eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
344 دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
10.7هزار ویدیو
137 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
همه ؛ چیز و تاره ؛ رو با این ؛ اسم کن ... یا نُورَ النُّورِ يا مُنَوِّرَ النُّورِ ...
🍁زخمیان عشق🍁
✍ #ڪلام_شهـید و شهـید . . . چه زیباست این نام و چه گوش نواز یعنی کسی که شهـادت می دهـد با خویش ، ب
🔰 راز عدد 21 این شهید چیست؟ در سن 15 سالگی ازدواج کردم 21 ساله بودم که علی در 21 ماه مبارک رمضان 1346 به دنیا آمد، در 21 ماه مبارک رمضان 1367 هم در حالی که تنها 21 سال از عمرش می‌گذشت به شهادت رسید. به من میگفت:«مادر جان،این قدر نکن،همین کارها را میکنی که با این همه شهید نمی شوم!» و من که اشک شوق ؛ مردمک چشمانم را در گرفته بود، گفتم: «دوست دارم بشوی ولی نه ، باید حالاحالاها از دشمن بگیری!» 💢سیدعلی هم که همیشه درآستین داشت،با لبخندی سرشار از هیبت خودش را جمع و جور کرد و یک طوری که تکبر هم نشود ؛گفت: «مادر نزاییده کسی بتواند مرا بکشد،مگر چون است و ندارد.» راست می گفت، کالیبر۶٠ همان پرواز علی بود... ✍به روایت مادربزرگوارشهید 🌷 📎سالروزشھادت نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#شهیدی_که_مادرش #صدایش_را_ازمزارش_میشنود روزی سید مهدی از جبهه آمد و گفت - #مادرجان! بازهم جدّم به دادم رسید. در حال انجام عملیات بودیم؛ در محوری که ما بودیم تمامی نیروها شهید شدند و من در آنجا تنها ماندم، راه را گم کرده بودم و نمی دانستم به کدام سمت باید بروم. آنقدر #جدم #حسین(ع) و اربابم ابالفضل را صدا زدم که به طور #تصادفی و غیر ممکن نیروهای خودی مرا پیدا کردند. هر سال روز مادر که می شود خواب می بینم #سیدمهدی روی سرم گلاب می پاشد، هدیه ای به من می دهد و پیشانی ام را می بوسد. هر هفته پنج شنبه ها بر سر #مزارش می روم و هنگامی که قبرش را می شویم، ناگهان از دِل #قبر سید مهدی مرا #صدا می زند و چند بار می گوید: - #مامان! سه بار این کار را انجام می دهد. سرم را روی قبر می گذارم و با سیدمهدی دردِ دل می کنم. سید احمد غزالی (برادرشهید) آخرین باری که می خواست #اعزام شود. با همه #خداحافظی کرد و من آخرین نفر بودم که باید با سیدمهدی خداحافظی می کردم، با هم روبوسی کردیم و همدیگر را در آغوش گرفتیم. سیدمهدی گفت: - داداش! این آخرین باری ست که می بینیمت و در آغوشت هستم. من دیگر برنمی گردم؛ حلالم کن. خیلی ناراحت شدم و گریه کردم. هیچ وقت سیدمهدی را اینقدر نورانی ندیده بودم. شب بعد، خواب دیدم که سید مهدی شهید شده است. دقیقاً یک هفته بعد خبر شهادت سیدمهدی را هم شنیدم. #شهید_سید_مهدی_غزالی🌷 #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh