش با خبر باشد. بنابراین شمرده و آهسته همه چیز را برایش تعریف کردم. وقتی حرف هایم تمام شد، مادرم پرسید: - برای همین امروز پرهام نیامده بود؟ سرم را تکان دادم. دوباره پرسید: پس برای همین هم زری انقدر تو هم بود… چند لحظه هر دو ساکت بودیم. تا اینکه مادرم سکوت را شکست و پرسید: مهتاب، چرا جواب رد دادی؟ آهسته گفتم: مامان، تو رو خدا تعصب فامیلی نداشته باش. مادرم در حالیکه این حرف حسابی ناراحتش کرده بود، گفت: این چه حرفیه؟ اگه هر کس دیگه ای هم بجای پرهام بود، من این سوال رو ازت می پرسیدم. می خوام بدونم دلایلت چیه. دوباره با صبر و حوصله دلایل رد کردن پرهام را برایش توضیح دادم. سرانجام مادرم گفت: - خودت می دونی. ولی به نظر من پرهام پسر خیلی خوبیه. هم مادر و پدرش دیده و شناخته است. هم خودش پسر پاک و سالمی است، آینده روشنی هم داره. - با خنده گفتم: البته با حساب روی پولهای دایی! - مادرم عصبانی گفت: نه خیر پس! یک پسر 25 ساله که هنوز کار نداره برای تو از حساب پس اندازش زندگی درست می کنه. همین برادرت هم اگه بخواد زن بگیره باید بابات کمکش کنه. فکر کردی خودش پول داره؟ - با خنده گفتم: اما دوست دارم زن کسی بشم که خودش پول داشته باشه وگرنه چرا زن پسره بشم؟ می رم زن پدرش می شم. - مادرم همانطور که از در خارج می شد، گفت: همین طور هم میشه. اگر بخوای داماد خودش پول داشته باشه و به باباش متکی نباشه ، باید با یک آدم بالای چهل سال ازدواج کنی. از این بحث ها زیاد با مادرم داشتم. مادرم همیشه می گفت تو زیاد رویایی هستی. همه پسرها یا اول زندگی دستشون تو جیب باباشونه یا باید بری با بدبختی و سختی زندگی کنی. این حرف ها هم مال تو فیلم هاست و برات نون و آب نمی شه. آخر شب با لیلا و شادی تلفنی حرف زدم و قرار شد فردا شادی دنبالمان بیاید. آن شب با افکاری مغشوش و بهم ریخته به خواب رفتم و تا صبح کابوس دیدم. صبح وقتی شادی دنبالم آمد، هنوز کسل و خواب آلود بودم. آن روز درس سختی به نام معادلات داشتیم و من اصلا حوصله نداشتم. بدون خوردن صبحانه، ازخانه خارج شدم. وقتی سوار ماشین شادی شدم، خواب آلودگی ام از بین رفته بود. با اشتیاق لیلا و شادی را بوسیدم و عید را دوباره به هم تبریک گفتیم. وقتی جلوی در دانشگاه رسیدیم، طبق معمول، شلوغ بود. اما با اینکه اکثر بچه ها آمده بودند، کلاس ها تق و لق بود و استادها یک خط در میان آمده بودند. استاد ما هم نیامده بود و بچه ها خوشحال از تعطیلی کلاس و دیدار یکدیگر، مشغول صحبت و خنده بودند. همانطور که با لیلا و شادی حرف می زدیم و تابلوی اعلانات را می خواندیم، خبر برگزاری مسابقه نقاشی و کاریکاتور توجه لیلا را جلب کرد. نقاشی لیلا خیلی خوب بود و همیشه در مسابقات مدرسه مقام می آورد. با هیجان رو به ما کرد و گفت: چه عالی! جایزه اش سه تا سکه است، به امتحانش می ازره. شادی بی حوصله جواب داد: برو بابا! دلت خوشه ها! لیلا بی خیال جواب داد: خوب تو نیا، خودم می رم. الحمدلله برای ثبت نام در مسابقه نباید راه دوری برم، همین جاست. به لیلا که چشم به من داشت، گفتم: من هم باهات میام. شادی هم خواه نا خواه دنبالمان راه افتاد. دفتر فرهنگی، مسئول برگزاری مسابقه بود و برای ثبت نام باید به ساختمان روبرو می رفتیم. ادامه ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
🎤حاج ابرهیم همت مےگفت؛ انسان يڪ تذڪردر هر"۴" ساعت بہ خودش بدهد،بد... نیست. بهترین موقع بعداز پایان نماز،وقتےسر بہ سجده مے گذاریم،مرورے براعماݪ از صبح تاشب خود بیندازد، آیا ڪارمان براے رضاے خدابود❓ شهید🕊🌹 ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥خاطره ای از شهید اسدالله لاجوردی دادستان تهران در دهه ۶۰ شهید🕊🌹 ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh