eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
344 دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
10.7هزار ویدیو
137 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴💢🌴محبوب من شب اگر انسان بود، سیه چهره نبود. سفیدرو بود. 🌴💢🌴سفیدی شب برای این همه نوری است که از دل سجادۀ تو به کل آسمان ساطع می‌شود. 🌴💢🌴شب اگر زبان داشت، فریاد می‌کشید تا همه تو را در هنگام مناجات با خدا تماشا کنند. عسلِ واژه‌های مناجاتی تو کام همۀ مردم دنیا را شیرین می‌کند. 🌴💢🌴شب اگر چشم داشت، لحظه‌ای از بارش دست بر نمی‌داشت. او می‌داند که مایۀ آرامش بودنش، گریه‌های شبانۀ توست و دوست دارد هم‌پای تو اشک بریزد. 🌴💢🌴چه خوبی که اجازه می‌دهی در دل شب‌هایی که بوی تو را می‌دهند، به تو شب بخیر بگویم. با این که جوابت را نمی‌شنوم، اما دلم خوش است به این که دوست داری شب بخیر گفتن‌های مرا. شبت بخیر محبوب من! 🌴💎🌹💎🌴 🌴💎🌴
🌴🥀🌴مولای گریه و اشک چه قدر باید خدا را شکر کنم که گریه را آفرید و اشک را خلق کرد. در میان نعمت‌های خدا غرقم ولی غفلت نمی‌گذارد که یکایک نعمت‌ها را همیشه به یاد داشته باشم امّا اشک، از آن نعمت‌هایی است که نمی‌توانم هیچ گاه فراموشش کنم. وقتی که نیست به قدری سنگینم که صدای شکستن استخوان‌هایم را می‌شنوم. 🌴❄️🌴مگر می‌شود این صدا را شنید و از عظمت نعمت اشک غافل شد. خیلی از نعمت‌ها وقتی که نیستند انسان‌های غافلی چون من جای خالی‌شان را نمی‌بینند که بخواهند به آنها فکر کنند ولی نعمت اشک از این دسته نعمت‌ها نیست. وقتی که نیست، نفس در سینه حبس می‌شود دنیا تیره و تار می‌شود زندگی می‌شود خود سیاهچال. 🌴🥀🌴بسیاری از نعمت‌ها وقتی که هستند، قدرشان معلوم نیست ولی اشک برای من از این دسته نعمت‌ها نیست وقتی که هست، به قدری زندگی زیباست به قدری نفس کشیدن راحت است که نمی‌شود عظمت نعمت اشک را ندید. 🌴🏴🌴در روزهایی که تو به هر دلیلی نمی‌خواهی بگویی که با من دوست می‌شوی یا نه اگر گریه نبود و اشک همراهم نمی‌شد چه خاکی باید به سر می‌ریختم!؟ التماست می‌کنم، قسمت می‌دهم به خود اشک که مرا هیچ گاه با محروم کردن از اشک تنبیه نکن. من بدون گریه می‌میرم. اگر خبر دوست شدنت را به من نمی‌دهی فرصت اشک ریختن را از من نگیر. شبت بخیر مولای گریه و اشک! 🌴🥀🏴🥀🌴 🌴🥀🌴
🌴صاحب زمین و مالک آسمان🌴 نشسته‌ام در خانۀ خیالم دارم از پنجره، دنیا را نگاه می‌کنم. خودم را روی بام آسمان می‌بینم. ایستاده‌ام و تو را فریاد می‌زنم. نامت را که بر زبان جاری می‌کنم درخت‌ها سبز می‌شوند میوه‌ها می‌رسند رودها پر از آب و خروشان می‌شوند. از آن بالا دریاها را می‌بینم که موج‌هایشان به طرب می‌افتند و می‌رقصند. من از بام آسمان معجزۀ نام تو را می‌بینم. با نام تو هر چه نگاه می‌کنم 🌴💙🌴جایی را روی زمین خشک و بایر نمی‌بینم. درنده‌ها خوی درندگیشان را کنار می‌گذارند. مارها و عقرب‌ها نیش نمی‌زنند. حتّی دریاها کسی را در خودشان غرق نمی‌کنند. درّه ها پرتگاه نیستند،‌ آغوش می‌شوند برای هر کسی که از آن بالا می‌افتد. چه غوغایی می‌کند نام تو! 🌴🌾🌴ایستاده‌ام روی بام آسمان کاری ندارم جز فریاد زدن نام تو این چه اعجازی است که من از نام تو می‌بینم. مریض‌ها یکی یکی شفا می‌گیرند فقیرها یکی یکی غنی می‌شوند ذلیل‌ها یکی یکی عزیز می‌شوند دنیا محتاج شنیدن نام توست. از خانۀ خیالم بیرون می‌آیم به پایت می‌افتم برای التماس. 🌴🌾🌴التماس می‌کنم آقا با من دوست شو و خودت با دست خودت مرا بگذار روی بام آسمان و بگذار نام تو را برای همۀ دنیا فریاد بزنم. شبت بخیر صاحب زمین و مالک آسمان! 🌴💙🌴💙🌴 🌴🌾🌴
🌴💢🌴فریاد رس بیچاره ها بارها اراده کردم اراده ای سخت و فولادین و گمان کردم بی شک اراده ام لباس عمل می پوشد. پیش رفتم مثل آهوی تیزپا، پریدم مثل عقاب تیز پرواز، ولی در همان ابتدای راه زمینگیر شدم. همه چیز آماده بود و مهیا. هرچه نگاه کردم مانعی ندیدم ولی چرا زمین گیر شدم؟ به یاد حدیث پدرت افتادم: «عرفت الله بفسخ العزائم و نقض الهمم، من خدا را در شکستن تصمیم های محکم و از بین رفتن اراده ها شناختم». 🌴💢🌴 چه خوب است خدایی که خودش را در میان در هم شکستن اراده ها و تصمیم ها نشان می دهد و چه بد است بنده ای که این خدای روشن و آشکار را نمی بیند. اراده خدا و اراده شما یکی است. من اگر در میانه شکستن اراده ها خدا را ببینم بی تردید تو را هم خواهم دید. دیدن تو چقدر آسان است و من چقدر سست اراده. کمکم کن که سخت محتاجم شب بخیر فریادرس بیچاره ها! 🌴💎🌴
🍃وعده ی جمعه های خدا 🌴🌹🌴باورم نمی‌شود! این جمعه تا جمعۀ بعد به قدری زود می‌گذرد که گویی میانشان حتی یک روز هم فاصله نیست. انگار روزهای هفته همه جمعه‌اند. از بس که جمعه‌ها زود پشت هم می‌آیند و می‌روند. معنای این سرعت چیست؟ جز منتظر نبودن من معنای دیگری دارد؟ مگر زمان برای آدم منتظر دیر نمی‌گذرد؟ پس چرا این قدر جمعه‌ها برای من زود می‌آیند و می‌روند؟! این قدر منتظر نبودنم روشن و معلوم است که مدّت‌هاست نمی‌توانم خودم را فریب بدهم. من عاشق نیستم؛ ولی حال منتظران را دیده‌ام. میان هر جمعۀ آنها تا جمعۀ دیگرشان، سال‌ها فاصله می‌گذرد. انتظار تو زمان را برای آنها کند کرده به قدری که تحملش ریاضت شب و روزشان شده. دل من هم از این ریاضت‌ها می‌خواهد. کاش یک بار می‌چشیدم. شبت بخیر وعدۀ جمعه‌های خدا! 🌴💎🌴
🍃پناه بیچارگان 🌴🌾🌴وقتی که احساس می‌کنم لحظه‌ای بدون تو می‌توانم دوام بیاورم، یعنی هنوز به یقین نرسیده‌ام که من هیچ هیچم و تا وقتی که به هیچ بودنم یقین نکنم، دست از تکیه کردن بر خویش بر نمی‌دارم. 🌴🌹🌴همۀ مصیبت زندگی من هم خلاصه می‌شود در این: به جای تو به خودم تکیه می‌کنم. تکیه بر خویش تکیه بر باد است. بیچاره کسی که عمری بر باد تکیه می‌دهد و خیال می‌کند که به کوه تکیه داده است. 🌴💎🌴آن کوه استواری که اگر همۀ عالم بر آن تکیه کند، ذره‌ای تکان نمی‌خورد، تویی. چه نگون‌بخت است کسی که در میان طوفان‌های پیاپی زندگی، تو را رها می‌کند و به دنبال تکیه‌گاه می‌گردد. من همان بیچارۀ نگون‌بختی هستم که خویش را از تو محروم کرده است. مرا از این همه بیچارگی برَهان. شبت بخیر پناه بیچارگان! 🌴💎🌴
🍃بزرگ ترین عاشق روی زمین 🌴💎🌴برای تحمل وصال به اندازۀ بزرگی معشوق باید بزرگ شد. با این حساب لطف خداست این که من به وصال تو نمی‌رسم. عاشق‌های کوچک به معشوق‌های بزرگ اگر برسند، می‌میرند. خدا دوست ندارد بمیرم که دیدنت را نصیبم نمی‌کند. نخند به من! بگذار با خیال عاشق بودن خوش باشم. دعا کن یک روز عاشق بودنم به حقیقت بپیوندد و عاشقی بزرگ شوم، به اندازه‌ای که خدا برای حفظ جانم دیدنت را برایم منع نکند. یک روز عاشق می‌شوم، عاشقی بزرگ. شبت بخیر بزرگ‌ترین عاشق روی زمین! 🌴💎🌴
🌴💎🌴دلبر مه جبین نمی‌دانم دلم دیوانهٔ کیست کجا آواره و در خانهٔ کیست نمی‌دونم دل سر گشتهٔ مو اسیر نرگس مستانهٔ کیست 🌴💎🌴خوش به حال کسی که نمی‌داند دلش دیوانۀ کیست. من هر چه را ندانم، این را می‌دانم که دلم دیوانۀ تو نیست. نه طعم آوارگی برای تو را چشیده و نه لحظه‌ای در خانۀ تو نفس کشیده است. و چه قدر بد است کسی یقین داشته باشد که دیوانۀ تو نیست. 🌴💎🌴 خوش به حال کسی که دیوانۀ تو اگر نیست، دیوانۀ هیچ کسی در این عالم نیست و اصلاً نمی‌داند دیوانگی چیست. 🌴💎🌴آقا! کاش یک روز برسد که دل سرگشته‌ام فریاد بزند اسیر نرگس مستانۀ تو شده و از هر چه و هر که بوی تو را نمی‌دهد، دل کنده. شبت بخیر دلبر مه‌جبین! 🌴💎🌴
🍃یاردور از نظرم سینه از آتش دل، در غم جانانه بسوخت آتشی بود در این خانه، که کاشانه بسوخت تنم از واسطهٔ دوری دلبر بگداخت جانم از آتشِ مهرِ رخِ جانانه بسوخت 🌴💎🌴هر سینه‌ای که در آتش غم تو می‌سوزد، گلستانی است که از شعله‌های آتشش عالمی خنک می‌شود. کسی اگر در این آتش بسوزد، خاکستر نمی‌شود، گُلی می‌شود که از عطر خوش آن، دسته دسته آدم مست می‌شوند. 🌴🍃🌴عاشق، کاشانه نمی‌خواهد که دلش از سوختن خانه، پر از تشویش شود. او جز به رسیدن فکر نمی‌کند. آدمی را که اهل طی کردن مسیر است، چه نیازی به مسکن!؟ 🌴💎🌴آقای من! چنان آتش عشقت را به جانم بیفکن که جز دوری تو هیچ غمی دلم را نسوزاند. من به این آتش محتاجم! شبت بخیر یار دور از نظرم! 🌴💎🌴
🍃راز شادابی گل ها 🌴🍃🌴ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی دایم گل این بستان شاداب نمی‌ماند دریاب ضعیفان را در وقت توانایی 🌴💎🌴ما بفهمیم و نفهمیم وقتی تو در میانمان نیستی، تنهاییم؛ اما به گمانم تو وقتی باز می‌آیی که ما بفهمیم تنهاییم. هنوز دلمان بی‌تو به جان نیامده که وقت آمدنت شده باشد. 🌴🌹🌴اما آقا ما چه بدانیم و چه ندانیم که تنهایی بی‌تو پایان‌پذیر نیست، پژمرده می‌شویم و از شادی بی‌نصیب می‌مانیم. 🌴💎🌴 تو مظهر خدای قادری و همه بندگان ضعیفی که ناتوانی مهر پیشانی‌مان شده. راضی نشو پژمردگی‌مان به مردنمان ختم شود. زودتر بیا آقا! شبت بخیر راز شادابی گل‌ها! 🌴💎🌹💎🌴
🍃دلبرترین بشمار در شب‌بخیرهایم و ببین تا به حال چند بار از دل‌گرفتگی گلایه کرده‌ام. آخرش من از شدّت دل‌گرفتگی‌های می‌میرم. تا همین حالا هم اگر زنده مانده‌ام کارِ خود خدا بوده. وگرنه این دل‌گرفتگی‌ها قدرت کشتن صدها نفر چون من را دارند. هر کسی نداند تو می‌دانی که علاج این دل‌گرفتگی، خودِ تو هستی. کسی جز تو توان باز کردن دلم را ندارد. برای باز شدن دلم، امیدی به کسی نبسته‌ام؛ چون روزگار به من آموخته عمرم را بیهوده تلف نکنم. خودت اگر به دادم رسیدی که هیچ، اگر نه تکه تکه جان می‌دهم با این دل‌گرفتگی. شبت بخیر دلبرترین! 🌴💎🌹💎🌴
🍃یار باوفا ای دل چه اندیشیده‌ای در عذر آن تقصیرها زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا زان سوی او چندان کرم زین سو خلاف و بیش و کم زان سوی او چندان نعم زین سوی تو چندین خطا فکر هر روز و شبم این است: اگر در قیامت و موعد حساب از من پرسیدند چه عذری دارم برای کوتاهی در مسیر عشق تو، چه پاسخی دارم؟! اصلا قیامت به کنار، آیا امروز برای خودم و وجدانی که هنوز نفس می‌کشد، پاسخی در خور دارم؟ هر چه از سوی تو به من رسیده، نیکی بوده و خیر و هر چه از من به تو رسیده، شر بوده و بدی، مگر می‌شود برای این همه کوتاهی در برابر تو پاسخی یافت؟ می‌خواهم بگویم کمی از محبت‌هایت به من کم کن تا غلظت تقصیرهایم کمتر شود؛ ولی از این هم می‌ترسم. آب حیات من، هوای نفس کشیدنم، محبت‌های توست. مرا نجات بده از این همه کوتاهی! شبت بخیر یار باوفا! 🌴💎🌹💎🌴
🌴💎🌴مولای کرم گاهی که به نعمت‌های فراوانی که دارم فکر می‌کنم، ترس و دلهره در وجودم می‌دود. چرا این قدر مرا غرق نعمت می‌کنی؟ این نعمت‌ها را نشانۀ محبتت بدانم یا اتمام حجت تو بر من است. 🌴🌾🌴 می‌خواهی حسابم را در همین دنیا تسویه کنی یا می‌خواهی دنیایی را که بر من تنگ گرفته، تحمل‌پذیرتر کنی؟ فکر کردن به نعمت‌ها عبادت است؛ اما برای من عبادتی است که پر از حیرتم می‌کند. شاید اندازۀ مهربانی‌ات را نفهمیده‌ام که این قدر می‌ترسم. آخر به خودم که نگاه می‌کنم، شایستۀ قطره‌ای از دریای بی‌انتهای نعمت‌ها نیستم. 🌴💎🌴 نکند تو دوست داری این خوف و رجا را که این گونه رهایم کرده‌ای در میان خوف استدراج و شوق محبت! همین طور است؟ و شاید می‌خواهی به من بفهمانی که چه قدر مهربان هستی تا من بیشتر عاشقت شوم. خواستم بگویم تکلیف مرا معلوم کن، دیدم شاید تو دوست داری این حیرت را! خواستم بگویم آرامم کن، 🌴🥀🌴گفتم شاید دوست داری این بی‌قراری را! ولی می‌توانم التماس کنم که مرا کمک کنی تا هیچ گاه در چاه استدراج نیفتم و لحظه‌ای به حال خودم رهایم نکنی؟! من بی‌تو می‌میرم! شبت بخیر مولای کرم! 🌴💎🌴
🌴💢🌴حساب و کتاب عالم ما همین حالا وقتی پای دفاع از تو به میان می‌آید، به قدری اهل حساب و کتاب می‌شویم که اگر کسی برای دفاع از ما همین اندازه و یا حتی کمتر از این، اهل حساب و کتاب شود، دلمان می‌رنجد. همین حالا یعنی وقتی که فریاد می‌زنیم که زودتر بیا. همین حالا یعنی وقتی که دادمان از ظلم و ستم بلند است. همین حالا یعنی وقتی که فهمیده‌ایم بدون تو زمین سامان نمی‌گیرد. 🌴💢🌴حالا وقتی که بیایی و پای جان دادن برای تو به میان بیاید، چه قدر اهل حساب و کتاب می‌شویم؟ خدا می‌داند و با این ایمان دست و پا شکسته‌ای که ما داریم، خودمان هم می‌دانیم. 🌴💢🌴ما تو را برای رفاه خودمان می‌خواهیم. با تو بودن اگر رفاهمان را بگیرد، تو را رها می‌کنیم. تلخ است؛ ولی حقیقت دارد. خدا را شکر که تو روی جماعتی که اهل حساب و کتاب است، حسابی باز نمی‌کنی. 13 نفر از شما کشتۀ جماعتی شدند که اهل حساب و کتاب بودند، خدا اراده کرده که تو را نگهدارد. پس به یقین وقتی می‌آیی که لشکرت کامل شده باشد از مردهایی که همۀ حساب و کتابشان تو هستی. کاش من هم سرباز لشکرت می‌شدم. 🌴شبت بخیر حساب و کتاب عالم!🌴 🌴💢💎💢🌴 🌴💎🌴
🍃یار از نظر پنهان فراق، دردی که دوست دارم به جانم بیفتد. اگر چه دردش به جانم نیفتاده، امّا فهمیده‌ام بدون درد فراق زندگی، شیرین هم اگر باشد، مثل زهر است. زهر تلخ باشد یا شیرین، فرقی می‌کند؟ فراق، دردی که دوست دارم لحظه‌های زندگی‌ام را در نوردَد. نچشیده‌ام این درد را ولی در نبودنش، زجر کشیدن را خوب فهمیده‌ام. زندگی بدون درد فراق، لحظه لحظه زجر کشیدن است دردکشیدن و زجر کشیدن خیلی با هم فرق می‌کنند. من از زجر کشیدن خسته‌ام، درد را کجا می‌شود پیدا کرد؟ تفاوت این زجر و درد را از وقتی فهمیده‌ام که با دوستی که تو نشانم داده‌ای، هم‌نشین شده‌ام. من درد کشیدن او را می‌بینم و زجر کشیدن خودم را هم احساس می‌کنم. درد کشیدن او عین آرامش است زجر کشیدن من عین بی‌قراری. لحظه‌ای لبخند او در میان دردها از هزار قهقهۀ من شادی‌آفرین‌تر است. دوستم اشک هم که می‌ریزد، آدم را آرام می‌کند. در آهنگ هق هق او درد فراق موج می‌زند امّا با این آهنگ، دردهای دیگر به دست فراموشی سپرده می‌شود. حرف از فراق که می‌زند تا عمق وجود آدم آتش می‌گیرد ولی نمی‌دانم این چه سرّی است که این آتش، دل آدم را خنک می‌کند. چه نسبتی میان این آتش و خنکا وجود دارد، نمی‌دانم. به من درد فراق بده آقا! درد فراق شبت بخیر یار از نظر پنهان! 🌴💎🌹💎🌴
🍃آبروی من داشتم به خودم فکر می‌کردم که تا کجا حاضرم برای تو خرج شوم؟ تصمیم گرفته بودم با خودم تعارف نکنم صادقانه و بی‌پرده به این سوال پاسخ بگویم. با خودم گفتم از آن بالای بالا شروع کنم کمی که حساب کردم دیدم در میان همه چیزهایی که دارم، آبرو برایم عزیزتر است از خودم پرسیدم: چقدر از آبرویم را حاضرم خرج تو کنم؟ می‌ترسیدم به پاسخ این سوال فکر کنم! به سراغ دوستم رفتم واز او پرسیدم چقدر از آبرویش را حاضر است خرج تو کند؟ حتی از پاسخ او هم می‌ترسیدم! با خودم می‌گفتم اگر او گفت حاضر است همه آبرویش را خرج تو کند، بعد من با فاصله‌ای که دوباره خودش را به من نشان داده، چه کنم؟ دوستم تعجب کرد از سوالی که پرسیده بودم کمی خیره خیره نگاهم کرد و گفت: به جز تو آبرویی ندارد مگر می‌شود آبرو را خرج آبرو کرد؟! با پاسخ او باز هم بار غصه یک فاصله روی دلم سنگینی کرد چه فکر می‌کردم و چه شنیدم! می‌خواستم بدانم چقدر آبرویم را حاضرم خرج تو کنم دیدم چقدر بدم که جز تو برای خودم آبرویی می‌بینم صبحت بخیر آبروی من! 🌴💎🌹💎🌴
14030918 سوریه.mp3
10.68M
و اما ... ⭕️خیلی فوری⭕️ سخنان حاج آقا دربارۀ تحولات اخیر سوریه حتما گوش کنید و منتشر کنید.