eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
344 دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
10.7هزار ویدیو
137 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁زخمیان عشق🍁
جهان رو با تو میگردم ♥️🌿✨ #شهید_مهدی_جعفری ♥️ (پسر) #شهید_رسول_جعفری ♥️ (پدر) #فاطمیون 🇦🇫 نشر معار
رسول و پسرش مهدی از مقیم شهر قم بودند اوائل ناآرامی‌های ، پدر و پسر عازم جبهه شدند فروردین سال ۹۴ پدر را با داغ خودش تنها گذاشت و در کربلای فاطمیون() آسمانی شد بعد از رسول طولانی در جبهه می‌ماند و کمتر مرخصی می‌رفت، وقتی می‌پرسیدیم چرا بیشتر منزل نمی‌مانی، می‌گفت؛ از مادر مهدی خجالت می‌کشم... سال ۹۶ شده سه تیپ از با قدرت مناطق شمال‌شرق سوریه را فتح و پاکسازی می‌کنند تیپ امام‌حسین(ع) در مستقر شده خبر آمد در یکی از محورها درگیری شدید است و نیاز به نیرو دارند سلیمان(فرمانده تیپ) دستور داده بود رسول‌جعفری(پدر شهید) را به هیچ عنوان خط نبرند خودروها آماده حرکت شدند، رسول جعفری ناپدید شده! حاج‌سلیمان مضطرب به‌دنبالش می‌گردد ولی کسی او را ندیده... فرمانده نیروهایش را می‌شناسد، دو سه نفر از راننده‌ها سرشان پایین است و به چشمانش نگاه نمی‌کنند سلیمان می‌گوید؛ کربلایی رسول کجاست؟ مثل اینکه بین دو راهی مانده باشند، به پشت تویوتا اشاره کردند، پر از لوازم بود، سلیمان بالای ماشین رفت و از زیر وسایل پیرمرد را در آورد... کسی نمی‌توانست اشک‌های رسول را روی ریش سفیدش ببیند، همه سرها را انداختیم پایین... رسول را هیچ‌کس آنطور ندیده بود، حرف‌هایی زد که سلیمان تاب نیاورد و(با چشمان اشک‌بار) گفت برو، فقط مراقب خودت باش... چند شب درگیری ادامه داشت توان بچه‌ها تحلیل رفته بود کربلایی رسول مثل پدر از بچه‌ها توی خط خبر می‌گرفت وقتی دید بچه‌های دیدبانی خیلی خسته شدند گفت امشب من بجای شما مراقبم نزدیکی‌های صبح یکباره صدای گلوله بلند شد با عجله سمت خط رفتیم جسد چند داعشی روی خاکریز بود صدای آرامی از سینه شکافته خارج می‌شد که با مهدی صحبت می‌کرد به استقبال آمده بود... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh