جمعیت حاضر در بزرگداشت ۱۳ آبان در کشور، بخشی از معادلات آینده را رقم خواهد زد...
#حضرت_آقا
#لبیک_یا_خامنه_ای
#پایان_مماشات
🖇💌
هی نگو اگر مدینه بودم چکار میکردم...
اگر کربلا بودم چکار میکردم...
اگر اهل باشیم امروز روز عاشورای من و توست. اگر امروز در حرکت برای دفاع از حرم جمهوری اسلامی سستی کنیم مطمئن باش که اگر کربلا هم بودیم کاری نمیکردیم...
#لبیک_یا_خامنه_ای
#پایان_مماشات
🖇💌
16621625029963.mp3
3.62M
الهی عظم البلا🌴❄️🌴
با صدای دلنشین علی فانی
#دعای فرج
بسم الله الرحمن الرحیم 🌴❄️🌴
برنامهٔ خود را طوری تنظیم کن که چند دقیقه توسل به امام زمان ارواحنافداه داشته باشی. همه باهم دعای فرج روزمزمه کنیم
🌴🥀🌴 ﺩﻋﺎﻱ ﻓﺮﺝ
بسم الله الرحمن الرحيم
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،
وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ،
وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ،
اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً
كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ
اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ،
وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني
السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ،بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
💛 دعای سلامتی 💛
اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ
صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه
في هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة
وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا
حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا
🌴💎❄️🏴❄️💎🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میخوای مثل آیتالله بهجت بشی؟
آیتالله بهجت با اعمال و نماز و ... بهجت نشد، با نیت خدایی شد!
🌴💎🌹💎🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارزوی شهید هادی ذوالفقاری...🌷
🌴🥀🇮🇷🥀🌴
ای کاش که کمتر بشود حُسن مراعات
از صبر گذشته است نگویید مماشات...
#پریسا_مصلح
#لبیک_یا_خامنه_ای
#پایان_مماشات
🖇💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 دیگر تحمل ندارم...
برشی از وصیت نامه شهید حاج احمد کاظمی
#عند_ربهم_یرزقون🌷
🌴💎🇮🇷💎
چه سلفی قشنگ و بی نظیری
شهيدان در میان عمق تصویر
سلیمانی و شهرکی ، هاشمی
سه مرد انقلابی هر سه تا شیر
شهید الگوی من باشد در ایران
اگر بارد به سمتم نیزه و تیر
فدایی نظام و انقلابم...
همه دوران، جوان باشم و یا پیر
کنم جان را فدای رهبر خویش
کِشم من دشمن بدکاره را زیر
"عاصی"
🍃🌹❤️🖤🇮🇷🖤❤️🌹🍃
#لبیک_یا_خامنه_ای
✅ توضیح تصویر؛
🌷 سه شهید در یک قاب
در این عکس شهید حاج قاسم سلیمانی که به دست شقی ترین افراد عالم به شهادت رسید و همچنین شهید هاشمی (معاون اطلاعات سپاه سلمان) و شهید حجه الاسلام شهرکی که در جریان اغتشاشات اخیر به دست مزدوران آمریکا به شهادت رسیدند را در کنار هم مشاهده میکنید.
🌹 نثار شهدا صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️والله والله والله از مهمترین شئون عاقبت بخیری، نسبت شما با جمهوری اسلامی و انقلاب است!
🍃🌹شهید حاج قاسم سلیمانی
#جمهوری_اسلامی
#لبیک_یا_خامنه_ای
از آن زمان که قم حرم اهل بیت شد
تشبیه شد به صحن تو سر تا سر بهشت...
#مجتبی_خرسندی
#وفات_حضرت_معصومه
🖇🏴
رسیدی تا نشان ما دهی آن قبر پنهان را
بنا اینست در قم، فاطمه(س) صاحب حرم باشد...
#وفات_حضرت_معصومه
🖇🏴
برای هر که سلامی به محضرت داده
نوشتهاند ثواب زیارت زهرا(س)
#وفات_حضرت_معصومه
🖇🏴
💥طیب حاج رضایی یکی از شخصیت های عجیب تاریخ معاصر است. روزگاری سلطان موز ایران و بزرگ بازار میوه و از دوستان خاندان پهلوی بود و برای تولد ولیعهد، خیابان ها را آزین می بست! روزگاری هم با خاندان پهلوی درافتاد، تصویر حضرت امام را به علامت دسته خود نصب کرد و در ۱۵ خرداد بازار را تعطیل نمود و...
طیب به جرم عشق به امام خوبی ها محکوم به اعدام شد. پیام داد که اگر (امام) خمینی را دیدید به او بگوئید همه شما را دیدند و خریدار شما شدند، من ندیده خریدار شما شدم.
حضرت امام و مقام معظم رهبری به زیارت مزار این حر نهضت، در حرم حضرت عبدالعظیم آمدند.
📖کتاب طیب، توسط گروه شهید هادی در سال ۹۳ منتشر و اکنون به چاپ بیستم با مجموع تیراژ ۹۰ هزار نسخه رسید.
📙در این کتاب خاطراتی زیبا و زندگی و زمانه شهید طیب حاج رضایی به زیبایی ترسیم شده.
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#رنج_مقدس
#قسمت_بیستم
دلم می خواست فریاد بزنم، طلبش کنم و در آغوشش پناه بگیرم و بگویم:
- امید نگاه های ترسان هزاران زن و دختر در آن سر دنیا شده ایی، درحالی که من متحیر و ترسان از آینده، به تو نیاز دارم.
دایی نظرم را می خواهد. مادر مثل همیشه جای پدر را پر می کند؛ هر چند که بنده ی خدا می خواهد که حکم برادرش را هم باطل نکند :
- سهیل جان برای عمه عزیزه. حالا تا پدر لیلا بیاد فرصت هست.
- بله، ماهم منتظریم . ان شاالله به سلامت بیاد و بقیه ی کارها درست بشه.
همه می خواهند منتظر بمانند، اما من مستأصل منتظر شده ام یا شاید هم منتظر مضطر. این بار نمی خواهم که پدر بیاید، تا همه چیز به دست فراموشی سپرده شود. می خواهم با نیامدن پدر، امید سهیل را نا امید کنم. سهیل را نگاه نمی کنم. این دیگر چه مراسم خواستگاری است! من اصلا مثل یک عروس حس نگرفته ام، نپوشیده ام؛ اما سهیل مثل دامادها آمده است! تازه متوجه می شوم که چقدر شیک پوشیده است. گلدان گل بزرگی هم آورده. این جعبه ی شیرینی و آن جعبه ی شکلات هم هدفمند بوده است. من فکر می کردم که همه اش برای عمه اش است.
تا دایی و خانواده اش بروند، تا علی از بدرقه ی آنها برگردد و تا مادر صدای استکان ها را موقع برداشتنشان در بیاورد، تکان نمی خورم و چشمم بین همه ی آنچه که آورده اند می چرخد. علی می خ اهد حرفی بزند که با اشاره ی مادر سکوت می کند. به اتاقم پناه می برم. سهیل را باید چگونه بسنجم و تحلیل کنم؟ به قد بلند و زیبایی فوق العاده اش؟ به هم بازی مهربانی های فوق العاده ام؟ به مدرک و دارایی اش؟ به دایی و محبت هایش؟
ذهنم قفل کرده است. اگر هرکدام را بخواهم باز کنم می شود زاویه های پررنگی از زندگی گذشته و حال که مرا در خود غرق می کند، شاید هم بشود نجات غریقم.
سهیل را قلبم می تواند دوست داشته باشد؟ دلم با او همراه می شود یا مجبور به همخوانی با او خواهم شد؟ آینده ام با سهیل تضمین است یا باید تطبیقش بدهم؟ دیوانه می شوم با این افکار. خودخواهی ام گل می کند و بی خیال خستگی مادر و خواب بودنش می روم سراغش. پتو را دورش گرفته و کنار رختخوابش نشسته است. پنجره ی اتاقش باز است و باد سردی پرده ها را تکان می دهد. چراغ مطالعه اش روشن است. کتابش باز و نگاهش به دیوار روبه رو است. مرا که می بیند، تعجب نمی کند . انگار منتظرم بوده :
- شبگرد شدی گلم ! بیا این پنجره رو ببند ،باز گذاشتم کمی هوای اتاق عوض بشه .
پرده ها را از دست باد و اتاق را از سرمای استخوان سوز نجات می دهم . کنارش می نشستم و با حاشیه ی پتویش مشغول می شوم :
- نظرتون چیه ؟
لبخند می زند :
- قصه ی بزی و علف و شیرینی اش . خودت باید نظر بدهی حبه ی انگورم .
خم می شود و صورتم را می بوسد . منظورش از حبه ی انگور را درک نمی کنم . تا حالا حبه ی انگور نبوده ام . حتما منظورش این است که گرگ را دریابم .
- خودت باید تصمیم بگیری عزیزم . علاقه و آرمان هات رو بنویس . دوست نداشتنی ها و موانع خوشبختی رو هم فکر کن . بعد تصمیم بگیر . من هم هر چی کمک بخوایی دربست در اختیارم . البته بعد از اینکه سهیل رو هم در ترازو گذاشتی و سنجیدی .
دوباره خم می شود و می بوسدم ،من از همه ی آنچه اسم ازدواج می گیرد می ترسم .
دایی مرا در یک لحظه غافلگیر کرد . عجیب است که حس خاصی پیدا نکرده ام . مادر سه باره می بوسدم . امشب محبتش لبریز شده . از این محبتی که هیچ طمعی در آن نیست،سیراب می شوم
#نرجس_شكوريان_فرد
#رنج_مقدس
٭٭٭٭٭--💌 #ادامه_دارد
#لطفا_کانال_را_به_دوستان_خود_معرفی_کنید.
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh