🌷 لوح | شایسته شهادت
🔻 رهبر انقلاب اسلامی: [دو هفته قبل از شهادت] شهید کاظمی آمد پیش من و گفت از شما دو درخواست دارم: یکی اینکه دعا کنید من روسفید بشوم، دوم اینکه دعا کنید من شهید بشوم. گفتم که شماها واقعاً حیف است بمیرید؛ شماها که این روزگارهای مهم را گذراندید، نباید بمیرید؛ شماها همهتان باید شهید شوید؛ ولیکن حالا زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد. بعد گفتم آن روزی که خبر شهادت صیاد را به من دادند، من گفتم صیاد، شایستهی شهادت بود؛ حقش بود؛ حیف بود صیاد بمیرد. وقتی این جمله را گفتم، چشمهای شهید کاظمی پُرِ اشک شد، گفت: انشاءاللَّه خبر من را هم بهتان بدهند! ۱۳۸۴/۱۰/۲۱
🔺 بخش دفاع مقدس رسانه KHAMENEI.IR به مناسبت نوزدهم دیماه سالروز شهادت سردار شهید حاج احمد کاظمی، لوح «شایسته شهادت» را بازنشر میکند.
933764867_1441749736.mp3
18.81M
🎙 بشنوید | صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در #دیدار_مردم_قم. ۱۴۰۱/۱۰/۱۹
📥 سایر کیفیتها👇
https://khl.ink/f/51708
ثلث سوم دیماه هر سال که شروع میشود
آغاز شب های قدر کربلای پنج است.
یاد آن شبها به خیر ؛ یاد همه کسانی که
شلمچه را به آسمان بُردند و با همان بهانه
هزار عالم را سپری کردند به خیر...
یادِ کانال زوجی، کانال پرورش ماهی،
نهر دوعیجی، نهرجاسم، سه راه مرگ،
بوارین، میدان امام رضا (ع)...
یاد آن هوای معطر که انگار تمام زمین
و آسمان را یاس گرفته است...
یاد آن آدم هایی که دیگر نیستند ولی
هیچ چیز جز سادگی و دلدادگی نداشتند،
یاد آنها که دیگر نایابند به خیر....
#شلمچه
#قهرمانان_وطن
#عملیات_کربلای_پنج
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
کربلای پنج ...
با رمز یازهرا حماسه آفریدیم!
خوزستان، شلمچه ۱۳۶۵
محور لشکر۱۴ امام حسین (ع)
گردان یا زهرا سلامالله علیها
صبحگاهان پس از فتح خط مقدم دشمن
عکاس: امیر جوزدانی
#قهرمانان_وطن
#سالروز_عملیات_کربلای۵
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
گفتم حاجی رویِ امـــر به معــــروف هم دیگه نمیشه حســـاب کرد، چون تأثیـــر نداره!
گفت ولی دشمن روی سکوت تو حساب ویژهای باز کرده...
#شهدا
شما ؛
خودتان رفتید
ولی یادتان
دستِ مرا رها نمیکند..!
دی ماه ۱۳۶۵، شلمچه
انتقال رزمندگان از اردوگاه
برای شرکت در عملیات کربلای۵
عکاس: علیرضا عابدی
#قهرمانان_وطن
#دفاع_مقدس
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
وقتی وصیتنامههای شما را میخوانیم،
تازه میفهمیم چرا با عزم آخرین نفر از شما
آسمان چمدان خود را بست و کوچید
تا بر شرم خویش نیفزوده باشد...
۱۶ دیماه ۱۳۶۵
شوشتر ، پادگان انبیاء
#شهید_صادق_حدادیان
چند روز پس از نوشتن این وصیتنامه
در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید.
عکاس: سعید حاجی خانی
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🇮🇷بسم رب الشهدا و الصدیقین🇮🇷
🌷#مـعـرفـی_شــهــدا💞
نام و نام خانوادگی شهید: بهروز علیزاده میلانلو سفلی
نام پدر: بازرگان
محل تولد: خراسان
تاریخ تولد: 1338/01/01
مدرک تحصیلی: اول دبیرستان
وضعیت تأهل: متأهل
شغل شهید: پاسدار
مسئولیت شهید در جبهه: بهداری
تاریخ شهادت: 1367/01/08
محل شهادت: دربندی خان عراق براثر اصابت ترکش از ناحیه سر و کمر و شیمیایی
نشانی مزار: گلزار شهداء وحیدیه
🌸صلوات هدیه به این شهید🌸
#الهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد_وعجل_فرجهم
#وصـــیـــت_نــامـه.
ای عزیزان همیشه با امام حرکت کنید، نه جلوتر و نه عقب تر ، طبق فرمان امام حرکت کنید و همیشه وحدت داشته باشید ، که وحدت رمز پیروزی در کلیه مراحل زندگی می باشد . با مشکلات باید برخورد کنید و باید صبر داشت که انسان در این مرحله از زندگی مورد آزمایش و رحمت الهی قرار خواهد گرفت ، برادران غفلت نکنند و جهت کار خیر آماده باشند . حزب ا... همیشه در صحنه و آماده فرمان امام باشد . باز هم تذکر می دهم امام عزیز پیر جماران تنها نگذارید، که خون شهداء را هدر می دهید به تمام مسلمین جهان و انقلاب و قرآن عزیز وخدا خیانت کرده اید . خیلی باهوش و بادرک حرکت نمائید .
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
14001030eheyat-rasoli-madh.mp3
3.17M
•این لیلۀ قدر است که...
#مدح و توسل ویژۀ ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها و روز مادر اجرا شده در سال۱۴۰۰
✍سرباز ولایت خادم الشهدا
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍️ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ
به خاطر شما باران فرو میریزد...
حال و هوای بارانی بینالحرمین ❤️
✍سرباز ولایت خادم الشهدا
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#رنج_مقدس
#قسمت_صد_دوم
-من مطمئنم اين دو تا اصلا با هم حرف نزدن.
سعي مي كنم جوابي ندهم و آرامشم را حفظ كنم و بعدا سر فرصت حساب علي را برسم.
پدر مي گويد:
-ليلا جان!اگر نظرت منفي باشه هيچ عيبي نداره؛ اما با خيال راحت مي توني چند جلسه اي صحبت كني.
علي مي گويد:
-نظرش كه منفي نيست. فقط فكر كنم بهتر باشه يكي دو بار تلفني صحبت كنن تا ليلا راه بيفته و بتونيم براش كفش جغ جغه اي بخريم!
نه، نقد را ول كردن و نسيه را چسبيدن كار من نيست. نقدا سيبي را به طرفش پرت مي كنم. در هوا مي گيرد. سري به تشكر تكان مي دهد. پدر لبخند مي زند و به تلويزيون نگاه مي كند و مي گويد:
-ليلا جان به علي كار نداشته باش. هر چي خودت بگي.
صداي تلفن بلند مي شود. نزديك ترين فرد به تلفن هستم. از سلام گرمي كه مي كند و مي گويد:
-عروس قشنگم خوبي؟ذهنم لكنت مي گيرد، حواسم را به زحمت جمع
مي كنم. تا درست جواب بدهم. گوشي را كه به مادر مي دهم، پدر اشاره مي كند كنارش بنشينم. همراهش را مي دهد دستم. صفحه روشن است و پيامي كه توجهم را جلب مي كند:
- حاج آقا جسارت نباشد، فكر مي كنم ليلا خانم ديروز خيلي اذيت شدند. اگر صلاح مي دانيد تلفني صحبت كنيم تا اگر قبول كردند، ادامه بدهيم. هر جور شما بفرماييد.
چند بار مي خوانم. حواسم وقتي سر جايش مي آيد كه مادر گوشي را مي گذارد و با خنده مي گويد:
-ليلا جان، مادرشوهرت خيلي عجله داره.
علي مي گويد:
-نه بابا باور نكنيد، مصطفي مجبورشون كرده به اين زود زنگ بزنند.
بي اختيار مي گويم:
-آقا مصطفي!
چنان شليك خنده در خانه مي پيچد كه خودم هم خنده ام مي گيرد. لبم را گاز مي گيرم. گوشي بابا را پس مي دهم و به طرف اتاقم مي روم. صداي علي را مي شنوم كه بلند بلند مي گويد:
-هر چي من مظلومم اين با آقا مصطفي، مصطفي جون، سيدم، عزيزم، مارو مي كشه. اين خط اين نشون.
پنجره را باز مي كنم و خنكي هواي شب را بو مي كشم.
اگر برق خانه ها نبود الان مي شد ميليون ها ستاره را ديد؛اما فقط يكي دو تا از دور چشمكي مي زنند. دلم مي خواهد مثل شازده كوچولو، ساكن يكي ازهمين ستاره ها بشوم تا تكليف زندگي ام دست خودم باشد. دور از مدل و اجبار انسان ها، هر طور كه صلاح مي دانم و درست است زندگي كنم. البته به شرطي كه مثل آدم هاي شازده كوچولو همه راست بگويندكه دارند چه غلطي مي كنند. آن وقت من جوگير دروغ ها نمي شوم.
علي كه با در قفل شده رو به رو مي شود ، غر مي زند، از فكر شازده كوچولو درم مي آورد؛اما محال است در را باز مي كنم. علي است. نوشته:
- خودت خواستي اين طور بشود
و پيام بعديش كه:
-پدر گفته بود جواب مثبت و منفيه شماره دادن به آقا مصطفي رو بگيرم ازت.
وپيام بعدي:
-درو باز نكردي.
با عجله و عصبي پيام بعدي را مي خوانم:
-از طرف خودم به پدر گفتم جوابت مثبت است. الان هم عصبي نباش. كار از كار گذشته ، شماره ات دست مصطفي جون است.
اولين عكس العملم، همين بلندي است كه مي كشم ودومي اش هجوم به در اتاق. تا باز مي كنم، علي با گوشي اش مي افتند داخل. خودش را جمع و جور مي كند.
دست و پايش را مي مالد و مي گويد:
-كليد اتاقت رو بده. تو آدم بشو نيستي.
زود كليد را در مي آورم و توي جيب لباسم مي گذارم. به روي خودش نمي آورد و مي گويد:
-يه اتاق بهت دادن، اين قدر بي جنبه بازي در مي آري؟قفل كردن چه معني مي ده؟
با اخم مي گويم:
- علي به بابا چي گفتي؟
كمرش را با دستش مي مالد و با ابروهاي درهم رفته نگاهم مي كند
#نرجس_شكوريان_فرد
#رنج_مقدس
٭٭٭٭٭--💌 ادامه دارد
#لطفا_کانال_را_به_دوستان_خود_معرفی_کنید.
✍سرباز ولایت خادم الشهدا
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh