میگم اگه شهید شیم
بعد جنازمون پیدا نشه و گمنام بمونیم ؛
رو قبرمون مینویسن فرزند سید علی؟ :)
#معرفی_شهدا
#شهید_اسدالله_بربری،
فرمانده اسکادران 22 شکاری تبریز که در هجدهم مهرماه سال 59 به شهادت رسید و مفقود الاثر شد و پس از 22 سال جسم مطهرش به کشور بازگشت.
خلبان اسداله بربری در سال 1326 در روستای راونج از توابع شهرستان دلیجان دیده به جهان گشود و در آبان 1347 به استخدام نیروی هوایی درآمد و در دانشکدهی خلبانی مشغول به تحصیل شد.
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
#معرفی_شهدا #شهید_اسدالله_بربری، فرمانده اسکادران 22 شکاری تبریز که در هجدهم مهرماه سال 59 به شهادت
#شهید_اسدالله_بربری
🔆با آغاز جنگ عراق علیه ایران بلادرنگ به صف رزمندگان پیوست و پس از 18 شبانه روز نبرد هوایی مداوم در هیجدهم مهرماه 1359 در انجام مأموریت استراتژیک هوایی انهدام تأسیسات پالایشگاه و تلمبه خانه نفتی کرکوک در شمال عراق هواپیمای او مورد اصابت گلوله ضد هوایی دشمن قرار گرفت.
🔆بعد از آن از سرنوشت او خبری در دست نبود تا اینکه پس از گذشت 11 سال از آن واقعه در خرداد 1370 با توجه به مدارک به دست آمده روز 18 مهرماه 1359 زمان شهادت آن شهید والا مقام به ثبت رسیده است.
🔰ارتش جمهوری اسلامی ایران در دوران با شکوه و پر حماسه هشت سال دفاع مقدس بیش از 48 هزار شهید والامقام و سرافراز را تقدیم آرمان های نظام اسلامی کرد که شهید امیر سرلشکر خلبان شهید اسداله بربری، پرنده مهاجری که پیکر پاکش پس از 23 سال دوری به میهن بازگشت از جمله این شهداست.
#روحمان_بایادش_شاد
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
#لالههای_آسمونے
🍃🌹تازه زنش را آورده بود اهواز. طبقه ی بالای خانه ی ما می نشستند. آفتاب نزده از خانه می رفت بیرون. یک روز، صدای پایین آمدنش را از پله ها که شنیدم، رفتم جلویش را گرفتم.
🍃🌹 گفتم «مهدی جان! تو دیگه عیالواری. یک کم بیشتر مواظب خودت باش.» گفت «چیکار کنم؟ مسئولیت بچه های مردم گردنمه.»
🍃🌹گفتم «لااقل توی سنگر فرماندهیت بمون. » گفت « اگه فرمانده نیم خیز راه بره، نیروها سینه خیز می رن. اگه بمونه تو سنگرش که بقیه می رن خونه هاشون.»
📎فرماندهٔ لشگر ۱۷ علیابنابیطالب
#سردارشهید_مهدی_زینالدین🌷
#سالروز_ولادت
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
#لالههای_آسمونے 🍃🌹تازه زنش را آورده بود اهواز. طبقه ی بالای خانه ی ما می نشستند. آفتاب نزده از خان
#خاطرات_شھـــــدا
🔸بسیار مهربان و شوخ طبع بود. مشکلات کاری را به خانه نمی آورد. خیلی به مشورت اهمیت می داد. برای نظر زن ارزش زیادی قائل بود. بیشتر وقتها از رفتار بعضی مردها که با زنان خودشان رفتار خوبی نداشتند اظهار بیزاری می کرد.
🔹روحیه همکاری خوبی داشت. اما خودم راضی نمی شدم با آن همه کار طاقت فرسایی که داشت، وقتی به خانه می آید دست به سیاه و سفید بزند.
🔸واقعا به زحمتشان راضی نبودم. ولی با این همه به من اجازه نمی داد لباسهایش را بشویم. خودش می شست و می گفت: نمی خواهم شما را به زحمت بیندازم. من هم اصرار می کردم که وظیفه منه و باید لباسهای شما را بشویم و به این کار افتخار می کنم.
🔹یادم هست بعد از عملیات خیبر ایشان دیر وقت آمد خانه؛ سر تا پایش شنی و خاکی بود. خیلی خسته بود. آنقدر خسته که با پوتین سر سفره نشست. تا من غذا را آماده کنم،ایشان سر سفره خوابش برد.
🔸آمدم و آرام پوتینهایش را در آوردم که بیدار شد و با لحن خاصی گفت:این وظیفه شما نیست. زن که برده نیست. من خودم این کار را می کنم. وقتی پوتینهایش را در اورد گفتم:پس لااقل جورابهایت را در بیاورم.
🔹گفت:من هر حرفی را یکبار می زنم. بعد با آن حال خسته خندید.
✍ به روایت همسر بزرگوار شهید
#سردارشهید_مهدی_زینالدین🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۳۸/۷/۱۸ تهران
شهادت : ۱۳۶۳/۸/۲۷ سردشت
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh