کاش می شد بچہ ها را جمع کرد ..
سنگر آن روزها را گرم کرد ...
کاش می شد بار دیگر #جبهہ رفت ...
جنگ عشقی کردو تیرے خوردو رفت ...
#ظهرتون_شهدایی 🌷
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
#عکس_یادگاری
عکس متعلق به آخرین اعزام پسرم بود موقع اعزام، عکاس ازش خواست تا از ماشین بیاد پایین، تا با من عکس بگیره انگار عکاس هم متوجه آسمانی شدنش شده بود...
قبل جبهه هم کمتر خونه بود، راستش همیشه #مسجد بود بگم شب و روز؛ بی راه نگفتم...
آره فقط خدا خواست اینجوری تربیت بشه...
موقع #جبهه رفتنش بهش گفتم هر جا میخواهی برو، خدا به همرات من سه تا از بچه هام رو، هم زمان به جبهه های حق علیه باطل فرستادم افتخار میکنم، خدا ان شاالله این هدیه ناقابل من رو قبول کنه پسرم فدای علی اکبر امام حسین(ع)...
چند سالی #مفقودالاثر بود بارون که می بارید، وقتی باد می وزید و صدایی می شنیدم می رفتم دم در همش می ترسیدم بچه ام بیاد و پشت در بمونه خدا هیچ مادری رو چشم انتظار نذاره...
راوی: #مادرشهید_علی_اکبر_احمدیان 🌷
#قائمشهر
#فاتحان۲۵
نشر معارف شهدا در ایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#خاطرات_شهید
در محضر #شـــهید یڪ روز در حیاط خانہ نشسته بودیم ڪه یڪی از همڪلاسیهاے حیدر دم در خانہ آمد و گفت: پسر شما مے خواهد برود جبهہ و همہ پرونده هایش تڪمیل اسٺ و مے خواهد برود...
گفتم: برو به سلامت
خودش هم آمد و گفت: پدر مڹ مي خواهم بروم #جبهہ و الآن تنها چیزی ڪه مانده رضایٺ پدر و مادر اسٺ؛
مڹ گفتم: از مڹ ڪه راضے هستم وقتے ایڹ جملہ را گفتم #حیدر عیڹ گل شکفته شد و شوق و شادی در چهره او نمایان شد، وقتی رضایت را از مڹ گرفت نزد مادرش رفٺ و مادرش گفت: مے روی شهید مے شوی، او هم در جواب گفت: اســـلام بہ خوڹ ما نیاز دارد مرگ با عزٺ اگر خونیڹ بهتر از زندگے ننگین...
#شهید_سیدحیدر_حمیدی🌷
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#لالہ_های_آسمونے
انسانی #خودساخته وبسیار مؤدب 😇ودوست داشتنی بود. اهل عمل بود تاحرف ، #مخلص بودو متقّی👌 .نجیب بودوچهره ای معصومانه داشت.#خاکی بودوبی ریا، بازرق وبرق دنیا 🌏بسیار فاصله داشت..قبل از شهادت اکثراقوام ودوستانش نمی دانستند که #فرماندهی تیپ پیروز الغدیر یزد را به عهده دارد؛ مگرآنهاکه درجبهه مطلع شده بودند..شهید عاصی زاده #سعادت خودرا دررنج خویش وراحتی دیگران👥 وگمشدۀ خویش رادر #جبهه هاونبرد با کفّار👹 می جست..بارها درجبهه #مجروح شد؛ امّا پس از اندکی بهبودی بازبه جبهه برمی گشت. این شــ🌷ــهید والامقام پس از دلاورمردیها ورشادت های فراوان توانست با #جلب نظر مسئولین،”تیپ مستقل و پیروز الغدیریزد” را تشکیل دهد ‼️و #افتخار اوّلین فرماندهی تیپ رابه نام خود ثبت نماید😍. نام این سردار رشید اسلام #لرزه بر اندام لشکر عراق انداخته بود به طوری که زمانی📆 که به #شهادت رسید رادیو 📻عراق خبر شهادتش رابا ابراز #خوشحالی اعلام کرد.
📎فرماندهٔ تیپ الغدیر یزد
#سردارشهید_ذبیحالله_عاصیزاده🌷
#سالروز_ولادت
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
ای شهید ؛ از چشمانـت ، از امتداد نگاه روشنت ، میتوان یافت ، مسیر "شهادت " را #شهید_احد_مقیمی🌷 #
#خاطرات_شھـــــدا
💠اصلاً اهل این دنیا نبود
🌺عضو سپاه که شد با اصرار خودش به #جبهه های حق علیه باطل اعزام گردید. به خاطر سجایای اخلاقی و مورد اطمینان بودن، وی را در واحد مخابرات بکارگیری کردند (آن موقع برای مخابرات از بین برادران گلچین می کردند) همیشه درکنارسردار شهید #باکری بعنوان بی سیم چی فعالیت می کرد. بخاطر ارادتی که به ائمه داشت به عنوان فعال ترین شخص، جهت برگزاری مراسم سوگواری در لشکر معروف بود
🌺 و در همه حال چه در خودرو و چه در اتاق به #عزاداری اباعبدالله و زهرای اطهر گوش می داد . اصلاً اهل این دنیا نبود. زمانی که جهت دیدار با خانواده به تبریز می آمد اکثر روزها و شبها را یا در سپاه و یا در پایگاه می گذراند و دنبال ادای فریضه امر به معروف و نهی از منکر بود. به #جوانانی که لاابالی بودند تذکر می داد و اغلب نهایتاً به برخورد می انجامید که یک روز به ایشان گفتم:
🌺 احد تو آدم این #دنیا نیستی برو در منطقه، تو نمی توانی تحمل این وضع را بکنی . دنبال مال اندوزی و اهل دنیا نبود. هر چه از سپاه به عنوان حقوق دریافت می کرد در راه خیر خرج می کرد مثل کمک در مخارج #هیئتهای حسینی و حتی بعضی مواقع، پول بنزین خودرویی را که در اختیارشان بود پرداخت می کرد.
✍راوی خواهر شهید
#شهید_احد_مقیمی🌷
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
★ساقی #جبهه سبو
❣بر لب هر مست نداد
★ #نوبت_ما که رسید
❣میکده را بست نداد😔
★حال خوش بود،
❣کنار شهدا🌷 آه، دریغ
★بعد #یاران_شهید
❣حالخوشی دست نداد😭
#شهید #سید_جلال_حبیب_الله_پور
#شهید #میثم_علیجانی
#شهید #سید_سجاد_خلیلی
#شهید #محمدتقی_سالخورده
#شهید #حسین_مشتاقی
#شهید #سید_رضا_طاهر
#مدافعان_حرم_الله_خانم_زینب
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🔰شلوار یخ زده و پاهای خونی
🔹آخرین مسئولیت #شهید_پلارک، فرمانده دسته بود. در والفجر 8 از ناحیه دست✋ و #شکم مجروح💔 شد، اما کمتر کسی میدانست که او مجروح شده است.
🔸اگر کسی در باره حضورش در #جبهه سوال میکرد، طفره میرفت و چیزی نمیگفت❌
🔹یکدفعه در منطقه خواستیم از یک رودخانه🏞 رد شویم. #زمستان بود و هوا به شدت سرد بود. شهید پلارک رو به بقیه کرد و گفت:" اگر #یک_نفر مریض بشود. بهتر از این است که همه #مریض شوند."
🔸یکی یکی بچهها را به دوش کشید و به طرف دیگر #رودخانه برد. آخر کار متوجه شلوار👖 او شدیم که #یخ زده بود و پاهایش خونی💔 شده بود
🌷
#شهیدی_که_مزارش_آکنده_از_بوی_عطر_است.
نشر معارف شهدا در ایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
۱۰ سال در انتظار جنازه اصغرم بودم...
اصغر من ۵ سال در جبهه ماند تا اینکه آخرین بار در #شب_یلدا خواهرش او را به خانه شان میهمان دعوت کرد؛
اصغر دانه های هندوانه را با حالت خاصی مثل گلوله پرتاب می کرد و خوش حال بود...
دامادم گفت: اصغر حال دیگری دارد، اجازه ندهید بار دیگر به #جبهه برگردد.
اصغر فردای آن شب رفت و دیگر برنگشت و ۱۰ سال منتظر جنازه اش نشستم تا جنازه ی او را در بیست و یکم ماه رمضان آوردند....
.
#سردار_شهید_اصغر_قصاب_عبدالهی
#لشکرآسمانی۳۱عاشورا
#هلال_لشکر
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
شهید ۱۳ ساله گیلانی را بیشتر بشناسیم
شهید «جمشید داداشی» در یک خانواده متدین در تاریخ ۱ تیر ۱۳۴۸ در شهرستان رودسر دیده به جهان گشود در سنین کودکی پدرش را از دست داد و او را برای فراگرفتن قرآن به مکتب فرستادم تا بتواند قرآن را به طور کامل فراگیرد.
این شهید بزرگوار بسیار مردم دوست بود و کوچکترین درآمد خود را در اختیار نیازمندان قرار می داد، بعد از اینکه به سنی رسیده بود که می توانست هدف و راه خود را انتخاب نماید عازم تهران شد در آن جا مدتی مشغول به کار بود.
زمانی که جنگ شروع شد شوق رفتن به #جبهه در او زبانه می کشید و چون سنش کم بود اجازه رفتن را نداشت برای همین بلیط اهواز تهیه نمود. به دوستان خود گفت خواهرم در اهواز است و می خواهم بروم و به او سری بزنم در حالی که او اصلاً خواهری نداشت.
بدین ترتیب او به جبهه رفت و مدت ۶ ماه در اهواز و جبهه بود. او در جبهه علاوه بر خدمت کردن درس نیز می خواند تا از نظر علمی نیز به پیشرفت بالایی دست یابد. به امام علاقه زیادی داشت و پس از حضور در عملیات فتح المبین منطقه شوش – اهواز در تاریخ ۲ فروردین ۱۳۶۱ در سن ۱۳ سالگی به #شهادت رسید.
قبل از شهادتش خواب دیدم که دستش روی سرش است به او گفتم: چه اتفاقی برایت افتاده است؟ گفت: مادرم سرم درد می کند وقتی به سرش نگاه کردم دیدم زخمی شده و بعد از چند روز خبر شهادتش را همانگونه که به خواب دیده بودم برایم آوردند.
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🌺 خواهرانه ای به مناسبت شهادت #شهید_عبدالحسین_نوروزی_نژاد:
می رفت و مَنَش گرفته دامن در دست
گفتا که دگر باره به خوابم بینی
پنداشت که بعد از او مرا خوابی هست!
آخرین باری که عازم #جبهه شد خیلی خوشحال بود. دلیل روشنی داشت چون پدر رضایت نامه اش را امضاء کرده بود . مادر شب قبل لباس هایش را آماده کرده و خواهر پوتین هایش را با واکس براق انداخته بود.
برادرم عادت داشت همیشه آراسته باشد، لباسش مرتب و پوتین هایش واکس زده ....
24 فروردین 1361 صبح زود مادر او را از زیر قرآن رد کرد و کاسه آبی دنبالش . یکی یکی اعضای خانواده با او خداحافظی کردند و سر و صورتش را غرق بوسه...
من اما دل آشوب! من خواهر کوچکترش بیشتر از بقیه به او احساس نزدیکی داشتم. دوران کودکیمان و بازی و شیطنت های آن روزهایش، دوره نوجوانی و جنب و جوش هایش باعث شده بود بیش از پیش به هم نزدیک باشیم.
هنگام رفتن اجازه نداد کسی از اعضای خانواده جلوی در خانه او را بدرقه کند، گفت همین داخل حیاط کافی است!
و من اما طاقت نداشتم و نمی خواستم این بار حرفش را گوش بدهم! چادرم را سر کرده و در آستانه در ایستادم و به رفتنش نگاه می کردم.
خیابان خلوت بود و #عبدالحسین هر از چند قدمی که می رفت برمی گشت و نگاهی و لبخندی .
آنقدر رفت تا از افق دیدم خارج شد و من همچنان منتظر بر آستانه در ایستاده ام!
سی و هفت سال انتظار آمدنش را می کِشم! آخر این انتظار می کُشَدَم ...
پ.ن: این چشمهای شیدایی
#شهادت را فریاد میزنند.....
نشر معارف شهدا در ایتا
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#میاندار
مصطفی دعای کمیل را در بهترین حالت خواند و به قول معروف سیم بچه ها وصلِ وصل بود.
پس از یکی دو ساعت که دعا تمام شد، مصطفی بدون اینکه از حالت دعا خارج شود، با پای برهنه و با گریبان چاک شده به طرف بیابان در جهت شرق
که در انتها به آب گرفتگی هور شادگان ختم می شد، مهدی گویان شروع به دویدن کرد.
یاران او نیز هم صدا و گریان حرکت می کردند. حالت عجیبی بود.
صدای سربازان امام(عج) در بیابان می پیچید:
« یابن الحسن کجایی، آقا چرا نیایی؟...»
چند کیلومتر این دویدن و استغاثه در زیباترین صورت ادامه داشت.
مصطفی آن قدر رفت تا حتی از هیاهوی #جبهه هم دور شد و آنها که کشش داشتند با او همراه بودند.
در نقطه ای سجاده ای پهن کردند، بسیار تمیز و زیبا، زیر سجاده نیز پتویی سیاه از همان پتوهای سربازی و بچه های امام گرداگرد سجاده را احاطه کردند و صدای آنها به عرش می رسید.
مصطفی توسل را رها نمی کرد و می گفت:
« آقاجان! باید در جمع حاضر شوید، ما غریبیم. بی یار و یاوریم.»
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
نشر معارف شهدا درایتا
@zakhmiyan_eshgh
بیشتر آب بود با کمی گوشت
ولی بهش میگفتن آبگوشت 😂
راستی!
بخور بخورشون هم خنده دار بود...
#زندگی
#جبهه
#جوانان
@zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
به مناسبت تولد شهید حاج حسین همدانی 🌺🎂 #کانال_زخمیان_عشق
🍃از پس شیب آسمان، پشت بوته پراکنده ابرها، ستاره ای چشمک میزند.
بندبند وجود آسمان و زمین، سرشار از یاد اوست. اویی که نامش، همیشه ستاره ممتدیست در امتداد آسمان #جهاد.
.
🍃حاج حسین همدانی، #دلیرمرد ملک پیکار و شیرمرد میادین عشق. عاشقی که در تب و تاب رسیدن، طبیب خاکریز های #جبهه شد❣
.
🍃وجودش را در کنه حقیقت میجویم و #عند_ربهم_یرزقون بر چهره دلم تصویر میشود. وجودش را در قعر دقایق این روزها جستجو میکنم، روزهایی که دردمند فقدان #مالک و #عمارند😓
.
🍃روزهایی که در پی ستارگان زمین، آسمان شبانگاه را طی میکنند و خود را با خاطرات، زنده نگاه میدارند. خاطراتی از جنس #حاج_حسین.
.
🍃او نیز دست در دست دوست، روزی میخورد از بیکران #عشق و دست به دعای زمینیان برمیدارد، اما جای خالی اش با هیچ واژه ای، پر نمیشود😞
.
✍نویسنده : #مبرا_پورحسن
.
🕊به مناسبت سالروز تولد #شهید_حاج_حسین_همدانی
.
📅تاریخ تولد : ۲۴ آذر ۱۳۲۹
.
📅تاریخ شهادت : ۱۶ مهر ۱۳۹۴.حومه حلب
.
📅تاریخ انتشار : ۲۳ آذر ۱۳۹۹
.
🥀مزار شهید : گلزار شهدای همدان
.
#سوریه #عمه_سادات #همدان #صلوات
#کانال_زخمیان_عشق
تنها جبهه بودن شرط نیست ،
بلکه هرکجا که هستیم اگر با
#خدا باشیم، همانجا #جبهه است
#شهیدعباس_ورامینی ♥️
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌿ماجرای دوشهید با یک اسم
شروعآشنایی شهیدان #محمد_حسین_نوروزی با دعوا بود.
قضیه از این قرار بود که این دو شهید بزرگوار به مقر لشکر ۱۰ سیدالشهدا مراجعه کردند برای ثبت نام جبهه. هردوی این عزیزان یکی به علت مادرزادی و دیگری به خاطره انفجار گلوله مشکل صحبت کردن داشتند و با لکنت صحبت میکردند، موقع احوال پرسی هرکدام فکر کرده بود که دیگری او را مسخره میکند، وقتی فرمانده #سردار_محسن_سوهانی وارد مقر میشوند متوجه جریان اختلاف عزیزان می شوند و برایشان توضیح می دهند.
رابطه دوستانه آنها از همین جا شکل میگیرد.
هر دو به #جبهه اعزام می شوند.
هر دو به غواصی علاقه زیادی داشتند و با فراگیری غواصی درجبهه نبرد انجام وظیفه می کردند.
یک روز که برای مهار پل خرمشهر آبادان به منطقه اعزام می شوند محمد حسین شهر ری که خیلی چابک بود به زیر آب میرود تا قلاب را به پایه پل ببندند ولی موفق نمی شود، محمد حسین شمیران که تازه مجروحیتش بهبود پیدا کرده بود و لباس غواصی هم نداشت این کار را به عهده می گیرد و موفق می شود.
هر کدام از این عزیزان که مجروح می شدند دیگری به شدت غصه میخورد..
سرانجام محمد حسین شمیران در تاریخ ۱۱ شهریور ۱۳۶۵ در عملیات #کربلای۲ پر کشید و محمدحسین شهرری در ۳۰ دی ماه ۱۳۶۵ در عملیات #کربلای ۵ به فیض شهادت نائل گشت.
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
ایشان وحاج قاسم با هم رفیق بودند. همشهری بودن و مسئولیت هایی که در لشکر ۴۱ ثارالله به عهده داشت باعث دوستی و همراهی بیشترشان شده بود.
🍃⚘🍃
به قول #سردار سلیمانی ، #حاج مهدی #کلید لشکر بود و در جایی دیگر از #شجاعتش یاد می کرد و می گفت ذره ای ترس در وجود #حاج مهدی نبود.
🍃⚘🍃
به روایت از همسر #شهید :
اهل كرمان بودم. #حاج مهدي از بستگانم بودند و از قبل ، بينمان آشنايي وجود داشت و در سال ۵٩ كه ايشان ٢۰ سال داشت به خواستگاري ام آمد و به عقد هم دراومديم.
هزينه ی كليه ی مراسم ما از خريد تا عروسي و هزينه هاي آن حدود 8 هزار تومان شد. مهمان هايمان را دعوت كرديم. يكي از اساتيد حوزه در مجلس عروسي ما سخنراني كردند.
🍃⚘🍃
بعد هم برنامه ی عقد برگزار شد و دوستان نمايشي را اجرا كردند. بعد سفره ی شام پهن شد كه شام عروسي ما هم نان و پنير و سبزي بود.
🍃⚘🍃
روز دوم بعد ازدواج ، ايشان به كردستان اعزام شدند. من هم همراهيشان كردم و هيچ مخالفتي با حضورشان در#جبهه نداشتم. ده روز بعد از اعزامشان ، وقتي جا و سر پناهي براي من مهيا كردند من را هم با خود می بردند.
#ادامه 👇نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#سردار شهید دفاع مقدس،
حاج محمد مهدی کازرونی🍃⚘🍃
در تاریخ ۱۳۳۹/۱/۵ در روستای سعدی کرمان ، در خانواده ای متدین و مذهبی متولد شد.
دوران تحصیلات ابتدایی را در همان روستا سپری کرد و با شروع انقلاب ، فعالیتهایش را علیه رژیم پهلوی آغاز کرد. در راهپیمایی های علیه رژیم ، همیشه کفن پوش در صحنه حاضر می شد.
🍃⚘🍃
متاهل بود و۳ فرزند به یادگار دارد
۳پسر آقا بشیر آقا نذیر که دو قلو هستند و آقا ظهیر
وقتی دو قلو هایش متولد شدند هر کسی اسمی را پیشنهاد می داد اما می گفت : « هر چه قرآن بگوید. » قرآن را که باز کرد آیه ی « بشیراً و نذیراً » آمد ، اسم بشیر و نذیرو انتخاب کرد.
🍃⚘🍃
یک سال بعد هم ظهیر به دنیا آمد. معتقد به فرزند زیاد بود. از همان زمان هم با شعار دو فرزند کافیه مخالف بود و میگفت: « نسل شیعه باید زیاد باشد. »
🍃⚘🍃
تو نامه هایی که از #جبهه می فرستاد برای همسرش می نوشت : « صبور باشید ، حتماً با #وضو به بچهها شیر بدهید و مال #شبهه دار نخورید و#قرآن زیاد بخوانید. »
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
••
#حجاب ماننداولینخاکریز #جبهه است؛
ڪھدشمنبراۍتصرفسرزمینیحتماً بایداولآنرابگیرد.
#شهیدمطهری
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#دوربین_نزدیک_بین
در دنیایی که همه چیز خیلی زود فراموش میشود،
عکسها سندی هستند که با ثبت یک لحظه،
راوی تاریخ میشوند.
#جز_وصل_تو_دل_به_هرچه_بستم_توبه #هنرمند
#جبهه
#عکاس
#عکس_هنری
#ثبت_لحظات
#بانوان
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
میخنده یا درد میکِشه ؟!!
#جبهه
#بهداری
#مجروحین
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
اگر اسمت را عاشق میگذاری
پس برای مناجات با معشوقت درنگ مکن؛
رسم عاشقی تاخیر نیست ...!
#جبهه
#نماز_اول_وقت
#رزمنده_لشکر۵۷_لرستان
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
_نمیخواهم که در بستر بمیرم
-نمیخواهم که همچون شمع سوزان
-بریزم اشک
-در آذر بمیرم
-همی خواهم که در فصل جوانی
-میان #جبهه و سنگر بمیرم
-همی خواهم برای حفظ قرآن برای یاری رهبر بمیرم
-نمی خواهم که ننگ و خار بمیرم
-به زیر رختخواب بیمار بمیرم
-چنین مرگی برایم #افتخار است
-که زیر آتش رگبار بمیرم.❣
قسمتی از وصیت نامه سردار🕊🌹 شهید#حسین_غلامرضایی
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🗳 برگزاری انتخابات با چراغ قوه در سنگر
تا اذان ظهر منتظر بودند تا صندوق سیار رأیگیری به مقر بیاورند. رفت پیشِ مسؤول دسته و از او درباره زمان آوردن صندوق رأی پرسید و گفت: پس تکلیف انتخابات چه میشود؟! سرمدی هم فقط در جواب گفت: قرار است تا بعداز ظهر صندوق را بیاورند.
عصر شد و باز هم خبری از بروبچههای رأیگیری نشد. شال و کلاه کرد که به شهر برود تا بلکه بتواند در انتخابات شرکت کند که خبر رسید هیچکس حق ندارد مقر را ترک کند...!
ساعت ۱۰ شب وقتی دید زمانی بیشتر به نگهبانیاش نمانده است. پشهبند را زد و رفت بخوابد تا به موقع به سر پستش برسد که ندا آمد هر کسی میخواهد رأِی بدهد، بیاید. از خوشحالی بال درآورد. یکی یکی بچهها را از خواب بیدار کرد و به سمت چادر رأیگیری رفت. چادر خیلی تاریک بود. تنها وسیله روشنایی چراغ قوه بود. بسم الله الرحمن الرحیم گفت و نوشت: "محمدعلی رجایی"
#جبهه
#انتخابات
#انتخاب_اصلح
#شهید_احمد_جعفرنژاد
#حتی_یک_رأی_هم_مهم_است